سه شنبه 15 تیر 1389   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

چرا "هم غزه هم لبنان جانم فدای ايران"، جنبش سبز و ضرورت اتخاذ موضع پيرامون بحران خاورميانه، علی رحمتی

مصاحبه دکتر کديور با تلويزيون "وی او ای" و طرح شعار "هم غزه هم لبنان جانم فدای ايران" و واکنشهای فعالان فضای مجازی فرصتی فراهم کرد تا موضع جنبش سبز درباب بحران فلسطين بررسی شود. پيش از اين هم بيانيه ۷۵ تن از روشنفکران در محکوميت اسرائيل در حمله به کشتی های امدادرسان مورد بی مهری برخی قرار گرفته بود. متاسفانه غلبه فضای سرکوب و بحران فرصت انديشيدن و بررسی ريشه ايی بسياری از مسائل مهم فراروی ايران را از فعالان سياسی مدنی گرفته است. جدا از آنکه آيا مردم در روز قدس چنين شعاری داده اند يا خير لازم است به اين پرسش بپردازيم که موضع جنبش سبز درباره بحران خاورميانه چيست؟



تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


بر کسی پوشيده نيست که صرف سر دادن يک شعار،به فرض اينکه تمام مردم ايران هم آنرا سر داده باشند، پاسخی در برابر اين پرسش اساسی ارائه نميدهد و از تاثير عميق بحران فلسطين بر سرنوشت مردم ايران نميکاهد. اميدوارم اين مقاله باب بحث پيرامون مساله مهم نسبت جنبش دموکراسی خواهی و بحران فلسطين را باز کند. و فعالان جنبش سبز فارغ از جار جنجالهای روزمره سياسی در تکميل و ترميم اين بحث تلاش کنند. موضع دکتر کديور در مصاحبه با "وی او ای" پيرامون فلسطين بيشتر مبتنی بر بنيانهای حقوق بشری بود. ولی مساله فلسطين از زاويه منافع ملی ايران و پيروزی و دوام جنبش دموکراسی خواهی ايران در بلند مدت هم قابل بررسی است. به باور نگارنده صلح پايداردرفلسطين برای دوام و پيروزی جنبش دموکراسی خواهی ايران ضروری است. و در شرايطی که دولت اسرائيل زير بار صلح نميرود بايد شعار "هم غزه هم لبنان جانم فدای ايران" را نه فقط به عنوان يک شعار بلکه به عنوان يک راهکار در راستای منافع جنبش دموکراسی خواهی ايران پذيرفت.

پيگيری حقوق ملت فلسطين از جنبه های مختلفی قابل بررسی است. اما پيگيری آن برای ملت ايران تنها از زاويه منافع ملی ايران ضروری است. پاره ايی از زاويه حقوق بشری به اين مساله نگاه ميکنند اما حقوق بشر در برخی از مناطق ديگردنيا از کره شمالی تا تبت و دارفورهم نقض ميشود آيا يک جنبش در سطح ملی توانايی پرداختن به همه اين موارد را دارد؟ برخی ديگر مساله فلسطين را يک مساله اسلامی ميدانند ولی آيا به سرکوب مسلمانان در ساير مناطق جهان مانند چين و چچن اعتراض کرده اند؟ برخی روشنفکران مساله فلسطين را با تکيه بر نقش نواستعماری جريانهای نومحافظه کار بررسی ميکنند. اما اين موضوع هم تاثير مستقيمی در زندگی مردم ايران ندارد. پس چرا مساله فلسطين بايد برای ايرانيان مهم باشد و چرا جنبش سبز در اوج کارزار دشوار خود بايد به اين مساله هم بپردازد؟ يک پاسخ ساده به اين مساله آنست که هيچ مساله ايی مانند نقض حقوق فلسطينيان باعث رشد و تقويت و توجيه بنيادگرايی در ايران نشده است و هيچ جريانی هم به اندازه بنيادگرايان افراطی به منافع ايران و جنبش دموکراسی خواهی ملت ايران لطمه وارد نکرده است. به عبارت ديگر، حکومت بنيادگرايان افراطی درايران از بعد مردمی بريک اقليت حدودا پنج ميليونی استوار است که پياده نظام سرکوب را در سالهای اخير تشکيل داده اند. و حکومت با تکيه بر اين پايگاه بر يک اکثريت قريب به هفتاد ميليونی حکم ميرانند. محکم ترين حلقه اتصال اين اقليت با حکمرانان بنيادگرای ايران، مساله فلسطين است. البته خواستگاه عقيدتی و اجتماعی اين اقليت تحقيق علمی جداگانه ايی ميطلبد اما آنچه واضح و بديهی است آنکه اين اقليت چندان از بحثهای علمی و فنی در نقد مدرنيته و دموکراسی سر در نمی آورند. اما فيلمها و تصاويری که از نقض بيرحمانه حقوق فلسطينی ها منتشر ميشود را به خوبی ميفهمند و حمايت غرب و دولتهای پيشين آمريکا از حملات اسرائيل مهمترين عامل برای مشروعيت زدايی از حقوق بشر و ارزشهای مدرن نزد ايشان است. پس به دنبال کسی ميگردند که پژواک آرمانهای ضد اسرائيلی وضدغربی آنان باشد. حاکميت هم با علم به اين موضوع، مساله فلسطين را وسيله امرار معاش خود قرار داده است و از اين طريق پايگاه اجتماعی خود را محکم کرده است. اگر در سرزمينهای فلسطينی صلحی پايدار برقرار بود وهر روزه تصاوير دردناک رنج و محنت ملت فلسطين منتشر نميشد، آيا حاکميت بازهم ميتوانست اين اقشار جامعه را تا اين حد به خود جذب کند؟ واضح است که بخش قابل توجهی از اين طيف را از دست ميداد. اما چه کسی در شرايط کنونی مسوول عدم برقراری صلح در خاورميانه است؟

معادله صلح در خاورميانه معادله پيچيده ايی است و بازيگران بسياری درآن نقش دارند. اما بر کارشناسان امور پوشيده نيست۱ که دولت اسرائيل در شرايط کنونی عمده ترين عامل عدم برقراری صلح در خاورميانه است. موفقيت ظاهری دولت اسرائيل درمهار قيام فلسطينی ها باعث شده تا اين دولت خود را بی نياز از صلح بداند و با رندی فشارهای دولت پرزيدنت اوباما را در جهت احيای فرآيند صلح ناديده بگيرد. بحران اخير در روابط آمريکا و اسرائيل در پی سفر جو بايدن(معاون رئيس جمهور) به اسرائيل تنها يک نمونه از رويکرد دولت اسرائيل به فرآيند صلح است. واقعيت آنست که بافت جمعيتی به نفع اعراب فلسطينی در حال تغيير است و در صورت عدم برقراری صلح، آينده ايی توام با تشنج و خون ريزی بيشتر در انتظار منطقه خاورميانه است. برنده اصلی اين تنش هم جريانهای افراطی بنيادگرا هستند که بيش از هر چيز با جريانهای دموکراسی خواه در ستيزند. تنش در خاورميانه بيش از هرکس برای يک دولت مدرن دموکراتيک در ايران دردسر آفرين است و باعث رشد و گسترش افراط گرايی و تروريزم در توده های خاصی از جامعه ايران خواهد بود.

بنابراين مساله فلسطين تنها يک مساله حقوق بشری يا اسلامی نيست. مساله ايی است که به طور مستقيم به سرنوشت آينده ايران و جنبش دموکراسی خواه ايران گره خورده است. شعار "نه غزه نه لبنان جانم فدای ايران" اگرچه سياست فريبکارانه اقتدارگرايان۲ را درباره مساله فلسطين به چالش ميکشاند اما از فقدان يک رويکرد جامع آينده نگر به مساله فلسطين رنج ميبرد. واقعيت آنست که، پس از ترور اسحق رابين توسط افراطيون يهودی، دولت اسرائيل برپايه سياستهای زورگويانه خود از فرآيند صلح طفره ميرود و طرحهای صلح را دور ميزند تا طيفهای تندرو در افکار عمومی فلسطينيان و منطقه موجه شده و قدرت بيابند تا مسووليت عدم برقراری صلح را به گردن ايشان بيندازد اما همانگونه که کارشناسان امور خاورميانه معترفند مسوول اول عدم برقراری صلح دولت اسرائيل است و نه گروههای ديگر. دولت اسرائيل فرصتهای بسياری را برای صلح هدر داده تا شرايط کنونی بوجود آيد و با خيالی آسوده سياستهای توسعه طلبانه خود را پيگيری کند. در اين بين آنچه برای فعالان جنبش سبز مهم است شناخت دقيق وارائه تحليل جامع از مشکلات داخلی و بين اللملی جنبش دموکراسی خواهی ايران است. رويکرد شعاری و احساسی به مسائل دردی را دوا نميکند. جنبش سبز بايد به شناخت همراهان خود در عرصه بين المللی اهتمام ورزيده و همسو با ايشان به اسرائيل فشار آورد تا ضرورت صلح پايدار در منطقه را بپذيرد.

پی نوشت
۱-به عنوان نمونه به اين مصاحبه رجوع کنيد ديدگاه برژينسکی در اين مصاحبه ميتواند به عنوان نماينده ايی از اين طيف تلقی شود
http://www.charlierose.com/view/interview/10425
(رجوع کنيد به پس از دقيقه۱۵:۴۴
۲-سخنان رحيم مشايی درخصوص دوستی با ملت اسرائيل و حمايت قاطع محمود احمدی نژاد از او تنها يک نمونه از اين فريبکاری هاست. اساسا همانگونه که لورتها (که نقش لابی احمدی نژاد را در امريکا ايفا ميکنند) گفته اند سياستهای ضد اسرائيلی احمدی نژاد نمونه ايی از سياستهای توخالی انور سادات پيش از صلح است.


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016