پنجشنبه 31 تیر 1389   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

احمدی نژاد يک سوپر اپوزيسيون، مهرداد نصرتی

هر جامعه به سبب خصوصيات ويژه خود و نظام حاکم بر آن دارای پتانسيل های اعتراضی خاص خود می باشد.استفاده از اين پتانسيل ها (که بخشی از آن به شکل طبيعی و بواسطه حضور بلامنازعه دگرانديشان تشکيل و بخشی از آن نيز بواسطه ضعف در نگرش و نهايتا عملکردهای هر حاکمی ايجاد می شود) در واقع خرج کردن از آخرين کيسه يک خزانه است.ابزاری کارآمد ولی بسيار پرمخاطره که از آن بايد با احتياط تام و در مقرون به صرفه ترين شکل بهره گرفت .
حکومت دينی در کشور ما جوان است و تنها سی سال عمر دارد. چنانچه حضرت امام (ره) نيز در يکی از سخنرانی هايشان بوضوح از بی تجربه گی حاکمان در اين حکومتداری سخن راندند .آنجا که فرمودند گروهی از ما از پشت ميز و سرکلاس حوزه و دانشگاه و گروهی نيز از خارج از کشور آمديم و تجربه حکومتداری نداشتيم. صدالبته چنانچه ايشان نيز بدين مسئله اشاره نمی نمودند اين مطلب قابل انکار نبود.
بی تجربه گی از يکسو و جوانی حکومت دينی از سوی ديگر بناچار باعث می شد که اشکالات متعدد در مسير قانونگذاری ، اجرا و نظارت بر حکومت عارض گردد که خود اين عوامل برانگيزاننده نارضايتی و در نتيجه سير صعودی پتانسيل اعتراضی بود .شاخص اين انرژی ذخيره شده طی سی سال گذشته در حکومت جمهوری اسلامی به سوی رنج خطرآفرينی ميل نموده است.



تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


اگرچه در چنين شرايطی بهره گيری از اين انرژی ذخيره شده می توانست بعنوان يک سوپاپ اطمينان عمل نمايد ليکن رعايت قوانين احتياط و صرفه ضروری بود.
به جرات می توان گفت که در واقع دولت نهم و دهم از پتانسيل اعتراضی بيشترين استفاده را نمودند به گونه ای که شدت تاکيد بر بهره گيری از اين انرژی برخی از مفسران را بسوی اين تحليل رهنون شد که مبادا تبانی در خفای بی خبری مردم صورت يافته باشد که البته تحليل مذکور با جدی شدن مخالفت ها و بروز دگرانديشی های غير قابل جمع با نوع جاری حکومت در ايران ، تقريبا کان لم يکن گرديد.
از سويی پتانسيل اعتراضی خود يکی از مهمترين فاکتورهای تاثيرگذار بر واريابلهای موثر در شاخص مشارکتهای مردمی بخصوص در انتخابات است به نحوی که با بکارگيری آن می توان عملا اين شاخص را بسوی حداکثر مطلق سوق داد . به روشنی پيداست که تغيير مثبت و شگفت انگيز در نُرم مشارکت انتخابات در گزينش دهمين رياست جمهوری حکومت اسلامی مديون دستکاری در اين متغيرها بواسطه استفاده از پتانسيل اعتراضی موجود بود که بنده قبلا در مقاله ای با عنوان "نرم مشارکت " اين تغييرات را بررسی نموده وبه منظور پرهيز از تطويل در اينجا از شرح مجدد آن خودداری می نمايم.
آنچه نبايد از نظر پنهان بماند ادامه استفاده بی بندوبارانه از اين پتانسيل است که بوضوح هر روز بر دامنه آن افزوده می گردد.
انتخابات دوره نهم رياست جمهوری در واقع استارت و جهش همزمان در کاربرد اين فاکتور بود .همچنانکه بياد می آوريد پس از اعلام نتيجه انتخابات دوره نهم محمود احمدی نژاد در تلوزيون حاضر شد و طی سخنانی چنان القاء نمود که گويی يک لشکر از تماميت خواهان در مقابل او صف کشيده بودند و پيروزی او چارت قدرت را بگونه ای غيرقابل بخشش بهم ريخته است.
در دوره دهم اين روش اوج گرفت و عبارت مشهور وی "بگم ؟!" که در واقع پلاکارد تبليغاتی و شعار اصلی هواداران وی بود موکد اين مدعاست .اما بايد پرسيد در دل اين تهديد چيست ؟ پاسخ روشن است . اعتقاد به اينکه عده ای در داخل نظام مشغول سوء استفاده های موثر از خزانه قدرت هستند و علت تمام مشکلات سياسی ، اقتصادی ، فرهنگی ، اجتماعی و .... وجود اين دانه درشت هاست .با اتخاذ اين تاکتيک وی در واقع خود را يک سوپر اپوزوسيون معرفی نمود و طبيعی بود که بدين شکل، وی بخش مهمی از پتانسيل اعتراضی را به خدمت بگيرد.
نکته اساسی اينجاست که طرفداری غير قابل انکار بخشی از معترضين به شرايط نامطلوب کشور از وی مديون ارائه همين چهره اپوزوسيونی است .
آنچه برآنم تا مخاطب محترم از اين کلام دريابد اين است که در واقع مشارکت فوق العاده انتخابات دهم به معنای حضور دو گروه اپوزوسيون است .به عبارت ديگر طرفداران احمدی نژاد اگر در خود منصفانه به کنکاش بنشينند متوجه هويت خود که همانا دگرانديشی نسبت به نظام است خواهند شد و انکار اين واقعيت چيزی نيست جز بستن دروغ بر خود .برای اثبات اين مدعا کافی است آنان يکبار ديگر به شعارها و پلاکاردهای تبليغاتی خود بنگرند که چگونه به خاطر ادعای افشاگری های احمدی نژاد بسوی وی جلب شدند . ايشان کافی است از خود بپرسند وقتی بجای نام احمدی نژاد می نوشتند "جگردارنژاد" منظورشان آيا اين نبود که احمدی نژاد جگر درافتادن با بخشی از نظام را دارد؟ آيا اين به معنای روبرو شدن با بخشی از نيروهای درون نظام نيست و آيا اين يک کنش اپوزوسيونی نيست ؟
فاکتهای فراوان در اتخاذ اين تاکتيک از سوی احمدی نژاد وجود دارد . ليست معروفی که ايشان می گويند سالهاست در جيب خود دارند و تا کنون هرگز افشا نشده است تنها يکی از آنهاست ليکن توجه داشته باشيم چنانکه گفته شد بکارگيری اين تاکتيک اينک ديگر به استراتژی دولت وی برای ادامه حيات تبديل شده است.
اما ياس معترضان همراه وی نسبت به عملکردهايی که انتظار آن را می کشيدند به مراتب باعث ريزش های مکرر گشت و شاهد بوده و هستيم که هر از چندگاهی شخصيت های حقيقی و شخصيت های حقوقی شامل تشکل هابه نحوی از انحاء عدم همراهی و اطاعت محض را با عباراتی مانند "ما به هيچکس چک سفيد امضاء نداده ايم " و يا " ما با هيچکس پيمان اخوت ابدی نبسته ايم " اعلام می دارند. اينان در واقع جماعتهای اپوزسيونی هستند که مطالبات خود را بدست وی برآورده شدنی نيافته اند.
تامين جايگزين بجای ريزشی ها همچنان با استفاده از انرژی اعتراضی ذخيره شده ادامه يافته است. اکرچه امروز ديگر تاکتيکی مثل استفاده از افشای بی سرانجام و مقرون به بلوف خانواده هاشمی نخ نما شده ، لکن بهرحال وی می داند دامنه نگرانی مردم محدود به مشکلات اقتصادی نيست . گرايشات آنتی کريستيسم و يا حداقل اباهه گری مشهود و غير قابل انکار در جامعه نسبت به تعصبات سابق دينی زمينه های ادامه صرف انرژی پتانسيلی و تبديل آن به کار را فراهم آورده است.
اينچنين است که مشاهده می کنيم وی از عدم برخورد با بدحجابی سخن بگويد و عليرغم تفسير و تاويل برخی از نزديکان به وی و تلاش آنان برای ارائه تفسيری نزديک به انديشه های سنتی انقلاب وی مجددا و موکدا بر باور و سخن قبلی اصرار بورزد، يا رئيس دفتر او در مصاحبه هايش عملا ايدئولوژی های دگرانديشان دينی را مطرح نمايد تا آنجا که به برخورد روحانيت منجر شود .( خود بنده بعنوان يک مدافع انديشه های دينی بشدت نگران استفاده های افراطی و نابجا از گرايشات ضددينی به جهت به کاراندازی پتانسيل اعتراضی هستم و اين کنش را عين سوء استفاده از مقوله دين می دانم چرا که معتقدم اين کنش ،بی هيچ شک هزينه سنگينی را بر دين تحميل خواهد نمود).
تقابل با روحانيت کلاسيک نيز همراستای همين نمودار است که به موجب طبيعت اباهه گرای نفس انسانی( ان نفس لاماره بالسوء الا ....) و تبليغ سيل آسای اين نگرش از سوی مجاری رسانه های بين المللی تشديد نيز می گردد و عملا به فرسودگی اين ابزار منتهی می گردد .هزينه ای که نه از خزانه روحانيت کلاسيک بلکه از دارايی دين پرداخت می شود اما در هرشکل کاربرد خود را برای بکارگيران اين ابزار دارد.
بازيافت هر روزه يک يا چند موضوع برای ايجاد بازنمودهای اپوزوسيونی در واقع همان پاپوليستی است که برخی اهل قلم نسبت به آن حساس شده اند و هرازگاهی اين تاکتيک ضد صداقتی و ضد اخلاقی را برملا می نمايند.
سنگرتراشی در جبهه مقابل فرضی ، گاهی منجر به بن بستهايی می شود. برای مثال گاهی ممکن است اين مقابله منافع اصل نظام يا بخش پرقدرتی از نظام را به مخاطره بيافکند که البته در چنين شرايطی نيز حکم های حکومتی کارساز خواهند شد آنچنان که برای نمونه در مسئله دانشگاه آزاد مشاهده کرديم. اين است که آنان همچنان سوار بر اسب اپوزيشن نمايی ترکتازی می کنند و سعی بر آن دارند تا نه تنها مسند قدرت را از دست ندهند بلکه مقام خود را در آن مستحکم و چنانچه مقدور باشد ابدی نمايند..
جالب توجه استفاده يکجانبه و خودخواهانه از پتانسيلی است که به کل نظام تعلق دارد و حال آنکه يک تيم کاری و هم انديش موجودی آن را در اختيار حفظ قدرت خويش گرفته اند .قدر مسلم آگاهی سايرين از عقب ماندن در استفاده از خزانه ای که به همه ارکان قدرت تعلق دارد موجب اعتراض و سهم خواهی آنان خواهد شد . واقعيتی که به تدريج شاهد آن خواهيم بود.در ضمن در اين شرايط بايد نتايج استفاده افراطی از پتانسيل اعتراضی را نيز مدّ نظر داشت . نتايجی که بخشی از آن به نفع حفظ نظام و بخشی عليه آن عمل کرده و خواهد کرد:
الف- اين تاکتيک بعنوان سوپاپ اطمينانی است که نظام را از انباشتگی اين پتانسيل و احتمالا از واقعه ای غير قابل کنترل مصون می نمايد.
ب-اين تاکتيک کمک به لوث شدن کليت اپوزيشن کرده و موانعی بر سر راه پديدار شدن شرايط اجبار به تغييرات بنيادی ايجاد می نمايد.
ج- استفاده يکجانبه از آن استوانه های قدرت را برای گروهی خاص (و نه الزاما همه عناصر و ارکان نظام ) و حداقل بصورت موقت ، مستحکم می کند اما خود خطری بالقوه برای غير اعضای اين تيم کاری خواهد بود که درون حکومت بوده و برای خود سهمی از تمام موجودی های نظام قائل اند.
د- در نهايت و با روشن شدن اينکه اکثريت فعال در عرصه سياسی در دو گروه اپوزوسيون فعاليت دارند دست نظام را از گروهی تحت عنوان محافظه کار واقعی تهی می کند که اين امر بصورت بالقوه خطری بزرگ برای اصل نظام محسوب می شود.
ه- استفاده از پتانسيل اعتراضی برای مدعيان حفظ نظام نمی بايست به اين سهولت به کار تبديل شود چراکه در واقع اين آخرين تير ترکش است مگر آنکه معرف وجود ايرادات اساسی در حاکميت و حکومت باشد و بناچار به آخرين ابزار پناه برده باشند.
ی-در هنگام استفاده از اين پتانسيل همواره احتمال خروج شرايط مقابله (اپوزيشن) از وضعيت کنترل شده وجود دارد.
حال بايد ديد اين سوپر اپوزوسيون کار را به کجا خواهد کشاند و کدام ظرفيت های بکارگيری اين تاکتيک را فعال خواهد کرد.

مهرداد نصرتی (مهرشاعر)


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016