بدهی ما به نسل بعدی، پدرام فرزاد
بعد از جوادی آملی، به آهستگی ميانه مصباح يزدی با او در حال به هم خوردن است، کيهان شريعتمداری نيز تا توانسته عليه کارهای او نوشته، نمايندگان مجلس تازه غيرتی شدهاند و پشت سر هم عليه ادبيات (بهتر است بگوييم بیادبيات) او مصاحبه میکنند و ... احتمالا اسفنديار رحيممشايی نيز کلاه خود را بالاتر میگذارد. تازه، اين از نتايج سحر است.
***
چه بخواهيم، چه نخواهيم، چه باور کنيم و چه باور نکنيم از زمان روی کار آمدن محمود احمدینژاد تاکنون با چهار، پنج قطعنامه و چند متمم مربوط به آن قطعنامهها در شورای امنيت، پارلمان اروپا، شورای حکام خليج فارس و ... روبرو شدهايم که روز به روز و ساعت به ساعت حلقه محاصره اقتصادی ايران و ايرانيان را تنگ و تنگتر میکنند به حدی که حتی کشوری چون امارات متحده عربی که در زمان روی کار بودن رژيم پهلوی تمام و کمال در خدمت ايران و سياستهای پهلوی و در يک کلام ملتزم رکاب ايرانيان بود، بیمقدمه و بدون هشدار قبلی اقدام به مسدود کردن ۴۱ حساب حقيقی و حقوقی در بانکها وموسسات مالی خود نموده و بدون واهمه از پيامدهای آن (اصلا پيامدی هم داشت؟) همراهی و همسويی خود را با موج تحريمهای جهانی عليه ايران نشان میدهد. رجزخوانیهای گاه و بيگاهش درمورد سه جزيره تنب کوچک و بزرگ و ابوموسی که ديگر نيازی به توضيح ندارد.
کشوری که بيشترين حجم صادرات به ايران از يکی از شيخنشينهايش (دوبی) انجام میگيرد به همين راحتی چشم بر روی سود حاصل از گرفتن گمرکی و عوارض صادرات و وارداتش به ايران بسته و عزم جهانی را به نظم اقتصادی خويش ترجيح میدهد.
تمام کنسرسيومهای معظم نفتی و شرکتهای اسم و رسمدار و حتی شرکتهای تابعه آنها نيز چاپخانه اسکناسی چون عسلويه را به امان خدا رها کرده و تمام قراردادهای خود را فسخ کرده يا نيمهتمام گذاشتند و رفتند که رفتند، زيرا درصورت ادامه همکاری با ايران، ضرری بيش از نفع همکاری با ايران متوجه آنها میشد و گذشته از اين امر، از همکاریهای پرمنفعت ديگرشان نيز منع شده يا کنار گذاشته میشدند.
حداقل ۴۰۰ ميليارد دلار درآمد حاصل از فروش نفت در دولتهای نهم و دولت يکساله دهم نيز معلوم نشد به جيب چه کسی يا کسانی رفت که نه تنها ذرهای به رفاه مردم افزوده يا از گرانی اجناس کاسته نشد بلکه روز به روز شاهد گرانتر شدن و بیکيفيتتر شدن کالاها و خدمات شهری و ... شديم و هستيم تا قيافه همه ما شبيه علامت سوال شود که با اين درآمد پس چرا اين همه گرانی؟
با منحل شدن سازمان برنامه و بودجه و انتصابهای عجيب و غريب در دستگاهها و بنگاههای اقتصادی و پولی کشور نيز توان تصميمگيری از اهل فن گرفته شده و تمام تصميمسازیها و تصميمگيریها نيز توسط شخص احمدینژاد و حلقه معروف يارانش گرفته شده و نه به عنوان قانون بلکه به عنوان چيزی در حد «امر ملوکانه و لازمالاجرا» ابلاغ میگردد که کوچکترين اما و اگر در قبول يا اجرای آن برابر با عزل، اخراج بوده و همراه با بستن افتراهايی همچون در خدمت فتنه بودن، پياده شدن از کشتی نظام و چوب لای چرخ نظام گذاشتن برای شخص مربوطه میباشد.
افتتاح چندين و چندباره انواع و اقسام پروژهها نيز که ديگر از حالت تکرار درآمده و در بين مردم تبديل به جوک شده است تا جايی که ديگر حتی خود مسئولان امور نيز صدايشان از اين تکرار درآمده است.
با روی کار آمدن دولت احمدینژاد در سال ۱۳۸۴ شاهد تغييراتی در ترکيب نهادهای گوناگون زيرمجموعه دولت (به خصوص در ترکيب نهادهای تصميمسازی سياست خارجی)بوديم. در يکی از پرچالشترين اين تغييرات، دولت با تغيير درترکيب شورای عالی امنيت ملی، علی لاريجانی را جايگزين حسن روحانی (رئيس تيم مذاکرهکننده اتمی ايران) کرد و اعضای تيم مذاکرات هستهای ايران کاملاً تغيير کردند.
تقريبا ۳۵ الی ۴۰ سفير نيز در ساير کشورها (ازجمله کشورهای اروپايی) به تهران فراخوانده شدند تا چهرههايی کاملا همسو با دولت و در خدمت شخص احمدینژاد جايگزين آنها شوند.
در اين ميان، حضور علی لاريجانی نيز بعد از مدتی غيرقابلتحمل شد و سعيد جليلی با جايگزينی وی در مذاکرات هستهای و اطاعت کامل از احمدینژاد، نگرانیهای او را کاملا برطرف کرد.
مسافرتهای بيخود و بیخاصيت و مهمتر از همه «بدون جواب» احمدینژاد به هند، پاکستان، عربستان سعودی، قطر، سفر برای افتتاح بازیهای المپيک آسيايی به قطر و المپيک چين يا حتی ترکيه نيز تا توانست از وجهه ايران و ايرانيان در نزد جهانيان کم کرد و شخصيت و پرنسيب سياسی ما را تا منتها درجه پايين آورد.
اولين سفر اروپايی وی به عنوان رئيس جمهور ايران خردادماه ۱۳۸۷ که برای شرکت در کنفرانس بحران جهانی غذا به ايتاليا رفته بود، تاثيری تحقيرکننده در خاطر ايرانيان گذاشت. وی در فرودگاه رم در يک مصاحبه کاملا بیربط به موضوع مسافرتش، به اسرائيل حمله کرد و با ادعای آغاز روند نابودی اسرائيل، متذکر شد اسرائيل چه با دخالت ايران و چه بدون دخالت ايران، قطعاً از صفحه روزگار محو خواهد شد.
شايان ذکر است در همين سفر خاطرهانگيز!! از وی به عنوان رئيس جمهور ايران، استقبال رسمی صورت نگرفت و حتی وزير خارجه ايتاليا نيز حاضر نشد ديداری با او داشته باشد و به عنوان حسن ختام اين افتضاح، پاپ نيز درخواست ملاقات وی را بدون پاسخ گذاشت.
بگذريم از اين که سيلويو برلوسکونی (نخست وزير ايتاليا) از احمدی نژاد و رابرت موگابه (ديکتاتور زيمبابوه)، برای يک ضيافت شام معمولی نيز دعوت نکرد.
میرسيم به کنفرانس دوربان که عليه نژادپرستی بود و از ۲۰ تا ۲۴ آوريل ۲۰۰۹ در مرکز سازمان ملل در شهر ژنو (سوئيس) برگزار شد و اين هم پردهای ديگر از نمايشهای تحقيرآميز ديپلماتيک احمدینژاد عليه ايران بود. وی که تنها رئيس جمهور شرکتکننده در اجلاس بود، در روز نخست طی نيمساعت سخنرانی، به شدت به اسرائيل حمله کرد و تغيير فوری در ساختار شورای امنيت سازمان ملل متحد را خواستار شد. تراژدی از آنجا شکل گرفت که در بين سخنان وی، بيش از ۴۰ ديپلمات از کشورهای مختلف جهان، جلسه را به نشانه اعتراض به سخنان او ترک کردند.
اما از طرف ديگر در همان اجلاس رجب طيب اردوغان بلايی بر سر شيمون پرز آورد که از آن روز به بعد ترکيه تبديل به کعبه آمال بسياری از مسلمانان جهان شده، در حالی که احمدینژاد با ادعای «مديريت جهان» توسط خود و مشاور و رئيس دفتر مرتبط با غيبش (اسفنديار رحيممشايی) تمام هست و نيست خود را بر سر تصاحب اين مقام امر حراج کرده بودند و آخر سر نيز چيزی دستگيرشان نشد.
میرسيم به ولخرجیهای بدون حاصل وی در مقام رئيس جمهور.
در جريان سفر اخير معاون رئيس جمهور اکوادر به تهران يکصد ميليون دلار با بهره نيم درصد به آن کشور پرداخت شد. البته اين، تنها يکی از چندين مورد بذل و بخششهای بيجا و دور ريختن پول ملت توسط احمدینژاد بوده و بنا به گزارشها، کشورهايی همچون سريلانکا، بوليوی، ونزوئلا، سنتوينست، افغانستان، اکوادر تامين مالی، کومور، کنيا، زيمبابوه، نيکاراگوئه، گامبيا، تانزانيا، کنگو، ميانمار و ... با دوشيدن گاو شيردهی به نام «ايران» تا توانستند به نفع خود دريافت کردند اما در صحنه معاملات و معادلات سياسی جهانی، عملاً دست ايرانيان را در حنا گذاشتند و حتی يک مرتبه نيز در تصميمگيریهای عليه ايران، به نفع ايران کار نکردند که اين هم نشان از بیخاصيت بودن خاصهخرجیهای رئيس دولت دارد.
برای من به عنوان يک شخص حقيقی عجيب است باوجود يک صندلی برای استاد اخلاق در کابينه (آقاتهرانی) اين چه طرز صحبت کردن يک شخص حقيقی يا حقوقی به عنوان مهندس، استاد دانشگاه (البته طبق گفته خودش) و در نهايت يک رئيس جمهور است؟
بعد از صدور قطعنامه ١۹٢۹ شورای امنيت سازمان ملل، احمدینژاد ضمن مضحک خواندن اين قطعنامه و استقبال از آن، اظهار عقيده کرد: آنها با صدور قطعنامه حرکت خود را انجام دادند و الان نوبت ما است که به گونهای با آنها گفتگو کنيم که از عمل خود پشيمان شوند و از اين غلطها نکنند.
وی گفت: قطعنامهها پشيزی نمیارزد ، به يکی از آنها (کدام يک؟) پيغام دادم اين قطعنامههايی که شما صادر میکنيد مثل دستمال مصرف شدهای است که بايد در زبالهدان انداخته شود...خاطرتان هست که قبلاً به آنها گفتم آنقدر قطعنامه دهيد قطعنامهدانتان پاره شود، اين بيچارهها سه قطعنامه داده بودند مانده بودند، چه کنند؟ چطور از زير بار اين قطعنامهها بيرون آيند؟ به فضل الهی شيطان آنها را به سمت قطعنامه چهارم برد...!!
شما را به خدا، کدام آدم عاقلی خواهان پيش آمدن چنين شرايطی برای کشورش میشود که اين شخص با ادبيات منحصر به خودش مسبب ايجاد اين شرايط بحرانی شده؟
اين نوع روش صحبت که در اصلاح عاميانهاش «چارواداری» ناميده میشود سبب همراهی چين و روسيه (همراهان استراتژيک ايران در شورای امنيت) با رای مثبت به تحريمهای ايران گرديد. گفتنی است برزيل و ترکيه نيز باوجود شرکت در کنفرانس تهران، همگامی خود را با تحريم های جهانی عليه ايران اعلام کردند. يعنی تمام آوانسهای پنهان و پيدايی که به اين دو کشور داديم، به علاوه تمام سواریهايی که روسيه و چين از ما گرفتند فقط و فقط به نفع آنها تمام شد و هيچ نفعی حتی به اندازه سر سوزن برای ما در بر نداشت.
در همين دولت و با همين خيرهسریهای خاص همين دولت قطعنامههای ۱۷۳۷، ۱۷۴۷، ۱۸۰۳ و ۱۸۳۵ توسط شورای امنيت، درمورد برنامههای اتمی ايران و بر ضد ايران صادر شد.
به هيچ کدام از سلولهای مغزمان خطور نمیکرد بعد از تعامل دولت خاتمی در هشت سال رياست جمهوریاش با سازمان ملل و تجميع آرای سازمان ملل برای اولين بار درمورد پيشنهاد خاتمی مبنی بر تعيين سال ٢۰۰١ ميلادی به عنوان سال گفتگوی تمدنها، که به دليل اهميتش همه کشورهای جهان (حتی مخالفان ايران) از اين پيشنهاد حمايت کردند و کسب اين پيروزی شگفتانگيز، همان کشورهای جهان (از جمله دوستان ايران) عليه اظهارات رئيس جمهور بعدی ايران درمورد هولوکاست و به منظور به رسميت شناخته شدن هميشگی هولوکاست رای دادند و بزرگترين شکست برای ايران و پيروزی برای اسرائيل در مجمع عمومی سازمان ملل متحد رقم بخورد.
***
افتضاحی که با دعوت بيش از ۱۲۰۰ ايرانی خارج از کشور به ايران به بار آمد، گير کردن دولت در پروژه بلندپروازانه و نشدنی «هدفمندکردن يارانهها»، لنگ زدنش در رتق و فتق امور پيش پا افتاده و ... همه و همه نشان از به بنبست رسيدن اعوجاجات فکری و عملی اين دولت دارد. از همه مهمتر اين که دغدغه کشوری که اقتصادش تام و تمام وابسته به نفت است ديگر «قيمت» نفت نيست بلکه «فروش» آن است چون بعد از تحريمها حتی فروش نفت نيز برايمان به آهستگی تبديل به رويا میگردد و مجبور به پيشفروش نفتمان به ثمن بخس به دلالهايی شدهايم که شايد آنها بتوانند بازاری برای نفت بدون خريدار ما پيدا کنند.
***
ظاهراً بايد برای آينده اين کشور و نسل بعد از همين حالا دست به دعا برداريم و آرزو کنيم هرچه زودتر اين دو سال و ۱۰ ماه باقيمانده از رياست جمهوری احمدینژاد و طرز اداره کردن ابلهانه کشور توسط وی و حلقه فکریاش سريع بگذرد تا اين که شايد چندين سال بعد بتوانيم با کار و تلاش و تفکر بسيار منطقی، اوضاع را به صورت قبل از رياست جمهوری وی برگردانيم، بلکه بدهی خود به نسل بعدی را بتوانيم جبران کنيم، البته شايد.
اين وضعيت، ناشی از سنگی است که يک ديوانه در چاه انداخت و هماکنون فوج فوج عاقلانِ باريکبين بايد بيايند، ببينند، نظر بدهند و عمل کنند، شايد بتوان در زمانی دور، اين سنگ را از چاه درآورد.
***
شنيدن اين بيت از قديمیها بدون حکمت نبود: يارب روا مدار گدا معتبر شود / گر معتبر شود زخدا بیخبر شود...
پدرام فرزاد