گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
در همين زمينه
18 بهمن» موضعگيری کيهان درباره درخواست مجوز راهپيمايی از سوی موسوی و کروبی17 بهمن» درخواست موسوی و کروبی برای مجوز راهپيمايی به سمت ميدان آزادی، در حمايت از حرکت ضد استبدادی مردم منطقه، کلمه 12 بهمن» ديدار ميرحسين موسوی و مهدی کروبی: به عنوان شهروندان اين کشور خواستار توقف اعدام ها هستيم، تغيير 8 بهمن» رجانيوز: سناريوی جشن تولد ندا آقاسلطان ناکام ماند، کروبی را از بهشتزهرا اخراج کردند 6 بهمن» "سکته مهدی کروبی" و تکذيب آن، انتخاب
بخوانید!
9 بهمن » جزییات بیشتری از جلسه شورایعالی امنیت ملی برای بررسی دلایل درگذشت آیتالله هاشمی
9 بهمن » چه کسی دستور پلمپ دفاتر مشاوران آیتالله هاشمی رفسنجانی را صادر کرد؟
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! بيانيه مشترک کروبی و موسوی به مناسبت سی و دومين سالگرد انقلاب، سحام نيوزسحام نيوز: ميرحسين موسوی ومهدی کروبی در بيانيه مشترکی مناسبت سی ودومين سالگردانقلاب اسلامی ازحاکمان جمهوری اسلامی مپرسند: آيا دردناک نيست که بعد از سی سال از انقلاب، دوباره دغدغه مردم مواجهه با باز توليد همان مناسبات پادشاهی و اين بار به نام دين باشد؟ بسم الله الرحمن الرحيم * و العصر * ان الانسان لفی خسر * الا الذين آمنوا و عملوا الصالحات و تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر. در آستانة سی و دومين سالگرد انقلاب اسلامی ايران هستيم، انقلابی که جلوه درخشان تعيين سرنوشت مردم ما به دست خودشان بود و برای يکايک ما ايرانيان، شناخت و بازشناخت اين حادثة بزرگ و مهم تاريخی، اهميت بسيار دارد. شايد از آن رو که شناخت هويت تاريخی هر ملت، در تعيين راه آيندة آن مؤثر است، شايد از آن رو که اين روزها از خود می پرسند که راه طی شده تا چه اندازه صحيح بوده، و شايد هم از آن رو که بيش از هر زمان ديگر، شاهد تلاش برای تحريف اين تاريخ هستيم. آنچه در آن روزها شاهد بوديم، نه يک جابجايی قدرت سياسی صرف، که ورود يک گفتمان نو و خروج يک گفتمان کهنه بود: گفتمان کهنه ای که می انگاشت که با بستن همه راه ها به روی اصلاح تدريجی حکومت و جامعه، با کودتايی متکی بر بيگانگان سلطه جو و غفلت دلسوختگان اين مرز و بوم، با در بند کردن فوج فوج آزاديخوهان، با اعمال سانسور بر مطبوعات، با سرازير کردن درآمد نفتی سرشار به جيب منفعت جويان شريک در قدرت، با تا دندان مسلح شدن به سلاح های ريز و درشت، با به کارگيری ماشين تبليغاتی پر سر و صدا، با توهم ايفای نقشی بزرگ در تحولات منطقه وجهان، با هيچ خواندن مخالفان و منتقدان و همه خواندن خود و هم سفرگان، با نماد فره ايزدی انگاشتن قدرت فاقد اقتدار ناشی از رضايت مردم، ماندنی است. اما گفتمان نوين پس از کودتای شوم ۲۸ مرداد از همان فردای سال ۴۱ متولد شد ،. بازنگری به کارنامه گذشته و به دنبال آن، جستجو برای يافتن راه رهايی از استبدادی که با پشتوانه استعمار بر کشور يکه تازی می کرد، آغاز شد. در کنار آنانی که از هر گونه تغيير مأيوس و نا اميد بودند، در کنار آنانی که مصلحت انديشی را به گونه ای تفسير کردند که عافيت طلبی شخصی آنان را توجيه کند، در کنار آنانی که رعب پوشالی حکومت کودتا هر گونه حرکت را از آنان سلب کرده بود، چه بسيار کسانی هم بودند که دست از تلاش برنداشتند، چرا که باور داشتند زندگی کردن، صرفا به معنای زنده ماندن نيست. می دانستند که ملت های ديگر برای رسيدن به آزادی، عدالت ، استقلال و پبشرفت، راهی بس دراز پيموده اند و تلاش برای دستيابی به جامعه ای که از چنين نعمت هايی برخوردار باشد، خود، عين زندگی است. چنين بود که هنگامی که خواسته های خود را در گفتار رهبری استوار چون امام خمينی (ره) يافتند که در اين راه مصمم گام نهاده بود، با او همراه شدند و بساط ظلم و جور را برچيدند. با تجربه ای که از گذشته به دست آمده بود، از همان فردای پيروزی، دغدغه حراست و مراقبت از اين دستاورد بزرگ در دل زن و مرد و پير و جوان به جنبش درآمد تا مبادا کودتايی ديگر، تجاوز نظامی، و مهم تر از همه، انحراف از آرمان های انقلاب اسلامی، اين نهال تازه رسته را در هم شکند. درس هايی که از آن واقعه و ساليان پس از آن فراگرفته شد، موجب شد که مردم ما بارها عزم خود را برای جلوگيری از انحراف از راهی که می توانست آنها را به سرمنزل مقصود برساند به نمايش بگذارند. مشارکت گسترده در دفاع از ميهن در مقابل دشمن متجاوز، تلاش های ستايش برانگيز در رونق اقتصاد ملی، کوشش برای انجام اصلاحات گسترده در عرصه های گوناگون و حضور آگاهانه در عرصة انتخابات، تبلور اين احساس مسئوليت ملی است که مردم ما را اينگونه در صف مقدم تحولات فکری و اجتماعی چند دهة اخير منطقه قرار داده است. گفتمان نو بايد با ديده بانی مستمر، خود را با نيازهای نو سازگار می کرد و نوشوندگی خود را پاس می داشت که بارزترين و غيرقابلانکارترين ويژگی آن، جهت گيری در مقابل باز توليد مناسبات استبدادی و شاهنشاهی بود.يادمان هست که بزرگترين دغدغه خبرگان قانون اساسی جستن راه هايی بود که جلوی ظهور استبداد و خود رايی و ديکتاتوری را به هر شکل و شمايل بگيرد و قانون اساسی در شرايطی نوشته شد که بيرون از مجلس خبرگان، مردم در خيابانها شعار ميدادند «برابری، برادری، حکومت عدل علی». درکتاب« پيکار صفين، نصرابن مزاحم» که شايد قديمیترين کتاب روايی– تاريخی در مورد جنگ صفين باشد، آمده است که بعد از استقرارحضرت امير (ع) در کوفه، ايشان مسافرتی به مناطق فارس نشين و ايرانی در نزديکی کوفه می کنند و در يک آبادی از مردم در مورد شاهان ايرانی سوال می کنند. بزرگ روستا میگويد:« در سنت شاهان ايرانی چيزهايی بود به نفع رعيت و چيزهايی بود به نفع پادشاه، تا اين که خسروپرويز آمد و هرچه به نفع رعيت بود منسوخ کرد و هرچه به نفع پادشاه بود نگاه داشت و اين موجب اضمحلال پادشاهی آنان شد.» اين روايت، دقيقا فضای روحی و سياسی کشور در دهه اول انقلاب فارغ از ضعف ها و خودسری هايی که دامنگير هر انقلابی در آغاز آن می شد را تشکيل می داد: مردمی که انقلاب کردند قصدشان اين بود که آن مناسبات رابا الگو گرفتن از حکومت عدل علی از بين ببرند. آيا دردناک نيست که بعد از گذشت بيش از سی سال از انقلاب، دوباره دغدغه مردم مواجهه با باز توليد همان مناسبات پادشاهی و اين بار به نام دين باشد؟ در شرايطی هستيم که هر چيزی از حقوق مردم در قانون اساسی و آرمانهای انقلاب بود زيرپا گذاشته شده، فصل سوم قانون اساسی، يعنی حقوق ملت، در پرانتز قرار گرفته و آنچه به نفع حاکمان بوده است به صورت اغراقآميز و چند برابر به اجرا درآمده و تبعيت بی چون و چرا از قدرت، رنگ قدسی و آسمانی به خود گرفته و عدم سوال از قدرت فضيلت شده وهر صدای منتقد و متعارض با شبيه سازی های مضحک، به خارجی بودن و همدستی با بيگانه و صهيونيسم و نفاق متهم گرديده است، تآ انجا که امروز شرايط سياسی کشور ازخطر بازتوليد مناسبات شاهنشاهی، جز موروثی بودن حکومت چيزی کم ندارد. آری انتخابات سال ۸۸ جلوه ای از اين احساس مسئوليت همگانی در مقابل خطرات بود. مردمی که احساس خطر می کردند، مردمی که از مديريت ناتوان دستگاه اداره کشور نااميد شده بودند، مردمی که از دروغ به تنگ آمده بودند، مردمی که احساس می کردند برای پيشرفت کشور به دگرگونی های فراگيرتر و بنيادی تر نيازمندند، به ميدان آمدند و چه بسيار کسانی که سال ها بود در انتخابات شرکت نمی کردند و اين بار قفل سکوت خود را شکستند و چه بسيار کسانی که پا را از رقابت های سياسی رايج فراتر نهادند و برای ايجاد تحولی بزرگ همنوا گشتند. دريغا که آنچه بر سر نتايج انتخابات آمد و آنچه در پی شبه کودتای اقتدارگرايان رخ داد، حق اساسی تعيين سرنوشت ملت به دست خويش را خدشه دار کرد. اما دستگيری معترضان، ضرب و شتم آنان در خيابان ها، کشته شدن عده زيادی از جوانان و زنان و مردان در خيابان ها و بازداشتگاه ها، فجايع کوی دانشگاه و کهريزک،حمله به بيوت و دفاتر مراجع تقليد، به راه انداختن تجمعات اتوبوسی و نمايشی، هجمه تبليغاتی يک سويه مملو از دروغ و افترا، سرکوب کارگران و معلمان و جنبش زنان و دانشجويان و استادان، راه اندازی کارناوال های شرم آور و مانورهای امنيتی با هدف ايجاد رعب، تلاش مستمر برای انحراف افکار عمومی به سمت مسائل فرعی و انحرافی، برخورد غيراخلاقی با خانواده های شهدا و زندانيان، واعلام مرگ جنبش سبز در مناسبت های متوالی، هيچ يک نتوانسته است اقتدارگرايان را از چالش بزرگ حاصل از بی اعتمادی مردم به دولت نجات دهد، همچنان که نتوانسته خواسته های برحق مردم برای برخورداری از حقوق شهروندی مصرح در قانون اساسی را به دست فراموشی بسپارد. در طول اين ماه ها، تحولات مهمی رخ داده است که توجه هر ناظر آگاهی را جلب می کند. بسياری از کسانی که در ارگان های نظامی و انتظامی و امنيتی شاغل بودند نتوانستند سوابق جبهه و فداکاری هايشان برای حفظ مرزها و امنيت کشور را به سرکوب و ضرب و شتم مردم بی گناه بفروشند . برخی از روی تقيه ويا اطلاعات ناکافی و برخی از افراد ساده که بر اثر تبليغات دولتی گمان می کردند که معترضان، ايمان دينی شان را نشانه رفته اند به تدريج متوجه شدند که چنين نيست. بسياری از کسانی که فکر می کردند جنبش اعتزاضی مردم از توطئه های قدرت های سلطه جوی بيگانه يا خشونت ورزانی که در بحبوحه جنگ به دامان دشمن پناه آورده و به خدمتش کمر بسته بودند سرچشمه می گيرد، فهميدند که اين ترفندی برای بدنام ساختن منتقدان و موجه ساختن اعمال غيرانسانی اقتدارگرايان بيش نيست. وما دور نمی بينيم آنانی که بصورت واقعاً اصولی دغدغة منافع ملی و ارزشهای اسلامی را دارند در کنار همه ملت (يا به تعبير مستبدين «خس و خاشاک») قرار گيرند و صف خود را از زياده خواهان ودست اندازان به حقوق و بيت المال ملت جدا سازند. ما بويژه اعتقاد داريم که در نهايت، بسيج و سپاه و نيروهای نظامی، ملت خود را تنها نخواهند گذاشت. در طول سال های اخير و بويژه دو سال گذشته، گفتمانی نو متولد شده و هيچ چيز نمی تواند مانع رشد آن شود.گفتمانی که فساد را تحمل نميکند و با وعدۀ آوردن نفت بر سر سفره مردم، يکشبه قيمت نان وسوخت و برق و گاز را چند برابر نمی سازد.گفتمانی که به حفظ نيروی کار کشور ايمان دارد و منابع و توليدملی را با تحويل بازار ملی به واردات خارجی ويران نمی سازد .گفتمانی که عزت کارگر و کار آفرين را ميخواهد نه ذلت آنها را. گفتمانی که اعتياد و دزدی و طلاق را نتيجه سی در صد بيکاری جوانان می داند و در نتيجه اجازه نمی دهد مشکل جرم و جنايت با بر پا کردن چوبه های دار و قساوتی تاريخی حل شود و به بهانه جنايت و خيانت گروهی اندک، دور جديد تواب سازی و اعتراف گيری و شکنجه در محبس ها راه بيفتد. (به راستی شمايانی که هر روز و ساعت سنگ اسلام و معنويت را بر سينه ميزنيد، چند زن را ميتوانيد نشان دهيد که در صدر اسلام اعدام شده باشند؟!) گفتمانی که از رأی مردم نمی ترسد واز رجوع به قانون اساسی نمی هراسد. گفتمانی که نه در شعار وهيئت ماکياوليستی بلکه در عمل بدنبال وحدت اسلامی ونزديکی مذاهب اسلامی به يکديگر است و ميليونها شهروند ايرانی را تحت عنوان سنی و درويش و اهل حق و نام های ديگر ازخودنمی راند. آری امروز گفتمانی تازه متولد شده است. گفتمانی که شهدای آن، پيشقراولان و دربندشدگانش پرچم داران آن هستند. گفتمانی که خشونت را طرد می کند و راه تغيير را از طرق مسالمت آميز جستجو می کند. گفتمانی که پاسخ دروغ و نهمت و ناسزا را با راستی و حقيقت و ادب می دهد. گفتمانی که چشم اميدی به بازی های پنهانی قدرت های جهانی ندارد و راه حل شفاف ملی را تنها راه تحول به سوی اصلاح امور می داند. گفتمانی که خودی را ناخودی نمی کند بلکه سعی در خودی کردن ناخودی ها دارد. گفتمانی که چندصدايی را به رسميت می شناسد و اتحاد ملی را نه در سکوت گورستانی که در تمسک به عقلانيت جمعی می جويد. گفتمانی که مردم را نسبت به آنچه در کشور می گذرد نامحرم نمی شناسد و گسترش آگاهی ها به ميان همة اقشار و گوشه کنار اين مرز بوم را وجه همت خويش قرار داده است. گفتمانی که با گسترش و تقويت شبکه های اجتماعی، افراد را گرد هم می آورد و فضای مدنی را توسعه می دهد. گفتمانی که سرمشق بسياری از حرکت های آزاديخواهانة ديگر شده است. گفتمانی که خطاهای گذشته را نقد می کند اما دستاوردهای روشن آن را نفی نمی کند. گفتمانی که عدالت را نه در اقتصاد صدقه ای، بلکه در ايجاد فرصت های برابر و توانمندسازی محرومان می داند. گفتمانی که بجای انتشار کينه و انتقامجويی در ميان فقير و غنی، روستايی و شهری، اقوام، اديان و مذاهب، به نهادينه کردن مدارا و مفاهمه و گذشت می پردازد. گفتمانی که درصدد پايان دادن به اوباش سالاری و حاکميت نهادينة شايسته سالاری است تا در پرتو آن، شکوفايی و رشد استعدادها در ميان ايرانيان، زمينه ساز ارتقای اين سرزمين به جايگاهی که شايستة آن است، شود. گفتمانی که بدنبال يافتن منجيان قهرمان نيست بلکه می خواهد هر ايرانی در نجات کشورش سهيم باشد. گفتمانی که به تعداد معتقدانش رهبر دارد. گفتمانی که می داند حفظ نظام يعنی حفظ ارزش هايی که نظام برای آن بوجود آمده، نه حفظ اشخاص در مناصب قدرت. گفتمانی که چرخش قدرت و پاسخگويی به مردم و برابری همه در قبال قانون را ضامن سلامت و زمينه ساز پيشرفت می شمرد. گفتمانی که اسلاميت و جمهوريت نظام و حاکميت مردم سالاری بر همه شئونات کشور را تنها راه سعادت نردم می داند. گفتمانی که در آن، تصميمات و مصلحت بينی های شخصی جای خود را به عقلانيت جمعی می دهد. گفتمانی که با ايمان به خدايی که تعالی انسان را می خواهد، حق خواهی، و با استعانت از کردار نيکو، صبر و استقامت، راه اميد را می پيمايد و به پايندگی حق و زوال باطل يقين دارد. امروز حاکميت در ورای ايجاد اين نگرانی که اگر او نباشد دين از بين میرود سنگر گرفته است و مرتبا با اين اعلام خطر سعی میکند اقشار مذهبی را در پشت سر خود بسيج و منسجم کند، حال آن که در واقعيت، آن چيزی که بيشترين لطمه را به فضای دينی جامعه زده است رفتارهای ستمکارانه و ضددينی خود حاکميت است. پايههای همه اديان الهی در فطرت انسان ها قرار دارد و اگر اسلام پس از چهارده قرن باقی مانده است علتش مستحکم بودن پايههای فطری آن است، تا جايی که حتی ورود مغول واقدامات پهلوی اول نتوانست آن را از بين ببرد. و اين دين از ما خواسته است که به افراد ستمکار متمايل نشويم که در اين صورت از کمک خداوند محروم خواهيم شد: «و لا ترکنوا الی الذين ظلموا فتمسکم النار و ما لکم من دون الله اولياء ثم لا تنصرون»، و به کسانی که ستم کردهاند ميل نکنيد که آتش شما را لمس خواهد کرد، و شما را سرپرستی جز خداوند نيست، سپس ديگر به شما ياری نخواهد شد. در آستانه سی و دومين سال پيروزی انقلاب اسلامی، به عنوان دو همراه کوچک به شما حاملان بی شمار گفتمان جديد درود م يفرستيم و از خداوند متعال ميخواهيم همه ما را از ياران مظلومان ودشمنان ظالمان قرار دهد. وما النصر الا من عند الله العزيز الحکيم Copyright: gooya.com 2016
|