پنجشنبه 12 اسفند 1389   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

آقای موسوی٬ شما را بخشيدم، زندانی شماره هيچ

در دوران نخست وزيری ات٬ تمام عزيزان ام يا در زندان بوده اند يا به مرگ٬ سرنوشت شان نوشته شد. شايد مسئول هيچ کدام از بی عدالتی ها٬ کشتارها و تک محوری های آن دوران٬ نبودی. شايد آن قدر دولت در دولت بود که قدرت تو٬ حتی در حياتی ترين اتفاقات آن تاريخ٬ چون جنگ نيز نمودی نداشت. شايد مثل خيلی های ديگر٬ ماندن ات را تکليف می دانستی و از سر اعتقاد٬ بر سرير قدرت نيم بند نشسته بودی. شايد حتی آن زمان که صدای تيرهای خلاص٬ در گوش زندانيان٬ شماره انداز مرگ شده بود٬ تو و خيلی های ديگر٬ صدايی به گوش تان نمی رسيد. اما حتی صدای اعتراض تان٬ بعد از پا برجايی شيخ فقيد٬ منتظری هم بلند نشد و سکوت و کناره گيری٬ تنها راه حل تو بود.



تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


در دورانی که دروغ٬ از سراپای حکومت٬ خود را بالا می کشيد٬ نهادهای نظامی٬ قدرت را با منت همت شهدا٬ نرم نرمک به دست می گرفتند٬ بساط سلطه قدرت بر خان پر نعمت سرزمين مان گسترده تر می شد و نامش را سازندگی می گذاشتند٬ بوم نقاشی ات گسترده بود و صدايی بر نمی خواست از گلويت. شايد گمانت بود که اين بی سامانی٬ ره به سامانی خواهد برد و اين همه٬ هزينه جنگ بيهوده ای است که قدرت طلبان٬ بر آتش اش هيزم ريختند.
زمانی که سيد ساده دل٬ پا به عرصه سياست گذاشت٬ حضورت٬ عکس يادگاری ات بود با او٬ تا جمعی از صدقه سر تو٬ سيد را بر گزينند. هشت سال جدال قدرت با رای مردم٬ هيچ ات تکان نداد و من لااقل نشانی از حضورت نديدم که دمی برآری. هشت سال جان دادن اعتماد و اميد مردم٬ هشت سال فدا شدن رايی که به خواست و اراده٬ پای آزادی ريخته بودند٬ بر نيانگيختت که هيهاتی زنی. از سنگ اندازی صاحبان قدرت در برابر رييس دولت تا تند روی های جوانان به قدرت رسيده٬ از کشتار دانشجويان تا زندان و تحقير نويسندگان و قلم به دستان٬ هيچت به ميدان نکشيد.
اما بالاخره٬ دروغ و فريب٬ به کاری واداشتت. من که گمان نداشتم بايستی٬ ايستادی. گمان نمی کردم مرد ماندن پشت صدای مردم باشی٬ بودی. گمان نمی کردم از آن چه به حفظ نظام اش می خوانند٬ دست بکشی٬ کشيدی. در دومين ماراتن نا برابر٬ در برابر سياسان٬ ايستادی٬ حرف هايت را زدی و آن جا که بيم لگد مال شدن رای مردم رفت٬ خود را به ميانه ميدان کشاندی. می دانستی٬ بی شک می دانستی که اين حکومت٬ برای ماندگاری اش٬ موی سفيد و پشتگرمی مردم و اعتراض جهانی را به چيزی نخواهد گرفت. می دانستی٬ بی شک می دانستی که کشتن٬ برای اين حکومت و شهيد سازی و بی حرمتی و سالوسی٬ به آب خوردنی می ماند. می دانستی اين همه را و ميدان را نگذاشتی. آتش ات٬ تند نبود٬ اما بودی. بيخ و بن حکومت را نشانه نگرفتی اما تيرت٬ آزار چشم قدرت طلبان شد. تهديد شدی و می دانستی سر انجام٬ جايت تنگ خواهد شد٬ اما ايستادی.
جناب مير حسين٬ آقای موسوی!
هفت سال کشورداری٬ با همه محاسن اش٬ اما در اوج کشتار خاموش مخالفان٬ بيست سال سکوت در برابر همه بی عدالتی ها و مخالف کشی ها٬ بيست و هشت سال پذيرش حکومت جور را بر تو بخشيدم. من٬ به عنوان يک از ميليون ها جوان و پير ايرانی که حق شهادت دادن در دادگاه با صلاحيتی را دارد٬ همه را بر تو بخشيدم و امروز٬ من نيز مانند همه اين ميليون ها٬ برای آزادی تو٬ فرياد خواهم زد. آزادی تو٬ نه تنها به عنوان نماد مبارزه ای که آغاز کرده ايم٬ و امروز٬ خواسته و ناخواسته با نام تو گره اش زده ايم٬ که به عنوان يک انسان آزاده.
نه من٬ که هيچ کدام از نسل من و قبل و بعد من٬ تو را بت نخواهند کرد. همه ما تاريخ سرزمين مان را و بی عدالتی های رفته بر آن را به ياد داريم. شک ندارم که در دادگاهی که روزی شکل خواهد گرفت٬ نام تو نيز برای پاسخ گويی هست و اين٬ همان حکومت مردم است که تو نيز دم اش را می زنی. اما٬ ترديد ندارم که تو خود را پيشاپيش٬ تبرئه کردی. من٬ به سهم خودم٬ شهادت خواهم داد که مير حسين موسوی٬ پاسخ گوی تمام رفتارهای گذشته اش بود و هجوم بی جواز ده ها تفنگ دار و به زندان کشيدن اش بی هيچ جرم مشخص و با صد ها تهمت تکراری٬ گواه اين شهادتم.
من٬ امروز به پاس همراهی تو و به خواست آزادی٬ برای رهايی تو٬ کاری خواهم کرد. کاری٬ که بهای سنگينی دارد. آری٬ بهای آزادی٬ سنگين است.


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016