چهارشنبه 18 خرداد 1390   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


خواندنی ها و دیدنی ها
بخوانید!
پرخواننده ترین ها

سکوت سبز به از فرياد نسيه، حميد فرخنده

حميد فرخنده
آن‌ها که حسرت حرکت‌های تند دارند و مشتاق طرح خواست‌ها و شعارهای ساختارشکنانه هستند، شايسته است به آمادگی مردم برای به صحنه آمدن و هزينه پرداختن و به وضعيت تعادل قوا در صحنه سياسی کشور عنايت لازم داشته باشند. شعارهای تند ممکن است دل‌ها را خنک کند اما جمعيت را به ميدان نمی‌آورد. برعکس ممکن است باعث ترس و خانه‌نشينی گروه‌های وسيعی شود که حاضر به پرداخت هزينه‌های بزرگ نيستند. طرح شعارها و خواست‌هايی که نتواند حداقل ده‌ها هزار نفر را در تهران و شهرهای بزرگ کشور به ميدان آورد، نه تنها اقدامی موفق نيست بلکه می‌تواند موجب سرخوردگی و دل‌سردی مخالفان و منتقدان حکومت شود

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


hamidfarkhondeh@hotmail.com

دعوت "شورای هماهنگی راه سبز اميد" برای راهپيمايی سکوت در سالگرد انتخابات رياست جمهوری ۲۲ خرداد ۸۸، اعتراض برخی از فعالان سياسی را بدنبال داشته است. برآشفته اند که با اين همه نامردمی ها، محدوديت ها و بدعهدی ها که بر رهبران جنبش سبز و همسرانشان رفته است، با اين ميزان داغ و درفش که نصيب فعالان جنبش شده چه جای سکوت است.

تنوع آرا و عقايد در نحوه ی برگزاری تظاهرات و انتخاب شعارهای مناسب و موثر آنگاه که طيف وسيعی از منتقدان و مخالفان حکومت استبدادی در يک حرکت اعتراضی شرکت دارند، البته امری طبيعی است. قصه ی اختلاف نظر اما ميان واقعگرايانی که خواهان روش ها و شعارهايی هستند متناسب با توازن قوا در صحنه سياسی کشور و بضاعت جنبش سبز با آرمانگرايانی که نمی خواهند خود را در چهارچوب تنگ قانون اساسی پرشبهه ی جمهوری اسلامی محدود کنند، قصه ای کهنه و گاه تلخ است. جدال واقعگرايان صبور با آرمانگرايان عجول، بويژه در تاريخ کشور ما داستان بی پايانی بوده و چه اتلاف انرژی ها که در پی نداشته است. بسياری از فعالان سياسی ايرانی در عمل به اين گفته ی اتوفون بيسمارک سياستمدار آلمانی که "سياست را هنر تحقق ممکنات می نامد" به ديده ی تحقير می نگرند.

انتقاد شديد از تلاش های ميانه روانه ی رؤسای جمهور پيشين محمد خاتمی و هاشمی رفسنجانی برای ايجاد گشايش در فضای سياسی کشور يا مصالحه و بده بستان سياسی با حکومت نيز برخاسته از همين نگاه آرمانگرايانه به سياست است که ارزيابی غلوآميز از امکانات و توان جنبش اعتراضی مردم ايران دارد و هرگونه سازش را خيانت تلقی می کند.

يکی از اشتباهات مهلک بخشی از فعالين سياسی ايران اين است که نارضايتی و اعتراض را معادل هم می گيرند. درحاليکه نارضايتی تا هنگامی که به عرصه عمومی کشيده نشود و فرد ناراضی تا وقتی که آمادگی برای پرداخت حداقلی از هزينه جهت ابراز نارضايتی خويش يعنی اعتراض سياسی يا اجتماعی نداشته باشد، تا اعتراض بالقوه به درجه ای از فعل درنيايد، بخودی خود نمی تواند مبنايی برای ارزيابی ميزان قدرت يک جنبش اعتراضی در نظر گرفته شود.

از ديگر نتيجه گيری های شتابزده و بر خطا در ميان برخی از نيروهای سياسی مخالف جمهوری اسلامی و بخشی از فعالان سياسی، ارزيابی های غيرواقعی از خواست و توان جامعه درمورد عملی شدن برخی شعارهاست که از سوی گروهی يا دسته ای اينجا و آنجا در حين تظاهرات جنبش سبز سرداده می شود. شعار "استقلال، آزادی، جمهوری ايرانی" يا نشانه رفتن اصل ولايت فقيه البته در تظاهرات شنيده شده اند. چنين شعارها و خواست هايی اما نه شعارهای اصلی جنبش سبز بوده اند، نه از سوی اکثريت شرکت کنندگان سرداده شده اند و نه قطعا مورد توافق و نظر رهبران جنبش بوده اند.

آيا صرف سرداده شدن يک شعار يا خواسته از سوی گروهی از تظاهر کنندگان که در مقايسه با انبوه ميليونی تظاهرکنندگان روزهای آغازين اعتراضات، گروهی بسيار اندک را تشکيل می دهند، هرچند اين گروه آماده ی پرداخت هزينه برای شعارهای تند خود باشند، نشان از آمادگی کل جنبش برای طرح چنين خواست هايی و از آن مهم تر نشانه آمادگی اکثريت شرکت کنندگان در حرکت اعتراضی برای پرداخت هزينه جهت محقق کردن اين شعارهاست؟

اين چگونه روش و منشی است که برخی فعالان يا تحليلگران سياسی با صرف سرداده شدن يک شعار در جمعی محدود يا انتشار فيلمی از آتش زدن عکسی يا نوشتن شعاری بر ديواری، چنين خواسته ای را خواسته ی کل جنبش سبز يا از آن هم فراتر خواست همه ی ملت ايران می نامند؟ اين درحاليست که جنبش سبز همه ی مردم ايران را در برنمی گيرد. اين چه جور غلبه ی شور بر شعور و چه نوع غليان احساسات و آرزوها بر عقلانيت است که به ناگاه چنين نتيجه گيری های کم عمق، نسنجيده و غيرمسؤلانه ای را بدنبال می آورد؟

عقب راندن استبداد مجهز به انواع وسايل سرکوب و دست انداخته بر ثروت غنی نفت در يک کشور
هفتاد ميليونی تنها با تظاهرات چند صدنفره يا چند هزار نفره و با مقاومت های قهرمانانه ی چند ده يا
چند صد فعال سياسی دانشجو، روزنامه نگار، فعال کارگری يا اعضای بلند پايه احزاب و سازمان های سياسی کشور، ممکن نيست. اين صدالبته بمعنای ارج نگذاردن بر تلاش ها، جانفشانی و ازخودگذشتگی های مبارزين جنبش نيست. غرض اما انگشت گذاشتن بر واقعيت ها و ارزيابی های زمينی بجای اميال و آرزوهای هرچند بحق، از امکانات جنبش و تعادل نيروهای سياسی موجود در صحنه ی اجتماعی است. نيرويی بس عظيم تر با پراکندگی جغرافيايی گسترده تر بايد گردآيد تا در عقب نشاندن استبداد گامی توفيق حاصل کرد.

و برای گردآوری نيرويی از نظر کمی قابل توجه راهی نيست جز کم کردن هزينه مبارزه، و چه شيوه ای
کم هزينه تر از راهپيمايی سکوت؟

هستند شخصيت های سياسی در داخل و خارج کشور که با اشاره به سرداده شدن شعارهايی که اصطلاحات ساختارشکن ناميده می شوند، انگشت اتهام به سوی آقايان موسوی و کروبی دراز می کردند و می کنند که گويا جنبش از آنها عبور کرده است. گفتند و می گويند که رهبران پشت سر جنبش حرکت می کنند و توان رهبری آن را ندارند. يکی از اين منتقدان دکتر قاسم شعله سعدی حقوقدان و از منتقدان سرسخت نظام و رهبر جمهوری اسلامی است. صراحت زبان آقای شعله سعدی و هزينه هايی که ايشان در اين راه پرداخته اند قابل تقدير است. سؤال اما اينجاست که چرا شخصيت هايی مانند دکتر شعله سعدی که مهندس موسوی و مهدی کروبی را ناتوان از رهبری جنبش می دانستند، خود به شکل فردی يا گروهی همگام با همفکران خود نتوانسته اند فراخوانی موفق برای تجمع معترضانی که بزعم آنها رهبران جنبش سبز را پشت سرگذاشته اند و آماده ی حضور در ميدان و طرح شعارهای راديکالتر هستند، صادر کنند؟

در پاييز گذشته قاسم شعله سعدی در آستانه سفری به فرانسه به ديدار مهندس موسوی می رود و با طرح انتقادات فوق از او می خواهد شعارها و خواست های راديکالتر و فراتر از قانون اساسی مطرح کند. ميرحسين موسوی در پاسخ می گويد: "از من همين مقدار ساخته است، شما اگر می توانيد بفرمائيد"(نقل به مضمون).

نزديک به چهارماه از حصر خانگی رهبران جنبش سبز آقايان موسوی و کروبی می گذرد. در طی اين مدت بجز تظاهرات ۲۵ بهمن ماه ۸۹ در حمايت از جنبش آزاديخواهانه مردم مصر و تونس که در پی آن رهبران جنبش عملا زندانی شدند، شاهد اعتراض مردمی عمده ای نبوده ايم. زندان ها، بازداشت ها، مقاومت های قهرمانانه فعالان سياسی، اعتصاب غذاها و نامه های آنان از درون زندان البته همواره ادامه داشته است.

بزرگ مرد سياسی کشور در قبل و بعد از انقلاب، معلم مدارا، سياست اخلاقی و خشونت گريزی عزت الله سحابی، کسی که با ويژگی هايش عزت سياست ورزی ايران بود، از دنيا می رود. خانواده، ياران و دوستدارانش گرد می آيند تا بدور از مراسم سياسی برای وداع آخر با وی در تشييع جنازه ی او شرکت کنند. جريان اين تشييع جنازه به صحنه ی يکی از دردناکترين حوادث تاريخ سياسی ايران معاصر تبديل می شود. هاله ی او، زنی از تبار مبارزاتی و اخلاقی پدر از زندان اجازه می يابد در مراسم خاکسپاری پدر شرکت کند. گل و شمع در يک دست و عکس پدر در دست ديگر پيشاپيش جمعيت حرکت می کند. با حمله عمال استبداد برای ربودن عکس پدر از دست وی، تراژدی بزرگی بوقوع می پيوندد. مرگ هاله سحابی دردناک تر از مرگ ندا آقاسلطان نيست، بلکه مظلومانه تر است. زنی مبارز، دختری دردمند، مادری از تبار مادران صلح و قرآن پژوهی از خانواده ای مسلمان و شيعه به وضعی چنين مظلومانه در پيش تابوت پدر ازپای درمی آيد. همه مؤلفه های تراژيک در اسطوره ی سياوش يا رفتار ظالمانه با فاطمه زهرا همسر علی پيشوای بزرگ شيعيان و دختر پيامبر اسلام در اين ماجرای غم انگيز حضور دارند، اما عليرغم اعتراضات شديد گروه ها و شخصيت های سياسی و اجتماعی در داخل و خارج کشور، شاهد حرکت اعتراضی وسيعی در ميان مردم يا رهبران مذهبی کشور نيستيم. اگر جامعه ايران آمادگی بيشتری برای اعتراض داشت يا فشار سرکوب کمتر بود، اين حادثه می توانست و می بايست جرقه ی اعتراضات گسترده در سطح کشور شود. تراژدی مرگ هاله سحابی کمتر از حادثه خودسوزی دستفروشی در تونس که سرآغاز انقلاب آن کشور در ژانويه گذشته شد يا ديگر حوادث تلخ تاريخی که جرقه ای بر خشم و اعتراض ملت ها بوده اند، نيست.

آنها که حسرت حرکت های تند دارند و مشتاق طرح خواست ها و شعارهای ساختارشکنانه هستند، شايسته است به آمادگی مردم برای به صحنه آمدن و هزينه پرداختن و به وضعيت تعادل قوا در صحنه سياسی کشور عنايت لازم داشته باشند. شعارهای تند ممکن است دل ها را خنک کند اما جمعيت را به ميدان نمی آورد. برعکس ممکن است باعث ترس و خانه نشينی گروه های وسيعی شود که حاضر به پرداخت هزينه های بزرگ نيستند. طرح شعارها و خواست هايی که نتواند حداقل دهها هزار نفر را در تهران و شهرهای بزرگ کشور به ميدان آورد، نه تنها اقدامی موفق نيست بلکه می تواند موجب سرخوردگی و دلسردی مخالفان و منتقدان حکومت شود.

"شورای هماهنگی راه سبز اميد" بدون شک با درنظر گرفتن شرايط موجود در کشور، با درس گرفتن از موارد پييشين و برای حضور گسترده مردم فراخوان هوشمندانه و کم هزينه ی راهپيمايی سکوت در ۲۲ خرداد را صادر کرده است. حضور گسترده مردم در راهپيمايی سکوت با ايجاد فرصت مناسب طبيعتا بسود کسانی که سودای سردادن فرياد اعتراض و طرح شعارها و خواست های راديکالتر دارند نيز خواهد بود. راهپيمايی سکوت ۵۰ هزارنفره بسيار موثرتر از فرياد تظاهرات ۵ هزار نفره است.

راهپيمايی سکوت در نظام استبدادی و سرکوبگر هم فرياد کننده ی فرديت است هم جمع کننده ی جمعيت. هم رسوا کننده ی چهره ی حکام ظالم است هم دلگرم کننده دل های ظلم ستيزان. سکوت سبز مبارزه ی نقدی است بسيار باارزش تر از فرياد نسيه. آن را دست کم نگيريم، چراکه سکوت سرشار از ناگفته هاست.


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016