"راهکار" میخواهيد؟ اين هم راهکار! الاهه بقراط، کيهان لندن
يا رژيم ديگر نيازی به "انتخابات" ندارد که در اين صورت دکان "اصلاحطلبی" برای هميشه بسته خواهد شد، و يا همچنان محتاج "رأی" است که در اين صورت فکر میکند بدون "اصلاحطلبان" نخواهد توانست مردم را به پای صندوقها بکشاند. هدف تحرکات اخير رفسنجانی و خاتمی و انتشار روزنامه "اعتماد" چيزی جز اين نيست. ولی اعتماد اين مردم را تنها با يک راهکار میتوان به دست آورد که واقعأ بدون خشونت و واقعأ اصلاحطلبانه است: مقاومت تا رسيدن به يک انتخابات واقعأ آزاد!
کيهان لندن ۲۳ ژوئن ۲۰۱۱
www.alefbe.com
www.kayhanlondon.com
اصلاح طلبان فکر میکنند کسی جز آنها «راهکار» عملی ندارد و همين را به عنوان ضعف منتقدان خود مطرح میکنند. حال آنکه اعتقاد آنها به «راهکار» اصلاح يک امر ايمانی است و نه عقلی و منطقی. آنها نيز مانند انقلابيون که به انقلاب ايمان دارند، به اصلاح «ايمان» آوردهاند و از همين رو در برابر واقعيت دچار تناقض میشوند و هنگامی که ايمان آنها هر بار در برابر واقعيت با پرسش روبرو میشود، مانند همه اعتقادهای ايدئولوژيک، به پوپوليسم و «مردم» روی میآورند که نبايد گذاشت خون از دماغ مردم بيايد! حال آنکه اصلاحات آنها تا کنون به اندازه يک انقلاب کشته و اعدامی و زندانی و پيگرد و فرار و مهاجرت و نابسامانی و فضای امنيتی به همراه و به دنبال داشته است بدون آنکه نتايج يک انقلاب که به جای خود، حتا اندکی دستاورد اصلاحی در ساختار سياسی و اقتصادی کشور به بار آورده باشد!
تکرار يک عمل
آنچه اصلاح طلبان به عنوان «راه حل» و «راهکار» تا کنون ارائه دادهاند، جز تکرار يک عمل در شرايط کاملا ثابت و تغييرنايافته نيست که طبيعا همواره نتيجه يکسانی خواهد داشت: شرکت در انتخاباتی که نه در نظارت استصوابیاش تغييری به وجود آمده، نه در تنوع شرکتکنندگان مجازش تغييری حاصل شده و نه در صورت پيروزی آنها، میتواند به تأمين حقوق مردم بيانجامد.
اصرار اصلاحطلبان بر اين «راهکار» قابل درک است. جايگاه آنها در ساختار حکومت «راهکار» ديگری در برابر آنان نمینهد. اصلاحطلبان نه تنها از نظر سياسی و اقتصادی در پيوند تنگاتنگ با يکديگر و مجموعه حکومت قرار دارند، بلکه از نظر خانوادگی نيز پيوندهای بیشمار نسبی و سببی آنان را به هم متصل میکند. ليکن هيچ کدام از اين واقعيات دليل به چالش کشيدن آنها نيست بلکه مصادره جنبش اعتراضی مردم و اينکه آنها میخواهند به ايرانيان بقبولانند که يک جمهوری اسلامی سرنوشت آنان است و آنها چارهای جز اين ندارند که با همين افراد و همين احزاب و همين رژيم کنار بيايند تا سهمی هم از سياست و اقتصاد به آنها برسد، دليل اين چالش است.
آنچه اما قابل درک نيست دفاع کسانی از اين «راهکار» است که گويا قادر به تشخيص منافع «اصلاح طلبان» در ساختار قدرت و تلاش آنها برای دريافت سهم بيشتر از آن، و تناقض آن با منافع مردم و حتا با منافع خود به مثابه شهروندان متعلق به گروههای اجتماعی مختلف که بايد از منافع همان گروه دفاع کنند نيستند!
اينک و بر زمينه رويدادهای دو سال گذشته چه میتوان کرد؟ گذشته از فرضهايی که میتوان در نظر گرفت و گذشته از امکانات نابرابری که مدافعان «تغيير» همواره در برابر مدافعان «اصلاح» داشتهاند و نه تنها هرگز اين امکان را نيافتند تا خود را به آزمون بگذارند، بلکه هميشه به خشنترين شکل ممکن سرکوب و از صحنه سياست حذف شدند، بدون آنکه انديشه »تغيير» از جامعه ايران رخت بر بسته باشد، اصلاح طلبان چه راهکاری میتوانند در پيش گيرند که هم با شرايط فعلی همخوانی داشته باشد و هم درجا زدن در سياستی نباشد که ناکامی انواع و اقسام آن (آرای پيروز خاتمی، آرای ناکام موسوی و کروبی و آرای تأييدشده احمدینژاد) به اثبات رسيد: با انتخابات نمیتوان اصلاح کرد زيرا خود انتخابات به اصلاح و تغيير نياز دارد!
يک راهکار عملی
از آنجا که اصلاح طلبان اندک اندک زمزمه انتخابات مجلس و رياست جمهوری پيش رو را سر دادهاند، و تحرکات خاتمی و رفسنجانی را جز در اين چهارچوب نمیتوان ارزيابی کرد، دو حالت ممکن را، اگر شرايط تا آن زمان به همين شکل بماند، میتوان تصور کرد:
يکی اينکه اصلاحطلبان اجازه شرکت در آن انتخابات را نمیيابند. طبيعتا گروهی از آنها دوباره به ريسمان «انتخاب» بين «بد و بدتر» اين بار بين رقيبان خود، خواهند چسبيد، گروهی سرخورده خواهند شد و به سايه خواهند رفت و گروهی سرانجام به اين نتيجه خواهند رسيد که با اين رژيم به جايی نتوان رسيد و مانند سالهای گذشته نيروهای هم حکومت و هم اصلاحطلبان از آنها روی خواهند گرداند. برای رژيم هم مهم نيست مردم در انتخاباتش شرکت بکنند يا نه. خود رفسنجانی سالها پپش از «ظهور» احمدینژاد گفته بود «برای حکومت پانزده درصد رأی هم برای ما کافيست!»
ديگر اينکه اصلاحطلبان اجازه يابند، پس از پادر ميانیهای جاری، در انتخابات شرکت کنند. با توجه به اينکه شرط و شروط آنها هم اينک پيشاپيش رد شده است، و با توجه به تجربهای که از منش اصلاحطلبان در دست است، آنها (احزاب و گروهها) حضور خود را نشانه «انتخابات آزاد» اعلام خواهند کرد و مردم را به «مشارکت پرشور و فعال» فرا خواهند خواند. ولی با حضور آنان در انتخابات هيچ مشکلی حل نمیشود بلکه بر تکرار مکررات افزوده خواهد شد. اينکه مخاطبان آنها چه واکنشی نشان خواهند، موضوعی ديگر است.
اصلاح طلبان اما اگر واقعا به فکر مردم و به دنبال اصلاحات حقيقی و نه صرفا بازگشت به قدرت و دريافت سهمی از منابع سياسی و اقتصادی هستند، میتوانند يک راهکار اصلاحی کاملا عملی در پيش بگيرند. اگرچه هيچ تضمينی وجود ندارد که با اين راهکار نظام برايشان باقی بماند، ولی مردم و آينده را قطعا به دست خواهند آورد: راهکار مقاومت!
در تمامی اين سالها اصلاح طلبان تلاش کردند تا مقاومت مخالفان رژيم را که تحريم انتخابات يکی از اشکال و ابزار آگاهانه آن بود با عناوينی مانند «بیعملی»، «بی تفاوتی»، «خالی کردن ميدان»، «خيالپروری» و... تحريف کنند. در حالی که مماشات آنان که «عمل» و «اقدام» و «در ميدان بودن» و «واقعگرايی» تفسير میشد نيز نه تنها به اصلاحات نيانجاميد بلکه حذف آنان را در پی داشت!
حال اگر اصلاح طلبان، شرط يک انتخابات واقعا آزاد (نه صرفا حضور اصلاحطلبان)، همراه با آزادی زندانيان سياسی (نه صرفا زندانيان خودی) و آزادی احزاب و رسانهها (نه صرفا احزاب و رسانههای خودشان) را در برابر حکومت قرار دهند، آنگاه چارهای نخواهند داشت تا در صورت عملی نشدن اين شرط، خود به تحريمکنندگان بپيوندند! موضوع اصلا بر سر اين نيست که جمهوری اسلامی ظرفيت برگزاری يک انتخابات آزاد را دارد يا نه، بلکه بر سر ادعاهای اصلاح طلبان و يافتن يک راهکار اصلاحی و مؤثر است.
اصلاحطلبانهتر از اين وجود ندارد که قاطعانه و با صدای بلند اعلام شود: «تا زمانی که همه زندانيان سياسی و عقيدتی بدون قيد و شرط آزاد نشوند، و تا زمانی که مقدمات برگزاری يک انتخابات آزاد بدون نظارت استصوابی و با شرکت همه احزاب و گروههای سياسی که میخواهند در تعيين سرنوشت کشور خويش مشارکت کنند فراهم نشود، ما از شرکت در هرگونه رأیگيری امتناع میکنيم و تمام توان خود را برای بسيج مردم جهت برگزاری يک انتخابات آزاد به کار میگيريم».
در اين راهکار، هيچ خشونتی نيست. روشن و صريح است و از همين رو پشتيبانی ميليونی به همراه خواهد داشت. و مهمتر از همه، خطری برای مردم ندارد تا هر بار در فراخوانهای پراکنده گرفتار نيروهای سرکوبگر شوند. خطر احتمالی برای احزاب و گروههای اصلاحطلب است که آن هم با اين تهديد نه تنها از سر آنها دور میشود بلکه حکومت را که در همه رأیگيریها همواره از پشتيبانی و بازارگرمی آنها برخوردار بوده است، شديدا گرفتار ترديد، اختلاف و دو دستگی خواهد کرد. جمهوری اسلامی بدون اصلاحطلبان ممکن است بتواند در آرا تقلب کند ولی نمیتواند دار و دستههای خود را به گونهای جابه جا کند که در همه جا حضور داشته باشند و صفهای طويل تشکيل دهند!
يا رژيم به اين نتيجه رسيده است (يا در ماههای آينده خواهد رسيد) که ديگر به آن صفها و آن نوع انتخابات نيازی ندارد که در اين صورت دفتر اصلاحطلبی برای هميشه بسته شده و نيروهای آن يا منفعل خواهند شد و يا به طرفداران تغيير رژيم خواهند پيوست و ديگر نيازی به راهکار جداگانه نيست! و يا حکومت به انتخابات و صفهايش نياز دارد که در اين صورت بدون اصلاحطلبان نخواهد توانست مردم را به پای صندوقهای رأی بکشاند. اين بزرگترين و تعيين کنندهترين امتياز اصلاح طلبان است. ليکن آنسوتر، اصلاحطلبان نيز با تجربههای ناکام و پس از آنچه در دو سال گذشته روی داد، با شعار و ابهام و بدون مقاومت نخواهند توانست مردم را به تحرک وا دارند. بن بست هم حکومت و هم اصلاحطلبان در همين نکته نهفته است: مردم!
حکومت سالهاست که مردم را از دست داده است ولی اصلاحطلبان نيز تنها از راه مقاومت با هدف رسيدن به انتخابات واقعا آزاد میتوانند اعتماد مردم را به خود جلب کنند. راهکارِ مقاومتِ شفاف و هدفمند پيشنهادی است به مدافعان اصلاحات. مدافعان تغيير حتما راهکارهای خود را دارند و آن را از منتقدان و مخالفان و دگرانديشان خويش طلب نمیکنند.