در مذمت تحريم، علی تيزقدم
در پايگاه "نيوز بيسکوييت" طنزواره ای به چاپ رسيده است که خلاصه آن چنين است: سازمان بين المللی ديده بان انرژی های جايگزين طی گزارشی هشدار می دهد که ايران تا انتهای سال ۲۰۱۲ ميلادی به چرخهء کامل توليد انرژی بادی دست پيدا می کند و اين موقعيت اسرائيل را به عنوان تنها قدرت منطقه ای در توليد انرژی های قابل بازيافت متزلزل خواهد کرد. مطابق اين گزارش صفحات توربين های بادی ايران به سمت اسرائيل بوده و نويز فراوانی را برای سکنه آنجا (و نه هيچ جای ديگر) ايجاد خواهد کرد. اين گزارش خيالی تاکيد می کند که تحريم های شديدی عليه ايران اعمال شده است و فقط کارخانه آلمانی سازنده توربين های مورد استفاده ايران مجاز است که همچنان به ارتباط خود با طرف ايرانی ادامه دهد چون نرم افزار توربين های آنها دارای ويروس بسيار جذابی است که باعث می شود سرعت حرکت صفحات توربين ها به تدريج چنان افزايش يابد که از محور خود خارج شوند! مطلب فوق به زبان طنز واقعيت تلخی را به تصوير می کشد. موضوع انرژی هسته ای در حال حاضر بهانه کافی در اختيار طيف جنگ طلب دستگاه سياسی آمريکا گذارده است تا تحريم های مختلف و سختی را به ايران تحميل کند و تهديد جنگ را نيز مانند شمشير داموکلس همواره بالای سر ايران نگه دارد. در تحولی ديگر خانم دانيله پلتکا معاونت رئيس بخش سياست خارجی انستيتو امريکن اينترپرايز همين هفته گذشته اظهار داشت که: "ترس ما از اين نيست که ايران بمب هسته ای به دست آورده و آن را آزمايش کند، ترس ما از آن است که ايران بمب هسته ای در اختيار داشته باشد و استفاده نکند! چرا که به محض آنکه آنها بمب را در اختيار داشته ولی از آن استفاده بدی نکنند مخالفان ما خواهند گفت: ديديد ايران قدرت مسئولی است، ما به شما گفته بوديم ايران سلاح هسته ای را برای آن نمی خواهد که بلافاصله استفاده کند."
اميدوارم دوستان محترمی که بيانيه "مخالفت فعال با جنگ" را امضا کرده اند و فعالان دانشجويی که به آقای اوباما نامه نوشته اند و شاه بيت درخواستهايشان اين بود که حکومت ايران غنی سازی را متوقف کند و غرب نيز تحريم ها را تشديد نمايد توجه کنند که موضوع به همين سادگی و مضحکی است، يکی از صاحبنظران اصلی در سياست خارجی آمريکا می گويد بزرگترين مشکل با هسته ای شدن ايران اين نيست که از آن استفاده خواهد کرد بلکه نگرانی اين است که از آن استفاده نکرده و به عنوان يک "قدرت مسئول" منطقه ای در جامعه بين الملل شناخته شود!
با وجود اينکه سخن در مورد خود موضوع انرژی هسته ای و نيز بيانيه های مختلف مرتبط با آن فراوان است در اين يادداشت تمرکز بر روی تحريم های بين المللی بر عليه ايران است که يکی از بهانه های اصلی آن مسئله اتمی است. در چند روز گذشته بحث های سنگينی بين کنگره و کاخ سفيد بر سر تصويب تحريم های جديد عليه نفت و بانک مرکزی در واشينگتن بر پا بود اما عليرغم ميل کاخ سفيد اين تحريم ها تصويب شد. موضوع تحريم عليه ايران را از سه زاويه می توان مورد بررسی قرار داد: ۱) پيامدهای تحريم ها برای مردم عادی ۲) تبعات بلند مدت از منظر منافع ملی ايران ۳) تاريخچه تحريم های بين المللی در کشورهای مختلف و آثار آن.
۱) پبامدهای تحريم ها برای مردم عادی
حکومت ايران هيچوقت مايل نبوده است روشن سازد که تحريم ها چگونه و تا چه حد زندگی مردم عادی را تحت تاثير قرار داده است به اين دليل روشن که نمی خواهد به تاثير فشارهای خارجی اقرار کند. ظاهرا اپوزيسيون هم چندان تمايلی به نشان دادن عمق زخم حاصل از تحريم ندارد شايد به اين علت که گمان می کند با چنين تصويری حکومت ايران به يک مظلوم در صحنه بين المللی تبديل می شود. اما واقعيت ماجرا اين است که تحريم های مداوم غرب آثار مخرب فراوانی روی اقتصاد ايران و مردم کوچه و بازار به جا گذاشته است. يکی از پيامدهای مهم تحريم کمتر شدن روز افزون سرمايه گذاری خارجی است که نتيجه مستقيم آن تجميع قدرت و توزيع نفت در دست دولت و در نتيجه قدرتمندتر شدن دولت است، يعنی دقيقا معکوس اثری که برخی از هموطنان خوش خيال ما از تحريم انتظار دارند. افزايش روز افزون بيکاری از ديگر نتايج منفی تحريم ها است که دست بر قضا مطابق گزارش تحليلی خانم خانلرزاده در سال ۲۰۰۹ باعث فشار زيادی روی زنان جامعه شده است. ايشان معتقدند زنان زودتر از مردان قربانی سيل بيکاری در ايران شده و بعضا جهت امرار معاش به روش های ناسالم مانند خودفروشی هم تن داده اند، طبيعی است که همين مسئله عاملی است برای کند کردن روند اصلاحات دموکراتيک و ساختاری در جامعه ايران. فرزندان بسياری از خانواده های ايرانی در غرب مشغول به تحصيل هستند يا برای زندگی به آنجا مهاجرت کرده اند. فشاری که تحريم به زندگی عادی مردم وارد ساخته است باعث شده که اين روند مهاجرت شتاب فوق العاده ای پيدا کند. علاوه بر اينکه اين مهاجرتها به خودی خود بدان معنا است که ذی قيمت ترين منابع ايران - جوانانش - از مملکت بيرون می روند، موضوع حائز اهميت ديگر اين است که بخاطر فشار تحريم ها حتی امکان ارسال پول هم برای خانواده ها از مسير سالم بانکی ميسر نيست.
حال تصور کنيد تحريم های جديد امريکا هم در سنا تاييد شده و اجرايی شوند (که اگر تغيير خاصی در فضای سياسی ايجاد نشود تقريبا قطعی است)، پر واضح است که اقتصاد ايران کاملا فلج خواهد شد. اين بسيار ساده انگارانه است که فرض کنيم تحريم بانک مرکزی و نفت فقط باعث کم شدن اختلاس در بانک ها و يا کوتاه شدن دست سپاه از منابع خارجی و چپاول نفت می شود. اينکه بخشی از پول نفت در چرخه حکومتی حيف و ميل می شود واقعيتی غير قابل انکار است ولی سوال اينجا است که آيا بهای خطای حاکميت را بايد ميليون ها انسان بپردازند؟ بر هيچکس پوشيده نيست که آمريکا و غرب به دنبال منافع خودشان هستند و چنانچه ذکر آن رفت در حال حاضر يک حکومت مقتدر منطقه ای در مقابل اسرائيل را در حوزه خاورميانه بر نمی تابند. آنان مايلند چماق تحريم را به هر حال برافراشته نگه دارند تا به قول آقای آکرمن (نماينده کنگره آمريکا) مردم ايران آنقدر گرسنه شوند که قيام کرده و حکومت خود را ساقط کنند (ايشان اين نظر را در ملاقاتی ابراز کرده اند که چند سال پيش با يک گروه از جوانان ايرانی دوچرخه سوار مبلغ صلح داشته اند) . ولی آيا فعالين حقوق بشر و کوشندگان سياسی ايران هم واقعا درک نميکنند که آفات تحريم و اثرات مخرب آن روی زندگی مردم چقدر است؟ شريان اصلی زندگی مردم ايران نفت و بانک مرکزی است و ميليونها شغل وابسته به آنها هستند. اگر بانک مرکزی تحريم شود و امکان ايجاد اعتبارات ارزی و تجارت با دنيا سلب شود، حداقل تاثيرش اين است که هزاران کارخانه، کارگاه و واحدهای توليدی کوچک که نيازمند وارد کردن مواد اوليه و قطعات يدکی هستند از کار خواهند افتاد، باقيماندهء پروژه های صنعتی و کشاورزی که به دريافت اعتبارات دولتی بستگی دارند متوقف خواهند شد، جان و سلامت ميليونها شهروند سالمند، بازنشسته، خردسال، بيمار، بيکار و معلول که به در آمد نفت وابسته است به خطر خواهد افتاد. بسياری از هموطنان ساکن نقاط محروم تر که صرفا با کمک های دولتی زندگی می کنند آسيب خواهند ديد. ميليون ها کارمند و خدمه سرويس های دولتی از قبيل پليس ها، پرستاران، معلمان، آتش نشانان، نيروهای حافظ مرزها و غيره يا شغل هايشان را از دست خواهند داد و يا از انجام وطايف خود که جان انسانهای زيادی به آن بستگی دارد باز خواهند ماند. بگذريم از اينکه صدها هزار بيمار در ايران فقط و فقط با مصرف داروهای وارداتی است که زنده ماندهاند! بطور خلاصه، تحريم نفت و بانک مرکزی يعنی از پا انداختن صنايع و تجارت، و افزودن ميليونها بيکار به خيل بيکاران فعلی، يعنی ناامنی، يعنی اعتياد را از کنترل خارج کردن و آسيب های جبران ناپذيری به جامعه وارد ساختن، يعنی آسبپذيرترين اقشار را در معرض نابودی قرار دادن، يعنی ميليون ها کارگر را از نان انداختن. اگر بخواهيم تعارف را کنار بگذاريم بايد گفت آنچه بخش وسيعی از اپوزيسيون خارج از کشور به دنبال آن هستند ويرانی کامل ايران و به آتش کشيدن تمام منابع ملی است شايد (در خوشبينانه ترين حالت) به اين اميد که ايرانی دموکراتيک مانند ققنوس از خاکستر آن سر برگيرد و در يک قضاوت بدبينانه شايد به اين دليل که مايلند آنقدر زير ساختها و بنيه دفاعی ايران آسيب ببيند که در صورت وقوع جنگ کشورمان در سريعترين زمان ممکن تسليم شده و آزاد شود.
۲) تبعات بلند مدت از منظر منافع ملی ايران
تحريم از نقطه نظر منافع دراز مدت می تواند ضربات جبران ناپذيری را بر پيکر رنجور ايران وارد سازد. از طريق مثالی ديدگاه خود را توضيح می دهم. تحريم مقامات عاليرتبه ايران مدتی است شروع شده است و ۱۹ فعال دانشجويی هم در نامه "درخشان" خود به آقای اوباما از ايشان خواستار تشديد آن شدند. استدلالی که معمولا در توجيه چنين حرکاتی صورت می گيرد اين است که منافع ايران از جمهوری اسلامی جداست. يکی از امضا کنندگان نامه به آقای اوباما در مصاحبه ای می گويد: <<بنده در نمیيابم که تحريم عالیترين مقامات جمهوری اسلامی و وابستگان درجه يک آنها و مسدود کردن حساب های بانکی شان و بلوکه کردن اموال و دارايی شان و ممنوع کردن سفر آنان به خارج از ايران و تحريم شرکتهای وابسته به سپاه پاسداران چه زيانی برای مردم ايران دارد>>. سوالی که در اينجا به ذهن ميرسد اين است که چنانچه کسی اولويت اولش منافع ايران است چگونه متوجه نمی شود که اگر ما نتوانيم نماينده های خود را در مجامع بين المللی داشته باشيم همان چند درصدی را هم که دولت بيعرضه فعلی از منافعمان دفاع می کند نخواهيم داشت. چطور اين هموطنان توجه نميکنند که اگر حکومت باعث به خطر افتادن منافع درازمدت ملی شده است، تحريم ديپلماتيک، تحريم نفت و بانک مرکزی، محاصره اقتصادی و منزویتر کردن حکومت ايران وضع را از اين هم بدتر می کند چرا که تحريم ها حتی قسمت سالم بدنه حاکميت را هم در انجام وظيفهاش نا توانتر می سازد. چرا دوستان به اين فکر نمی کنند که اگر بر اثر تحريم ها، دولت ايران - همانطور که آنان می خواهند - آنقدر ضعيف شود که مثلا از حق کشتيرانی در خزر و خليج فارس هم محروم گردد، اين حق به آسانی قابل پس گرفتن نخواهد بود، حتی اگر ليبرال ترين حکومت ممکنه هم جابگزين حاکميت فعلی شود.
واقعيت آن است که ايران بسيار بزرگتر و پر اهميت تر از آرزوهای کوچک تک تک ما است. جمهوری اسلامی - بخواهيم يا نخواهيم - در حال حاضر وظيفهء پاسداری از منافع بلند مدت ملی ما را دارد و همه ما مستقل از آنچه در جهت اصلاح آن و يا جايگزينی آن با حاکميتی بهتر می کنيم در عرصه بين الملل بايد تا آنجا که می توانيم در کنار او باشيم و در ضمن او را دائما مورد سوال قرار دهيم تا مبادا ذره ای از مسير درست احقاق حقوقمان در عرصه جهانی عدول کند. پر واضح است که اگر ديپلماتهای همين جمهوری اسلامی نتوانند در برابر هجمه اعراب در رابطه با جزاير سه گانه از منافع ايران دفاع کنند، فرزندان ما هم عواقب آن را خواهند چشيد. وطندوستی اين نيست که با نامه نگاری و طومار امضاء کردن موضع آن ديپلمات ايرانی را حين مذاکراتش با اين کشورها تضعيف کنيم چون دولت جمهوری اسلامی را نمايندهء واقعی ايران نمیدانيم. اگر بر اثر اين نوع فعاليتهای ما و تضعيف موضع آن ديپلمات جزاير سه گانه از آن بيگانگان شود، پاسخ ما برای نسلهای آينده فقط شرمندگی خواهد بود کما اينکه عاملين قراردادهای ننگين قبلی هم سهمی جز نفرت از حافظه تاريخی مردم ما نبرده اند.
نکته حائز اهميت ديگر اين است که بسياری از تحريم ها حتی با عوض شدن حکومت هم تا مدتها باقی خواهند ماند کما اينکه در مورد عراق هم چنين شد. تحريم های آمريکا عليه ايران در کنگره آمريکا تصويب می شود و طبعا لغو آنها هم تنها از همين مسير امکان پذير است. با توجه به نزديکی تعداد اعضای دو حزب عمده آمريکا در کنگره به دست آمدن اجماع و تصويب يک قانون کار بسيار سختی است که بعضا چند سال به طول می انجامد، ضمن اينکه بسياری از نمايندگان دليلی نمی بينند که در مورد برداشتن تحريم ها عجله کنند چرا که آن را مانند چوبی می دانند که دولت جديد را هم "پاسخگو" نگه می دارد و مصارف پوپوليستی آن در زمان انتخابات هم کم نيست!
۳) تاريخچه تحريم های بين المللی در کشورهای مختلف و آثار آن
يک نگاه کوتاه به تاريخچه تحريم های بين الملی نشان ميدهد که آنها به هيچوجه باعث تغيير رفتار يک رژيم سياسی نشده اند. نزديک به ۵۰ سال است که آمريکا انواع تحريم ها را جهت فشار به حکومت کوبا اعمال کرده است ولی سياست های کوبا حتی پس از فروپاشی کمونيزم همچنان در مسير قبلی جاری است و تحريم ها هيچ نوع تغيير نگرش حکومتی را ايجاد نکرده اند. به کنار گوش خودمان نگاه کنيم، شديدترين تحريم ها در زمان حکومت صدام در آن کشور اعمال شد ولی در نهايت صدام با لشکرکشی آمريکا و يارانش سقوط کرد. از آن سو مطابق گزارش بسيار محتاطانه دنيس هاليدی بازرس سابق سازمان ملل تنها تا سال ۱۹۹۸ حدود۲۳۹۰۰۰ کودک زير ۵ سال بر اثر تحريم ها در عراق جان داده اند و يا مطابق آمار يونيسف که ابعاد فاجعه را بيشتر نشان ميدهد تا انتهای سال ۱۹۹۹ ميلادی حدود ۵۰۰۰۰۰ کودک زير ۵ سال در عراق طی ده سال جان باخته اند که نسبت به آمارگيری ده سال پيش از آن بيش از ۱۰۰٪ افزايش نشان ميدهد. اين آمار به خودی خود کاملا گويا است و نشان می دهد تا چه ميزان تحريمهای بين المللی زندگی مردم عادی را (و نه حکومت را) در عراق فلج کرده است. آيا اين ميزان تلفات خود گويای نوعی جنايت عليه بشريت نيست؟ آيا فقط اگر صدام حسين و يا معمر قذافی شهروندان خود را بکشند جنايت جنگی محسوب می شود؟ آيا کودکانی که بر اثر تحريم ها جان داده اند کوچکترين نقشی در جنايات صدام داشته اند؟ آيا غير از اين است که فرزندان هر کشور مهمترين ذخائر و منابع آن کشور به حساب می آيند و کشتن آنان يعنی به طور رسمی از بين بردن با ارزش ترين دارايی های يک ملت؟
جرمی گرين استوک که بين سالهای ۱۹۹۸ تا ۲۰۰۳ سفير انگلستان در سازمان ملل بود معتقد است: دليل اصلی محبوب بودن تحريم ها اين است که اگر شما بخواهيد به کشوری فشار بياوريد تحريم تنها چيزی است که بين حرف زدن و عمل نظامی قرار ميگيرد، موارد خيلی کمی هستند که تحريم باعث تغيير رفتار يک کشور شده باشد و حتی در آن موارد هم تحريم فقط يکی از عوامل موثر بوده است. معمولا دو مورد رودزيا (زيمبابوه فعلی) و آفريقای جنوبی به عنوان موفقترين نمونه های کارکرد تحريم اقتصادی نام برده می شوند ولی مقالات تحليلی و تحقيقی فراوانی در سالهای اخير نوشته شده است که اين ادعاها را به شدت زير سوال می برند. مثلا در مورد تحريم های آفريقای جنوبی مطابق بررسی های انجام شده مهمترين عامل جابجايی قدرت و کنار رفتن رژيم آپارتايد از بين رفتن خطر کمونيزم و شوروی سابق بوده است و تحريم ها بيشتر آثار روانی بر جای گذاشتند که گرچه در تضعيف قدرت دولت آپارتايد تاثير داشته ولی به هيچ وجه به تنهايی عامل سقوط آپارتايد نبوده است.
نتيجه گيری
اين قلم معتقد است با توجه به دلايل فوق جامعه ايرانی بايد حداکثر تلاش خود را بکند تا از زيادتر شدن تحريم ها جلوگيری کند. بسياری از فعالين اپوزيسون استدلال می کنند که تصميم مربوط به تحريم به اعتراضهای ما بستگی ندارد ولی نگارنده ضمن احترام به نظر اين کوشندگان معتقد است که جامعه ايرانی با ۳ ميليون جمعيت خارج از کشور اگر بخواهد قادر به انجام خيلی از کارها است. بگذاريد مثالی بزنم. لزلی انجلين در سال ۲۰۰۷ در اعتراض به موضعگيری های جنگ طلبانهء سناتور ليبرمن دست به اعتصاب غذا زد و اعلام کرد که به اعتصابش ادامه می دهد تا زمانيکه سناتور ليبرمن او را به حضور بپذيرد. اين حرکت اعتراضی لزلی پس از ۲۳ روز نتيجه داد و سناتور ليبرمن به او يک زمان ملاقات ۵ دقيقه ای داد. لزلی که قدر فرصت به دست آمده را به خوبی می دانست هوشمندانه يکی از جوانان برومند ايرانی را که با او به خاطر فعاليتهای صلح طلبانه اش آشنا شده بود به همراه خود به آن جلسه برد. صحبتهای اين فعال خاموش ايرانی چنان آقای ليبرمن را تحت تاثير قرار داد که زمان ۵ دقيقه ای به نيم ساعت رسيد و در نهايت لزلی و آن جوان توانستند اين قول را از سناتور سرسخت بگيرند که به حرف های طرف مقابل گوش کند. ادامه اين فعاليتها و رايزنی با سناتورهای ديگر آمريکايی نهايتا منجر به سخنرانی کوتاه ولی موثر يکی از نمايندگان دمکرات در صحن کنگره بر عليه حمله به ايران شد و کلا فضای کنگره را به سمت تعقل بيشتر در رابطه با موضوعات مربوط به ايران سوق داد. آن جوان ايرانی تک نفره توانست منشا تغيير در رفتار فردی به يکدندگی سناتور ليبرمن شود حال تصور کنيد فعالان ما در خارج از کشور و بخصوص آمريکا برای يک بار هم که شده با يکديگر متحد شده و با کمک گروه های ضد جنگ آمريکايی خواستهء خود را مستقيم با دولتمردان مطرح ميکردند. من شخصا بر اين باورم که در آن صورت خيلی از معادلات می توانست عوض شود. هنوز هم برای اين کار دير نيست. اگر ما می توانيم يک روزه همه بر عليه حمله به سفارت انگلستان در ايران متحد شويم و حتی قرار تجمع در جلوی سفارت ايران در کشورهای مختلف را بگذاريم، قطعا در صورتی که اراده کنيم قادر خواهيم بود يک کمپين ميليونی بر عليه تحريم را هم سامان دهيم.
به طور خلاصه، اين حقيقت که ساختار حکومتی فعلی ايران ناکارآمد و جبار است بر کسی پوشيده نيست ولی اين حکومت را خود مردم بايد درست کنند و تا آن زمان بايستی در عرصه بين المللی تنها بر اساس منافع دراز مدت ملی مهره چينی و سمت گيری کرد. ماداميکه ما نتوانيم بدون توهين و شخصی کردن مسائل با يکديگر حرف بزنيم، تا زمانيکه نتوانيم نق زدن های اجتماعی را به اعتراضات مطالبه-محور سياسی تبديل کنيم، تا روزی که ما نفهميم کس نخارد پشت من جز ناخن انگشت من، تا وقتی که ما از خودمان پرسش نکنيم و به انديشيدن عميق دربارهء مسائل کشورمان رو نياوريم، تا هنگاميکه همهء مشکلات مملکت را از ناحيه جمهوری اسلامی دانسته و خود را قديسانی مظلوم بينگاريم، در بر همين پاشنه می چرخد و هر دهه بيش از دهه قبل افسوس داشته هايمان را می خوريم و هر نسل اجدادش را به خاطر ندانم کاری ها و سوزاندن منابع ملی سرزنش خواهد کرد. اين قلم اعتقاد راسخ دارد که شرط لازم (و نه کافی) جهت حرکت در مسير درست و مطالبه-محور آن است که فشار تحريم های طاقت فرسا از روی دوش مردم برداشته شود تا فرصت فکر کردن پيدا کنند.