گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
بخوانید!
9 بهمن » جزییات بیشتری از جلسه شورایعالی امنیت ملی برای بررسی دلایل درگذشت آیتالله هاشمی
9 بهمن » چه کسی دستور پلمپ دفاتر مشاوران آیتالله هاشمی رفسنجانی را صادر کرد؟
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! عشق نورزيدن، نادر فتورهچی، شرقمن اعتراف میکنم که انتخاب مضامين گزاف و پردامنه برای نقد و بحرانی کردن آنها در قالب متنی کوتاه، نمیتواند تجربهای موفق باشد. حال اما در دل اين ناکامی هفتگی، سويهای رهايیبخش وجود دارد که میتوان تا ابد از تکرار تجربه شکست در آن خرسند بود: چيزی شبيه سماجت کودکانه در شنيدن يک قصه تکراری قبل از خواب، به اميد پايانی متفاوت. بنابراين اين بار ترديدم به معنای اينجا و اکنونی از عشق را دستمايه اعتراف و از پیاش، شکستی دوباره میکنم: من به عشق مشکوکم؛ شکی که نه هستیشناختی است و نه ناشی از تعمقی ژرفنگرانه در دل تاريخ و نه متکی به ادلهای قطعی و ابطالناپذير. سودای موضعگيری «شبهآوانگارد» در قبال انبوه گفتارها و آثار و اشعار و قصص و افسانهها و اسطورهها و روايات و تکاپوهای فلسفی و فکری و تجربيات شخصی تعداد بیشماری از انسانها با درونمايه چيزی به نام «عشق» هم در کار نيست. لازم هم نيست که به خود و مخاطب احتمالی گستره معانی عشق، از افلاطون و الکيبادس گرفته تا پسوآ و بديو و... را يادآوری کنم. بنابراين، برای اين اعتراف کافی است به خود واژه عشق مشکوک بود؛ واژهای که در قبال حالات روحی و روانی و تکثر و تعدد وضعيتهايی که بر آنها دلالت میکند، به اندازه کافی نابسنده و گنگ هست که بتوان شک کردن و انکارش را نيز در درونش گنجاند يا آن را با وام گرفتن از گزاره «سياست همانا معکوس عددی عشق است»، به فقدان سياست پيوند زد. حتی میتوان آن را نام محترمانهتر يکی از دهها گونه اختلال روانی «وسواس فکری» دانست و از مجرای روانکاوی به يکی از هزاران «ابژه-ميل» موجود در نظم نمادين تقليلش داد. يا حتی به سادگی آن را به جنسی از مبادله تعبير کرد که میتواند در يک لحظه به نفرت، اشمئزاز يا هر شکل ديگری از حالات غيرعاشقانه ديگر بدل شود؛ چيزی شبيه وسواس زنی خانهدار به پاک کردن لکههای ظرف کريستال و در پی ناکامی در «عين روز اول» کردن ظرف، شکستن توام با خشم و نفرتش. يا ولع مصرف چند قلم کالای خاص که توهم عشق به آنها را در خريدار نشان دهد. يا توهم احساس عشق در «جوان غيرتمند ايرانی» به ميانجی وسواس توام با سوءظن به روابط اجتماعی نامزدش و روزی صدبار تماس گرفتن با او و پرسيدن يک سوال تکراری: «الان کجايی؟» و هزاران شکل ديگر از روابط تنيده در بيماری که در گفتار عمومی به «عشق» تعبير میشوند. Copyright: gooya.com 2016
|