گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
بخوانید!
9 بهمن » جزییات بیشتری از جلسه شورایعالی امنیت ملی برای بررسی دلایل درگذشت آیتالله هاشمی
9 بهمن » چه کسی دستور پلمپ دفاتر مشاوران آیتالله هاشمی رفسنجانی را صادر کرد؟
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! از سادگی زبان تا پيچيدگی يک مفهوم، تأملی در مجموعه شعر "نام تو زخم من است" نوشته آزاده طاهايی، حسين نوشآذرآزاده طاهايی در مجموعه "نام تو زخم من است" چه در شعری که به اتفاق خوانديم و چه در ديگر اشعار اين مجموعه، مرگ و قطعيت آن را با ياری زبان و با سادهترين کلمات ملموس میکند و آن را در دستهای خوانندهاش قرار میدهد. در واقع هنر طاهايی و دستاورد او برای شعر ما در دهه حاضر اين است که از همه امکانات زبان فارسی به سادهترين شکلش استفاده میکند، با اين قصد که يک مفهوم پيچيده و ناملموس را به گونهای کاملاً ملموس در اختيار ما قرار دهدويژه خبرنامه گويا از ميان اشعار مجموعه "نام تو زخم من است" نوشته آزاده طاهايی که به تازگی توسط نشر مرواريد در تهران منتشر شده، شعری با عنوان "مجرم" را میتوان برای معرفی اين کتاب برگزيد. در هر مجموعه شعری که شاعر آن از يک جهان ذهنی مستقل برخوردار باشد، میتوان دستکم يک شعر نمونه يافت. "مجرم" هم يکی از اشعار نمونه اين کتاب است. میخوانيم: در چشمهايش خيره شويد به صداش گوش دهيد: دستانش را نگاه کنيد: قامتش را به خاطر بسپاريد: آن گوژ که در سايه خزيده، درماندگی قابل احترام شعر در سطرهای اين شعر از هر نظر نمود پيدا کرده است. در "مجرم" يک لحظه تاريخی به سه شکل تشخص شاعرانه میيابد: از نظر سويه نمادين و ارجاعپذير و تعميمپذير آن به کل زندگی عاطفی و اجتماعی ما در ايران، از نظر چگونگی تصويرپردازی و از نظر جنس زبان. در طول تاريخ تمدن و در تاريخ معاصر هم، در ايران، هزاران نفر صحنه مجازات را ديدهاند. من خودم دستکم دوبارش را به خاطر دارم: مجازات اعدام پنج مرد در ميدان آزادی کرمانشاه در سال ۱۳۶۱ و مجازات شلاق زدن يک زن در ميدان شهر مراغه در سال ۱۳۶۴. در شعر و ادب فارسی هم میدانيم که نظاره اعدام و مجازاتهای ديگر، از ديرباز يک موضوع قابل تأمل بوده است. با اين حال بايد پرسيد هزاران نفر صحنه مجازات را ديدهاند. چرا بايد اين صحنه در يک شعر تکرار شود؟ اگر بخواهيم برای شعر يک وظيفه قائل شويم، میتوانيم بگوييم وظيفه شعر به بيان درآوردن آن چيزیست که جسميت ندارد. شعر نمايانگر و بيانگر انديشهها و بيش از آن احساسات، و برداشتها و تأملات پيرامون چيزهايیست که انسان نمیتواند آنها را به طور ملموس درک کند؛ چيزهايی مثل عشق، طبيعت، گذرا بودن زندگی، بيهودگی، فداکاری و مفاهيمی مانند آن. شعر چنين مفاهيمی را با ياری زبان، ملموس و دستيافتنی و درکشدنی میکند و اين بیترديد مهمترين دستاورد و به اصطلاح برگ برنده شعر است در زندگی فرهنگی ما. اگر شعری موفق باشد، تصوری از چيزی را در اختيار خوانندهاش قرار میدهد که الزاماً ماديت ندارد. اين مفاهيم با شعر به جهان وارد میشوند و فقط با شعر است که میتوان آنها را سنجيد. شعری درباره يک ابر که در گستره نيلگون آسمان شناور است، آن ابر را میتواند دستيافتنی کند. شعری درباره يک بوسه زير درخت گلابی در چهاردهسالگی يک نوجوان، اگر کامياب باشد، به ذهن مخاطب راه پيدا میکند و او را زير همان درخت میبرد و مزه آن بوسه را به او میچشاند. آزاده طاهايی در مجموعه "نام تو زخم من است" دقيقاً به وظيفهای که شعر به عهدهاش گذاشته عمل میکند. منتها به جای آنکه مزه يک بوسه زير درخت گلابی را به ما بچشاند، يا ابرهايی که در آسمان هفتم شناورند با دستهای ما آشنا کند، ما را با مفهوم مرگ آشنا میکند. گمانم در داستان "کودکی يک رئيس" است که ژان پل سارتر میگويد تا وقتی تو هستی، مرگ نيست و وقتی که مرگ هست، تو ديگر نيستی. به اين جهت مرگ چه در مفهوم مجازات مجرم در "جامعه نمايش" و چه در مفهوم به پايان رسيدن يک زندگی، و چه در معنای يک زندگی بیحاصل با وقايع روزمره، يک امر غير ملموس است. درست مانند يک بوسه فراموش شده زير درخت گلابی در چهارده سالگی يک نوجوان يا تکه ابری که در آسمان نيلگون شناور است. آزاده طاهايی در مجموعه "نام تو زخم من است" چه در شعری که به اتفاق خوانديم و چه در ديگر اشعار اين مجموعه، مرگ و قطعيت آن را با ياری زبان و با سادهترين کلمات ملموس میکند و آن را در دستهای خوانندهاش قرار میدهد. در واقع هنر طاهايی و دستاورد او برای شعر ما در دهه حاضر اين است که از همه امکانات زبان فارسی به سادهترين شکلش استفاده میکند، با اين قصد که يک مفهوم پيچيده و ناملموس را به گونهای کاملاً ملموس در اختيار ما قرار دهد. شعر طاهايی پس يک شعر اجتماعی نيست. شعر او بيش از هر چيز، يک شعر فلسفیست در مفهومی شبيه آنچه که مورد نظر خيام بود: يک روی سکه: مشخصات کتاب: Copyright: gooya.com 2016
|