پنجشنبه 15 دی 1390   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

تبعیض و تنفر: ذاتی یا عرضی، مجید محمدی

مجيد محمدی
اهل ادیان سازمان یافته بالاخص در منطقه خاورمیانه حدود دو قرن است که در موضع قربانی نشسته و به نقد رفتار نهادهای ملی و بین‌المللی در رفتار با اعضای خود مشغول بوده‌اند. اکنون با توجه به قدرت یافتن ادیان سازمان یافته در حوزه عمومی در همه نقاط عالم تا حد در دست گرفتن قدرت مطلقه یا مشارکت در قدرت زمان آن فرا رسیده است که مورد حساب کشی و نقادی واقع شوند.

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


ویژه خبرنامه گویا

در ایامی که چهار نوشته‌ی نویسنده در مورد دین سازمان یافته در سایت گویانیوز منتشر می شد با سوالات و انتقاداتی از سوی دیگر نویسندگان و خوانندگان مطالب مواجه شدم که چهارتای آنها را به دلیل اهمیت برای پاسخگویی برگزیدم. اینک این پرسش‌ها و پاسخ‌های من:

1. آیا اگر اهل یک دین، سازمانی را بدون تبعیض، تنفر و پنهانکاری برپا دارند آیا باز می توان به براندازی آن حکم داد؟

اولا در عالم واقع سازمانی دینی که در درون و برون بر مبنای تبعیض و تنفر و پنهانکاری شکل نگرفته باشد سراغ ندارم. کار جامعه شناسان، برخلاف دین شناسان و فیلسوفان، با مفروضات منفک از واقعیات نیست. جامعه شناسان به عالم واقع و سازوکارها و برساخته‌هایش می نگرند و اگر به ایده‌ها می پردازند از آن روست که ایده‌ها به تغییر در جهان واقع منجر می شوند. اگر در عالم واقع چنین شیری آفریده نشده باشد و مبانی ادیان واقعا موجود نیز مملو از تعالیم تبعیض آمیز و تنفر باشند معنی آن این است که فعلا در عالم امکان به دنبال تصورات و آرمان‌های افراد نرویم و به همین ادیان سازمان یافته‌ای بپردازیم که با آنها سروکار داریم. اگر دین داران چنین نهادی را ساختند آنگاه می توان به مدعیات آنها گوش داد. ما در مقام شناخت و نظارت هستیم و نه در مقام خلق و ابداع تا برای تحقق چنین نهادی تلاش کنیم.

2. آیا اصولا عنوان سازمان را می توان به نهادهای دینی اطلاق کرد، با توجه به این که مثلا روحانیت دارای سلسله مراتب اداری، وحدت فرماندهی، تقسیم کار ونیز هماهنگی فعالیت‌ها نیست؟

روحانیت شیعه (بر خلاف کلیسای کاتولیک) یک سازمان با سلسله مراتب اداری منسجم، وحدت فرماندهی متمرکز و هماهنگی برنامه ریزی شده‌ی فعالیت‌ها نیست اما دارای سلسله مراتب است (بر حسب میزان تحصیلات، دریافت منابع، میزان شاگرد، و میزان مقلد در سطوح بالاتر)، هدایت می شود (اما نه توسط یک فرد بلکه توسط گروهی از افراد: روحانیت شیعه یک سازمان واحد نیست بلکه چند سازمان است) و فعالیت‌هایش هماهنگ می شود اما نه بر اساس روال های کاملا عقلانی شده بلکه تا حد زیادی از طریق کاهش حوزه‌های تداخل و تضاد میان فعالیت سازمان‌های متعدد و در هم فرورفته. تقسیم کار نیز در درون سازمان(های) روحانیت به چشم می خورد، از قبیل وعظ، مسئله گویی، تدریس و شاگرد پروری، تحقیق، و فعالیت‌های اداری و اجرایی. در مورد ویژگی‌های سازمان‌ها باید به نوعی رتبه بندی قائل شد و نمی توان حکم کرد که برخی پدیده‌های اجتماعی این ویژگی‌ها را دارند و برخی ندارند.

دانشگاه با همان معیارهای گفته شده علاوه بر بسیاری دیگر از امور یک سازمان نیز هست چون در آن سلسله مراتب اداری، وحدت مدیریت، تقسیم کار و هماهنگی و هم جهتی فعالیت ها وجود دارد. می توانیم از سازمان بهداشت و سازمان آموزش در یک جامعه صحبت کنیم در حالی که در دل همین سازمان‌ها ممکن است برخی بی نظمی‌ها، منافع متعارض یا مواضع متضاد وجود داشته باشد. مهم ایفای نقش اجتماعی محوله و کارکردهای مورد انتظار است. وجود بی نظمی در سازمان روحانیت این نهاد را از سازمان بودن ساقط نمی کند. تا آنجا که این نهاد می تواند خود را مرتبا بازتولید کرده و منابع ادامه‌ی حیاتش را تامین کند و حدقلی از شرایط یک سازمان را داشته باشد می توان آن را یک سازمان نامید (چنانکه خود اعضای این سازمان چنین رده‌اند: مثل مطلب مشکل اساسی در سازمان روحانیت اثر مرتضی مطهری). همه‌ی سازمان‌ها شکل آهنین ندارند: برخی آهنین (بیشتر سازمان یافته) و برخی ژله‌ای (کمتر سازمان یافته) هستند.

اگر یک "مجموعه" دارای رفتارهای سازمان دهه شده (مثل اعزام مبلغ)، سلسله مراتب، تعریف مشخصی برای عضویت و پیوستگی، گردهمایی‌های ادواری، امکنه‌ی مقدس و متون تثبیت شده باشد یک سازمان دینی است. از این جهت روحانیت شیعه یک سازمان دینی است.

هیچ ضرورتی ندارد که افراد درون یک سازمان کاملا و همیشه هماهنگ و همدل عمل کنند. همین که همه‌ی اعضا در جهت پاسداری از نهاد دین سازمان یافته و منافع جمعی خویش عمل می کنند و می توانند تعارضات درونی خود را به حداقل برسانند (سازوکارهایی برای این امر وجود دارد) کافی است که یک سازمان به طور پیوسته حفظ شده و از کارکردهایش ساقط نشود. همچنین هیچ ضرورتی ندارد که اعضای یک سازمان مواضع یکسان و نامتعارضی در مورد امور جاری در جامعه داشته باشند.

3. سازمان‌ها و نهادها برساخته‌ی انسان‌ها هستند و همانطور که آنها را نمی توان از جانبداری/جانبداوری و تنفر و پنهانکاری خلع کرد، از نهادهایی نیز که می سازند نمی توان انتظار داشت از این امور بری باشند. آیا همه‌ی نهادهای بشری تا حدی با تبعیض و تنفر و پنهانکاری درگیر نیستند؟ آیا انتظار برای مبری بودن از این سه ما را به نفی همه‌ی نهادها نمی رساند؟

این سخن درست است که در پرشمارترین و دیربازترین نهاد اجتماعی یعنی نهاد خانواده پدران و مادران فرزندان خود را با برخی نگرش‌های جانبدارانه و برخی عشق‌ها و تنفرها بار می آورند. اما از این "هست" نمی توان نتیجه گرفت که ما در ساختن دیگر نهادها مثل دولت و نهادهای خدماتی و تولیدی جامعه و نهادهای مدنی نتوانیم تبعیض‌ها و تنفرها و پنهانکاری‌ها را به حداقل برسانیم یا حذف کنیم. حکومت قانون، نظام آموزشی، رسانه‌های آزاد و حقوق بشر برای کاهش مخاطرات تبعیض‌ها و تنفرهایی است که آدمیان ممکن است با خود از خانواده یا هر محیط دیگری به فضای عمومی جامعه بیاورند. شفافیت نیز لازمه‌ی کشف و عیان کردن تبعیض‌ها و تنفرهاست. رفع تبعیض و تنفر اهدافی هستند که برای آنها باید همیشه فعالیت کرد و این فعالیت نقطه‌ی پایانی ندارد. وجود تبعیض و تنفر را در ادیان سازمان یافته اذعان می کنیم اما به رسمیت نمی شناسیم. تبعیض و تنفر را ذاتی بشر نمی دانیم تا با آنها در نهادهای ساخته‌ی دست بشر کنار بیاییم. اصولا در مباحث جامعه شناختی نمیتوان از ذاتیات و اعراض سخن گفت. تبعیض و تنفر "برساخته‌های اجتماعی" اند و لذا قابل تغییر شکل، تحول بر اساس تغییر در روش برخورد با آنها، و کاهش و افزایش.

4. ادیان سازمان یافته خود قربانی تبعیض و تنفر بوده‌اند. آیا رفتار آنها در اِعمال تبعیض و تنفر می تواند عکس العملی باشد و نه مبتنی بر ارزش‌ها و هنجارهای این سازمان‌ها؟

اهل ادیان سازمان یافته بالاخص در منطقه‌ی خاورمیانه حدود دو قرن است که در موضع قربانی نشسته و به نقد رفتار نهادهای ملی و بین‌المللی در رفتار با اعضای خود مشغول بوده‌اند. اکنون با توجه به قدرت یافتن ادیان سازمان یافته در حوزه‌ی عمومی در همه‌ی نقاط عالم تا حد در دست گرفتن قدرت مطلقه یا مشارکت در قدرت زمان آن فرا رسیده است که مورد حساب کشی و نقادی واقع شوند. ادبیات رسانه‌ها و مواد تبلیغاتی این ادیان مملو است از شکایت در باب نقض حقوق اعضایشان در اطراف و اکناف عالم اما از رفتار خود با دیگران بالاخص هموطنان و همکیشان خود سخنی به زبان نمی آورند. بدون مجال دادن به نقادی از درون، نقادی از برون توسط این سازمان ها چیزی غیر از ریاکاری و استانداردهای دوگانه نبوده و نخواهد بود.

کسانی که از بیرون، همه‌ی این سازمان‌ها را نظاره می کنند شاهد تبعیض و تنفر اِعمال شده از سوی همه‌ی آنها علیه دیگران هستند و البته در این دنیای پر از تبعیض و تنفر، این امور گریبان خود آنها را نیز خواهد گرفت.


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016