پنجشنبه 8 تیر 1391   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

آزادی بيان: باوری نقاب‌دار، مسعود نقره‌کار

مسعود نقره‌کار
گستره‌ی احساس و تخيل و انديشه می‌تواند و می‌بايد گستره‌ی آزادی مطلق باشد، اما آيا "بيان" به‌عنوان نوعی عمل و بازتاب اجتماعی ناشی از آن می‌تواند در چنين گستره‌ای جاری شود يا جايگاه‌اش گستره‌ی قانونی دموکراتيک و عادلانه، و نيازمند نظارت و کنترلی دموکراتيک است؟

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


کم تر مفهوم يا پديده ای می توان سراغ داشت که به اندازه ی مفهوم و پديده ی آزادی توسط فيلسوفان و سياستمداران و دينکاران و فرهنگ ورزان ورز داده ، و دست به دست شده باشد. اين ذهن و دل مشغولی تاريخی ـ منطقی ، و اهميت دهی و اهميت يابی به ويژه در دو سه قرن اخير کار به جايی کشانده که آزادی برای انسان به نان، و حتی به اکسيژن مورد نياز ادامه ی حيات تشبيه شده است.

برای مفهوم يا پديده ی آزادی ده ها تعريف جامع، وحتی مانع مطرح شده است ، که ا لبته برخی همچون ايزيا برلين از ۲۰۰ تعريف از آزادی سخن گفته اند. کافی ست برای نمونه به گوگل يا حتی ويکيپيديای فارسی سری بزنيد تا ببينيد در باب آزادی با چه دنيايی از تعريف وتکثرو تقسيم بندی مواجه خواهيد شد.اهالی انديشه و نظر، در «دنيای مجازی» و حقيقی در باب پيشينه ی تاريخی «آزادی»، تعاريف، انواع ، ابهام ها و حتی محدوديت های اش بحث ها ،بررسی ها و تفحص های مبسوط و جامع انتشار داده اند. از افلاطون که آزادی را درچارچوب شکل ها و قالب های حاکميت سياسی بررسی می کرد، و يا ارسطو که نگاهی گاه زيست شناسانه به انسان و آزادی داشت تا لاک و روسو و مارکس و نيچه و.... احمد شاملوی خودمان ، که در حسرت آزادی حتی « کوچک، همچون گلوگاه پرنده ای.... » جهان ما وانهاد و رفت.

درطبقه بندی آزادی نيز از انواع آزادی سخن گفته شده ،و نمود ها و مصاديق اش در عرصه های مختلف زندگی فردی و اجتماعی اشان داده شده است . در اين طبقه بندی متکثر آزادی بيان يکی از انواع آزادی ها ست. پديده ای جوان در جامعه ی ما ،که از مشروطه به اين سو به گونه ی امروزين مطرح شده است. پديده ای بيش که بيش از هر چيز و هر جا به زندگی اهل قلم و تشکل های اش گره خورده است، به ويژه در نيم قرن اخير که گفتن از آزادی بيان تداعی کننده ی زندگی و تلاش اهل قلم و کانون نويسندگان ايران بوده است. قصد اين است در اين يادداشت کوتاه اشاره ای داشته باشم به آزادی بيان، آنهم در رابطه با زندگی کانون نويسندگان ايران، اما پيش از اينکه به سراغ آزادی بيان و کانون نويسندگان بروم ببينيم حرف حساب اين دو کلمه چيست؟

آزادی : به نظر می رسد جامع، و مانع ترين تعريف از آزادی، وچه بسا واقعی ترين وعملی ترين اش رامی بايد در اعلاميه های مربوط به حقوق بشر و حقوق شهروندی و ميثاق های مربوط به آن ها خواند، شايد به اين دليل که به دور از انتزاع و تخيل از دل فعاليت های اجتماعی بيرون بيرون کشيده شده اند. دربند چهارم اعلاميه حقوق بشر وشهروندان فرانسه که به سال ۱۷۸۹ به تصويب مجلس ملی فرانسه رسيد( اعلاميه ای که نظر دارد به رخداد های انگليس به ويژه انقلاب گلاريوس و اعلاميه حقوق انگليسی ۱۶۸۸) آمده است : « آزادی يعنی توانايی به انجام هر عملی که زيانی را متوجه ديگری نکند ، به اين ترتيب اعمال حقوق طبيعی هر انسانی تنها با مرزهايی محدود می شود که ضامن بهره بردن ساير اعضای جامعه از همين حقوق هستند، تعيين اين مرزها تنها به وسيله قانون می تواند انجام بگيرد.» .و اعلاميه جهانی حقوق بشر نيز تعميم، تسری و تحقق اين آزادی به همه ی عرصه های مختلف زندگی را نويد می دهد.

بيان : بيان ابراز احساس، تخيل، انديشه، فکرو عقيده به اشکال گونه گون ويا نوعی جلوه و تجلی عينی احساس، تخيل، انديشه، فکرو عقيده است که می تواند به صورت کلامی (گفتارو سخن) ، قلمی ( نوشتار)، تصويری،نمايشی و... باشد.

آزادی بيان : آزادی بيان را از اساسی ترين انواع آزادی دانسته اند، شايد به اين دليل که حضورش آزادی در عرصه های ديگر را نيز نويد می دهد، آزادی ای که ابراز آزادانه ی احساس، تخيل ، فکر، انديشه و عقيده به هرشکلی که بيان کننده می پسندد، است.در اعلاميه حقوق بشر و شهروندان در ماده ی ۱۱ تاکيد شده است: «... آزادی بيان افکار و عقايد ، گرامی ترين حق بشر است ، بنابراين همه شهر وندان می توانند به آزادی سخن بگويند ،بنويسند، و نوشته های خود را به چاپ برسانند.اما در صورت سوء استفاده از اين آزادی ،در مواردی که قانون معين کرده باشد، مسئولند.» اعلاميه حقوق ايالات متحده امريکا نيز که از اسناد مهم حقوق بشر است ، در نخستين ماده اش آمده است : « کنگره نمی تواند قانونی را بر پايه به رسميت شناختن مذهب خاصی به تصويب برساند، يا به موجب قانونی انجام مراسم مذهبی را منع نمايد يا آزادی بيان، آزادی مطبوعات و حق مردم بر تجمعات صلح آميز يا حق داد خواهی عليه حکومت را محدود نمايد.»

ماده ۱۹ اعلاميه جهانی حقوق بشر: اعلام می دارد« هر فردی حق آزادی عقيده و بيان دارد و اين حق مستلزم آن است که کسی از داشتن عقايد خود بيم و نگرانی نداشته باشد» يا « هرکسی حق دارد بدون ترس و واهمه باورهای خود را به هر شيوه ای که می پسندد، بيان کند» ..

در اين ميانه آنچه به همراه آزادی بيان خواهد آمد و پاره ی تفکيک ناپذيرآزادی بيان است« آزادی پس از بيان» است، که همه ی اشکال و ابزار بيان را شامل می شود، که برای نمونه به آزادی طبع و نشر می توان اشاره داشت.

محدوديت های آزادی بيان:
در تمامی اعلاميه های حقوق بشری و شهروندی و ميثاق های الحاقی « قانون» کنترل کننده ی حد و مرز آزادی و آزادی بيان است، قانونی که طبق بند ۵ و ۶ اعلاميه حقوق بشر و شهروندان فرانسه « می تواند عملی را منع کند که برای جامعه زيانمند باشد...قانونی که بيان اراده عمومی است و همه شهروندان حق دارند شخصا يا از طريق نمايندگان خود در ايجاد آن همکاری کنند... قانونی که چه در مورد حمايت و چه در مورد کيفر ، بايد برای همگان يکسان باشد ...و همه شهروندان از منظر آن برابرند و.....». پوشيده نيست که قدرت های سياسی، اقتصادی ، دينی، ايدئولوژيک و... با دستکاری قوانين و انطباق آن ها با خواست های مالی ( مادی) و معنوی خود موانعی جدی در راه تحقق همه ی انواع آزادی ها به ويژه آزادی بيان ايجاد کرده و می کنند. قدرت ها يی که رياکارانه و عوامفريبانه مفهوم و پديده آزادی به ويژه آزادی بيان را زينت بخش همه ی کار پايه ها و « قانون اسا سی» ها خود کرده اند، حتی حکومت اسلامی ، يعنی سلاخ آزادی و آزادی بيان نيز در قانون اساسی اش خود را مدافع آزادی بيان جا می زند، حکومتی که با اما و اگر های « قانونی» و « اسلامی» اش نه فقط ايجاد کننده ی محدوديت ها يی فراتر از آنچه در قراردادهای بين المللی و حقوق بشری ست، که با رفتارش نيز نشان داده است دشمن سرسخت آزادی و آزادی بيان است. اين دو گانگی در قوانين اساسی اين دست قدرت ها و حکومت ها را هم بايد نشان وجاهت، نقش و قدرت آزادی و آزادی بيان دانست و هم تجلی آلودگی اين دست قدرت ها وحکومت ها به نيرنگ و خدعه و ريا.

محدوديت های آزادی بيان

سخن از محدوديت برای آزادی، سخن از آن دست تناقض هايی ست که پذيرش وهضم اش چندان آسان نيست، کنار آمدن آتش و پنبه با همديگراست. اماچه می شود کرد، واقعيتی به گستردگی و عمق انسان و وسعت زندگی پيشاروی ماست .

محدوديت ها را به دو دسته ی اصلی می توان تقسيم کرد، که من فهرست وار به پاره ای از آن ها اشاره می کنم:

۱ـ عوامل درونی محدوديت ساز
الف: عوامل فردی:سرشت انسان بر بنيان غرائز و بنای ساختار روانی ( ذهنی ) اش آزادی جو و خود مختار است. اما انسان به دليل پاره ای ديگ ازويژگی های زيستی ـ روانی اش نمی تواند خواست ها و اميال اش مهار وکنترل کند. او همه چيز را برای خودش می خواهد و منافع خويش بر منافع ديگران ترجيح می دهد، او اگر بتواند و قدرتی فراتر از ديگری داشته باشد به حريم ديگری دست درازی و تجاوز کرده و همه ی انواع آزادی ی هم نوع اش را سلب خواهد کرد، بنابراين وجود اهرم های کنترل کننده و ناظر بر رفتارش ضروری ست. نحوه و چگونگی اين کنترل و نظارت هنوزهم مورد بحث و جدل است با اين حال انچه کنترل و نظارت دموکراتيک و قانونی رفتار انسان خوانده شده عملی ترين و قابل قبول ترين روش بوده است.
ب : روانشناختی اجتماعی و تاريخی، نشان دهنده ی نوعی روان رنجوری يا روان پريشی اجتماعی در جامعه ماست و که محدود کننده ی آزادی و آزادی بيان اند. در جامعه ی سنتی ما که استبداد ، به ويژه استبداد دينی ريشه دار در تار و پوداش حيات دارد، و استبداد به پاره ای از فرهنگ اش بدل شده است بيگانگی با آزادی و آزادی ستيزی، و گريزاز انديشيدن بدل به پاره ای از روان اش شده است.

۲ـ عوامل بيرونی محدوديت ساز
دستکاری و کنترل قوانين از سوی قدرت های اقتصادی، سياسی، دينی ( مذهبی) ، ايدئولوژيک و..... از موانع اساسی در راه دستيابی به آزادی و آزادی بيان اند. برای نمونه می توان به نقش دين کاران، که مشگل آفرين ترين ها بوده و هستند ، اشاره کرد. کليسا ، نه فقط در قرون وسطی که حتی در دوران بعد از انقلاب فرانسه دست از سر آزادی انديشه و بيان بر نداشت. آدمی چون پاپ گريگوار شانزدهم ، به سال ۱۸۳۲ آزادی بيان و آزادی مطبوعات را نفرت انگيزترين نوع آزادی اعلام کرد، وهم امروزنيز موجوداتی به مانند او درميان کليسا گردان ها کم نيستند. وقتی کار کليسا اينگونه است می توان تصور کرد اسلام ، به ويژه تشيع، برسرآزادی بيان چه آورده و خواهد آورد. تجربه خودمان در باب آزادی کشی و آزادی ستيزی تشيع ، به ويژه رد حکومت، آنهم به شکل حاکميت استبداد دينی متمرکز، تجربه ی « درخشانی» ست! ، تشيع در آميخته با سياست هيچگاه انديشه و فکر کردن را بر نتابيده، مقلد خواسته و تکرار کننده ی افکار و موهومات آماده ، وبنابراين در سايه اش چيزی به نام و به عنوان انديشه و بيان آزادانه اش در کار نبوده است.

آزادی بيان و کانون نويسندگان ايران

مفهوم و پديده ، يا ايده ی آزادی در ميهنمان با انقلاب مشروطه زندگی نوين اش را آغاز کرد. آزادی بيان به عنوان پراهميت ترين بخش از آزادی های دموکواتيک و سياسی از همان هنگام، و بيش از پيش، دغدغه ی اهل قلم نيزشد. اهل قلم چه فردی و چه در محافل و تشکل های متعدد تلاش کرده اند تا ايده ی آزادی بيان رابه يک گفتمان گسترده بدل کنند، و درعمل نيزبه دنبال تحقق اش باشند.

کانون نويسندگان ايران از معدود جريان ها و تشکل های اهل قلم است که طی بيش از سه دهه آزادی بيان را بانگ حضور و حيات خود کرد ه است. اين کانون گره خورده گی آزادی بيان با آزادی انديشه و عقيده، و شکلی از اشکال بيان که به تاريخ و زندگی مان سنجاق شده ، يعنی بيان قلمی و نوشتاری را ، مطرح وفراروی جامعه قرار داد ه است. کانون نويسندگان ايران نه فقط بانگ و فرياد ی روشنگرانه، که جان ها و جهان های آزاده و ناب در راه تحقق آزادی بيان قربانی داده است. اين فرياد روشنگرانه و شجاعانه آنجا ارزش و اهميت، و نشان درايت باز می تاباند ،که دريابيم کانون و کانونيان در سرزمينی چاووشی خوانان آزادی و آزادی بيان شده اند که قتلگاه همه ی انواع آزادی ها، به ويژه آزادی بيان بوده و هست، سرزمينی که در آن « مزد گور کن از بهای آزادی آدمی افزون باشد» .

خواست آزادی بيان موتور حرکت شکل گيری و سازمان دادن کانون نويسندگان بود. اين خواست در نخستين بيانيه کانون، و برپيشانی منشور کانون می درخشد: « آزادی انديشه و بيان و نشر در همه ی عرصه های حيات فردی و اجتماعی بی هيچ حصر و استثنا حق همگان است، اين حق در انحصار هيچ فردو گروه يا نهادی نيست و هيچ کس را نمی توان از آن محروم کرد» . اين اصل نه فقط سرلوحه و راهنمای فعاليت کانون ، که محور بحث و گفت و گوهای نظری کانونيان نيز بود ه است. و نه فقط به خاطر اهميت اساسی آزادی بيان در جامعه به عنوان عاملی مهم در آفرينش و ارتقای فرهنگی و هنری ، که به عنوان ابزار کسب و کار نويسنده نيز از جايگاه و اهميت خاص اش به رخ کشيده است. آری، نويسنده بدون آزادی بيان ، وآزادی پس از بيان ، يعنی بدون امکان نشر بيان اش ،کسب و کار و نان روزانه اش هم آجر خواهد داد.

کانون نويسندگان ايران در نخستين بيانيه اش (در باره يک ضرورت ـ ارديبهشت ۱۳۴۷) به اهميت آزادی انديشه و بيان پرداخت ، « آزادی انديشه و بيان تجمل نيست، ضرورت است، ضرورت رشد آينده ی فرد و اجتماع ما »، ودر طول فعاليت اش در دوره نخست بحث آزادی انديشه و بيان و قلم را به بحثی غالب در فضای فرهنگی و هنری آن دوره بدل کرد. کانون در دوره دوم فعاليت اش خواست آزادی بيان و لغو هرگونه سانسور را اساس فعاليت اش قرار داد .( نگاه کنيد به سخنرانی ها و شعر خوانی های ده شب ، و يا آنچه بعد از انقلاب کانون انتشار داد و يا در کانون گذشت). در طول اين بيش از سه دهه اما هيچ گاه به مانند سال های بعد از سال ۱۳۶۷ ، به ويژه سال ۱۳۶۹ که مساله فعاليت مجدد کانون نويسندگان از طرف بيش از ۴۰ شاعر و نويسنده به طور رسمی پيشنهاد وطرح شد، کانونيان به سراغ کالبد شکافی نظری و عملی آزای بيان مورد نظرشان نرفته بودند .در اين سال ها بحث فعال کردن مجدد کانون در فضای خون و جنون حاکم بر جامعه اهميت پرداختن به مفهوم آزادی بيان را بيش از پيش پيشاروی کانونيان قرار داد. کارعلنی شدن اين بحث به آنجا کشيده شد که اهل قلم حکومتی ـ حزب الهی نيز پا به ميدان گذاشتند و در باب اين نوع از آزادی و محدوديت های اش نظر دادند. از ميان اين دست از اهالی قلم، جمع بند اراجيف يوسفعلی مير شکاک و مهدی جباری و شمس ال احمد و موسوی گرمارودی وساير بساط کنندگان انجمن قلم اهل قلم مسلمان و« انجمن قلم» شان را می توان در ديدگاه سيد مرتضی آوينی در مقاله « کدام کانون نويسندگان ؟ نويسندگان اين جامعه فقط اين ها نيستند.»(هفته نامه جبهه، سال ۱۳۷۸) ديد:

«.... آزادی بلا شرط در بيان ، خواه ناخواه به اين معناست که فی المثل نويسندگانی هم چون هنری ميلر و يا هنرمندانی چون برگمان که نجات بشر را در روی آوردن به علايق جنسی می دانند نيز آزاد باشند. و اينکه گفتم مثالی بيش نيست. به اعتقاد من اشاعه افکار پوزيتيويستی که مذهب علم و تکنيک را تبليغ می کند از اين هم خطرناک تر است ولی با اين همه بايد از آزادی ، مشروط به آنکه به تقدس و تهذيب نفوس جامعه لطمه ای وارد نيايد حمايت کرد، اگر چه آزادی حقيقی ـ حريت ـ درگروآزادی از تعلقاتی است که روح را از رجعت به فطرت يا بهشت مثالی وجود بنی آدم باز می دارند بايد از اين آزادی مشروط حمايت کرد، اگر چه کانون کذايی به مرکزی برای مظلوم نمايی روشنفکران و ننه من غريبم در برابر مجامع غربی و دعوت آنها به داخل کشور تبديل شود که خواهد شد. چرا که اين جماعت هم چون جنينی که به زهدان مادر وابسته باشد با بند ناف مشهورات انتلکتوئليستی قرن نوزدهمی به غرب وابسته اند و در نشريات خود نيز همواره همين يک مشت اسم و عبارت را با اشکال مختلف غرغره می کنند...»

در ميان خود کانونيان نيزديدگاه های کوناگونی در باره ی آزادی بيان و حد و مرز و استثنا ی اش مطرح بوده است ، تلاش ها و ورز نظری در اين راه بر آن بودند تا کدامين لبه ی اين تيغ دو دم را صيقل بزنند .
سه ديد گاه اصلی ترين ها بوده اند:

۱ـ آنان که باورشان اين بوده است که آزادی بيان بی هيچ حصر و استثنا« به هيچ وجه تابع قوانين داخل مملکت و يا حتا تابع فضای بين المللی هم نيست. خلاقيت بالاتر از هر قانونی شکل می گيرد و اگر بناست خلاقيت ادبی و هنری تابع قانونی باشد ، به نحوی خدشه دار می شود.....اما موقعی که کار انتشار يافته و می خواهد در حوزه ی قوانين مملکتی عرضه شود ناگزير قوانين داخلی مملکت با آن برخورد می کند... در واقع اينجا به دليل اين که کارمان را عرضه کرده ايم به عنوان يک شهروند تابع قوانين مملکتی خودمان خواهيم بود. حاضريم اگر کارما خلاف قوانين است به دادگاه برويم ، وکيل بگيريم و...»( جواد مجابی) يا «...مرز آزادی هر کس مرز آزادی ديگران است... شما در ابراز انديشه خود و پخش نشر آن آ زاد هستيد، اين آن آزادی ست که کانون نويسندگان به آن توجه دارد و درهمان متون هم اگر رجوع کنيد، می بينيد که آن آزادی حصر و استثنايی دارد مبنی بر اينکه شما حق نداريد به آزادی ديگران تخطی کنيد و اين حصر و استثنای آزادی ست» و«... ما که هنرمنديم هيچ قيد و بندی نداريم. اصلا خلاقيت يعنی افراط، يعنی پاره کردن همه بندها. اما هنگامی که از تشکيلات کانون نويسندگان به عنوان يک تشکيلات اجتماعی صحبت می کنيم ، و می خواهيم در اين تشکيلات اجتماعی کار کنيم ، بايد مسئوليت بپذيريم.» ( محمدعلی سپانلو)

۲- ديدگاه ديگراما نظر گفته شده را « پذيرش اعلام جرم عليه بيان » دانسته و بر اين باور بوده است که: « بيان بدون هيچ قيد و شرطی آزاد است و فقط در مواقعی که بيان سبب تجاوز به حقوق عمومی شود جرم وعملی غير قانونی تلقی می شود... اگر بيانی منجر به عملی شود که آن عمل طبق قانون جرم باشد آن بيان هم به مثابه جزئی از آن عمل خواهد بود ... هر عقيده يا انديشه ای تا زمانی که به عملی غير قانونی نينجاميده است از دايره شمول تجاوز به حقوق عمومی بيرون است ».( محسن حکيمی)

۳ـ و بالاخره اين ديدگاه که « ...آفرينش فرهنگی هيچ قيد و شرطی بر نمی دارد...لازمه آفرينش فرهنگی آزادی نا محدود يا آزادی بی قيد و شرط انديشه و بيان است، هنرمند بايد آزاد باشد و بی هيچ قيد وشرطی بتواند اثرش را خلق کند...آزادی انديشه و بيان، بی قيد و شرط و مطلق باشد و هيچ محدوديتی بر آن تحميل نشود، هر گونه محدوديتی که در قانون برای آزادی بيان تعيين شود به وسيله ای برای سرکوب انديشه ها و آثار مخالف بدل می گردد و به همين سبب است که آزادی قلم بايد از دسترس حکومت ها بيرون باشد...» ( محمد جعفر پوينده)

و ازميان اين سه ديدگاه ها بی ترديد ديدگاه سوم دموکراتيک ترين و ايده ال انسان مدرن است، انسانی که خود دستاورد آزادی انديشه و بيان است، اما سوال اين است : آيا ويژگی های زيستی ـ روانی انسان ، و زندگی واقعی و جاری آنهم در جوامعی با ويژگی های فرهنگی، دينی ، سياسی و روانی( روان جامعه و ناخود آگاه جمعی ) جامعه ی ما بستر تحقق چنين ديدگاهی می توانند باشند؟ .در همين جامعه گستره ی احساس و تخيل و انديشه می تواند گستره ی آزادی مطلق باشد ،اما آيا« بيان» به عنوان نوعی عمل وبازتاب اجتماعی ناشی از آن می تواند در چنين گستره ای جاری شوديا جايگاه اش گستره ی قانونی دموکراتيک و عادلانه ، و نيازمند نظارت و کنترلی دموکراتيک است؟

ــــــــــــــــــــــــــ
زيرنويس:
* منبع اين مقاله ، جنگ زمان، ويژه آزادی بيان ، «آزادی بيان باور يا نقاب؟» است. جنگ زمان از انتشارات «خانه آزادی بيان» است و به کوشش منصور کوشان تهيه و منتشر می شود.


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016