گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
خواندنی ها و دیدنی ها
در همين زمينه
16 تیر» جمعه گردی های اسماعيل نوری علا: مقاصد نهفته در حمله به رضا پهلوی9 تیر» جمعه گردی های اسماعيل نوری علا: سلطنت نرفته و جمهوری نيامده 5 خرداد» جمعه گردی های اسماعيل نوری علا: چرا نبايد از رضا پهلوی ترسيد؟ 29 اردیبهشت» جمعه گردی های اسماعيل نوری علا: در چند و چون آلترناتيو 22 اردیبهشت» جمعه گردی های اسماعيل نوری علا: حاکميت ملت و معمای نوع حکومت
بخوانید!
9 بهمن » جزییات بیشتری از جلسه شورایعالی امنیت ملی برای بررسی دلایل درگذشت آیتالله هاشمی
9 بهمن » چه کسی دستور پلمپ دفاتر مشاوران آیتالله هاشمی رفسنجانی را صادر کرد؟
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! جمعه گردی های اسماعيل نوری علا: پاسخ به نامه ای از فاطمه حقيقت جوشما حکم بيماری را پيدا کرده ايد که خيال می کند طبيب است و در عين حال، بيماری خود را به ديگران نسبت می دهد. براستی کدام مانع فرهنگی بزرگ تری در سر راه استقرار دموکراسی در ايران وجود داشته و دارد که بتواند به گرد پای «اسلام سياسی» شما و ديگر اصلاح طلبان شريک شده در قدرت، رانده شده از قدرت و بازگشت کننده به قدرت برسد؟برخلاف آنچه که معاندان کوشيده اند جلوه دهند، موضوع جمعه گردی هفتهء پيش من دفاع صرف از شاهزاده رضا پهلوی نبود، بلکه می خواستم توضيح دهم که چرا می پندارم حمله به ايشان بخشی از حمله به انحلال طلبان است و، در عين حال، اين حمله بدان خاطر اوج گرفته که، از جانب خامنه ای و به «واسطه گری ِ» محمد خاتمی، فرمان بازگشت اصلاح طلبان به حوزهء قدرت صادر شده است و اصلاح طلبان خارج کشور موظفند از يکسو منکر هرگونه تقرب پيشين به انحلال طلبان شوند و، از سوی ديگر، با تمام قوا از آفرينش ائتلافی انحلال طلب در خارج کشور جلوگيری نمايند. در اين زمينه، برای آنکه نشان دهم اقدامات ايذائی عليه انحلال طلبان فقط به حمله به آقای رضا پهلوی بسنده نمی کند، اشاره ای هم داشتم به گفتگوی خانم فاطمهء حقيقت جو با فرامرز فروزنده از تلويزيون انديشه و اينکه ايشان، پس از توبيخ شدن از جانب محمد خاتمی برای شرکت شان در مجالسی که انحلال طلبان در آنها حضور دارند، مدعی شده بودند که هر هفته از من، اسماعيل نوری علا، «فحش می خورند». من که اين سخنان را دارای «مصرف داخلی» و «جلب اعتماد رهبری اصلاح طلبان در داخل کشور» تلقی می کنم، در مطلب هفتهء پيش ام نوشتم: «براستی چرا خانم حقيقت جو پس از توبيخ شدن از جانب خاتمی، در مورد اينکه چرا با انحلال طلبان نشست و برخاست داشته، يکباره در تلويزيون انديشه ظاهر می شود تا به اين پرسش از پيش تمرين شده پاسخ دهد که "شما چگونه با آدم هائی چون نوری علا در کنفرانس ها ظاهر شده ايد؟" و او بی محابا دروغ بگويد که "اتفاقاً من هر هفته مشغول فحش خوردن از نوری علا هستم و کافی است که در اين مورد به سايت او مراجعه کنيد". در اين ميان نامه ای الکترونيکی از خانم حقيقت جو دريافت کردم که همين قطعهء بالا را عيناٌ نقل کرده و آن را شاهد مدعای خود گرفته اند و نيز توضيح داد اند که: «از نظر من اشکالی ندارد که این ایمیل به صحت و درستی در مقاله تون را [کذا] نقل کنید و پاسخی هم در ایمیل یا در وب سایتتون منتشر کنید، به شرطی که از دائرهء انصاف خارج نشوید». از آنجا که داور تعيين کنندهء «خروج از دايرهء انصاف» نمی تواند خانم حقيقت جو و يا خود من باشد، داوری در اين مورد را به خوانندگان مطلب اين هفته وا می گذارم و با نقل کامل نامهء خانم حقيقت جو پاسخ های خود را نيز در ذيل آن می آورم. *** آقای دکتر نوری علا سلام عرض می کنم. این بار این نوشته شما را "کپی ـ پیست" کرده ام تا معلوم شود که آیا در گذشته شما در وب سایتتون در مورد [من] مطلبی نوشته اید یا نه. اگر منکر می شوید می توانم همهء آنها را از وب سایتتون در آورم و براتون بفرستم تا معلوم شود که من راست می گویم یا نه. در خصوص مصاحبهء من با تلویزیون اندیشه هم من درست گفتم، اگر شما به مقاله خودتون که در خصوص کنفرانس دکتر مشایخی مراجعه کنید خواهید دید که در آنجا در خصوص من مطلب نوشته اید و قبل از آن هم چند بار نوشته اید. البته من هیچ ایرادی نمی دانم که اهل قلم و بطور کلی مردم افرادی که فعال سیاسی و اجتماعی هستند از جمله خودم را مورد نقد و انتقاد قرار دهند. اما نقد و انتقاد اصولی دارد و مهمترین آن این است که باید صحت داشته باشد. اجازه می خواهم فقط به این پارگرافی که در خصوص من نوشته اید نگاهی کوتاه بیاندازیم تا ببینیم چند درصد این نوشته در خصوص من درست است. [در اينجا پاراگراف بالا از من نقل شده است]. در این نوشته جنابعالی نوشته اید که "پس از توبیخ شدن از جانب خاتمی". آیا شما با آقای خاتمی صحبت کرده اید؟ آیا آقای خاتمی نوشته ای را منتشر کرده اند و در آن اسمی از من آورده اند و من را توبیخ کرده اند؟ شما از کجا این خبر را آورده اید که بنده از آن بی اطلاع هستم. اگر یک فردی فرد دیگر را توبیخ می کند حداقل توبیخ شونده باید مطلع شود. بنابراین شما در نوشته هم مطلبی نوشته اید که شروعش صحت ندارد. من نمی دانم معنی "پرسش از پیش تمرین شده" یعنی چی که باز من نمی دانم آیا این صحت دارد یا نه. اما اگر مراد شما این است که مصاحبه کننده ابتدا به شما زنگ می زند و در خواست مصاحبه می کند و بعد می گوید که موضوع مصاحبه چیست و شما با کلیات مصاحبه آشنا می شوید گرچه لزوماً سوالاتی که از شما در مصاحبه اصلی پرسیده می شود حتی ممکن است ربطی به گفتگوی تلفنی شما با مصاحبه کننده نداشته باشد را اسمش را بگذرید مصاحبه تمرین شده، نمی دانم تعریف آن از نظر شما چیست و بنابراین از تحلیل این یک مورد می گذرم که بگیم راست است یا دروغ. من نمی دانم که در آن مصاحبه گفته ام "هفته ای یکبار" از نوری علا فحش می خورم. آن را حتماً چک می کنم، اما خوب شما با قلم خود قبلاً من را نوازش کرده اید و در وب سایتتون هم هست اگر منکر هستید آن دیگر چیز دیگری است.
اما، آقای نوری علای عزیز، بنده برای شما احترام قائلم چون با سخت کوشی دنبال حکومت سکولار هستید؛ گرچه نمی دانم دنبال حکومت دموکراتیک هستید یا نه. تصورم اینست که دنبال حکومت دموکراتیک هم هستید. شما فعلاً بخشی از مد روز ایرانیان سیاسی است. آقای نوری علای عزیز؛ اما باور کنید که دموکراسی را نمی شود با کینه آورد. دمکراسی از نظر من یعنی شما حق دیگر اندیشان را بپذیرد، برایشان حق زندگی، حق سیاسی قائل شوید. از نظر شما مذهبیون مسلمان، یعنی دگر اندیشان. عیبی هم ندارد. طبیعی است که شما مخالف مذهبیون باشید. اما زمانی دموکراتیک خواهید بود که ضمن اعلام مخالفت با مذهبیون با تصریح بفرمایید کدام حقوق را برای مذهبیون منجمله اصلاح طلبان و طرفداران خاتمی و موسوی و کروبی قائل هستید. آن حقوق چیست و آیا شخصاً بعنوان آقای نوری علای سکولار دموکرات طرفدار حقوق بشر قائل هستید در عمل و نوشته حقوق آن دیگرخواهان مذهبی را رعایت کنید یا نه. از نظر من اشکالی ندارد که این ایمیل به صحت و درستی در مقاله اتون را نقل کنید و پاسخی هم در ایمیل یا در وب سایتتون منتشر کنید به شرطی که از دائره انصاف خارج نشوید. از نظر من و با توجه به تجربه ای که من در چند سال گذشته در خارج از ایران زندگی کردم و توفیق ملاقات فعالان سیاسی ایرانی بسیاری را داشته ام ضمن کمالات بسیار زیادی که ایرانیان خارج کشور دارند که آدم متاسف می شود که نیروی آنها در داخل کشور برای سازندگی و توسعه ایران استفاده نمی شود اما با کمال تاسف باید بگویم که بسیاری از ایرانیان از جمله تعداد قابل توجهی از نیروهای سیاسی ایرانی خارج کشور، از جمله نیروهایی در انحلال طلبان، از رنج عمومی استبداد زدگی در کلام و عمل رنج می برند و تفاوت این بیماری و روحیهء استبداد و دیکتاتوری در بخشی از نیروهای سیاسی خارج کشور با مستبدین داخل کشور، منجمله آقای خامنه ای، در این می دانم که حکومت فعلی در قدرت است و امکانات سرکوب دارد بخشی از اپوزیسیون خارج کشور حکومت در اختیار ندارد، اگر در حکومت بودند بخشی از ان نیروها ممکن بود از یدک حکومت سکولار دمکرات و حقق بشر استفاده بکنند، اما بنا به شواهد رفتاری و نوشتاری آنها می توان حدس زد که کمتر از خامنه ای دیکتاتور نمی بودند اگر حکومت می کردند. بنده این حرف را از سر محکوم کردن نیروهای سیاسی خارج کشور نمی زنم، از زبان یک ایرانی معمولی دلسوز و رنج کشیده می گویم که تا زمانی که حضرت عالی و عزیزان دیگر این بیماری را به رسمیت نشناسید (تشخیص) و برایش برنامهء درمانی طراحی نفرمایید ممکن است که موفق به انحلال حکومت جمهوری اسلامی شوید اما بسیار بعید می دانم که موفق در استقرار حکومت دمکرات ملتزم به حقوق بشر شوید. بنده خطوط بالا را از سر کینه ننوشته ام، از سر دلسوزی برای ایران نوشته ام . این سوالی است که مدت ها دارم و در سال 2005 هم در وب سایت ام ای تی یادداشت کوتاهی نوشتم که موانع دمکراسی در ایران را از جمله موانع فرهنگی ذکر کرده ام. درمانی برای این درد روحیهء استبداد زدگی فراهم کنید عزیز کوشندهء سکولار و دمکرات خواه! ممنون Best Regards Fatemeh Dr. Fatemeh Haghighatjoo Faculty Women's Studies Program University of Massachusetts Boston (شماره تلفن و آدرس اسکايپ خانم حقيقت جو حذف شده است)
*** سرکار خانم حقيقت جو، با سلام و احوالپرسی، ممنون از اينکه وقت گذاشته و برايم نامه نوشته ايد. نمی دانم عبارت پايانی ِ «عزیز کوشندهء سکولار و دمکرات خواه» را بايد شوخی تلقی کنم يا نه. بهر حال قصد شما، هرچه که بوده باشد، من خود را يک کوشندهء سکولار و دموکراسی خواه می دانم و از اين موضع موظف ام که، با احترام، پاسخگوی نکته های شما باشم. پس، اجازه دهيد به يکايک سه انکار مطرح شده از جانب شما با دقت و تفصيل پاسخ دهم. 1. نوشته ايد: «این بار این نوشته شما را "کپی ـ پیست" کردم تا معلوم شود که آیا در گذشته شما در وب سایتتون در مورد مطلبی نوشته اید یا نه». اما آنچه "کپی ـ پیست" کرده ايد ربطی به مطالبی که من پيش از مصاحبهء شما با فرامرز فروزنده نوشته ام ندارد. يعنی شما هنوز نتوانسته ايد مطلبی از گذشته را از نوشته های من بيرون بياوريد و فقط، فکر می کنم برای خالی نبودن عريضه، نوشته ايد: «اگر منکر می شوید می توانم همهء آنها را از وب سایتتون در آورم و براتون بفرستم تا معلوم شود که من راست می گویم یا نه». براستی چرا در همين نامه چنين نکره ايد؟ من زحمت شما را کم می کنم و چون در سايت ام ماشين جستجو دارم از آن استفاده کرده و نام شما را در کل مقالاتم جستجو می کنم و فقط به سه مورد بر می خورم که در آن از «فحاشی» که سهل است، از انتقاد هم خبری نيست:
* جمعه 3 تير 1390 ـ 24 ژوئن 2011 ـ «چشم انداز دگرگون شوندهء اصلاح طلبی»: «با توجه به افراطی تر شدن رورافزون حاکمان اسلامی در سرکوب و سانسور و آدمکشی، و بخاطر وجود مسلط محيط آزاد و باز خارج کشور،..اصلاح طلبان نوميد شده از اصلاح حکومت اسلامی طبعاً ناچارند که به نوعی حکومت غيرمذهبی (مثلاً دموکرات و يا سکولار ـ دموکرات) بيانديشند. اين روندی است که پيش از بقدرت رسيدن خاتمی بوسيلهء کسانی همچون دکتر سروش و اکبر گنجی آغاز شده بود، هم اکنون کسانی همچون فاطمهء حقيقت جو، موسوی خوئينی ها و محمد تهوری در لبهء آن ايستاده اند، و به زودی هم يقيناً شاهد آن خواهيم بود که خيل اصلاح طلبانی مأيوس از اصلاح پذيری نظام به اين اردوگاه می پيوندند.»
* جمعه 1 مهر 1390 ـ 23 سپتامبر 2011 ـ «سخنی ديگر دربارهء کنگره ملی و آلترناتيوسازی»: «از هيچ يک از اين آقايان [اصلاح طلبان دعوت شده به همايش تورنتوی شبکهء سکولارهای سبز] خبری نشد... اين در حالی بود که خانم فاطمهء حقيقت جو، چهرهء ديگر جناح اصلاح طلبی، دعوت آقای دکتر آرام حسامی را ـ که عضو شورای هماهنگی شبکه و مسئول گفتگو با ايشان شده بود ـ پذيرفتند و در همايش تورنتو سخنرانی مشبعی نيز ايراد کردند».
* جمعه 25 فروردين 1391 ـ 13 آوريل 2012 ـ «در حاشيهء کنفرانس مهرداد مشايخی در واشنگتن»: «آقای محمد تهوری، که در سال های گذشته سردبيری برخی از نشريات اصلاح طلب داخل کشور را بر عهده داشته و، پس از شکست مجلس ششم، به اتفاق همسرشان، خانم فاطمهء حقيقت جو، به امريکا آمده اند.»
اين کل مطالبی است که من در دو سال گذشته نوشته و در آنها از شما نام برده ام. با اين همه چون بدينوسيله منکر سخنان شما هستم ممنون می شوم که اگر شما مطلبی را از من سراغ داريد آن را استخراج کرده و برايم بفرستيد. 2. انکار فوق الذکر، در ضمن، انکار بدگوئی از جانب من نسبت به شما نيز هست؛ يعنی همان مطلبی که در برنامهء فروزنده گفته ايد و قرار است برويد آن را تحقيق و بررسی مجدد کنيد. من متأسفانه به آن مصاحبه دسترسی ندارم چرا که تلويزيون انديشه مطالب گذشته را بصورت گزينشی آرشيو می کند. پس من ادعا می کنم که شما در آن برنامه گفته ايد که «اتفاقاً من هر هفته [و نه «هفته ای یکبار»] مشغول فحش خوردن از نوری علا هستم و کافی است که در اين مورد به سايت او مراجعه کنيد»؛ و شما، حق دارید که آن مصاحبه را از آقای فروزنده بخواهید و بازبینی کنید. 3. همچنين به عبارت «پرسش از پيش تمرين شده»ی من ايراد گرفته ايد اما در همان حال تلويحاً گفته ايد که مصاحبه کننده شما را در جريان پرسش هایش گذاشته است. شما کافی است بگوئيد که آيا از قبل می دانستيد که فرامرز فروزنده قصد دارد از شما بپرسد که «شما چگونه با آدم هائی چون نوری علا در کنفرانس ها ظاهر شده ايد؟» يا نه. اينکه ديگر به اينقدر پيچاندن مطلب نياز ندارد. جوابش يک آری و نه است. 4. در مورد گفتگوی شما در جمع اصلاح طلبان با آقای محمد خاتمی و اينکه ايشان گفته اند: «وقتی من آبروی خود را در ميان می گذارم و رأی می دهم شما در واشنگتن با نوری علا در يک کنفرانس شرکت می کنيد» بايد عرض کنم که من البته اين سخن را از شخص آقای خاتمی ـ که اميدوارم هيچگاه به حد هم سخن شدن با ايشان نزول نکنم ـ نشنيده ام و خود نيز در آن مجلس حضور نداشته ام. اما، همراه با تنی چند از دوستانم، اين مطلب را از سه منبع مختلف شنيده ام که اگر شما واقعاً منکر آن هستيد تلاش خواهم کرد از آن سه منبع (که يکی از آنها از اقربای شما است) کسب اجازه کرده و نام شان را ذکر کنم. اما حق آن است که شما اين «موضوع» را ـ و نه «داستان» را ـ برای مردم روشن می کرديد که آيا، پس از شرکت خاتمی در انتخابات و آغاز بازگشت اصلاح طلبان به درون رژيم با وعدهء آزادی در شرکت جريانات سياسی کشور همچون انتخابات آينده، موضع سياسی شما نيز عوض شده است يا نه؟ در مورد «موضع» تان هم توضيح می دهم که، در هنگام شرکت تان در کنفرانس تورنتوی شبکهء سکولارهای سبز، من خود از شما شنيدم (و ويدئوی آن هم روی سايت شبکهء ما هست) که می گفتيد با استقرار حکومت سکولار موافقيد اما نگران آن هستيد که سکولارها با نيروهای مذهبی چه خواهند کرد. پرسش آن است که آيا هنوز هم خواهان برقراری حکومت سکولار هستيد؟ آقای خاتمی که از اول تکليف اش را روشن کرده است. شما چطور؟ *** بغير از اين سه مورد، بقيهء نامهء شما به زدن گوشه و کنايه هائی به «خارج کشوری ها» و سکولارها و دموکرات نبودن آنها مربوط می شود. در اين موارد هم توضيحاتی دارم: 1. نوشته ايد: «باور کنید که دموکراسی را نمی شود با کینه آورد. دمکراسی از نظر من یعنی شما حق دیگر اندیشان را بپذیرد، برایشان حق زندگی، حق سیاسی قائل شوید. از نظر شما مذهبیون مسلمان یعنی دگر اندیشان. عیبی هم ندارد. طبیعی است که شما مخالف مذهبیون باشید. اما زمانی دموکراتیک خواهید بود که ضمن اعلام مخالفت با مذهبیون با تصریح بفرمایید کدام حقوق را برای مذهبیون، منجمله اصلاح طلبان و طرفداران خاتمی و موسوی و کروبی قائل هستید». نخست بگويم که شما و برخی دیگر از اصلاح طلبانی که در دو سه سالهء اخیر به خارج از ایران آمده اند همواره و بطرزی اعجاب انگيز بگونه ای از «خارج کشوری ها» سخن می گویید که گویی خودتان هنوز در ایران هستید. البته من می توانم بفهمم که برای شما و امثال شمائی که در خارج هم همچنان بدنبال تثبيت نوعی حکومت اسلامی هستید «خارج کشوری» کسی است که سی و سه سال است حکومت اسلامی را قبول ندارد و، طبعاً، با تازه واردینی که هنوز از اسلاميت حکومت نبریده اند تفاوتی ژرف دارند. اما آنچه نوشته ايد هنوز همان نگرانی هائی است که در کنفرانس تورنتو هم مطرح کرديد؛ بی آنکه هيچگاه هيچ قرينه ای در مورد نگرانی خود ذکر کرده و نشان دهيد که سکولارهائی همچون من چگونه قصد سلب حقوق «مذهبيون» را دارند. حرف يک آدم خواستار حکومت سکولار (که می تواند ديندار هم باشد) آن است که قانون اساسی مملکت نبايد دارای مذهب رسمی باشد و بر مبنای شرايع مذهبی تنظيم شود و قوای سه گانه و نيروهای نظامی و انتظامی هم بايد زير سلطهء شريعت و حوزه و دينکاران نباشند. اين نه تنها برای محدود کردن زندگی مذهبيون نيست بلکه برای اعطای آزادی به آنان است که فرايض مذهبی خود را آزادنه و بی هراس بجای آورند و آنگونه زندگی کنند که خود دوست می دارند. در مقابل، و در واقع، اين شما بوده ايد که روزگاری با پذيرش قانون اساسی ضد بشری کنونی و پذيرفتن نمايندگی مجلس اسلامی بر حسب آن قانون، هم بر وجود مذهب رسمی و ابتنای قانون بر شريعت، و هم بر امتيازت استثنائی قشر مرتجع آخوند و... صحه گذاشتيد. حال شما می خواهيد به امثال ما درس دموکراسی بدهيد؟ در عين حال، آيا با طرح رابطه ای نامرئی بين «کينه ورزی» و «دموکراسی» می خواهيد بگوئيد که اگر پس از برقراری حکومتی سکولار در ايران مراجع قضائی به حسابرسی از اعمال وابستگانی از «رژيم سابق» که دست شان به جنایت آلوده است پرداختند کارشان کينه ورزی محسوب می شود؟ 2. می گوئيد: «تصریح بفرمایید کدام حقوق را برای مذهبیون، منجمله اصلاح طلبان و طرفداران خاتمی و موسوی و کروبی قائل هستید؟» شما به من بگوئيد که از کدام حقوق سخن می گوئيد و چرا بجای پرسش در مورد آيندهء خاتمی و موسوی و کروبی از «طرفداران» آنان ياد می کنيد. مسلماً قانون اساسی آينده حقوق افراد را ـ چه بيگناه و چه گناهکار ـ بر حسب مفاد اعلاميهء جهانی حقوق بشر معين خواهد کرد. اما اگر قوهء قضائيهء آينده بخواهد دربارهء نقش آقايان خاتمی و موسوی و کروبی در بدکاری ها و جنايات منبعث از اين رژيم تحقيق کند آيا اين کار «تعرض به حقوق مذهبيون و طرفداران آنان» محسوب خواهد شد؟ براستی تعريف شما از «طرفدار» چيست و آيا اين اصطلاح شامل «شرکای جرم» هم می شود؟ آيا حقوق بشر اجازه می دهد که افراد را صرفاً به اتهام «طرفداری» تعقيب جزائی کرد؟ نه، خانم گرامی، دموکراسی بر اساس کينه ورزی بوجود نمی آيد و می خواهد تا حقوق همه را تضمين کند؛ اما دموکراسی بر اساس ناديده گرفتن جنایات اشخاص و رها کردن شان در جامعه نيز به دست نمی آيد. 3. نوشته ايد: «آیا شخصاً، بعنوان آقای نوری علای سکولار دموکرات طرفدار حقوق بشر، قائل هستید در عمل و نوشته حقوق آن دیگرخواهان مذهبی را رعایت کنید یا نه؟» تصريح می کنم که تمام تلاش من و ما سکولار دموکرات ها بر آن است که حقوق ديگرخواهان و دگرانديشان جامعه حفظ شود. اما آيا بنطر شما، مثلاً، آقای خامنه ای هم جزو اين «دیگرخواهان مذهبی» است و به محاکمه کشيدن او حکم تعرض به حقوق دیگرخواهان مذهبی را پيدا می کند؟ براستی که اين پرسش شما پر از پيش فرض های آلوده به پيشداوری است. شما، هنوز ايستاده در جبههء مذهبيونی که سی سال است مملکت ما را به آتش کشيده اند، از ما دست خالی هائی که به سودای ايجاد ايرانی بی تبعيض و حق مدار تلاش می کنيم می خواهيد که مواضع خود را در مورد «دیگر خواهان مذهبی» روشن کنيم؟ شما در کجای نوشته ها و گفته های امثال من قرائنی را يافته ايد که نشان از سرکوب «دیگرخواهان مذهبی» داشته است؟ حکومت سکولار دموکرات تنها نهاد تضمين کنندهء آزادی عقايد و اديان و بی دينی است و هيچ جانشين ديگری هم برای آن مفروض نيست. 3. شما بدون آوردن دلايل و مستندات کافی، و تنها از راه تعميم تجربه های شخصی به کل يک جريان سترگ، نوشته ايد: «با کمال تاسف باید بگویم که بسیاری از ایرانیان، از جمله تعداد قابل توجهی از نیروهای سیاسی ایرانی خارج کشور، از جمله نیروهایی در انحلال طلبان، از رنج عمومی استبداد زدگی در کلام و عمل رنج می برند... اگر در حکومت بودند بخشی از ان نیروها ممکن بود از یدک حکومت سکولار دمکرات و حقوق بشر استفاده بکنند، اما بنا به شواهد رفتاری و نوشتاری آنها می توان حدس زد که کمتر از خامنه ای دیکتاتور نمی بودند اگر حکومت می کردند». براستی، اين انحلال طلبان مدعی سکولار دموکراسی که به قول شما ديکتاتور مزاج هم هستند کدام اند و شما روحيهء استبداد و ديکتاتوری آنان را از طريق کدام تجربه درک کرده ايد؟ اگر محکم ايستادن بر سر اصول، احترام گذاشتن به قوانين دست ساخت بشری و عدول نکردن از آنها، کوشيدن برای محاکمهء جنايتکاران و بخشودن «طرفداران بيگناه» شان، و اجازه ندادن به پيروان مذاهب مختلف در تعرض به حقوق صاحبان عقايد ديگر برای شما حکم استبداد و ديکتاتوری را دارد، آنگاه ناچارم از شما دعوت کنم که در همان دانشگاه امريکائی که در آن گويا به تدريس «مسائل زنان» مشغوليد سری هم به کلاس های درس فلسفهء سياسی بزنيد، شايد فرجه ای شود و دست از کلی گوئی برداريد. 4. و عاقبت شما مدعی آن شده ايد که مدت ها است متوجه وجود «موانع فرهنگی ِ» استقرار دموکراسی در ايران شده ايد و به من هم نصيحت می کنيد که: «تا زمانی که حضرت عالی و عزیزان دیگر این بیماری را به رسمیت نشناسید (تشخیص) و برایش برنامهء درمانی طراحی نفرمایید ممکن است که موفق به انحلال حکومت جمهوری اسلامی شوید اما بسیار بعید می دانم که موفق در استقرار حکومت دمکرات ملتزم به حقوق بشر شوید». خدمت تان می گويم که شما حکم بيماری را پيدا کرده ايد که خيال می کند طبيب است و، در عين حال، بيماری خود را به ديگران نسبت می دهد. براستی کدام مانع فرهنگی بزرگ تری در سر راه استقرار دموکراسی در ايران وجود داشته و دارد که بتواند به گرد پای «اسلام سياسی ِ» شما و ديگر اصلاح طلبان شريک شده در قدرت، رانده شده از قدرت، و اکنون در حال بازگشت به قدرت برسد؟ آيا اعتقاد به سکولار دموکراسی آفرينندهء موانع فرهنگی استقرار دموکراسی است يا اعتقاد به دخالت مذهب در حکومت؟ آيا اعتقاد به صيانت از حقوق معتقدان به مذاهب ديگر و بی دينان مانع اصلی استقرار دموکراسی است يا اعتقاد به لزوم تحميل «ارزش های اکثريت ايرانيان که، به اعتقاد آقای کديور به تشيع اثنی عشری ايمان دارند و حکومتی مبتنی بر اين شريعت می خواهند»؟ *** خانم حقيقت جوی گرامی، يکبار در تورنتو و در فاصلهء بين جلسات آن به شما گفتم که وقتی به آخرين سخنرانی شما در مجلس ششم گوش می کردم، که طی آن نخستين کسی بوديد که از نمايندگی استعفاء داديد، بخود گفتم که شايد زن بزرگ ديگری در افق سياست ايران برخاسته است که اگر قدر لحظات خطير تاريخی را بداند می تواند نام خود را در تاريخ کشورش ثبت کند. شما اما از قلهء آن سخنرانی و استعفاء فقط دائماً فرود آمده و رفته رفته در متن کوهپايه های اصلاح طلبی مذهبی همرنگ جماعت شده ايد. خانم گرامی، نگران آزادی مذهب نباشيد؛ اما يقين بدانيد که در ايران سکولار دموکرات آينده هيچ تنابنده ای حق نخواهد داشت که ارزش ها و معيارهای مذهبی و عقيدتی خود را بر ديگران تحميل کند. نه کسی روسری شما را از شما خواهد گرفت و نه کسی حرأت خواهد داشت بر سر دخترکان وطن مان روسری را با توسری تحميل کند. با احترام اسماعيل نوری علا Copyright: gooya.com 2016
|