محمد خاتمی: ما حافظ نظاميم و مدافع آن و به همين خاطر خواهان اصلاحات هستيم، شورای سه نفره اصلاحطلبان درست نيست
وبسايت شخصی محمد خاتمی ـ "امروز گاه با احساس ناميدی و بیآيندگی مواجه می شويم، در حالی که انقلاب بزرگی صورت گرفته، رژيم استبدادی و سرکوبگری جای خود را به جمهوری اسلامی داده، بر حقوق و حرمت انسان ها تأکيد شده و در مقابل فزون طلبی قدرت های خارجی مقاومت خوبی وجود داشته است. اما جای پرسش دارد که چرا با اين وجود در بخش هايی از جامعه نشانه هايی از دلزدگی و حتی یأس می بينيم."
در آستانه ماه مبارک رمضان، جمعی از اقشار مختلف مردم اصفهان به سيد محمد خاتمی ديدار کردند. مشروح صحبت های رئيس جمهوری سابق ايران را می توانيد در ادامه بخوانيد:
به نام خدا
به همه شما عزيزان خوش آمد می گويم. تصورم اين بود که جمع کوچک تری از دوستان خودمانی را ملاقات خواهم کرد، اما امروز با چنين جمعی پر بار و خوبی مواجه شدم. هر چند اين جمع نيز خودمانی است. بهطور کلی هم بنای من بر اين است که کمتر صحبت کنم و بيشتر به مسائلی که وجود دارد، فکر کنم. پس اجازه دهيد آزادانه با هم بحث کنيم و ببينيم در پايان به چه نتيجه ای می رسيم.
اصفهان علاوه بر جايگاه بسيار مهمش در تاريخ و جغرافيای ايران برای من جنبه نوستالژيک دارد. سالها در اصفهان حضور داشتهام و علاقه زيادی به اين شهر دارم. بهخصوص که در خدمت بزرگانی چون آقای دکتر صلواتی که از مبارزين انديشمند و رنج کشيده اند و ديگر دوستان آزاده و مبارز بودهام. حساسترين دوران عمرم را در اين شهر گذراندهام، دوران خوبی که حتی در تاريکترين روزها هم احساس یأس نمی کرديم.
اما اگر امروز در ميان جوانانمان آثاری از سرخوردگی و یأس و احياناً رويکردهای تند می بينيم بايد بررسی کنيم چرا اين پديده امروز رخ داده است؟
در اينجا لازم است به مسألهای اشاره کنم. چرا با آن همه گرفتاریها در دوران پيش از پيروزی انقلاب، حبس ها، دربهدریها و نشستهای مخفی که حتی برای رد و بدل کردن يک نامه هم گرفتاریهای فراوانی داشتيم، نشاط وجود داشت و احساس یأس و نااميدی نبود!
در همان دوره آقای صلواتی برای مدتی به زندان رفتند و اگر مقاومت و خويشتن داری قابل تحسين ايشان در بازجويی ها و بازداشت ها نبود، شايد بخش عظيمی از افراد فعال در اصفهان نيز گرفتار می شدند.
اما امروز گاه با احساس ناميدی و بیآيندگی مواجه می شويم، در حالی که انقلاب بزرگی صورت گرفته، رژيم استبدادی و سرکوبگری جای خود را به جمهوری اسلامی داده، بر حقوق و حرمت انسان ها تأکيد شده و در مقابل فزون طلبی قدرت های خارجی مقاومت خوبی وجود داشته است. اما جای پرسش دارد که چرا با اين وجود در بخش هايی از جامعه نشانه هايی از دلزدگی و حتی یأس می بينيم. مگر عوامل اسرائيل و آمريکا در اينجا حکومت میکنند؟! همه کسانی که اينجا حکومت میکنند، از خود ما هستند؛ اما چه شده که چنين ناراحتیای وجود دارد و از جمله افرادی که اينجا حضور دارند، از حرفهايشان گاه بوی نوميدی به مشام می رسد. اين مسأله قابل بررسی است هم از نظر جامعهشناسی و هم روانشناسی. از درون آن میتوان نظام، اصلاحات و انقلاب را آسيبشناسی کرد. ما در حال حاضر در شرايط بسيار حساس و مهمی به سر میبريم. مملکت در معرض خطرهای بسيار بزرگی است هم از نظر درونی و هم بيرونی.
اولا برخلاف آنچه که گفته میشود، مايه اقتدار و قوام نظام ما، رابطه متقابل ميان مردم و حکومت است بهخصوص نخبگان و نسل جوان جامعه. درست است که همه افراد جامعه مهم هستند اما نخبگان به عنوان تاثيرگذاران در جامعه و نسل جوان به عنوان نيروی با نشاطی که آينده کشور را تعيين میکند، اهميت خاصی دارند. اگر کشور، نظام يا حکومتی توانست اعتماد اين افراد را جلب کند و رابطه با آن ها براساس اعتماد و احترام و محبت بود، آن جامعه، جامعهای مقتدر خواهد شد.
آيا واقعاً در حال حاضر در کل جامعه ما و بهخصوص در جوانان و نخبگان، چنين حالتی وجود دارد؟ اينها سوالهای جدی در مورد حکومت است. من نمیخواهم بگويم همه سوالها و همه گلهها درست است، ولی حکومت بايد جوابگوی همه گلايههای درست و نادرست نيز باشد.
در اينجا به ياد گفته بلند فارابی میافتم که تحتتاثير افلاطون که میگفت: «شاه فيلسوف بايد حکومت کند»، گفت: «پيامبر فيلسوف بايد حکومت کند.» وی با اين گفته همه مدينههای به قول خودش جاهله، فاسده و... را رد میکند و میگويد مدينه فاضله، مدينهای است که در راس آن «پيامبر فيلسوف» باشد. يعنی گرچه مردم به عنوان کسانی که حکومت را روی کار میآورند، در بينش قديم جايگاه خاصی ندارند، اما يکی از مهمترين وظايف حکومت را، جلب رضايت مردم می داند. يعنی وقتی پيامبر فيلسوف حاکم میشود، از رسالتهای او، جلب نظر مساعد مردم است و بايد کاری کند که مردم راضی باشند و حکومت را بپذيرند.
درست است که مردم در ايجاد اين حکومت نقشی ندارند، اما بايد پذيرای اين حکومت باشند و رابطه متقابل مردم و حکومت، رابطه احترام همکاری و.. باشد. حتی کسانی هم که به اين صورت دموکراسی را قبول ندارند، به اين نکته اهميت میدهند که آيا رضايت مردم وجود دارد يا نه، اگر بود آن حکومت را به حق می داند، والا آن را رد می کند. من معتقدم اگر وجود نداشت، حکومت بايد در ميزان و وضع مشروعيت خود ترديد کند. مشروعيت يعنی مقبوليت. وقتی گفته میشود مشروعيت نظام (که ترجمه Legitimacy است)، ضرورتاً به معنای شرعی بودن آن نيست؛ ممکن است حکومتی مشروعيت داشته باشد، اما شرعی نباشد يا ممکن است شرعی باشد اما مشروعيت نداشته باشد که اين مسأله اهميت خاصی دارد.
Legitimacy يعنی فرمانهايی که صادر میشود، عواملی که وجود دارد و قوانينی که وضع آنها باعث محدوديت مردم میشود، بايد قابل قبول باشد؛ نه بايد ترس باشد نه اجبار و نه طمع.
آيا واقعا در حال حاضر در جامعه ما، خطمشیها و اقدامهايی که انجام میشود، مقبول جامعه است؟ اولا در سطح جامعه عمومی نوعی نارضايتی ديدهمیشود. نمیخواهم بگويم اين نارضايتی منشأ يک انقلاب ديگر می شود، نه. قصد من اين نيست، زيرا در عمق وجود اکثريت جامعه، اسلام هست و مردم دين را قبول دارند حتی اگر نسبت به حاکمان آن نظر منفی داشته باشند، با اين مسأله موافق نيستند که اصل نظام از بين برود و حتی کسانی که دينی هم نيستند، ولی صاحب انصاف اند نيز نه با دخالت خارجی موافق اند و نه می خواهند نظام از بين برود. اتفاقاً ما حافظ نظاميم و مدافع آن و به همين دليل برای پايداری آن خواهان اصلاحات هستيم زيرا اگر اين اصلاحات انجام نشود، اولين زيانکار نظام است و در اين مورد کسانی مسؤول اند که اين زمينه را به وجود آوردهاند. من معتقد نيستم بايد اين نظام را براندازی کرد و نبايد هم چنين چيزی اتفاق بيفتد. ما شديداً مخالف براندازی هستيم. چنين امری هم به لطف خدا اتفاق نمی افتد. ما با اصل نظام، امام و جمهوری اسلامی موافقيم، اما به روشها و سياستهای جاری انتقاد داريم.
بعضی روشها، روشهايی است که نمیتواند دوام داشته باشد؟ الان مسائلی که در اينجا مطرح شده، منهای مسايل سياسی است که از بابت آن رنج ديدهايم. آيا واقعا اين نحوه صحيح اداره مملکت است؟ آيا با ۵۵۰ ميليارد دلار درآمد نفتی در ايران، يعنی حدود ۶۰ درصد کل درآمد نفتی از ۱۰۰ سال گذشته، بايد امروز شاهد چنين تورم و گرانیای در ايران باشيم؟
عزيزی چند روز پيش میگفتند برای خريد به جايی رفته و آقايی مرتب و شيکپوش را ديدهاند که کيسه ميوهای که حدود ۵۰ عدد گيلاس در آن بوده، در دست داشته. برايشان جای سوال بوده که با اين سر و وضع چرا اين مقدار؟ وقتی فروشنده به او گفت قيمت آن میشود ۳ هزار تومان، گفت: «ببخشيد من به اندازه ۲ هزار تومان میخواهم!» ۲ هزار تومان يعنی يکسوم کيلو؛ واقعا چرا؟
در حال حاضر مردم در شرايط نابسامانی از لحاظ تورم و... زندگی میکنند. مشاهده آمار و گزارشهايی که خود آنها نيز اعلام میکنند، بسيار وحشتناک است. اين ها هشدارهای بزرگی است برای جامعه و اين ها است که به نظام لطمه می زند.
لازم است به اين مسأله برگردم که برخی دوستان در اين جمع به انتخابات، طرح مسايل اجتماعی، پراکندگی، وجود یأس و نااميدی در جو حاکم و انسجام نيروها و... اشاره کردند. من نيز اشارهای کردم به مسايل موجود. در اينجا چند اصل را که اصول اصلاحطلبی است. خدمت دوستان عرض میکنم.
ما جمهوری اسلامی را قبول داريم و خواهان آن هستيم و دغدعهمان اين است که معيارهايی که جمهوری اسلامی بايد داشته باشد، رعايت شود. از وضع مملکت گرفته تا زندانها و روزنامهها و جرايد. پس بياييد کاری کنيم جوانان از جنبههای مادی، معيشتی، کار و تحصيل و تفريح مشکل نداشته باشند يا کمتر داشته باشند. حقوق و حرمت همه افراد رعايت شود، امکانات کشور که متعلق به ملت است در مسير درست به کار گرفته شود. در حال حاضر در دانشگاهها، برخورد و تعامل با استادان و دانشجويان بسيار تحقيرآميز و نادرست است که اين مسأله جای بحث دارد.
در اين گفتوگو ما گفتيم گرچه مبنای عملکرد ما در نظام براساس چارچوب قانون اساسی است، يعنی هر کس با هر عقيدهای و گرايشی، وقتی در چارچوب قانون اساسی عمل میکند، از تمام حقوق شهروندی برخوردار است. ما می گوييم فضا باز شود و زندانيان سياسی آزاد شوند. فضای جامعه طبق موازين قانون اساسی سالم و باز شود و وضعيت امنيتی به وضع سياسی رقابتی مبدل گردد و ...
اينها از جمله اهداف کل جنبش و اصلاحات است با ذکر اينکه قانون اساسی را قبول داريم، در چارچوب نظام هستيم و با براندازی آن مخالف و با روشهای غيرمدنی در برخورد با مسايل و تندروی و خشونت مخالفيم. اين برنامه کلی بارها بيان شده است.
ما هم اصول و معيارهايی داريم. بالاخره برای اين انقلاب جانها داده شده است. بارها گفتهام و الان نيز میگويم مملکت ما پيشتاز جنبش اجتماعی و مدنی در تمام منطقه بوده زيرا خواهان آزادی و استقلال و پيشرفت بودهايم و اکثريت جمعيت کشور ما که دينی هستند، میخواهند نظامشان و ساز و کار حکومتشان همسو با دين باشد. ما میگوييم اسلام طرفدار آزادی است، طرفدار استقلال و پيشرفت است و البته مهمترين نکته در اسلام، اخلاق و ادب است اما در حال حاضر گاه می بينيم که بداخلاقی، فحشدادن و دروغگرفتن و تهمتزدن به عنوان ارزش معرفی می شود. حتی وقتی از اين موارد شکايت میشود، به آن رسيدگی نخواهد شد.
اخيراً گفته شده است ۳ نفر بنشينند و محور کار اصلاحات باشند! با همه احترامی که برای بزرگان قائلم اين را دور از شأن اصلاحات و جامعه می دانم. درحالی که اين همه شخصيتهای بزرگ در جامعه وجود دارند چرا فقط سه نفر؟ هرچند بزرگ و مهم باشند (البته به جز من). از سوی ديگر، اصلاحات حزب نيست، گرچه در درون اصلاحات احزاب، گروهها و تشکلات شکل میگيرند (کارگزاران، مجاهدين انقلاب، جبهه مشارکت، اعتماد ملی، انجمنهای اسلامی، دانشگاهها، مهندسان، معلمان، جامعه، انجمنها و...) و من نيز به نوعی سعی کردهام با همه در تماس باشم و از نظرات استفاده کنم. اما بايد قبول داشت بالاخره هر کدام از آنها گرچه در يک چارچوب کلی با هم مشترک هستند اما بحثها و رويکردهای خود را دارند. آيا اين واقعا به معنی نفی احزاب و گروهها نيست؟ بايد کاری کرد تشکيلات موجود با رغبت بيشتری فعاليت کنند؟ با اين اميد که شاهد فعاليت مجدد بعضی از آن ها که نفوذ بيشتر و نقش مهم داشتند باشيم. نبايد کاری کرد که خدای ناخواسته تلقی اعمال تحميل و ولايت بر جريان ها و ... بشود ، بلکه بايد تحزب و تشکل را تقويت کرد. البته بگوييم که جريانات همسو بايد هماهنگی بيشتری داشته باشند که برای اين کار بايد شورای هماهنگی اصلاحات را تقويت کرد. البته در اينکه بايد دائم با هم در ارتباط بود و مشورت و صحبت و هم فکری کرد، شکی نيست چنان که تا کنون هم همين طور بوده است.
در جريان انتخابات مجلس، اين وظيفه به شورای هماهنگی اصلاحات محول شد تا به يک جمعبندی برسد که البته به جمعبندی خوبی هم رسيد که ما نه کانديدا میدهيم و نه نامزد داريم، اما انتخابات را تحريم نمیکنيم.
اميدوارم با توجه به وضعيت خطيری که در آن به سر می بريم شاهد وضعيتی مناسب باشيم که همه با هم و با همدلی و با رعايت حقوق مردم و جريان ها خدمتگزار مردم باشيم.
در ابتدای اين ديدار حاضرين بحث های خود را پيرامون اين محورها مطرح نمودند:
اسلام ما و انديشه ها و مبارزات ما برای اسلام و تشييع علوی بوده و نميخواستم به دروغ و عوامفريبی بکشد و اين طور در گرانی بسر بريم.
خواستار حمايت از آقايان موسوی و کروبی و خاتمی شدند و اينکه آنها را تنها نخواهند گذاشت و اين دوران سکوت و آزمايش بوده و موضع گيری های آنها نيز آزمايشی الهی است.
نمی خواهند افرادی محصور يا زندانی شوند درحالی که الان ۴ سال است که چنين شرايطی وجود دارد. اگر امثال خاتمی، کروبی و موسوی حرف بزنند پيرو انها خواهند بود، گرچه هدفشان تعين تکليف برای آنها نيست. اما اينها درددل هايی است که در اين جمع داشته اند و رنج هايی را که در اين مدت که قابل لمس بوده تحمل کرده اند.
اگر قبل از انقلاب نيز مردم به نوعی رنج کشيدند و حال گر قرار باشد چنين رنج هايی در حال حاضر هم باشد چه تفاوتی وجود دارد؟