جمعه 3 آذر 1391   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


خواندنی ها و دیدنی ها
در همين زمينه
3 آذر» آیا دوران سرمایه‌داری سر آمده؟ سعید رهنما
بخوانید!
پرخواننده ترین ها

آیا دوران سرمایه‌داری سر آمده؟ سعید رهنما (بخش دوم)

برای مطالعه بخش اول مقاله اینجا را کلیک کنید

کدام آلترناتیو؟

فازبندی تحول اجتماعی به ‌معنی این نیست که بین این "فاز"ها دیواری بکشیم، چرا که تحول اجتماعی پیوستاری است لاینقطع، مرتبط و بی‌انتها که بسیاری از عناصر یک نظم و ساختار جدید در نظم و ساختار قدیم شکل می‌گیرد. این پیوستار همچون طیف نور است. مثلاً هیچ خطی رنگ‌های آبی و سبز، سبز و زرد و یا زرد و قرمز را از هم جدا نمی‌سازد، و در جایی که یک رنگ به‌تدریج کمرنگ ‌تر می‌شود، رنگ دیگر به‌تدریج پررنگ ‌تر می‌شود. اگر بر فازبندی مراحل توسعه اصرار داشته باشیم، باید یک فاز جدید به دو فاز "پایینی" و "بالایی" اضافه کنیم و آن یک فاز "مقدماتی" یا ماقبلِ پایینی است، که در درون و در دوران سرمایه‌داری اتفاق میافتد. بگذریم که "فاز بالایی" یک فاز نیست و یک آرمان اوتوپیک است که تنها جهت ایده‌آل را نشان می‌دهد که باید بیشتر و بیشتر به سوی آن حرکت کرد. فاز "پایینیِ" سوسیالیسم نیز، هر زمان که جامعه‌ی بشری به آن برسد، کاملاً عاری از ساختارهای نظام سرمایه‌داری نخواهد بود. همان‌گونه که عناصری از فاز سوسیالیسم در نظام سرمایه‌داری آغاز می شوند، عناصری از سرمایه‌داری نیز در دوران سوسیالیسم باقی می‌مانند و هر چه ساختارهای سوسیالیستی پیشرفت بیش‌تری کنند، این ساختارهای سرمایه‌دارانه کم‌رنگ‌تر خواهند شد. برای مثال بر کنار از ضرورت حفظ جنبه‌هایی از مالکیت خصوصی، مسئله‌ی رقابت‌های سازنده، خلاقیت‌ها، و پاداش‌ها باقی می‌مانند. لوئی بِلان، سوسیالیست ـ رفرمیستِ بزرگ فرانسوی عبارت معروف "از هر کس به حد توانش به هرکس به حد نیازش"، که بعداً مارکس نیز آن را به‌کار گرفت، را در رابطه با مسئله‌ی "رقابت" در نظام سرمایه‌داری مطرح کرد. او به‌درستی باور داشت که سرمایه‌داری بر بنیان رقابت استوار است و از آن‌جا که توان انسان‌ها بر اثر نوع پرورش‌شان با هم متفاوت است، افراد کم‌امکان در این رقابت می‌بازند. او در جریان انقلاب ۱۸۴۸ سعی کرد ایده‌ی "کارگاه‌های اجتماعی" را که افراد یک حرفه با هم و به کمک هم کار می‌کردند، پیاده کند. با آن که او شکست خورد، این واقعیتی است که برای رقابت سازنده، امکانات و فرصت‌های کمابیش برابر لازم است. از همین رو اگر جوامع مترقی این امکانات را به‌ وجود آورند، رقابت امری سازنده و ضروری برای تحول اجتماعی خواهد بود.

به‌هرصورت هدف این فازِ مقدماتی برای نیل به فازِ سوسیالیستی، مبارزه‌ی بی‌امان برای ایجاد اصلاحات رادیکال در نظام سرمایه‌داری در سطوح ملی و جهانی است. این اصلاحات جنبه های متعددی دارند از جمله مقابله با سرمایه‌داری افسارگسیخته، کنترل وتنظیم‌های دولتی بر عملکرد انحصارات مالی، بانکی، تولیدی و خدماتی، ملی‌کردن بانک‌ها، استقرار یک نظام مالیاتی جدی، تأمین حق کار، تأمین آموزش و بهداشت همگانی، پی‌گیری سیاست‌های قاطع حفاظت از محیط زیست، تلاش برای هرچه عادلانه‌تر کردن توزیع، و برقراری دموکراسی صنعتی در تمام نهادها و مؤسسات تولیدی و خدماتی مبتنی بر مشارکت وسیع کارکنان این واحدها در تصمیم‌گیری‌ها.

واضح است که چنین اصلاحات رادیکال و پیش‌رونده‌ای تنها در قالب یک نظام دموکراتیک مبتنی برعدالت اجتماعی و برابری‌طلبانه و موازین حقوق بشر میسر است. به‌عبارت دیگر استقرار یک نظامِ سوسیال‌ دموکراسی رادیکال پیش‌شرط چنین اصلاحاتی است. این نیز خود متکی به مبارزه برای به قدرت رساندن دولت‌های مترقی در تعداد هر چه بیش‌تری از کشورهای جهان است که بتوانند سیاست‌های ترقی‌خواهانه را در سطح ملی و نیز در نهادها و سازمان‌های بین‌المللی به پیش برند. واضح است که استقرار چنین دولت‌هایی به‌نوبه‌ی خود متکی به وجود رأی‌دهندگان مترقی در این کشورهاست، و این نیز به میزان موفقیت جریانات چپ و مترقی در جلب اکثریت مردم در مقابل نیروهای ارتجاعی بستگی دارد.

تردیدی نیست که این راهی بسیار مشکل است، حتی می‌تواند رویائی به‌نظر رسد. اما اگر این را با تنها به‌اصطلاح آلترناتیو دیگر، یعنی امید به سرنگونی نظام جهانی سرمایه‌داری توسط انقلابِ یک اقلیت مقایسه کنیم (با توجه به سؤالات بالا)، می‌بینیم که عملی‌تر از ‌آن است. واضح است که دولت سرمایه‌داری بنا به ماهیت خود، دولت سرمایه است و منافع آن را نمایندگی و تأمین می‌کند، اما هر اندازه که نیروهای ترقی‌خواه، جنبش‌های متشکل کارگران و کارمندان، زنان، جوانان، و طرفداران محیط زیست قوی‌تر باشند، به‌همان اندازه نفوذ سرمایه را ضعیف‌تر می‌کنند، و بالعکس. در شرایطی که بی‌ثبات‌کاری به روند غالب تبدیل می‌شود و کارهای دایمی با پوشش‌های تأمین اجتماعی تحلیل می‌روند، به خیل بیکاران افزوده می‌شود، و فاصله‌ی فقیر و غنی گسترده‌تر شده و مبارزات طبقاتی اوج می‌گیرد، چپ رادیکالِ عقلانی می‌تواند با طرح شعارهای واقع‌بینانه و عملی این نیروی رو به گسترش را سازمان‌دهی کند.



تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


اگر نیروهای مترقی چپ به ‌جای سیر در خیالات، با کمک دیگر نیروهای مترقی دست به جنبش عملی علیه سرمایه‌داری لجامگسیخته بزنند، این آلترناتیو می‌تواند به‌تدریج به ‌شکل دموکراتیک و مسالمت‌جویانه‌ای پیش رود. این نیز واضح است که همان‌گونه که بسیاری تجربه‌ها از انقلاب‌های شکست‌خورده داریم، تجربه‌های فراوانی نیز از اصلاحات شکست‌خورده داریم. بسیاری از تجربه‌های سوسیال دموکراتیک در جریان مبارزه و یا در قدرت از آرمان‌های خود دور افتاده و به راست کشیده شده‌اند، که طبعاً باید از آن‌ها درس آموخت. نباید فراموش کرد که از جمله دلایل شکست و راست‌روی جریانات سوسیال دموکرات در اروپا و کانادا، عدم حضور مؤثر چپ رادیکال در صحنه سیاسی و مبارزات دموکراتیک بوده است. در غیاب یک چپِ قوی در صحنه‌ی سیاسی که قادر باشد تعادلی بین جریانات سیاسی مختلف بر قرار کند، جریانات مرکز و میانه برای بقای خود به راست کشانده می شوند. سوسیال دموکراسیِ رادیکال، برخلاف سوسیال دموکراسی‌های موجود، هدفش مبارزه‌ی پیگیرِ عملی برای گذر تدریجی از سرمایه‌داری است.

اگر انقلاب اجتماعی مارکسی بر واژه های «مستقل»، «اكثریت وسیع»، و«خودآگاه» تاکید دارد، چه‌گونه و در چه روندی اكثریتِ وسیع آگاهانه به چنین جنبشی می‌پیوندد؟ همان‌طور که در جای دیگری نیز اشاره کرده‌ام، پاسخ این سؤال را شاید بتوان از لابه‌لای نظریه‌های تئوریسین بزرگ ماركسیست، آنتونیو گرامشی دریافت. گرامشی بر این باور بود كه «تنها راه تخریب جامعه‌ی كهن (نظم موجود)... آغازیدن به ساختن نظمی نوین است». نظم نوین نه از لحظه‌ی سرنگونی رژیم قدیم، كه از پروسه تدارك ایجاد ضد هژمونی بر علیه آن و در اوج قدرت آن رژیم آغاز می‌شود. گرامشی مفهوم هژمونی را پایه‌ریزی كرد و در آن بر نقش سیاسی روشنفكران تأكید كرد. روشنفكران ارگانیك هر طبقه نقش سازمان‌دهی نظم جدید را بر عهده دارند و شبكه‌ی اعتقادی و نهادی و روابط اجتماعی را سازمان‌دهی می‌كنند و در مقابل هژمونی حاكم، ضد هژمونی را بسط و گسترش می‌دهند.


این راه طبیعتاً راهی طولانی است. دوران سرمایه داری سر نیامده و بشر راه درازی برای جایگزینی آن در پیش دارد. نیروهای چپ هر کشور، همراه با دیگر نیروهای مترقی می‌توانند با سیاست‌های واقع‌بینانه و مترقی در جهت بهبود شرایط اکثریت زحمتکش و استقرار دولت مترقی در کشور خود مبارزه کنند، و با همیاری نیروهای مترقی در دیگر کشورهای جهان نهادهای بین‌المللی، از جمله صندوق بینالمللی پول، بانک جهانی، سازمان تجارت جهانی را در جهت سیاست‌های ترقی‌خواهانه و ضد انحصارهای سرمایه‌داری سوق دهند، و به‌تدریج به‌سوی فازهای آرمانی و عدالت‌خواهانه پیش روند.


سعید رهنما، استاد علوم سیاسی در دانشگاه یورک در تورنتو کانادا است

1 ترجمه فارسی مقاله ”شورا ها و توهم کنترل کارگری” ابتدا در مجله چشم انداز شماره ۱۳، بهار ۱۳۷۳در پاریس منتشر شد، و در سال ۱۳۸۰بخش های عمده آن در مجله کارمزد، جلد سوم در تهران انتشار یافت.

2 سعید رهنما، روش شناسی مارکس، و کار پایه اقتصاد سیاسی مارکسی، نشر پگاه ۲۰۱۰

3،مانیفست کمونیست، ترجمه حسن مرتضوی، در لئو پانیچ، کالین لیز، مانیفست پس از ۱۵۰ سال،انتشارات آگاه، ۱۳۸۰، ص ۲۹۰

4 ، نامه مارکس به دوملا نوی ون هویس۲۲ فوریه ۱۸۸۱، مجموعه آثار مارکس انگلس، جلد ۴۶، ص ۶۵-۶۷


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016