گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
خواندنی ها و دیدنی ها
در همين زمينه
4 مرداد» کشمکشهای قديمی بر سر شعر معاصر، مهدی استعدادی شاد8 اردیبهشت» ميراث آقای خمينی، معمای متافيزيک فريب، مهدی استعدادی شاد
بخوانید!
9 بهمن » جزییات بیشتری از جلسه شورایعالی امنیت ملی برای بررسی دلایل درگذشت آیتالله هاشمی
9 بهمن » چه کسی دستور پلمپ دفاتر مشاوران آیتالله هاشمی رفسنجانی را صادر کرد؟
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! گردونۀ حرمان و حرص جنسی، نگاهی به يک فيلم مستند، مهدی استعدادی شادپس از انقلاب اسلامی در چند دهۀ پيش، کشور ما با چالش حاد شدهای ميان سنت و تجدد روبهرو بوده است. چالشی که چگونگی زندگانی آيندهاش را نيز رقم خواهد زد. يکی از فراگيرترين جدلهايی که جامعۀ ايرانی در اين سالها با آن روبهرو بوده است به رابطه زن و مرد برمیگردد
ويژه خبرنامه گويا بيست و اندی سال پيش، يعنی به سالهای شصت و هفتاد خورشيدی، شاعر آزاده جانی در تبعيد برونمرزی داشتيم که با ابتلای سرطان جوانمرگ شد. نامش کمال رفعت صفايی بود. در واکنش به بيدادی که در ايران برپا بوده، در يکی از سرودههای خود عبارت زير را چنين چيده است: "اينکه بر گرد خورشيد میچرخد/ زمين نيست./ جنايت است." گرچه ارزيابی يادشده در شعر کمال رفعت صفايی امروزه از منظر واقعبينی و شناخت سنجيده موافقی نمیيابد، اما بربستر سياهبينی سرايندهاش ايران يکباره هماندازۀ جهان گشته و با کليت سيارۀ خاکی اينهمانی شده است. البته دليل ذهنی و علت عينی چنين ارزيابی مطلق گرايانهای به بيداد گستردۀ اُمت بنيادگرای شيعه برميگردد که جان کمال شاعر و آزادگان ديگر را زخمی ماندنی زدند و چشماندازشان را تيره و تار کردند. البته اين ناخوانايی شعر و واقعيت به ناجوری و گُمراهسازی سخن رسمی اوليای امور در مملکت نيست که ادعای مديريت جهان را دارند. در حالی که از پس حل مسائل پايتخت کشور بر نمیآيند. بدين روال، شايد واقعگرايی و روشنبينی معاصر بيش از هر چيزی به روند جهانی شدن مديون باشد و دستاورد آن محسوب شود. در هر صورت اتفاق پيش پا افتادهای نيست. اينکه افراد فرهنگی و دارای تعادل روانی در بوق عظمت طلبی نمیدمند. ايشان، به حکم خرد و فروتنی، ميزان اهميت و نيز حد و مرز واقعی ميهن خود را بهرسميت میشناسند. بنابراين هرگروه جنسی با استراتژی خاص خود برای جدال به عرصه همگانی پا میگذارد. دستهای بر سر تداوم برتری خود میجنگد و دستۀ ديگر، اگر که از منظر رهايش انسانی بنگرد، دنبال برابری حقوقی جنسيتها است. بدين خاطر در ادامه نگاهی اجمالی به فيلم مستندی میکنيم که توسط سودابه مرتضايی ساخته شده است. فيلمی که به مدت پنجاه و دو دقيقه در روز ده ژانويه دو هزار و سيزده ميلادی از کانال تلويزيونی "آرته" پخش شد و سپس در اينترنت در دسترس کاربران قرار گرفته است. روند فيلم مستند مرتضايی، يک آمد و شد ميان اصفهان و قم دارد. سفری که با ماشين شخصی دربست کرايه شده توسط آخوند جوانی صورت میگيرد. به جز اين حرکت پرسوناژها و دوربين، باقی گزارش تصويری بر صحنههايی از تهران و اصفهان متمرکز است. فيلم با ترانه شروع و با ترانۀ ديگری تمام میشود. در واقع درس اخلاقی فيلم، اگر بشود هر قالب روايتی را از اين جنبه سنجيد، در تفاوت حرف و محتوای اين ترانهها خوابيده است. ترانههايی که گزارش تصويری مرتضايی را تکميل میکند. جذابيت فيلم مرتضايی به پيام ترانه آخرش برمیگردد که تبليغ دست شستن از زنستيزی را میکند. خوانندۀ ترانۀ رپ از اهميت زن در تاريخسازی و تربيت مديران آينده جامعه میگويد. اما در اولين ترانه، در هنوز بر پاشنه قديمی میگردد. چون در پرتو آن خودبرتربينی و عظمتطلبی قديمی از ايران همچون مهد دليران و کنام شيران سخن میرود. بیآنکه کسی در مقابل سوال زير را بپرسد: چرا اين دليران و شيران از برقراری يک رابطه معقول و بهدور از سلطهجويی با جنس "ضعيف" در اصطلاح خودشان ناتوانند؟ در تداوم کار فيلم، تصوير شروع به حرکت کرده است تا مضمون صيغه يا ازدواج موقتی را در کنش و واکنش مردمان نشان دهد. منتها، طبق رسم سنتگرايان، فيلم به بازگويی روايتی از صدر اسلام میپردازد و سرلوحه را به قرار زير معين میکند. اينکه پيامبر اسلام، در سفری به مکه و با ديدن زنان آرايش کردۀ آن ديار، به پيروان خود که از بیزنی و حرمان شکايت داشتند اختيار کردن زنان را بهصورت موقتی توصيه میکند. اين توصيه، در نظر مؤمنی که عادتی عمل میکند، همواره معتبر است. فارغ از اينکه چه تفاوت زمانی و چقدر تغيير مکانی در فرايند الگوبرداری پديد آمده باشد. در بستر اين عملکرد چشم و گوش بسته، بیملاحظهگی نام خود را فرياد میزند. اينکه نگاه به همنوع تحقيرآميز است و زن را بهصورت غنيمت جنگی میببيند، مورد اعتنا نيست. پس از اين نقل قول از "مقدسات" که در مؤمن غفلت عقل و تعطيلی سنجش را در پيامد دارد زيرا وی چون و چرا در قبول امر نمیکند، فيلم در چشم برهم زدنی از تونل زمان میگذرد و وارد دنيای معاصر میشود. با اينحال تماشاگر ايرانی هنوز ظرايف اين دو تقويمی شدن زندگانی خود را درک و هضم نکرده است که با اولين پرسوناژ فيلم روبهرو میشود. ناگفته بگذاريم که اين چند زمانی شدن، بدون ترديد، بر جهانبينیاش تأثير خواهد گذاشت. نخست بپرسيم که، در ابراز اين مدعا، نفس کارکرد چيست؟ چون در رفتار آئينی، آنگونه که مؤمنان به عادت تکرارش میکنند، معمولا آنچه از توجه دور میماند نفس کارکرد است. چرخيدن زن در آغوش افراد جنس مخالف در اين رابطه نفس کارکرد است. نفس کارکردی که در واقع میشود واژۀ مرکب "تنفروشی" را نيز در موردش بهکار برد. اگر که نزديکی در برابر دريافت پول باشد. کشاکش جنسيتها در فيلم يادشده، بهطور ضمنی هم که شده، بهآمد و منافع روحانيت شيعه را آشکار میکند. منفعتی که کسب ماليات معنوی و بهره مالی از تداوم گردونۀ ازدواج موقت است. همانطوری که در گفتوگوی دو آخوند جوان بر سر راهکارهای اجتماعی در فيلم معلوم است، روحانيت در آرزوهای خود خواب دائر کردن "خانههای عفاف" را ديده و میبيند تا در اين وادی نيز، مثل کارگاه تئوریسازی حوزۀ علميه، نهادی بهنفع استمرار خود برپا کند. البته در فحوای کلام ملايان سخنگو در فيلم اين گلايه نيز است که گويا جامعۀ شهروندی اجازه اين کار را نمیدهد. همين اجازه ندادن افکار عمومی برای داير کردن خانههای عفاف که در فيلم مستند بر آن تأکيد نمیشود، زير سوال رفتن بديهيتی است که روحانيت شيعه از آن ارتزاق کرده است. اما در اين سالها بهرغم در دست داشتن قدرت سياسی و سرکوب مخالفان نتوانسته آن را به دلخواه احيا سازد. با اين حال روحانيت قصد و نفع دلبهخواه خود را با چندين ترفند مختلف دنبال میکند تا اشاعۀ ازدواج موقت را بهصورت رهيافت برای جامعه جلوه دهد. ترفند نخست اين است که، در گفتارش، مرد معادل يگانه آدم و انسان گرفته میشود. وقتی از لزوم پاسخگويی به غريزۀ انسانی صحبت میکند، منظورش شامل حال زنان نمیشود. زنانی که برايش چيزی جز موضوع لذتبخشی نيستند. اُبژههای سکس. در يک ژوليدهفکری که از دوران پيشاروشننگری و روانکاوی به ارث برده، بنيادگرايی اسلامی در واژگان خود، بدن را معادل عورت میگيرد. عورتی که بايستی از نظر نامحرم پنهان بماند. به همين ايراد بسنده نمیکند. زيرا عورت را به شيوه متناقضی برای خود معنا میکند که از يک سو به جهنم راه میبرد و از سوی ديگر بهشتی تلقی میشود. عورت در آن واحد هم مرکز فساد و فتنه است و هم حريم مقدس که نبايد در چشمانداز قرار گيرد. منتها دريچهای که فيلم مستند سودابه مرتضايی بهوسيله درددل گفتنهای زنان میگشايد، فقط افشای جانبداری آقای روحانی از نظام مردسالار نيست. او نفع شخصی طلب دارد. زيرا میخواهد بهطور مستقيم از برتریبخشی به مرد، که از طريق ايدئولوژی رسمی هر روز بيش از روز پيش تثبيت میشود، سهم خود را به چنگ آورد. آن هم نه بهطور معمول و در روند ارضای بيولوژيکی يک شهروند عادی با جنسيت مردانه، بلکه در جايگاه قاضی که در دادگاه به امور و مشاجره زوجها رسيدگی میکند. البته کارگردانی که نمیخواسته يکسونگری کرده و تا حد امکان جوانب مختلف واقعيت امروزی رابطۀ مرد و زن ايرانی را نشان داده باشد، در بازتاب فضاهای زنانه از سازشها هم میگويد. سازشی که با هزار دليل و علت مختلف ازدواجهای ظاهری و ابزاری را تشکيل میدهند. اينجا از نرخ و قيمت برای زندگی مشترک روی کاغذ يا با همبودن موقتی صحبت میشود. پولی که زنان طلب میکنند. در مواجهه با شرايط جنسيتها در ايران امروز، مخاطب با پرسشهای چندی در نزد خود تنها میماند که به تدريج بايستی برایشان پاسخی بيابد. اين فرايند که خواسته و ناخواسته مسئلۀ سازماندهی ازدواجهای عرفی و شکلهای آلترناتيوی زندگانی مشترک را مطرح میکند، نمونه خود را در مرحلهای از تاريخ اروپا باز میيابد که در آن جُنبش روشننگری پديد آمده است. زنده ياد سيروس آرينپور، ترانهسرايی اهل دل و مترجمی با کيفيت، که در دسامبر دوهزار و دوازده از خواندن و نوشتن بازماند مجموعه مقالهای زير عنوان "روشننگری چيست؟" (انتشارات آگه، ۱۳۷۶) منتشر ساخته است. اين ترجمه نه فقط با واژۀ مرکب "روشننگری" معادل دقيقتری در فارسی برای مفهوم "آوف کلرونگ" در زبان آلمانی ارائه کرده است، بلکه در توضيح اوليه مجموعه مقالات کتاب يادشده نکتۀ زير را میآورد. اينکه شکلگيری جُنبش روشننگری در نتيجه بحثهايی پديد آمده است که بر سر ازدواج عرفی در آلمان سالهای ۱۷۸۳ بهبعد بين روشنفکرانی چون مندلسزون و کانت با کشيشان پروتستان در گرفت. آرينپور نه فقط با اين ترجمه و ترجمههای ديگرش از اسپينوزا و تسوايگ متنهايی را برای پيشبرد بحث ابهامزدايی از ذهنيت عمومی (نام ديگر آوفکلرونگ) از خود برجای گذاشته بلکه با ترانۀ معروف "شاه دوماد" (اجرای ويگن) نشاط و طراواتی به فضای بحث تأمل پيرامون ازدواج عرفی بخشيده است. ترانهای که شايد روزی موسيقی متن فيلم مستندی دربارۀ پيوند زناشويی تحوليافته ما شود. بخشی از اين تحول تدريجی در نگاه به رابطه زن و مرد را البته میشود در فيلم مستند سودابه مرتضايی نيز مشاهده کرد. يعنی آنجايی که راننده ماشين کرايهای از بیعدالتی در مورد زنان کشورش شکايت دارد و آخوند مسافر را مورد خطاب قرار میدهد. يا وقتی جوان برنامهريز سايتهای رسمی همسريابی در پاسخ آخوند اين پرنسيپ را يادآور میشود که زير سقف جامعه هيچ سودی و زيانی نيست که بين مردان و زنان فرق بگذارد و اينان در نتايج و پيامدها شريک خواهند بود. Copyright: gooya.com 2016
|