شنبه 30 دی 1391   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

گردونۀ حرمان و حرص جنسی، نگاهی به يک فيلم مستند، مهدی استعدادی‌ شاد

مهدی استعدادی‌شاد
پس از انقلاب اسلامی در چند دهۀ پيش، کشور ما با چالش حاد شده‌ای ميان سنت و تجدد روبه‌رو بوده است. چالشی که چگونگی زندگانی آينده‌اش را نيز رقم خواهد زد. يکی از فراگيرترين جدل‌هايی که جامعۀ ايرانی در اين سال‌ها با آن روبه‌رو بوده است به رابطه زن و مرد برمی‌گردد

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


ويژه خبرنامه گويا

بيست و اندی سال پيش، يعنی به سال‌های شصت و هفتاد خورشيدی، شاعر آزاده جانی در تبعيد برون‌مرزی داشتيم که با ابتلای سرطان جوان‌مرگ شد. نامش کمال رفعت صفايی بود. در واکنش به بيدادی که در ايران برپا بوده، در يکی از سروده‌های خود عبارت زير را چنين چيده است: "اين‌که بر گرد خورشيد می‌چرخد/ زمين نيست./ جنايت است."

گرچه ارزيابی يادشده در شعر کمال رفعت صفايی امروزه از منظر واقع‌بينی و شناخت سنجيده موافقی نمی‌يابد، اما بربستر سياه‌بينی سراينده‌اش ايران يک‌باره هم‌اندازۀ جهان گشته و با کليت سيارۀ خاکی اين‌همانی شده است. البته دليل ذهنی و علت عينی چنين ارزيابی مطلق گرايانه‌ای به بيداد گستردۀ اُمت بنيادگرای شيعه برميگردد که جان کمال شاعر و آزادگان ديگر را زخمی ماندنی زدند و چشم‌اندازشان را تيره و تار کردند.

اکنون که با فاصله به سال‌های بدتراز بد پشت سر می‌نگريم، و البته به برکت روند جهانی‌شدن (گلوباليزاسيون) اشراف بيشتری هم در اين ميانه يافته‌ايم، قضیۀ تعميم يک کشور به کُل سياره را در سرودۀ رفعت صفايی يک اغراق شاعرانه می‌ناميم. غلوی که به هيچ‌وجه با واقعيت نمی‌خواند.

البته اين ناخوانايی شعر و واقعيت به ناجوری و گُمراه‌سازی سخن رسمی اوليای امور در مملکت نيست که ادعای مديريت جهان را دارند. در حالی که از پس حل مسائل پايتخت کشور بر نمی‌آيند.

بدين روال، شايد واقع‌گرايی و روشن‌بينی معاصر بيش از هر چيزی به روند جهانی شدن مديون باشد و دستاورد آن محسوب شود. در هر صورت اتفاق پيش پا افتاده‌ای نيست. اين‌که افراد فرهنگی و دارای تعادل روانی در بوق عظمت طلبی نمی‌دمند. ايشان، به حکم خرد و فروتنی، ميزان اهميت و نيز حد و مرز واقعی ميهن خود را به‌رسميت می‌شناسند.

خوشبختانه نزد جمعيت يادشده از فرهنگ‌ورزانِ متعادل، اين امر که قديم‌ها ايران محل تلاقی تمدن‌ها بوده و هنوز چهارراه مُهم ديپلماسی به‌شمار می‌رود، باعث عقب‌گرد نظری و روی‌گردانی از تحولات بشری نمی‌شود. از ايشان کسی در پی آن نيست که دوباره بساط خودپسندی بومی را پهن و پندار مرکزمداری کشور را پخش کند.

اما از وقوع مقبول روند واقع‌گرايی و روشن‌بينی عمومی گذشته، ايران هنوز مسائل خود را حل نکرده است.

پس از انقلاب اسلامی در چند دهۀ پيش، کشور ما با چالش حاد شده‌ای ميان سنت و تجدد روبه‌رو بوده است. چالشی که چگونگی زندگانی آينده‌اش را نيز رقم خواهد زد. يکی از فراگيرترين جدل‌هايی که جامعۀ ايرانی در اين سال‌ها با آن روبه‌رو بوده است به رابطه زن و مرد برمی‌گردد.

ارتباطی که توسط جنسيت‌های مختلف ساخته شده است. هر کدام از اين گروه‌های اجتماعی، بنا بر نيازهای خود و در مراحل مختلف تاريخی، سعی می‌کند گفتاری برای ارتباط يادشده ارائه دهد.

البته ساختن گفتار تازه، يا حتا ترميم گفتار قبلی، هر بار منظور و هدفی خاص را دنبال می‌کند. مثلا دسته‌ای می‌خواهد بديهيت رفتار پيشينی را در گُفتمان عمومی توجيه کند. در حالی‌که دسته ديگر مايل است بديهيت رايج را از اعتبار بياندازد يا دست‌کم آن را زير سوال ببرد . کار و کنشی که در صورت موفقيت به عنوان انقلاب جنسی معنا می‌شود.

بنابراين هرگروه جنسی با استراتژی خاص خود برای جدال به عرصه همگانی پا می‌گذارد. دسته‌ای بر سر تداوم برتری خود می‌جنگد و دستۀ ديگر، اگر که از منظر رهايش انسانی بنگرد، دنبال برابری حقوقی جنسيت‌ها است.

شناخت کشاکش بر سر هژمونی گُفتمان جنسيت‌ها در ايران، البته محتاج مطالعات ميدانی است. جزئيات کشاکش بايد در بررسی‌ها و نمودارهای آماری آشکار گردد. اما به وقتی که هرگونه ابهام‌زدايی نظری و پژوهش روشن‌گرانه با کنترل و فيلتر ايدئولوژی حاکمان روبه‌رو است و فضای لازم را در رسانه‌های رسمی نمی‌يابد، بايستی ما هر خبر ساده و گزارش مستندی را مدنظر بگيريم تا گامی به شناخت واقعيت‌های لاپوشانی شده نزديک شويم.

بدين خاطر در ادامه نگاهی اجمالی به فيلم مستندی می‌کنيم که توسط سودابه مرتضايی ساخته شده است. فيلمی که به مدت پنجاه و دو دقيقه در روز ده ژانويه دو هزار و سيزده ميلادی از کانال تلويزيونی "آرته" پخش شد و سپس در اينترنت در دسترس کاربران قرار گرفته است.

در حاشيه گفته باشيم که آرته همان کانالی است که با همکاری آلمان و فرانسه در اروپا برپا شده و از طريق ماهواره نيز قابل دسترسی است.
در تيتراژ فيلم خانم مرتضايی، که سال دوهزار و هشت را همچون زمان فيلم‌برداری خود يادآور می‌شود، با دو عنوان مختلف در دو زبان فرانسه و آلمانی روبه‌روئيم. برای فرانسوی‌زبان‌ها، اسم فيلم "عروسی پارسی" (les noces persanes) و برای آلمانی‌زبان‌ها اسم فيلم "در بازار جنسيت‌ها" (im bazar der geschlechter) تعيين شده است.

روند فيلم مستند مرتضايی، يک آمد و شد ميان اصفهان و قم دارد. سفری که با ماشين شخصی دربست کرايه شده توسط آخوند جوانی صورت می‌گيرد. به جز اين حرکت پرسوناژها و دوربين، باقی گزارش تصويری بر صحنه‌هايی از تهران و اصفهان متمرکز است.

فيلم با ترانه شروع و با ترانۀ ديگری تمام می‌شود. در واقع درس اخلاقی فيلم، اگر بشود هر قالب روايتی را از اين جنبه سنجيد، در تفاوت حرف و محتوای اين ترانه‌ها خوابيده است. ترانه‌هايی که گزارش تصويری مرتضايی را تکميل می‌کند. جذابيت فيلم مرتضايی به پيام ترانه آخرش برمی‌گردد که تبليغ دست شستن از زن‌ستيزی را می‌کند. خوانندۀ ترانۀ رپ از اهميت زن در تاريخ‌سازی و تربيت مديران آينده جامعه می‌گويد.

اما در اولين ترانه، در هنوز بر پاشنه قديمی می‌گردد. چون در پرتو آن خودبرتربينی و عظمت‌طلبی قديمی از ايران همچون مهد دليران و کنام شيران سخن می‌رود. بی‌آن‌که کسی در مقابل سوال زير را بپرسد: چرا اين دليران و شيران از برقراری يک رابطه معقول و به‌دور از سلطه‌جويی با جنس "ضعيف" در اصطلاح خودشان ناتوانند؟

در تداوم کار فيلم، تصوير شروع به حرکت کرده است تا مضمون صيغه يا ازدواج موقتی را در کنش و واکنش مردمان نشان دهد. منتها، طبق رسم سنت‌گرايان، فيلم به بازگويی روايتی از صدر اسلام می‌پردازد و سرلوحه را به قرار زير معين می‌کند. اين‌که پيامبر اسلام، در سفری به مکه و با ديدن زنان آرايش کردۀ آن ديار، به پيروان خود که از بی‌زنی و حرمان شکايت داشتند اختيار کردن زنان را به‌صورت موقتی توصيه می‌کند. اين توصيه، در نظر مؤمنی که عادتی عمل می‌کند، همواره معتبر است. فارغ از اين‌که چه تفاوت زمانی و چقدر تغيير مکانی در فرايند الگوبرداری پديد آمده باشد. در بستر اين عملکرد چشم و گوش بسته، بی‌ملاحظه‌گی نام خود را فرياد می‌زند. اين‌که نگاه به هم‌نوع تحقيرآميز است و زن را به‌صورت غنيمت جنگی می‌ببيند، مورد اعتنا نيست.

پس از اين نقل قول از "مقدسات" که در مؤمن غفلت عقل و تعطيلی سنجش را در پيامد دارد زيرا وی چون و چرا در قبول امر نمی‌کند، فيلم در چشم برهم زدنی از تونل زمان می‌گذرد و وارد دنيای معاصر می‌شود.

در اين‌جا با گذرگاهی در غول شهری روبه‌روئيم که از آمد و شد آدم‌ها پُر است. رقم ۲۰۰۸ روی اکران است و سال تقويم ميلادی را يادآور می‌شود. فيلم مستند، چون با بودجۀ تلويزيون‌های اروپايی و برای مخاطبان مربوطه ساخته شده، با گاه‌شمار مسيحی کار می‌کند. اين کارکرد اما دريچۀ ديگری را برابر تماشاگر ايرانی می‌گشايد تا تحولات جهانی را در هنگام بازبينی خود لحاظ کند و در نگر گيرد.

با اينحال تماشاگر ايرانی هنوز ظرايف اين دو تقويمی شدن زندگانی خود را درک و هضم نکرده است که با اولين پرسوناژ فيلم روبه‌رو می‌شود. ناگفته بگذاريم که اين چند زمانی شدن، بدون ترديد، بر جهان‌بينی‌اش تأثير خواهد گذاشت.

تماشاگر در نمايی خلاصه‌شده و متمرکز بر چهره آخوند سالخورده‌ای، با اظهار نظر وی روبه‌رو است. او که می‌گويد: "اسلام هيچ‌گاه اجازه نمی‌دهد که يک زن در آغوش صدها مرد بچرخد. مگر اين‌که آن مردان زندگی‌اش را تأمين کنند."

نخست بپرسيم که، در ابراز اين مدعا، نفس کارکرد چيست؟ چون در رفتار آئينی، آن‌گونه که مؤمنان به عادت تکرارش می‌کنند، معمولا آن‌چه از توجه دور می‌ماند نفس کارکرد است. چرخيدن زن در آغوش افراد جنس مخالف در اين رابطه نفس کارکرد است. نفس کارکردی که در واقع می‌شود واژۀ مرکب "تن‌فروشی" را نيز در موردش به‌کار برد. اگر که نزديکی در برابر دريافت پول باشد.

شيعه، مذهب بومی‌شده در ايران به خودش می‌بالد که تعادلی ميان حرمان و حرص جنسی موکلان خود برقرار کرده است. از اين‌که در واقع فقط به‌نفع مردان تبليغ ازدواج موقت را می‌کند، چيزی به‌صراحت نمی‌گويد. چرا که برای چرخش زنان در آغوش‌ها، با تأکيد بر دريافت پول و تأمين مالی، سنت و آئينی وضع کرده است تا به‌زعم خودش تن‌فروشی را لاپوشانی کرده و مشروعيت شرعی ببخشد.

البته اين مشروعيت‌بخشی که خود را بر اساس وجود حرص جنسی مردانه توجيه می‌کند، دست‌کم از زمان مشروطه بدين سو مدعی و شاکی داشته و با پذيرش عرفی و شهروندانه همراه نگشته است.

در اين رابطه کافی است به‌ياد آوريم که در کنار منورالفکران زمانه حتا ملکم‌خان صيغه را به کنايه کلاه شرعی برای آن کارها خوانده است. وانگهی تا اين‌جای فيلمی که به مسئلۀ ازدواج موقت می‌پردازد، هنوز قربانيان اصلی سنت و آئين يادشده را در بحث شرکت نداده است. زيرا تاکنون دعوا و جدل فقط ميان مردان جريان داشت.

بر اين منوال، در ادامۀ فيلم مستند، جايی با سخن آخوندی روبه‌رو هستيم که پهلوی اول را تکفير می‌کند که موانعی در راه ازدواج موقت و چندهمسری ايجاد کرده بود. او همان آخوندی است که در حال استخاره برای اين و آن نشان داده می‌شود و حسرت زندگی مردان عربستان سعودی را می‌خورد. زيرا به‌زعم‌اش آنان همواره چهار زن عقدی خود را در دنبال دارند. زنانی که برخلاف زنان ايرانی هستند.

زنان ايرانی، به‌زعم آخوند استخاره‌فروش، حسودند و حاضرند تن به فحشا بدهند ولی صيغه نشوند. در حالی که به روايت آخوند مذکور زنان در عربستان سعودی هم‌زيستی مسالمت‌آميز را رعايت کرده و هووها يار و ياور يکديگرند. با اين تفاصيل آن‌چه اين‌جای فيلم چهرۀ خود را آشکار می‌کند آرمان‌شهر آخوندی است.

کشاکش جنسيت‌ها در فيلم يادشده، به‌طور ضمنی هم که شده، به‌آمد و منافع روحانيت شيعه را آشکار می‌کند. منفعتی که کسب ماليات معنوی و بهره مالی از تداوم گردونۀ ازدواج موقت است. همان‌طوری که در گفت‌وگوی دو آخوند جوان بر سر راه‌کارهای اجتماعی در فيلم معلوم است، روحانيت در آرزوهای خود خواب دائر کردن "خانه‌های عفاف" را ديده و می‌بيند تا در اين وادی نيز، مثل کارگاه تئوری‌سازی حوزۀ علميه، نهادی به‌نفع استمرار خود برپا کند. البته در فحوای کلام ملايان سخنگو در فيلم اين گلايه نيز است که گويا جامعۀ شهروندی اجازه اين کار را نمی‌دهد.

همين اجازه ندادن افکار عمومی برای داير کردن خانه‌های عفاف که در فيلم مستند بر آن تأکيد نمی‌شود، زير سوال رفتن بديهيتی است که روحانيت شيعه از آن ارتزاق کرده است. اما در اين سال‌ها به‌رغم در دست داشتن قدرت سياسی و سرکوب مخالفان نتوانسته آن را به دلخواه احيا سازد.

با اين حال روحانيت قصد و نفع دل‌به‌خواه خود را با چندين ترفند مختلف دنبال می‌کند تا اشاعۀ ازدواج موقت را به‌صورت ره‌يافت برای جامعه جلوه دهد. ترفند نخست اين است که، در گفتارش، مرد معادل يگانه آدم و انسان گرفته می‌شود. وقتی از لزوم پاسخ‌گويی به غريزۀ انسانی صحبت می‌کند، منظورش شامل حال زنان نمی‌شود. زنانی که برايش چيزی جز موضوع لذت‌بخشی نيستند. اُبژه‌های سکس.

در يک ژوليده‌فکری که از دوران پيشاروشن‌نگری و روان‌کاوی به ارث برده، بنيادگرايی اسلامی در واژگان خود، بدن را معادل عورت می‌گيرد. عورتی که بايستی از نظر نامحرم پنهان بماند. به همين ايراد بسنده نمی‌کند. زيرا عورت را به شيوه متناقضی برای خود معنا می‌کند که از يک سو به جهنم راه می‌برد و از سوی ديگر بهشتی تلقی می‌شود. عورت در آن واحد هم مرکز فساد و فتنه است و هم حريم مقدس که نبايد در چشم‌انداز قرار گيرد.

منتها دريچه‌ای که فيلم مستند سودابه مرتضايی به‌وسيله درددل گفتن‌های زنان می‌گشايد، فقط افشای جانب‌داری آقای روحانی از نظام مردسالار نيست. او نفع شخصی طلب دارد. زيرا می‌خواهد به‌طور مستقيم از برتری‌بخشی به مرد، که از طريق ايدئولوژی رسمی هر روز بيش از روز پيش تثبيت می‌شود، سهم خود را به چنگ آورد. آن هم نه به‌طور معمول و در روند ارضای بيولوژيکی يک شهروند عادی با جنسيت مردانه، بلکه در جايگاه قاضی که در دادگاه به امور و مشاجره زوج‌ها رسيدگی می‌کند.

در فيلم مستند وقتی دوربين فضاهای مردمحور را ترک می‌کند تا به اندرونی‌های بازسازی شده زمانه قاجار برود، با گفتارسازی زنانه روبه‌رو می‌شويم. وقتی در گوشه و کنار خلوت، مثلا در آرايشگاه زنانه که در آن فال‌گيری هم به‌راه است، دوربين فيلم‌برداری پای صحبت زنان می‌نشيند. زنانی که اوضاع زندگانی را از منظر خود شرح می‌دهند. آن‌جا با روايت‌های مختلفی روبه‌رو هستيم که به‌طور مشخص از تجربۀ زنان می‌گويد. در يکی از اين روايت‌ها از زنی می‌شنويم که از زن ديگری شنيده که در رجوع به قوۀ قضايی از سوی قاضی با اين وعده روبه‌رو شده که دعوای حقوقی‌اش به ‌نفع‌اش تمام می‌شود. اگرکه به نزديکی با قاضی تن در دهد.

در همين عدم استقلال دستگاه قضاوت، و نيز با وجود "قاضی" که به جای داوری بی‌طرفانه ميان شاکيان طرف خود را می‌گيرد، اعتبار حق و حقوق توجيه‌گران ازدواج موقت رسوا می‌شود.

البته کارگردانی که نمی‌خواسته يک‌سونگری کرده و تا حد امکان جوانب مختلف واقعيت امروزی رابطۀ مرد و زن ايرانی را نشان داده باشد، در بازتاب فضاهای زنانه از سازش‌ها هم می‌گويد. سازشی که با هزار دليل و علت مختلف ازدواج‌های ظاهری و ابزاری را تشکيل می‌دهند. اين‌جا از نرخ و قيمت برای زندگی مشترک روی کاغذ يا با هم‌بودن موقتی صحبت می‌شود. پولی که زنان طلب می‌کنند.

در مواجهه با شرايط جنسيت‌ها در ايران امروز، مخاطب با پرسش‌های چندی در نزد خود تنها می‌ماند که به تدريج بايستی برای‌شان پاسخی بيابد. اين فرايند که خواسته و ناخواسته مسئلۀ سازمان‌دهی ازدواج‌های عرفی و شکل‌های آلترناتيوی زندگانی مشترک را مطرح می‌کند، نمونه خود را در مرحله‌ای از تاريخ اروپا باز می‌يابد که در آن جُنبش روشن‌نگری پديد آمده است.

زنده ياد سيروس آرين‌پور، ترانه‌سرايی اهل دل و مترجمی با کيفيت، که در دسامبر دوهزار و دوازده از خواندن و نوشتن بازماند مجموعه مقاله‌ای زير عنوان "روشن‌نگری چيست؟" (انتشارات آگه، ۱۳۷۶) منتشر ساخته است. اين ترجمه نه فقط با واژۀ مرکب "روشن‌نگری" معادل دقيق‌تری در فارسی برای مفهوم "آوف کلرونگ" در زبان آلمانی ارائه کرده است، بلکه در توضيح اوليه مجموعه مقالات کتاب يادشده نکتۀ زير را می‌آورد. اينکه شکل‌گيری جُنبش روشن‌نگری در نتيجه بحث‌هايی پديد آمده است که بر سر ازدواج عرفی در آلمان سال‌های ۱۷۸۳ به‌بعد بين روشن‌فکرانی چون مندلسزون و کانت با کشيشان پروتستان در گرفت.

آرين‌پور نه فقط با اين ترجمه و ترجمه‌های ديگرش از اسپينوزا و تسوايگ متن‌هايی را برای پيش‌برد بحث ابهام‌زدايی از ذهنيت عمومی (نام ديگر آوفکلرونگ) از خود برجای گذاشته بلکه با ترانۀ معروف "شاه دوماد" (اجرای ويگن) نشاط و طراواتی به فضای بحث تأمل پيرامون ازدواج عرفی بخشيده است. ترانه‌ای که شايد روزی موسيقی متن فيلم مستندی دربارۀ پيوند زناشويی تحول‌يافته ما شود.

بخشی از اين تحول تدريجی در نگاه به رابطه زن و مرد را البته می‌شود در فيلم مستند سودابه مرتضايی نيز مشاهده کرد. يعنی آن‌جايی که راننده ماشين کرايه‌ای از بی‌عدالتی در مورد زنان کشورش شکايت دارد و آخوند مسافر را مورد خطاب قرار می‌دهد. يا وقتی جوان برنامه‌ريز سايت‌های رسمی همسريابی در پاسخ آخوند اين پرنسيپ را يادآور می‌شود که زير سقف جامعه هيچ سودی و زيانی نيست که بين مردان و زنان فرق بگذارد و اينان در نتايج و پيامدها شريک خواهند بود.

به‌واقع اين واکنش‌ها زمينه‌ساز دگرگونی خواهد بود که گردونۀ حرمان و حرص جنسی را از تحرکی خودکار بيندازد و زمينه را برای نگرش انسانی و خردمندانه به سکسواليته و رابطۀ جنسيت‌ها مهيا کند.


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016