جمعه 10 خرداد 1392   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

«انجمن تبهکاران مقیم ایران»! احمد وحدت خواه

احمد وحدت‌خواه
اکتشافات صنعتی و اختراعات تکنولوژیکی یک صد سال گذشته، وقوع دو جنگ جهانی، برپایی کشور اسرائیل، آغاز جنگ سرد، انقلاب اسلامی، اشغال افغانستان و سقوط کمونیسم همه و همه در شکل گیری اندیشه ها و تفکرات نیروهای موسوم به اسلام گرا در ده های اخیر نقش داشته، بی آنکه هیچ کدام آنها بتوانند راهکار سازنده و مشخصی را که به گذار مسالمت آمیز جوامع آنها به سوی دموکراسی و حکومت قانون بیانجامد ارایه کنند

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


ویژه خبرنامه گویا

در گذشته های نه چندان دور در محله های مختلف و سنتی شهر تهران هر از چند گاهی اعلامیه ای در پشت ویترین مغازه ها به چشم می خورد با مضمون دعوت به دیدار میان اعضای «انجمن آذربایجانی های مقیم تهران» یا «انجمن لرستانی های مقیم مرکز» و غیره.

از چند و چون امروز این گردهمایی همشهریهای خوب و مهربان میهنمان که به زبان های شیرین خود با یکدیگر درد دل و همفکری و مساعدت می کردند اطلاع چندانی در دست نیست اما بدون شک جای خالی آنها را امروزه «انجمن» تبهکارانی پر کرده است که زبان و اشارات آنها نامانوس با فرهنگ ایرانی، مرام آنها دشمنی با مردم ایران و فلسفه وجودی گردهمایی هایشان ادامه استبداد و فجایعی است که میهن غمزده ما را در میان گرفته است.

اعضای این «انجمن» را هم از گردانندگان بیت رهبری و اعضای شورای نگهبان گرفته تا امام جمعه های دست آموز و برخی فرماندهان سنگدل بسیج و سپاه و چماقداران وابسته به آنها تشکیل می دهند، بی آنکه اعلامیه ای از آنها برای ملاقاتهای توطئه گرانه آنها بر علیه منافع ملی ایرانیان در پشت ویترین هیچ مغازه ای دیده شود.

تنها چند صباحی باید صبر پیشه کرد تا نتایج مصیبت بار تصمیماتی که در این ملاقاتهای پنهانی گرفته می شود بر سر مردم ما فرود بیاید.

در تازه ترین این برنامه های متضاد با منافع ملت ایران، درست در همان روزی که دو سرباز انگلیسی و فرانسوی روز روشن و درمقابل چشم رهگذران در خیابانهای لندن و پاریس به ضرب چاقوی «مسلمانان افراطی» از پای در آمدند تحفه جدید و مشترک آقای خامنه ای و مصباح یزدی برای جانشینی احمدی نژاد، یعنی سعید جلیلی، اعلام کرد که او از اینکه کشورهای غربی دخالت های آشوبگرانه جمهوری اسلامی در کشورهای مسلمان را به پای «برپایی یک امپراتوری اسلامی بگذارند باکی ندارد».

خلافت اسلامی، که جلیلی آن را امپراتوری می خواند، پس از ظهور اسلام و حضرت محمد و در دوران سلسله های جانشین او روزگاری از سواحل دریای مدیترانیه در غرب تا مرزهای بین افغانستان امروزی و چین را در بر می گرفت و در جنبه های قدرت نظامی، در دست داشتن راه های خاکی و آبی تجارت و بسیاری امور اجتماعی و علمی تسلط خود را نشان می داد.

گفتن ندارد که نقش تمدن و فرهنگ ایرانی در گسترش و پایداری معنوی اسلام در تمام آن دوران از همه ملت هایی که به تدریج پذیرای این آیین گشته اند برجسته تر بوده است. با این حال به علل گوناگون تاریخی خارج از حوصله این نوشتار، آن «امپراتوری» و در طول چندین قرن متمادی به تدریج در مقابل فرهنگ سکولار مغرب زمین و مدرنیته ناشی از آن دچار انحطاط شده و امروزه وجه مشترک کشورهای اسلامی در عقب ماندگی و زندگی ملت های آنها در زیر استبداد های گوناگون خلاصه می شود.

در کتاب «زوال تمدن اسلامی» نوشته تاریخدان برجسته برنارد لوئیس آمده است که به اعتقاد منابع تحقیقاتی سازمان ملل متحد که روند نوگرایی و پیشرفتهای علمی-صنعتی کشورهای درحال توسعه را بررسی می کنند آمار نشر و ترجمه کتاب در این کشورها گویای میزان واقعی رشد آنها را نشان می دهد.

همین منابع جمع کل کتب علمی ترجمه شده در کشورهای اسلامی را در دهه گذشته حداکثر ۴۰۰ نسخه هر سال اعلام کرده اند که یک پنجم کل کتابهایی است که در کم صنعتی ترین کشور اروپایی یعنی یونان در سال ترجمه می شود.

اگر وجود فرهنگ روزنامه و کتاب خوانی در کشورهای غربی را بازتابی از وجود فرهنگ جامعه باز و دموکراتیک بدانیم، این آمار تکاندهنده معنایی جز همان دست و پا زدن جوامع اسلامی در غرقاب واپس گرایی مذهبی در زیر حکومت های مستبدی که همه «حقانیت» خود را در دشمنی عوامفریبانه با آمریکا و صهیونیزم می جویند ندارد.

بی جهت نیست که جلیلی هدف اصلی خود از ورود به «انتخابات» ریاست جمهوری را «نبرد با سرمایه داری آمریکا، کمونیزم و صهیونیزم» معرفی کرده است. نشخوار همان تراوشات مغز بیماری که به ویژه در ۸ سال گذشته ملت ایران را به ورطه جنگ و نابودی کشانده است.

یافتن زمینه های پیدایش و رشد چنین اندیشه های مالیخولیایی نیز کار سختی نیست.

اکتشافات صنعتی و اختراعات تکنولوژیکی یک صد سال گذشته، وقوع دو جنگ جهانی، برپایی کشور اسرائیل، آغاز جنگ سرد، انقلاب اسلامی، اشغال افغانستان توسط قوای شوروی سابق و سقوط کمونیسم همه و همه در شکل گیری اندیشه ها و تفکرات نیروهای موسوم به اسلام گرا در ده های اخیر نقش داشته، بی آنکه هیچ کدام آنها بتوانند راهکار سازنده و مشخصی را که به گذار مسالمت آمیز جوامع آنها به سوی دموکراسی و حکومت قانون بیانجامد ارایه کنند.

در حقیقت وقوع انقلاب اسلامی در ایران با همه فجایع و مصیبت هایی که بر سر ملت ما آورده است از نقطه نظر پایان نهادن بر سراب رسیدن به دموکراسی و حقوق بشر با یک حاکمیت مذهبی امری مثبت برای نسل های آینده به شمار می رود.

با این حال امروز نیز این تنها بازماندگان ورشکسته مدافع ادامه راه بنیانگزاران جمهوری اسلامی هستند که با اصرار بر پیمودن این مسیر بیهوده و صد البته به خرج جان و مال مردم و به خطر انداختن تمامیت ارضی کشور تاریخی ما دم از «بی باکی» خود می زنند و به تنها چیزی که نمی اندیشند سرنوشت میلیونها انسانی است که باید تاوان جنون سیاسی و عقیدتی آنها را پس بدهند.


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016