سه شنبه 25 تیر 1392   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


خواندنی ها و دیدنی ها
بخوانید!
پرخواننده ترین ها

اخلاق، حقيقت و اينتيليجنسيای اسلامی، سعيد پورعلی راهداری (مهرانشان)

سعيد پورعلی راهداری
آقای گنجی چگونه می‌شود در مورد وقايع مصر نوشت و حتی کلمه‌ای از جنبش مردم ننوشت؟ آيا اين تحريف تاريخ و حقيقت نيست؟ در مورد حکومت نکبت‌بار اسلامی حرف اين است که تا ولايت دروغ و جنايت بر ايران حاکم است زوال و سقوط ايران ادامه خواهد يافت. انقلاب شوم و نکبت‌باری که شما از آن دفاع می‌نماييد ايران را به ورطه نابودی کشانده است

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


ويژه خبرنامه گويا

پاسخ به مقاله آقای اکبر گنجی در مورد وقايع مصر

anshanmehr@gmail.com

گوبلز از برنامه ريزان حزب نازی و مشاوران هيتلر معتقد بود که دروغ بايد انقدر بزرگ باشد که مردم باورش کنند و نتوانند در آن شک کنند. القای ايدئولوژی و قالب کردن جادوگرانه دروغ آشکار، بجای حقيقت روشی است که در حکومتهای ايدئولوژيک مانند آلمان در دوران نازی ها، روسيه در زمان استالين و در دوران ما کره شمالی و جمهوری اسلامی بسيار متداول بوده است. از ديدگاه مارکس، اين وارونه نمايی گزاره ها را- به عنوان پژواک جهانی معکوس که برسر خويش ايستاده است را- می توان آگاهی کاذب ناميد.

جهان بينی آقای اکبر گنجی که در يک نظام ايدئولوژيک نشو و نما يافته است، چنان با اينتلجنسيای اسلامی در هم تنيده است که از نظر ايشان حقيقت را هم می توان تقيه کرد، هم می توان حرام اعلام کرد، و يا آنکه بر تنش چنان قبای ايدئولوژيکی دوخت که (حقيقت) درست همان چيزی باشد که لابيرنت های ايدئولوژی پيشاپيش تصميم گرفته اند که باشد، مانند سايه های مثال ها در غارهای افلاطونی، در اين ميان بيچاره حقيقت، گمشده دربدر تاريخ سرزمين من!. آهوی بی خانمان و سرگردان در بيابان های دروغ!

آقای گنجی در مصاحبه ای با راديو زمانه به تاريخ ۹ بهمن ۱۳۸۵ توضيح می دهد که چگونه بخاطر منافع سياسی و پيشبرد انقلابشان به سادگی دروغ می گفته اند و از وارونه جلوه دادن حقيقت و بهتان و افترا به مخالفان سياسی خود ابايی نداشته اند. اگر اين روش تغيير می کرد می بايست آقای گنجی را به خاطر شجاعت اخلاقی تحسين نيز کرد. اما متاسفانه چنين نيست. ابشخور فکری آقای اکبر گنجی همان ساحت فرهنگی اينتيليجنسيای اسلامی است که کنش اخلاق و حقيقت در منشور ايدئولوژی بدلخواه شکسته می شود.

مقاله طبق معمول اکثر مقالات آقای اکبر گنجی با کلی گويی های دائره المعارفی از الفبای تئوری های اجتماعی و نظريه پوپر و گزاره هايی کلی مانند "قلمرو سياست، قلمرو منافع است" زبان تعيين کننده حوزه اجتماعی است" و نوشتن نام يک تئوری اجتماعی به زبان انگليسی که قرار است هم درک عميق و تسلط متفکر عظيم الشان را در تئوری های اجتماعی نشان دهد و هم اين شبهه را ايجاد کند که گويا بحث تئوريک در خدمت تحليل سيستماتيک حقيقت است. خصوصا انکه دن کيشوت اينتيليجنسيای اسلامی اصرار دارد خود را روشنفکر حوزه عمومی معرفی کند.

يکم. خودی و غير خودی. آقای گنجی می فرمايند: " به امريکا دارای ساختار سياسی دمکراتيک و آزاد بنگريد، به طور صوری راه همه مردم به اين منابع باز است اما در واقع اين منابع ميان دو حزب خودی دموکرات و جمهوری خواه توزيع می شود. ساختار واقعی به گونه ای ساخته شده است که غير خودی ها هيچ گاه به اين نظام راه نداشته باشند". اول بايد پرسيد که طبق قوانين آمريکا يا هر معيار ديگری در جامعه امريکا، کدام گروه از شهروندان غير خودی شناخته می شوند؟ آيا اين واقعيت که رئيس جمهور امريکا از نسل دوم مهاجرين است دليلی بر باز بودن جامعه امريکا با وجود همه کاستی ها و نواقصش نيست؟ در مورد وجود لابی ها در امريکا، صرفنظر از خوب يا بد بودن لابی ها، آيا فقط اسرائيل لابی دارد؟ ايا جمهوری اسلامی که حتی رابطه ديپلماتيک با امريکا ندارد به ايجاد لابی در امريکا مبادرت نورزيده است؟

تفاوت نظام های دمکراتيک و باز مثل امريکا با همهً کاستی هايش با نظام های ديکتاتوری مثل جمهوری اسلامی در بنيادهای مشروعيت آنها قابل فهم است. جامعه باز مشروعيت خود را از ميثاق اجتماعی به مثابه منشور شهروندان می گيرد و در جمهوری اسلامی در تئوری از خدايی خشونت ورز می گيرد اما در عالم واقعی حکومت اسلامی مانند راهزنانی که مکانی را به صورت غير قانونی و به زور تصاحب کرده باشد، اراده اش را تنها از طريق سرکوب، ايجاد ترس برپايه خشونت ، و کنترل شبانه روزی شهروندان از طريق نيروهای مسلحش مانند سپاه پاسداران و ديگر ارگان های سرکوب می گيرد. جامعه امريکا ثبات و امنيت خود را از اراده آزاد شهروندان خود می گيرد و جمهوری اسلامی از ايجاد سکوت گورستانی از طريق ارگان های سرکوب ريز و درشتش، زندان ها، چوبه های دار، ودر نطفه خفه کردن هرصدای مخالف بوسيله خشونت عريان. برای فهم خودی و غير خودی شهروندان هر کشور و درک آنها از برابری حقوقی در کشور مطبوعشان بايد از خود شهروندان آن جامعه مفروض پرسيد. يعنی بايد مثلا از شهروندان امريکا پرسيد ايا در کشورشان از حقوق برابر برخوردارند يا احساس می کنند که حکومت مطبوعشان شهروندان را به خودی و غير خودی تقسيم کرده است. اين سنجش را می توان در گروهای مختلف اجتماعی مثل زنان، اقليت های مذهبی و قومی و غيره انجام داد. می شود همين پرسش را از شهروندان ايران هم پرسيد که آيا فکر می کنند در ايران برابری حقوقی وجود دارد يا نه. برخی دمکراسی ها سيستم دو حزبی را کار آمدتر می دانند و برخی سيستم چند حزبی را که بحثی تخصصی است و تحليل آن در حوصله اين مقاله نيست.

دوم. آقای گنجی انتقاد می نمايند که چرا برخی از مخالفان انتخابات ۲۲ خرداد ۱۳۸۸ را کودتا ناميدند. اين ايراد از نظر حقوقی ايراد درستی است. چون در نهايت دولت تغيير می کرد اما سرشت و سرنوشت نظام سياسی تفاوتی نمی کرد. در اين مورد سکولاردمکرات ها از ابتدا معتقد بودند که انتخابات آزاد در چارچوب قانون اساسی جمهوری اسلامی که حقوق شهروندی و حاکميت ملی را نفی می کند و با وجود شورای نگهبان ميسر نيست از اين رو در انتخابات ۱۳۸۸ و انتخابات اخير، عدم شرکت يا تحريم فعال را توصيه کردند. بنا بر اين بهتر است از دوستان اصلاح طلب خود بپرسيد که چرا فرصت طلبانه رنگ عوض کردند و به سادگی فراموش کردند که آقايان دولت آقای احمدی نژاد را دولت کودتا ناميدند و چگونه (به قول آنها) دولت کودتا می توانست سلامت انتخابات را تضمين نمايد؟ و اگر جمهوری اسلامی در انتخابات قبلی تقلب کرده است چه دليل عقلانی وجود دارد که در اين انتخابات دست به مهندسی وتقلب نزده باشد؟. اما آقايان اصلاح طلب صرفنظر از آنکه چه کسی کانديد شود تلاش خواهند کرد تا بهانه هايی برای کشاندن مردم به پای صندوقها پيدا کنند چون به نفع نظام ولايت است. پس جای تعجب نيست که رنگ عوض کردند.

سوم. تفاوت اسلام گرايان و مسلمانها. آقای گنجی ادعا می کند: "هرمسلمانی اسلام گراست و هر دينی هم سياسی است، دين غير سياسی وجود ندارد" دليلی که ايشان می آورد شرکت مومنان در حوزه عمومی است. اسلام گرا به عنوان يک تعريف در جامعه شناسی سياسی و رسانه ها ی عمومی استفاده می شود تا تفاوت اکثريت مسلمانان با کسانی که دين را تا سر حد ابزار سياسی برای سلطه بر جامعه و رسيدن به قدرت سياسی تنزل دادند را مشخص نمايند. مسلمان کسی است که به اسلام اعتقاد دارد و سعی می کند شئونات دين را در زندگيش رعايت نمايد. البته در بحث هويت هرکس که بگويد مسلمان است ولو آنکه هيچکدام از دستورات دين را رعايت نکند( و حتی عکس بديهيات دين عمل کند). همچنان مسلمان محسوب می شود. چون يگانه آتوريته در مود پذيرش صدق ادعا باور خود آن فرد است و نه چيز ديگر. اسلاميست ها کسانی هستند که دين را ابزاری برای رسيدن به قدرت سياسی می دانند و از سرکوب و کشتار مومنين دگر انديش چنانچه خوانشی متفاوت با انها داشته باشند ابايی ندارند. مثل آيت الله خمينی يا بن لادن. خمينی معتقد بود اگر مصلحت سياسی حکومت در ميان باشد فقيه می تواند نماز را نيز ممنوع سازند. دشوار است که بپذيريم در چنين نظريات راديکالی اکثر مسلمانان با افراطيونی مانند خمينی يا بن لادن هم نظرند.

. اين ادعا که هر مسلمانی اسلامگراست -چون مسلمانان خواهان مداخله در امور اجتماعی هستند- ادعای نادرستی است.اگر قواعد بازی دمکراتيک پذيرفته شوند( که البته صرفا مساوی با رای اکثريت نيست) ديگر تفاوتی ايجاد نمی کند که شهروندان جامعه مفروض ديندار هستند يا بی دين، شرکت باورمندان در امور اجتماعی نه اسلام و نه هيچ دينی را فی نفسه سياسی نمی کند. متاسفانه در ايران روشنفکرانی که خود را دينی می ناميدند هم دين مردم را برباد دادند و هم دنيای آنها را. به جز حکومت دينی با هيچ وسيله ديگری نمی شد ايران تا به اين حد به ورطه سقوط کشاند. و نيز با هيچ وسيله ای نمی شد اسلام را تا بدين حد در ايران بی اعتبار کرد جز با ايجاد حکومت دينی.

اسلام در ذهن نسل جوان ايران به عصای موريانه خورده سليمان می ماند که دير يا زود پوسيدگيش در زير آفتاب آشکار خواهد شد. بايد از آقای گنجی و همفکرانش پرسيد: همين را می خواستيد؟

چهارم. تفاوت سکولار دمکراسی و حکومت دينی: برابری همه شهروندان صرفنظر از مذهب، جنسيت، و قوميت در برابر قانون، بنيادی ترين اصل سکولار دمکراسی است. سکولاردمکرات ها اعم از ليبرال يا سوسياليست با حکومت دينی مخالف هستند چون حکومت دينی نظامی سيستماتيک از تبعيض است که در ان شهروندان به مسلمان و غير مسلمان، شيعه و سنی، روحانی و غير روحانی، زن و مرد، مکتبی و غير مکتبی تقسيم می شوند. زنده ياد داريوش همايون با وارد کردن واژه دگر انديش به جای مخالف، و بيان اينکه اکثريت و اقليت صرفا به معنای سياسی می تواند وجود داشته باشد که در هر انتخاباتی قابل تغيير است. در اصل ريشه اصلی سکولاردمکراسی را در فرهنگ سياسی ايران تعريف نمود. هويت اصلی سکولاريسم در ايران ضد تبعيض بودن آن است زيرا وظيفه تاريخی آن عبور از حکومت دينی است که نظامی از تبعيض و نابرابری ها را به شهروندان ايران تحميل کرده است.

آقای گنجی ايده بی معنی سکولار ديکتاتوری را جعل می کند بدون آنکه مشخص کند کدام روشنفکر سکولار از ايده بقول ايشان سکولار ديکتاتوری حمايت کرده است؟ و آيا گفتمان مسلط در جامعه روشنفکری ايران سکولار دمکراسی نيست؟ و سپس ادامه می دهد:
"آيا می توان مدعی شد چون سکولارها صدها حکومت ديکتاتوری( قذافی، صدام حسين، مبارک، بشاراسد، پينوشه، هيتلر و استالين) ساخته و بدترين سرکوب ها را کرده اند، پس بايد آنها را از فرايند مشارکت سياسی حذف کرد؟"

حقيقتا اين سخن حتی به کاريکاتوری از يک استدلال هم شباهت ندارد. سخن بر سر حذف اسلامگرايان يا هيچ گروه ديگری از مشارکت سياسی نيست، -نه در ايران و نه در هيچ کجای ديگر- بل ايجاد مکانيسم دمکراتيک چک و کنترل است تا اسلامگرايان و ديگر دشمنان جامعه بازنتوانند حکومت قانون را تعطيل نمايند (اخوان المسلمين پس از به قدرت رسيدن قانون اساسی را تغيير داد). دوم آنکه هيچکس مدعی نشده است که دشمنان دمکراسی تنها اسلامگرايان هستند. اسلامگرايان به عنوان دشمنان جامعه باز اخلافی داشته اند که ايدئولوژی های توتاليتر مانند فاشيسم و کمونيسم دولتی بارزترين آنها هستند. چون اسلاميسم به عنوان ايدئولوژی خشونت مدار پديده ای مدرن است و از انديشه های توتاليتر تاثير پذيرفته است.

حتی در مصر هم صحبت از حذف اخوان المسلمين در ميان نيست( و اگر بشود اشتباه است) و در همين شرايط اضطراری هم دولت موقت اعلام کرد که انها می توانند تظاهرات مسالمت آميز برگزار کنند. اخوان المسلمين توان بسيج گسترده مردمی ندارد. از همين رو مثل حزب الله در ايران به خشونت متوسل می شوند تا نا امنی ايجاد نمايند، چون در شرايط بحران و ايجاد خلا قدرت، شانس بهتری برای خود می بينند. اسلامگرايان در قبل از انقلاب مردم بيگناه را در سينما رکس به آتش کشيدند تا رژيم شاه را متهم کنند و جامعه را به بحران بکشانند. متاسفانه هنوز هم پس از سی سال نه آقای گنجی و نه هيچکدام از آقايان اصلاح طلب کلمه ای در محکوميت اين جنايت هولناک بر زبان نياورده اند و عموما ما ايرانيان نيز فراموش می کنيم که تاريخ انقلاب را بايد از تحليل سينما رکس آغاز کنيم تا بدانيم که انقلابيون اسلامگرا چه کسانی بودند.

اگر آقای گنجی به جای استفاده ابزاری و کليشه ای از نام کارل پوپر به مطالعه "جامعه باز و دشمنان آن" می پرداختند ديگر به چنين شبه استدلالها و خلط مبحثی نياز پيدا نمی کردند. مبارزه برای دمکراتيزه کردن روابط اجتماعی در دل کشورهای پيشرفته و دمکراتيک نيز ادامه دارد و هيچکس مدعی بی نقص بودن نظام های دمکراسی نيست. دمکراسی ليبرال از اين رو انتخاب بهتری است چون تحقق اتوپيا غير ممکن است. و بيشترين نقدها از دمکراسی طبعا در اروپا و امريکا نوشته شده است. اينکه شما و بسياری ديگر از مسلمانان با همه ژست های ضد امپرياليستی ترجيح می دهيد در اروپا و امريکا بمانيد و از اسلام دفاع کنيد( و نه در کشورهای اسلامی)، گويای پويايی دمکراسی است. تجدد می تواند مبانی خود را نقد کند و در برابر خويش، افق های ديگر و از بنياد متفاوت را بگشايد. اسلام و سنت نمی توانند.

پنجم. در مورد وقايع مصر: آيا اقای اکبر گنجی که انتخاب می کند تنها از نقش ارتش (انهم بصورت تحريف شده) سخن بگويد از جنبش تمرد و بيست و دوميليون امضا برای انتخابات زودرس و بر عليه اخوان المسلمين توسط مردم مصر چيزی نشنيده است؟ آيا حضور بی سابقه مردم مصر (طبق برآورد گوگول بيست و هفت ميليون) چند روز متوالی در خيابانها را می توان ناديده گرفت؟ بايد از آقای گنجی پرسيد، از نظر ايشان ارتش می بايست چه تصميمی می گرفت؟ ايا می بايست دست به سرکوب مردم در خيابانها می زد؟ ايا می بايست رهبران جامعه مدنی مصر را دستگير و روانه زندان می کرد؟، ايا ارتش مصر توان سرکوب مردم و جامعه مدنی را داشت؟، آيا ارتش مصر بدليل همراهی با مردم،- بجای سرکوب آنها- قابل سرزنش است؟ آيا هشياری تاريخی ملتی بزرگ که توانستند انقلابشان را به پيش ببرند و کشورشان را از فاجعه شومی- شبيه فاجعه ای که ايران را به نابودی کشاند- نجات دهند، قابل ستايش نيست؟

ششم. در مورد نقش امريکا. آقای گنجی ادعا می کند که هيئت سياسی امريکا با کودتا موافق بوده است و ضمنا با تيتر زدن از نوع کيهان حسين شريعتمداری: نگاه امريکا و برخی مخالفين ايرانی، می خواهد اين شبهه را القا نمايد که گويا سکولارها از امريکا تبعيت می کنند.

در مورد ادعای حمايت هيئت حاکمه امريکا از مردم و ارتش مصر، (گذشته از آنکه تقريبا در هيچ موردی جامعه سياسی امريکا يکدست نيست)، پرسيدنی است که ايا آقای گنجی از رابطه دوستانه و ملاقات های کارتر با اخوان المسلمين و بيانيه های تند و تيز ايشان در حمايت از اسلامگرايان چيزی نشنيده است؟. قابل تذکر است که آقای کارتر صد و پنجاه ميليون دلار در فرانسه، از طريق آقای يزدی به آقای خمينی کمک مالی کرد.( رجوع شود به کتاب جيمی کارتر نوشته مايک ايوانس)

آيا آقای اکبر گنجی از اظهارات خانم ان پارسون سفير امريکا در مصر چيزی نشنيده است؟ خانم پارسون با لحنی گستاخانه از تظاهرات مردم انتقاد می کند و می گويد مشکلات فعلی برخاسته از نظام پيشين است که هنوز اصلاح نشده اند و دولت مطبوع وی معتقد است که مشکلات بايد از طريق انتخابات حل شود و نه در خيابانها. اوباما نيز به ارتش پيشنهاد داده بود که مرسی در قدرت بماند و ششش ماه بعد رفراندوم برگزار شود. و پس از رد درخواست وی توسط ارتش مصر تهديد کرد که امريکا کمکهای مالی به مصر را قطع خواهد کرد. پس از تهديد امريکا بود که برخی کشورهای عربی اعلام کردند که حاضرند به مصر کمک مالی بنمايند. ايا آقای اکبر گنجی اعتراض های گسترده مردم مصر درخيابانها را بر عليه سياستهای امريکا در حمايت از اخوان المسلمين نشنيده و نديده اند؟ آيا پلاکاتهای مردم بر عليه ان پاترسون و اوباما درخيابانها قاهره را نديده اند؟ يا آنکه آقای گنجی انتخاب می کنند که نبينند و نشنوند؟. رسوايی حمايت کاخ سفيد از اخوان المسمنين تا آنجا بالا گرفت که اباما و جان کری مجبور شدند رسما حمايت امريکا از اخوان المسلمين را تکذيب کنند تا خشم مردم مصر را فرو نشانند.

آقای صلاح عدلی دبير کل حزب کمونيست مصر در مورد رابطه امريکا و اخوان المسلمين چنين می گويد: "پس از پيروزی مرسی و رسيدن اخوان المسلمين به حکومت ماهيت استبدادی و خصلت فاشيستی آن ها برای مردم مصر آشکار گرديد. اضافه بر آن موضع گيری خائنانه شان نسبت به منافع ملی کشور و آمادگی و تمايلشان به ايفای نقش واسطه بزرگ (مهمترين دلال) برای حفظ منافع امريکا و اسرائيل در منطقه نيز آشکار گرديد. آنها با امضای توافقنامه آتش بس در غزه چيزی را به امريکا و اسرائيل دادند که حتی رژيم مزدور مبارک به آن ها نداده بود. مصاحبه با صلاح عدلی - اخبار روز

در مورد جنبش مردم قهرمان مصر صلاح عدلی چنين می نويسد: "جنبش تمرد (نافرمانی) موفق شد ۲۲ميليون امضا به منظور سلب اعتماد عمومی از مرسی و فراخوان برای برگزاری انتخابات پيش از موعد رياست جمهوری گردآوری کند. اين موفقيت نتيجه مشارکت و همکاری همه حزب ها، سنديکاها، و سازمان هايی بود که در جمع آوری امضا شرکت کردند. و اين کارزار را در خيابانها، شهرها، کارخانه ها، مدرسه ها، دانشگاهها، روستاها، و در تمام استانهای مصر پيش بردند. پاسخ مردم به فراخوان نافرمانی عالی بود. و نه تنها بزرگترين تظاهرات تاريخ مصر، بلکه بزرگترين تظاهرات تاريخ جهان را بوجود آورد. بنا بر تخمين گوگول بيش از ۲۷ ميليون نفر در استان های گوناگون به ميدان آمدند که نماينده طبقه ها و قشرهای گوناگون جامعه مصر بودند. مصاحبه باصلاح عدلی - اخبار روز

برای کوتاه تر شدن بحث از نوشتن نظريات نوال ال صداوی، البرادعی و ديگر رهبران جنبش مردمی مصر خودداری می کنم. آقای گنجی چگونه می شود در مورد وقايع مصر نوشت و حتی کلمه ای از جنبش مردم ننوشت؟ آيا اين تحريف تاريخ و حقيقت نيست؟ در مورد حکومت نکبت بار اسلامی حرف اين است که تا ولايت دروغ و جنايت بر ايران حاکم است زوال و سقوط ايران ادامه خواهد يافت. انقلاب شوم و نکتباری که شما از آن دفاع می نماييد ايران را به ورطه نابودی کشانده است. اين رژيم فاسد و بی لياقت حتی تماميت ارضی کشور را با ماجراجويی و سياست های نادرست به خطر انداخته است. قابل تامل است که وقتی همه روشنفکران دمکرات برای نجات ايران از بحران، صلح، سکولاريسم، و دمکراسی را به عنوان سه اصل تفکيک ناپذير گفتمان سياسی ايران مطرح می کنند، آقای گنجی چه اصراری دارند از ادبيات حسين شريعتمداری بر عليه سکولارها بهره جويند؟

آيا آقای اکبر گنجی آگاهانه تحريف می کند؟ يا در غارهای لابيرنت هزارتوی ايدئولوژی، به سايه افلاطونی خودش تبديل شده است؟ من نمی دانم!. نيچه فيلسوف شهير آلمانی می گويد:" حرفت را باور نمی کنم نه تنها از اين نظر که دروغ می گويی، بل از آنرو که جان دروغگويی داری!". با آرزوی آنکه جادوگری و دروغ از فرهنگ ما رخت بر بندد. برای آقای اکبر گنجی آرزوی سلامتی و خرسندی می نمايم.

جولای ۲۰۱۳

در همين زمينه:
[سیاست: حقیقت و منافع، نگاه آمریکا و برخی مخالفان ایرانی به کودتای مصر، اکبر گنجی]


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016