چهارشنبه 5 شهریور 1393   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


خواندنی ها و دیدنی ها
پرخواننده ترین ها

در نقد تاسيسِ حزبِ جوان‌محورِ "ندای ايرانيان"، محمدرضا جلائی‌پور

محمدرضا جلائی‌پور
حزبی که نه چهره‌های بانفوذ و ترازاولی را جذب کرده، نه پايگاه اجتماعی مستقل قابل اتکايی دارد و نه اصول و مرام‌نامه‌ی منسجمی، قاعدتا در عمل چندان کامياب نخواهد شد. احتمالا موجی است که می‌آيد و می‌رود. حيف است سرمايه‌ی سياسی جوانان خوش‌آتيه و دوستان عزيزمان خرج جريانی ابتر شود که حتی اعتماد بزرگان اصلاح‌طلب را جلب نکرده است

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


در هفته‌های پيشين تعدادی از اعضای حزبِ در شرف تاسيسِ «ندای ايرانيان» از خط مشی و اهداف اين تشکل نوپا سخن گفته‌اند. تعدادی از اعضای محوری اين تشکل از دوستان عزيزم هستند و خواهند ماند و به نظر می‌رسد اخلاق دوستی، حق رفاقت و خير عمومیِ اصلاح‌طلبان و ايرانيان ايجاب می‌کهمد قبل از اين‌که دير شود و امکان تجديدنظر از ميان برود، خيرخواهانه و اصلاح‌جويانه نقدهايمان را به اين تشکل طرح کنيم. در اين نوشتار از نقد شخص‌محور پرهيز خواهم داشت و صرفا بخشی از نقدهای عمده‌تری را که به شکل و محتوای اين جريان وارد می‌دانم فروتنانه، ساده و مختصر عرضه می‌کنم. اگر حرف حسابی در اين نکات باشد شايد دوست منصف و خوش‌نيتی بشنود و بازبينی کند.

نکاتی که در ادامه می‌آيد حتی در صورت منتفی شدن فرضیِ تشکيل حزب «ندای ايرانيان» هم قابل طرح است و بيشتر از جنس گفتگوی دوستانه‌ی جوانان با يکديگر بر سر مصلحت عمومی اصلاح‌طلبان است، واگرنه خوشبختانه اصلاح‌طلبان در چند سال گذشته نشان داده‌اند که در مسير يگانگی‌ بيشترند، بر خلاف اصولگرايان که در مسير انشقاق بوده‌اند. صف‌آرايی ائتلاف اصلاح‌طلبان و اعتدال‌گرايان و نقدهای اصلی‌شان در برابر راست افراطی است و نه منتقدان درونی، کم‌شمار و کم‌نفوذِ اصلاح‌طلبان.

«افسانه‌ی مطلوبيت جوان‌گرايی در سياست»

يکی از محورهای مورد تاکيد بنيان‌گذاران اين تشکل «مطلوبيت جوان‌گرايی در سطوح عالی مديريت سياسی» (عضويت در شورای مرکزی احزاب، مجلس و کابينه) است. همچنين به نظر می‌رسد يکی از دلايل و انگيزه‌های خروج اين جوانان از تشکل‌های قبلی و تاسيس حزب جديد، گلايه‌ی آن‌ها از نسل قبلی است که به قدر کافی به اين جوانان مجال ورود به سطوح عالی فعاليت سياسی را نداده‌اند. نگارنده‌ با اين پيش‌فرض‌ها همراه نيست و «مطلوبيت جوان‌گرايی در رهبری سياسی و سطوح عالی‌رتبه‌ی سياست‌ورزی» را يک افسانه می‌داند که عمدتاً بدون سنجشگری توسط بخشی از جوانان مطرح می‌شود. اساساً حزب سياسی جوانان و جوان‌محور در هيچ عرصه‌ی سياسیِ تکامل‌يافته‌ای در هيچ کشور دموکراتيکی سابقه‌ی توفيق نداشته است. مهارت و شايستگی در سياست‌ورزیِ حرفه‌ای نيز همچون چيره‌دستی در هنرهای هفت‌گانه، بيش از هر چيز، نيازمند آموزش، تمرين، ممارست و تجربه‌ی عملیِ زمان‌بر است و بعيد است قبل از ميان‌سالی حاصل شود. سطوح عالی مديريت سياسی نيز بستر مناسبی برای تخليه‌ی هيجانی جوانان يا تمرين و آزمون‌ و خطاهای پرهزينه‌‌شان نيست.

در عرصه‌های سياسی پيشرفته‌تر، محمل تجربه‌اندوزی و مهارت‌يابی جوانان، سطوح پايين‌ترِ مديريت سياسی است تا خطاها کم‌تاثير و جبران‌پذير باشد. صرفا کسانی به لايه‌های بالاتر صعود می‌کنند که دانش، مهارت، سابقه و شايستگی سياسی کافی داشته باشند و اين افراد، مگر استثنائا، جوان نيستند. به جوانان ميدان می‌دهند، اما نه در سطح رهبری سياسی. علت آن هم روشن است: قاعدتا جوانان در تجربه و مهارت‌های سياسی (که کسب‌شان زمان‌بر است) از ميان‌سالان عقب‌ترند و در رقابت آزاد با آن‌ها جا می‌مانند. به تعبير ديگر «جوانی» در سياست نبايد «رانت» باشد و لزوماً امتياز نيست. آن‌چه امتياز است مجموعه‌ی روابط، دانسته‌ها، تجارب، مهارت‌های سياسی، خط‌مشی‌ها و جهت‌گيری‌های اخلاقی هر سياست‌ورز است، چه جوان باشد، چه ميان‌سال و چه پير. احزاب، مجالس و کابينه‌های اکثر کشورهای توسعه‌يافته عرصه‌ی توفيق ميان‌سالان است. برای مثال ميانگين سنی نمايندگان پارلمان انگلستان ۵۰ سال است و از دهه ۱۹۷۰ تا امروز همواره رو به افزايش بوده است. بايد پذيرفت که اغلب سياست‌ورزان جوان سرمايه‌ی کافی برای کاميابی و خير‌افزايی در اين سطح را ندارند.

در عرصه‌ی سياسی ايران در نيم قرن گذشته دو الگوی تاثيرگذاریِ جوانان تجربه شده است. در الگوی اول جوانان به طور مستقل طلايه‌دار و رهبر حرکت‌های تاثيرگذار سياسی شده‌اند و سوگمندانه در عمل در همه‌ی موارد عمده‌اش هزينه‌های سهمگينی را بر جامعه‌ی ايران تحميل کرده‌اند. ۱- جريان‌های چريکی در دوره‌ی پهلوی دوم (با محوريت سازمان مجاهدين خلق ايران، سازمان چريک‌های فدايی خلق اقليت و اکثريت، و سازمان پيکار)؛ ۲- تسخيرکنندگان سفارت آمريکا در ايران در آبان ۵۸؛ ۳- انقلاب فرهنگی سال ۵۹؛ و ۴- بخشی از جريان دانشجويی‌ که در اوايل دهه‌ی هشتاد از «عبور از خاتمی» سخن گفت، فراخوان رفراندوم قانون اساسی و شصت‌مليون‌دات‌کام را امضا کرد و به تحريم‌کنندگان انتخابات پيوست؛ چهار نمونه‌ی شاخص جريان‌هايی بوده‌اند که توسط جوانان رهبری شده‌اند و نتايج پرهزينه‌ای داشته‌اند. نکته‌ی قابل توجه‌ اين‌که اکثر رهبران جوان اين جريان‌ها با افزايش سن، دانش، تجارب و مهارت‌های سياسی‌شان بعدا به نقد پيشينه‌شان در همين جريان‌ها پرداختند و در ميان‌سالی در سبک و اهداف سياست‌ورزی‌شان تجديد نظر کردند. به تعبير ديگر، در چند دهه‌ی گذشته جوانان اغلب وقتی به طور مستقل و بدون همراهی ميان‌سالان، رهبریِ سياسی کرده‌اند، عملا بيشتر به خير عمومی ضربه زده‌اند.

اما در الگوی دوم که تجربه‌های کامياب‌تری بوده‌اند، جوانان با همراهیِ رهبران سياسیِ ميان‌سالِ کارآزموده‌تر و چيره‌دست نقش‌آفرينی کرده‌اند. جنبش‌های آزادی‌خواهانه و عدالت‌طلبانه‌ی سده‌ی اخير ايران نمونه‌های خوبی از اين الگو بوده‌اند. تعدادی از اعضای جوانِ «ندای ايرانيان» نيز به تجربه‌ی موفقِ نقش‌آفرينیِ جوانان در انتخابات ۸۸ و ۹۲ اشاره کرده‌اند. اما جوانان فعال در اين دو انتخابات (که نگارنده هم به عنوان مدير پويش موج سوم در ۸۸ و يکی از فعالان انتخابات ۹۲ يکی از آن‌ها است) نبايد دچار توهم و بزرگ‌بينی شوند. اگر در ۸۸ و ۹۲ توفيقی داشتيم از جمله به اين دليل بود که ميان‌سالان و بزرگان اصلاحات را همراه کرديم، واگرنه به طور مستقل کامياب نمی‌شديم.

اگر پويش موج سوم با قريب به نيم ميليون عضو پويشگر و چهل نوع فعاليت در سال ۸۷ و ۸۸ توفيقی داشت به اين خاطر بود که در نهايت توانست بعد از لابی با ۲۰۰ فعال سياسی اصلاح‌طلب (از سعيد حجاريان، عبدالله نوری و محمد موسوی خويينی تا ابراهيم يزدی، محمدرضا خاتمی و مصطفی معين) حمايت آن‌ها و چند صد نفر مشاهير سياسی، هنری و فرهنگی را برای شرکت در انتخابات و نامزدی خاتمی و سپس حمايت از موسوی جلب و رسانه‌ای کند. توفيق ستاد ۸۸ در سازماندهی جوانان مشارکت و اصلاح‌طلب شهرستان‌ها نيز از جمله به اين دليل بود که در سطح احزاب، ميان‌سالان و چهره‌های کليدی اصلاح‌طلبان برای فعاليت برای ستاد خاتمی و سپس موسوی اجماع وجود داشت. همچنين موفقيت نقش‌آفرينی جوانان در انتخابات ۹۲ به اين خاطر بود که در نهايت توانستند با کمکِ بخشی از ميان‌سالانِ اصلاح‌طلب و فشار و بسيج اجتماعی و چانه‌زنی، ‌اکبر هاشمی رفسنجانی و اعضای «شورای مشاوران اصلاح‌طلبان» با رياست سيدمحمد خاتمی را برای ائتلاف و حمايت تمام‌قد از حسن روحانی قانع کنند. به نظر می‌رسد اگر در نهايت شورای مشورتی اصلاح‌طلبانِ ميان‌سال و خاتمی و هاشمی همراه نمی‌شدند، همه‌ی فضاسازی‌های رسانه‌ای، لابی‌ها با چهره‌های سياسی، موج‌سازی‌های مجازی و تاثيرگذاری‌های جوانان در ۹۲ ناکام می‌شد و به پيروزی روحانی نمی‌انجاميد. يکی از دلايلی که بخشی از جوانانِ «ندای ايرانيان» در هفته‌های پايانی انتخابات تاثيرگذار نبودند هم اين بود که نتوانستند همراهی بزرگان اصلاح‌طلبی را برای حمايت از نامزدی محمدرضا عارف جلب کنند و در کمپين انتخاباتی حسن روحانی هم نقش فعالی ايفا نکردند. جوانان اصلاح‌طلب بدون همراه کردن بزرگان اين جريان امکان تاثيرگذاری مثبت و وسيع ملی نخواهند داشت.

برخی از اعضای جوانِ «ندای ايرانيان» به اين واقعيت اشاره می‌کنند که اکثر رهبران سياسی کنونی ايران در دهه بيست و سی زندگی‌شان وارد سطوح عالی مديريت سياسی شده‌اند و خواهان اين‌اند که نسل قبلی اجازه‌ی تجربه‌ی مشابهی را به نسل جديد بدهد. اما اتفاقا يکی از نقدهای اصلی و وارد ما به نسل قبلی ورودشان به رهبری سياسی در جوانی بدون تجربه و شايستگی کافی و آزمون و خطاهای پرهزينه‌ از جيب منافع ملی و مصالح ايرانيان بوده است. از سوی ديگر، کارآزمودگی و ميانگين سنی بالاترِ کابينه‌‌های بازرگان، خاتمی و روحانی نسبت به ديگر کابينه‌های بعد از انقلاب از امتيازات اين کابينه‌ها است. جامعه‌ی ايران در طول سی و شش سال گذشته برای تربيت، تجربه‌اندوزی سياسی، تغييرات فکری و پخته‌شدنِ جوانان انقلابی ۵۷ هزينه‌های زيادی داده است. حال که به بهترين سال‌های خيررسانیِ‌ سياسی‌شان رسيده‌اند جايشان را به جوانانی بدهند که هنوز برای اين نقش‌آفرينی در اين سطح تربيت، آماده و ورزيده نشده‌اند؟ دو بار از يک سوراخ گزيده شويم؟ بسياری از چهره‌های سياسی امروز که در ميان‌سالی لايق رهبری سياسی شده‌اند در دهه‌ی بيست و سی زندگی‌شان بدون بصيرت، شايستگی و تجربه‌ی کافی در سطوح عالی سياست‌ورزی می‌کردند و اين اشتباه تکرارکردنی نيست.

«حزب جوانان» همان‌قدر کم‌تاثير، کم‌ارزش و کم‌‌توفيق خواهد بود که «بيمارستان جوانان»، «دانشگاه جوانان»، «اتاق بازرگانی جوانان» و «خانه‌ی هنرمندان جوانان»؛ چرا که سياست هم به اندازه‌ی اين حوز‌ه‌ها «حرفه‌» است. در عرصه‌ی سياسی ايران ما بيشتر نيازمند «حرفه‌ای‌گرايی» هستيم تا «جوان‌گرايی»، همانطور که در دانشگاه و بيمارستان بيشتر نيازمند شايستگانِ حرفه‌ای‌تر هستيم تا جوان‌. در بازار آزادِ سياست، جوانانِ حرفه‌ای هم بايد بتوانند مانند ميان‌سالان و کهن‌سالان با اتکا به سرمايه‌ها و مهارت‌هايشان رقابت کنند، اما «جوان» نبايد يارانه بگيرد و مشمول معافيت مالياتی شود. «سياست‌مدارانِ بهتر» بايد بر صدر بنشينند و نه لزوماً «جوان‌تر». در سياست‌ورزی حرفه‌ای و اخلاقی مبنای پيشرفت نه جوانی و پيری و نه حتی سابقه‌ی زندان و قربانیِ ظلم بودن که تنها کارنامه‌ی موفق سياسی، توانايی‌ها و شايستگی‌هايی است که به کار «بسطِ خير عمومی» می‌آيد. «تبعيض سنی» در سياست هم عليه جوانان ناروا است و هم عليه ميان‌سالان. «حزب جوانان» همان‌قدر غريب است که «حزب مردان يا زنان»، «حزب چپ‌دست‌ها» و «حزب ريش‌دارها». جوانی نيز همانقدر نشانه‌ی شايستگی برای رهبری سياسی است که مرد يا زن، چپ‌دست و ريش‌دار بودن. هيچ‌کدام نه از حرفه‌ای‌گری سياسی خبر می‌دهد و نه از بی‌کفايتیِ سياسی.

از قضا جوانان سياسی هر جا از خود توان و شايستگیِ حرفه‌ای بيشتری نشان داده‌اند به نحوی طبيعی در رقابت با ميان‌سالان تاثيرگذارتر شده‌اند و نسل قبلی از حضورشان استقبال کرده‌است. سردبيری جوانان در تعدادی از پرتيراژترين مجلات و روزنامه‌های کشور، ميان‌داریِ جوانان در کمپين‌های انتخاباتی دهه‌ی اخير و جريان‌سازی‌شان در شبکه‌های اجتماعی آن‌لاين از نمونه‌های کاميابی‌شان و استقبال نسل قبل از تاثيرگذاری مبتنی بر شايستگیِ حرفه‌ایِ جوانان است. برای کسب آمادگی جهت عضويت در شورای مرکزی احزاب، مجلس و کابينه نيز شاخه‌های جوانان احزاب کنونی، تشکل‌های دانشجويی و مدنی، سطوحِ مادون وزير در دولت و ديگر بسترهای سياست‌ورزی مجال مناسب‌تری از يک «حزب جوان‌محور» است. حضور ميان‌سالان در کنار جوانان در يک حزب احتمال خطاهای پرهزينه را کاهش می‌دهد و زمينه‌ی انتقال تجربه‌ها و تربيت سياسی را فراهم‌تر می‌کند. خوشبختانه از سال ۸۸ اختلاف ميان‌نسلی اصلاح‌طلبان هم کاسته شده است.

«افسانه‌ی مطلوبيت تعدد بيشتر احزاب»

صرف نظر از اين‌که محوريت جوانان در شورای مرکزی يک حزب نقدکردنی است، نفس تشکيل حزب جديد بدون دلايل کافی هم شايسته‌ی نقد است. از سخنان اعضای موسس «ندای ايرانيان» برمی‌آيد که «تعدد بيشتر احزاب سياسی» را فی‌نفسه مطلوب می‌دانند. غافل از اين‌که آن‌چه تکثر و تعدد نامحدودش مطلوب است ساير نهادهای مدنی و سازمان‌های مردم‌نهاد است و نه حزب سياسی. اتفاقا در چشم‌اندازی بلندمدت در عرصه‌ی سياسی ايران به «ادغام برخی از احزاب موجود»، شکل‌گيری احزاب فراگيرتر و کاهش تعداد احزاب نياز داريم و نه «احزاب جديد و بيشتر». تاسيس حزب جديد در صورتی خواستنی است که واقعا نمايندگی بخشی محذوف و بی‌صدا از جامعه را عهده‌دار شود که در ميان احزاب قبلی نماينده نداشته‌اند. مساله‌ی اصلی دموکراسی نمايندگی است و نه تعدد نامحدود احزاب. عرصه‌های سياسی تکامل‌يافته هم معمولا دارای دو يا سه يا حداکثر چهار حزب اصلی‌اند که هر کدام مطالبات بخش بزرگی از جامعه را نمايندگی می‌کنند.

اصولا يکی از نشانه‌های خامیِ فرهنگ تحزب در ايران همين است که «اختلافاتِ درون‌حزبی» چندان به رسميت شناخته و تحمل نمی‌شود و بعضاً اختلاف‌های اندکِ درون‌نسلی و ميان‌نسلی موجب انشعاب و تاسيس حزب جديد می‌شود، انباشت تجربه‌ و سابقه‌ی حزبی، کمتر اتفاق می‌افتد و گستره‌ی پوشش و حمايت اجتماعی احزاب کمتر می‌شود. به عنوان مثال اختلاف سياسی «درون‌حزبی» ميان دو سر طيف «حزب کارگر» انگلستان از اختلاف سياسی ميان احزاب «مشارکت»، «سازمان مجاهدين انقلاب اسلامی»، «کارگزاران» و «نهضت آزادی» در ايران بيشتر است اما اين اختلاف‌های داغِ درون‌حزبی تحمل می‌شود و به انشعاب و تعدد بيشتر احزاب نمی‌انجامد. در ايران پيش از انقلاب ۵۷ هم بيش از ۹۰ حزب و جمعيت سياسی با انشعاب‌های پياپی بعضاً تا حد محو شدن کوچک شدند.

مشکل اصلی در ايران فقدان «آزادی احزاب» است و نه «محدوديت تعدادشان». مخالفان تحزب با کالايی که در اين احزاب عرضه می‌شود مشکل دارند و نه با برند و عنوانش. پاره‌ای از احزاب اصلی اصلاح‌طلب نيز در شرايط کنونی مجال فعاليت دارند و می‌توان شوراهای مرکزی و شاخه‌های جوانان‌شان را تقويت کرد. اگر مجال فراهم شود اتفاقا عرصه‌ی سياسی ايران مستعد يک نظام دو-سه حزبیِ فراگير است و تا آن زمان هم به مرور بايد به سمت ادغام احزاب کنونی و شکل‌گيری حزبی شمول‌گراتر رفت که حداقل مجموعه‌ی نيروهايی را که در جلسات شورای مشورتی اصلاح‌طلبان شرکت می‌کنند و در انتخابات ۹۲ تصميم واحدی گرفتند پوشش بدهد. اما حرکت «ندای ايرانيان» در جهت عکس است، چون به جای ادغام در مسير تعدد و انشعاب بيشتر است و لاجرم نمی‌تواند پشتوانه‌ی اجتماعی قابل ملاحظه‌ای کسب کند.

به ديگر سخن، تاسيس حزب جديد مطلوب نيست مگر اين‌که يا نماينده‌ی گروه اجتماعی جديدی باشد و يا حاصل ادغام جريان‌های موجود. در مورد «ندای ايرانيان» هيچ کدام از اين دو وصف صادق نيست. «ندای ايرانيان» سخنی ندارد که يکی از احزاب و گروه‌های موجود نتوانند بگويند و نماينده‌ی گروه‌ اجتماعی‌ای نيست که مجموعه‌ی گروه‌های اصلاح‌طلب با محوريت خاتمی آن را پوشش ندهند. تعداد فعالان سياسی تراز اول اصلاح‌طلب در ايران در حدی است که حتی در يک حزب فراگير، قدرتمند و بزرگ هم جاشدنی است. صف‌آرايی سياسی اصلی اصلاح‌طلبان بايد در برابر راست افراطی باشد و اين انشعاب‌ها اختلافات درون‌گروهی را افزايش می‌دهد. يکی از نقاط قوت اصلاح‌طلبان در سال‌های اخير نيز انسجام آن‌ها بوده است که با تاسيس جريان‌های جديد می‌تواند کمتر شود. راست افراطی هم می‌تواند از اين تعدد نام‌ها و تشکل‌های اصلاح‌طلب که آب را گل‌آلود می‌کنند استفاده کند و با تاييد صلاحيت نامزدهای غيررای‌آورِ احزاب جديد، زمينه‌ی رد صلاحيتِ کم‌هزينه‌ترِ نامزدهای رای‌آورِ اصلاح‌طلب (و حتی ميانه‌رو) در انتخابات مجلس را فراهم کند. ميان‌سالانِ اصلاح‌طلب به قدر کافی زير ضرب مخالفان هستند و حيف است نتيجه‌ی ناخواسته‌ی عملکرد بخش کوچکی از جوانانِ اصلاح‌طلب، کمک به حذف بيشتر و کم‌هزينه‌ترِ ميان‌سالان و در نتيجه حذف راحت‌تر جوانان اين جريان باشد.

تا زمان شکل‌گيری احزاب اصلاح‌طلب فراگيرتر، جوانان اصلاح‌طلب می‌توانند در احزاب موجود يا بازوی جوانان شورای مشورتی اصلاح‌طلبان نقش‌آفرينی کنند و بکوشند با کسب تجربه و نشان دادن شايستگی سهم بيشتری از شورای مرکزی اين احزاب و ليست‌های انتخاباتی بگيرند. اگر هم با راهبردها و تاکتيک‌های رهبران احزاب کنونی مخالف‌اند، چرا نمی‌کوشند از طريق لابی و گفتگو مسير حزب را تغيير دهند؟ يکی از اهداف اعلام شده برای «ندای ايرانيان»، تعامل و چانه‌زنی بيشتر با نهادهای قدرتمند سياسی در ايران است. دوستان «ندای ايرانيان» می‌توانند برای تمرين و دست‌گرمی هم که شده اول برای قانع کردن بزرگان احزاب‌شان يا سهم بيشتر در شورای مرکزی حزب يا حتی شورای مشاوران اصلاح‌طلبان رايزنی کنند و اگر موفق شدند به توفيق مذاکره با ساير نيروهای سياسی هم اميد ببندند. اگر اين جوانان از همراه کردن ساير جوانان اصلاح‌طلب و اصلاح‌طلبانِ نسل پيشين‌ عاجز باشند، به طريق اولی در همراه کردن مديران ساير نهادهای قدرتمند ناکام می‌شوند. اگر امکان جلب حمايت و اعتماد ميان‌سالان احزاب کنونی، خاتمی، بزرگان اصلاح‌طلب و اکثر جوانان اين جريان را نداشته باشند، با چه توشه و توانی می‌خواهند در مذاکره با نهادهای امنيتی موفق شوند؟ اگر بزرگان اصلاح‌طلبی و حتی ساير جوانان حزبمان را هم نتوانيم همراه کنيم، انتظار داريم جناح مقابل چه تره‌ای برايمان خرد کند؟

اما بياييد فرض کنيم اين دو ايراد شکلی مهم به «ندای ايرانيان» وارد نباشد. يعنی اولا حزب جوانان نباشد و ثانيا دلايل کافی برای اين‌که حزب جديد تاسيس کنند داشته باشند. سوال شکلی ديگری که می‌توان پرسيد اين است که وزنه‌های اين جريان کيستند؟ اگر بنا است فضايی برای تحرک سياسی باز شود، چرا با همراهی بزرگان و چندين چهره‌ی ميان‌سالِ خوش‌سابقه‌ و توانمند که مجال فعاليت هم دارند حزبی تاسيس نشود؟ کدام حزب موفق در قرن اخير در ايران تاسيس شده است که چندين چهره‌ی تراز اول ميان موسسان آن نبوده‌اند؟ نهضت آزادی هنوز از سرمايه‌ی نام موسسانش - بازرگان، طالقانی و سحابی – و عضويت چند چهره‌ی با نفوذ زنده است. احزاب کارگزاران و مشارکت و مجمع روحانيون هر کدام دارای چندين چهره‌ی تاثيرگذار در عرصه‌ی عمومی و اعضای خوش‌نام و توانمند کابينه‌های دولت‌های پيشين‌اند. اما «ندای ايرانيان» دارای چهره‌ها‌ی تراز اول و با نفوذ سياسی با سرمايه‌ی سياسی و اخلاقی قابل اتکا نيست. حزبی که نتواند لااقل برای شروع چند چهره‌ی برجسته را همراه کند با چه سرمايه‌ای اميد به تاثيرگذاری در جامعه‌ای دارد که هنوز سياست‌ورزی‌اش حول سرمايه‌ی اجتماعی «شخصيت‌ها» است؟

اهداف مبهم و نامنسجم

گذشته از دو «نقد شکلیِ» عمده‌ی فوق‌الذکر، بر اساس اطلاعيه‌های اين تشکل نوپا، چند «نقد محتوايی» نيز ذکرکردنی است:

- اصلاحيه‌های مکرر و تغييرات مواضع سخنگويان «ندای ايرانيان» نشان می‌دهد که آن‌چه اعلام می‌شود به قدر کافی انديشيده و سنجيده نيست. گاهی خود را «نسل دوم گفتمانی» می‌دانند و گاهی «نسل دوم سنی». در خبر اصلیِ تاسيس «ندا» نيز، به خطا، بر محوريت سيدمحمد خاتمی تاکيد شده بود که بعدا با تذکر خاتمی مبنی بر اين‌که با هيچ تشکل خاصی ارتباط ويژه‌ای ندارد تصحيح شد. استفاده از رانت نام خاتمی بدون تاييد و رضايت او و علی‌رغم عدم همراهی شورای مشاوران او روا نبود. نام اصلی تشکل هم از «نسل دوم اصلاح‌طلبان - ندا» به «ندای ايرانيان» تغيير کرد. اين تصحيح تحسين‌کردنی است چون هم از نام اصلاح‌طلبان بدون همراهی ساير احزاب و چهره‌های تاثيرگذار اين جريان استفاده نمی‌شود و هم اکثر نسل جوان اصلاح‌طلبان (از جمله شاخه‌های جوانان احزاب، فعالان دانشجويی و مدنی، و جوانان زندانی اصلاح‌طلب) جذب و حامی اين تشکيلات نشده‌اند (بگذريم از اين‌که اگر جريان تحت هدايت مهدی بازرگان را نسل اول اصلاح‌طلبان بدانيم، جوانان امروز نسل سوم می‌شوند، نه دوم).

- در سخنرانی‌ها و مصاحبه‌های اعضای اصلیِ «ندای ايرانيان» مکررا سابقه‌ی اصلاح‌طلبان و رهبرانشان در چند انتخابات پيشين نقد شده است. نقد اصلاح‌طلبان از منظری مستقل و حتی از موضعی درون‌گروهی و درون‌حزبی خواستنی و ضروری است، اما در شرايطی که اعضای «ندای ايرانيان» می‌دانند پاسخ‌های اعضای احزاب محوری اصلاح‌طلب و چهره‌های اصلی اين جريان اجازه‌ی انتشار رسمی ندارد، نقد يک‌طرفه در عرصه‌ی عمومی خلاف مروت و اخلاق سياسی است. چنان‌که سيدمحمد خاتمی نيز متذکر شد، وقتی هنوز بسياری از چهره‌ها و رهبران و حتی جوانان اين جريان در حبس و حصرند و تحرک و پاسخگويی‌شان پرهزينه است، اين ميزان اصرار بر نقدِ يک‌طرفه روا به نظر نمی‌رسد. بگذريم از اين‌که اکثر اين جوانان از حاميان پرشور همان رفتارهايی بوده‌اند که امروز به نقدش نشسته‌اند.

- اصولِ حزب «ندای ايرانيان» که توسط سخنگويشان اعلام شد نيز انسجام و استحکام ندارد. برای مثال «عمل‌گرايی» و «آرمان‌گرايی» هر دو از اصول حزب اعلام شده‌اند، در حالی‌که يک دوگانه‌ی متضاد را تشکيل می‌دهند. نسبت دين و سياست در انديشه‌ی سياسی بنيانگذاران نيز روشن نيست. حزبی که تکليفش در نظر مشخص نباشد، در عمل استعداد تذبذب و خطای بيشتری پيدا می‌کند.

- زبانی که توسط چهره‌های اصلی «ندای ايرانيان» در سخنرانی‌ها و مصاحبه‌ها به کار می‌رود بعضا با زبان اصلاح‌طلبان فاصله دارد و حتی از مخالفان اصلاحات وام گرفته می‌شود. محتوای برخی از جملات هم گاهی با پرنسيب‌ها و اصول منسجم مرام اصلاح‌طلبانه سازگار نيست. منظورم از «اصلاح‌طلبی» در اين نوشته «تلاش برای بسط دموکراسی، آزادی، عدالت و رفاه بدون به خطر انداختن نظم و امنيت» است که حداقل در ۱۷ سال گذشته در ايران تبار، رهبران و سوابق مشخصی دارد. اگر اعضای «ندای ايرانيان» می‌خواهند از رانت نام خاتمی و اصلاحات بهره بگيرند رواتر است که به زبان، گفتمان، اصول و پرنسيب‌های اين جريان با محوريت خاتمی هم پايبند باشند. و اگر به سابقه، تبار، زبان و اصول اين جريان نقدهای ريشه‌ای دارند، لااقل (در شرايطی که اصلاح‌طلبی به قدر کافی منتقد دارد و تحت فشار مخالفان است) از تابلو و عنوان ديگری استفاده کنند.

- يکی ديگر از محورهای مورد تاکيد در سخنرانی‌ها و مصاحبه‌های اعضای «ندای ايرانيان» لزوم اعتمادسازی و تعامل با نهادهای قدرتمند رسمی است. اما به نظر می‌رسد در اين اظهارات از چند نکته غفلت می‌شود. اولا تعامل، اعتمادسازی، مذاکره و گفتگو با نهادهای قدرتمند و ديگر جريان‌های سياسی با حفظ هويت سياسی معنا دارد و «استحاله‌ی گفتمانی» و «مستعمره‌شدن زبان و اهداف سياسی»‌مان يکی از طرفين مذاکره و تعامل را محو می‌کند. به تعبير ديگر تعامل، روزنه‌گشايی برای تحرک سياسی، انعطاف، نرمش و حتی سازش مطلوب است، به شرطی که در جهت بسط عدالت، دموکراسی، آزادی و رفاه باشد. ثانيا برای هدف مطلوب مذاکره و تعامل، بهترين کارگزار رهبرانی مثل سيدمحمدخاتمی، حسن روحانی و اکبر هاشمی رفسنجانی‌ و چهره‌های محوری اعتدال‌گرايان و اصلاح‌طلبان‌اند و نه چند جوان يا چهره‌های غيرترازاول سياسی. کسی که وارد تعامل و مذاکره می‌شود بايد متکی به حمايت اجتماعی گسترده و دارای نفوذ وسيع ميان چهره‌ها و احزاب اصلاح‌طلب و ميانه‌رو باشد. خوشبختانه هر سه چهره‌ی فوق‌الذکر برای تعامل و مذاکره به نفع خير عمومی ايرانيان هميشه آمادگی دارند، اگر رخصت بيابند. ثالثا مطلوبيت تعامل و مذاکره با حفظ کرامت و پرنسيب‌های اصلاح‌طلبانه و با التزام به اخلاق سياسی مورد تاييد همه‌ی نيروهای کليدی اصلاح‌طلب است و سخن جديدی نيست که حزب «ندای ايرانيان» بگويد. مگر تاکنون رهبران اصلی اين جريان با تعامل مخالف بوده‌اند؟ مگر تاکنون جريان اصلی اصلاح‌طلبان به دنبال اصلاح غيرتدريجی و غيرقانونی بوده؟ سياست‌ورز اخلاقی فقط در چارچوب «اخلاقا مجاز» و «روا» به دنبال «بهترين نتايج عملی» برای بهبود زندگی شهروندان است. بدون دروغ، اظهار پيشمانی و توبه‌ی نمايشی و در چارچوب اخلاق، هر ميزان مذاکره و تعامل تشويق‌کردنی است، اما کارگزار مناسبش رهبران اين جريان‌اند که مورد وثوق، اعتماد و احترام طيف گسترده‌ای از اصلاح‌جويانند. بدون استحاله‌ يا خنثی‌سازیِ اصلاح‌طلبی، هم می‌توان اصلاحات سياسی و اقتصادی را بسط داد و هم اقدامی نکرد که به دست مخالفان اصلاحات ابزاری برای تضعيف دموکراسی‌خواهی و عدالت‌جويی بدهد.

×××

حزبی که نه چهره‌های بانفوذ و ترازاولی را جذب کرده، نه پايگاه اجتماعی مستقل قابل اتکايی دارد و نه اصول و مرام‌نامه‌ی منسجمی، قاعدتا در عمل چندان کامياب نخواهد شد. احتمالا موجی است که می‌آيد و می‌رود. حيف است سرمايه‌ی سياسی جوانان خوش‌آتيه و دوستان عزيزمان خرج جريانی ابتر شود که حتی اعتماد بزرگان اصلاح‌طلب را جلب نکرده است. تا زمانی که احزاب اصلی اصلاح‌طلب مجال تحرک بيشتری بيابند يا حزب اصلاح‌طلب فراگيرتری با محوريت رهبران اين جريان شکل بگيرد، شورای مشاوران اصلاح‌طلبان به رياست سيدمحمد خاتمی می‌تواند اطمينان حاصل کند که ائتلاف وسيع اصلاح‌طلبان، اعتدال‌گرايان و ميانه‌روها حفظ شود و در انتخابات پيش رو نيز از ليست واحدی حمايت کنند. خوشبختانه دولت ميانه‌روی کنونی نيز نسبت به سال‌های قبل زمينه‌ی مناسب‌تر و کم‌هزينه‌تری را برای فعاليت‌های جامعه‌محورِ جوانانِ اصلاح‌طلب فراهم کرده‌است و آن‌ها می‌توانند بيشتر بياموزند و بخوانند و هم‌انديشی کنند، در شيوه‌های نوين سياست‌ورزی ماهرتر شوند، در بازوی جوانان شورای مشاوران اصلاح‌طلبان و احزاب کنونی قوی‌تر فعاليت‌ کنند، با تقويت نهادهای نمايندگیِ گروه‌های متکثر اجتماعی و ارتباط با «روشنفکران ارگانيکِ» آن‌ها، مطالبات اين گروه‌ها را بهتر بشناسند و نمايندگی کنند، رسانه‌ها و نهادهای مدنی بيشتری بنا کنند و بال اجتماعی اصلاحات را در ايران تقويت کنند.

نقدهای بالا به اين معنا نيست که اصلاح‌طلبان برای ادغام جوانان، تحرک سياسی و فعاليت آزادانه‌تر با موانع برطرف‌شدنی و مشکلات حل‌شدنی مواجه نيستند. اما اصلاح‌طلبان جوان برای اصلاح در اين زمينه‌ها به داشته‌ها و سرمايه‌های سنت اصلاح‌طلبی در ايران پشت پا نمی‌زنند، بر دوش نسل‌های قبلی می‌ايستند، در سنت آن‌ها پيش‌تر می‌روند و به دنبال ويران‌گری و دوباره‌سازی نيست. اعضای حزب «ندای ايرانيان» مکررا از لزوم «پوست‌اندازی اصلاح‌طلبان» سخن گفته‌اند. اما لزومی به اين پوست‌اندازی نيست، چراکه مخالفان اصلاحات پوست اصلاح‌طلبان را در ۹ سال گذشته به قدر کافی کنده‌اند. با اين‌حال اصلاح‌طلبان با پوست کنده در سال ۹۲ فرصت‌سازی کردند و استوار مانده‌اند. اکنون بايد مراقب گوشت و پوست و ارگان‌های حياتیِ اصلاح‌طلبی بود تا پوست نو و شاداب‌ترِ اصلاح‌طلبی در دوره‌ی دولت اعتدال دوباره برويد و با افزايش بنيه‌ی مدنیِ جامعه‌ و تقويت و گسترشِ ائتلاف اصلاح‌طلبان و ميانه‌روها، دموکراسی‌خواهی، عدالت‌طلبی و آزادی‌خواهی در ايران رويين‌تن شود.

برگرفته از: روزنامه‌ی اعتماد – ۵/۶/۹۲


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016