چهارشنبه 12 آذر 1393   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


خواندنی ها و دیدنی ها
پرخواننده ترین ها

پيشگفتاری بر در اختيار عموم قرار گرفتنِ کامل روزنامه انقلاب اسلامی، محمد جعفری

محمد جعفری
روزنامه انقلاب اسلامی را می توان به مثابه تجربه‌ای خاص و البته به شدت درس‌آموز از تاريخ آزادی بيان در دوران اخير دانست که مانند صفحه‌ای هرچند کوتاه ولی خواندنی به سبک خاص خويش از دوران نوزادی انقلابی سخن می‌گويد که مثل خود روزنامه در اندک زمانی مجبور به هجرتی دوباره از وطن به مثابه زمان و مکان تحقق آزادی انسان شد

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


«دو خط آزادی ، استقلال و حقوق مداری و استبداد و انحصار طلبی که با نقاط قوت و ضعف خود که از مشروطه شروع شده و رو در روی هم قرار گرفته و همچنان ادامه داشته تا به منظور باز يافت آزادی، استقلال و حقوق از دست رفته خويش در انقلاب شرکت کردند و موجب پيروزی آن گرديدند. اما بعد از پيروزی غفلت از اينکه آقای خمينی رهبر انقلاب خود در خط اسلام بيانگر قدرت است و نه آزادی، با ساخت ابزار قدرت نظير دادگاههای انقلاب، سپاه پاسداران ،جهاد سازندگی و... و و در اختيار وی قرار گرفتن در نتيجه در کنار حامی و پشتيبان خط استبداد و انحصار طلبی و يا به عبارت ديگر خط اسلام بيانگر قرار گرفت. و باز تقابل اين دو خط شروع شد. با پيروزی آقای بنی صدر در انتخابات رياست جمهوری، تقابل اين دو خط وضوح بيشتری پيدا کرد و با کودتا عليه اولين منتخب مردم خط دوم بر خط اول غلبه پيدا کرد.»
روزنامه انقلاب اسلامی را می توان به مثابه تجربه‌ای خاص و البته به شدت درس‌آموز از تاريخ آزادی بيان در دوران اخير دانست که مانند صفحه‌ای هرچند کوتاه ولی خواندنی به سبک خاص خويش از دوران نوزادی انقلابی سخن می‌گويد که مثل خود روزنامه در اندک زمانی مجبور به هجرتی دوباره از وطن به مثابه زمان و مکان تحقق آزادی انسان شد. بنابراين بررسی و مطالعه آن، به خصوص برای نسل بعد از انقلاب که آن شور و غوغای ايجاد شده در فردای يکی از بزرگترين انقلابهای کلاسيک پايان قرن بيستم را از نزديک تجربه نکرده است، شايد از بسياری ابعاد می‌تواند هيجان‌انگيز باشد.
گرچه تاريخچه روزنامه انقلاب اسلامی از بدو تأسيس تا توقيف خودسرانه آن به حکم آقای لاجوردی و به دستور مستقيم آقای بهشتی رئيس قوه قضائيه وقت و فراز و نشيبهای آن از جهات مختلف در کتاب «روزنامه انقلاب اسلامی در مسير تاريخ» آمده است، اکنون که به همت و کوشش چند نفر از دوستان آزاديخواه تمامی نسخه‌های روزنامه برای دسترسی محققان، پژوهشگران و عموم مردم در سايت قرار می گيرد، بی مناسبت نيست چند نکته را به هدف روشنايی بيشتر در باره اين پديده خاص دوران بهار انقلاب ايران و وجوه سياسی و فکری مرتبط با آن عنوان کنم.

۱. محققان و پژوهشگرانی که به متن روزنامه مراجعه می‌کنند خوب است به اين نکته توجه کنند که بستر نشر روزنامه چه زمان و مکانی است. در آن دوران بنا به دلايل خاص انقلابی و سياسی و اجتماعی و حتی دينی - که جای پرداختن به آن ها اينجا نيست- اين طور نبود که هر حقيقتی را بشود افتابی کرد. بسياری از سخنها و رفتارها بطور سربسته و با ايماء و اشاره مورد اشاره قرار می‌گرفت زيرا از ديد ما در آن زمان جامعه آن وقت بيش از اين را تحمل نمی کرد. پس بر خواننده است که دست از تحقيق و وارسی نکشد و هرجا را که برايش ناروشن بود به کمک ديگر منابع در اختيارش، مثل کتابهای منتشر شده، به زير روشنائی ببرد. درکتاب «روزنامه انقلاب اسلامی در مسير تاريخ» بخشی از اين ناگفته ها بيان شده است و بويژه برای نکاتی که در سرمقاله‌هائی که به قلم اينجانب بوده است، توضيح‌های لازم آمده است.

۲. روزنامه انقلاب اسلامی بر اساس يک انديشه نسبتا منسجم در باره نسبت انسان- در وطن- با دين-درآزادی شکل گرفته بود. کوشش ما در روزنامه اين بود که از طريق بيان دينی نشان دهيم که تا حد امکان انديشه و عمل و گفتار مبتنی بر آزادی را نبايد با مؤلفه های قدرت درآميخت، بلکه تا آنجا که به وسع بشری‌امان می رسد- که هيچگاه نيز به کمال نخواهد بود، ضمن آنکه بيان آزادی را شفافتر ارائه کنيم، با شالوده شکنی از بيانها و رفتارهای عمومی به خصوص نزد دولتی ها و اصحاب قدرت نشان دهيم که راه از بيراه کدامست. ما با تمام وجود و با بضاعت نه چندان زياد علمی وآگاهی دينی خود و ديگران آنچه در توان داشتيم به‌ طرق مختلف برای تنوير افکار عمومی وبرانگيختن مردم به حفظ آزادی بدست آمده و غفلت نکردن ازآن بکار برديم. اما افسوس و صد افسوس که نه تنها مردم بلکه غالب روشنفکران دينی اولاً دين را بيان قدرت می‌دانسته و همچنان می‌دانند و ثانياً در دام دين فروشان و دين ستيزان و تزوير و ريا گرفتار آمده، و انقلاب اسلامی را به تلاشی دوباره برای برقراری انواع رابطه قدرت فهم می کردند. بيشتر اين کسان از زبان آقای خمينی به دين خود می نگريستند و نه ضابطه های بيان آزادی و نه حتی به قول و قرارهای داده شده بوسيله همين آقای خمينی در پاريس يعنی زمانی که خارج- از- قدرت بود.
اهداف اصلی و مورد قبول دست اندرکاران روزنامه انقلاب اسلامی بنابر اساسنامه عبارت بود از:
يک- سامان و سازمان دادن مبارزه آزاديخواهان و استقلال طلبان در مقابل استبدادگرايان و انحصار طلبان.
دو- تحقق بخشيدن و جا انداختن بحث آزاد به منظور دستيابی به حل مسائل کشور و حذف اسلحه و قدرت برای ارائه راه حل مسائل کشور.
سه- جريان آزاد انديشه و اطلاعات و انتشار نظرات و ديدگاهای صاحب نظران.
چهار- حفظ و حراست از منزلت، حرمت و شرافت انسانها از دستبرد انحصارگران و دفاع از آزادی و حقوق فردی و اجتماعی.
پنج- عرضه دين، بعنوان بيان آزادی و آزادی بخشی و مبری کردن آن از بيان قدرت.
شش ـ نشان دادن کاربرد سياست موازنه منفی (عدمی) در ابعاد مختلف آن بمنظور تنها روش دستيابی به آزادی و استقلال چه در عرصه کشور و چه در عرصه فردی و اجتماعی و يا بعبارت ساده‌تر نه زير بار ظلم رفتن و نه ظالم بودن نسبت به خودی و بيگانه.
هفت ـ مطرح کردن آزادی و استقلال بعنوان دو روی يک سکه، در ابعاد گوناگون آن و بدست دادن ضابطه و معيار برای سنجش آن و تشخيص سره از ناسره و حفظ آن از دستبرد انحصارگرايان و مستبدان.

۳. روزنامه انقلاب اسلامی از آغاز نشرش در ۲۹ خرداد ۵۸ تا ۱۷ خرداد ۶۰ که با چراغ سبز آقای خمينی و زير نظر اقای بهشتی به هدف تنگتر کردن حلقه محاصره عليه رئيس جمهور منتخب ملت ايران توقيف شد، شاهدی عينی از يکی از پر حادثه ترين دوران تاريخ معاصر است. اما زمينه فکری اين کار به پيش از انقلاب برمی‌گردد. در سالهای ۵۷-۵۶ و حتی قبل از آن، آقای بنی صدر و بعضی از دوستانشان فکر ايجاد روزنامه و يا مجله ای مستقل را در ايران در سر می‌پروراندند. بارها صحبت شده بود که برای موفقيت در تبعيد و حفظ و حراست از آزادی و استقلال و حقوق فردی و اجتماعی در دنيای امروز، روزنامه می‌تواند نقش مهمی بازی کند. آقای بنی صدر در همان بدو ورود به تهران و شرکت در جلسات سخنرانی، بحث آزاد و پرسش و پاسخ را در رابطه با "مسائل عقيدتی و راه حل مسائل کشور" با شرکت تمامی گروه ها و دسته‌ها مطرح کرد که انصافا در همه جا با استقبال عامه مردم مواجه شد. آقای خمينی ابتدا قول داد که بحث آزاد با شرکت تمام گروه‌ها و دسته‌ها در راديو و تلويزيون دنبال شود و از آقای بنی صدر به‌عنوان نماينده خودش ياد می‌کرد و حتی اعلام کرد تمام گروه ها و دسته ها می توانند با نماينده ما در بحث آزاد در راديو و تلويزيون شرکت کنند و مسائل خود را مطرح سازند ولی بعد از انجام يک دو بحث آزاد، بحث قطع شد.
با اين وجود، بی انصافی است اگر همه بار انحراف از گفتگو و بحث آزاد را برشانه مستبدانی مثل آقای خمينی قرار دهيم زيرا وقتی قرار بر اين شد که بحثهای آزاد از رسانه های گروهی منتشر شود و در اختيار همگان قرار بگيرد، برخی گروهها و سازمانهای سياسی همچون سازمان مجاهدين خلق تن به بحث آزاد ندادند و راه خود را پيش گرفتند.

۴. بعد از چند ماه بحث و گفتگو در باره شيوه کار، و بررسی و سنجش جوانب حرفه ای کار، آقای بنی صدر در سخنرانيها و اجتماعات مختلف اعلان کرد که قصد دارد با کمک فکری و مالی مردم روزنامه‌ای تأسيس کند و از مردم خواست که هر کس هر گونه کمکی چه از نظر مالی و چه از جنبه‌های فکری از دستش برمی آيد، در اختيار ما قرار دهد. به سرعت دستهای بسياری از درون جامعه مدنی برای کمک به ما برخاست. بلافاصله بعد از فراهم شدن مقدمات کار و تعيين هیأ ت امناء، صاحب امتياز و مدير مسئول روزنامه آقای بنی صدر، عليرضا نوبری را به‌ عنوان سردبير روزنامه به هیأت امناء معرفی کرد.

۵. برای اسم روزنامه، نام‌‌های متعددی پيشنهاد شده بود: توحيد، انقلاب اسلامی، طلوع فجر، عدالت، آزادی، رسالت، و... از بين تمام نام‌های پيشنهادی توحيد، انقلاب اسلامی و رسالت انتخاب شد و آقای بنی صدر در ديداری که با آقای خمينی داشت، به منظور احترام به ايشان، اين سه اسم را به ايشان نشان دادند و به ايشان پيشنهاد کردند که کدام يک از اين نام ها را برای نامگذاری روزنامه بيشتر می پسندند؟ آقای خمينی هم " انقلاب اسلامی" را بيشتر پسند کردند و بدينسان روزنامه "انقلاب اسلامی" ناميده شد. و اولين شماره روزنامه در تاريخ ۲۹ خرداد ماه ۱۳۵۸ برای عموم انتشار پيدا کرد و تا ۱۷ خرداد ۶۰ که روزنامه تعطيل گرديد، جمعاً ۵۵۷ شماره منتشر گرديد.

۶. هرچند هيچکدام از ما کسانی که در کادر هیأت تحريره کار می کردند تجربه ملموسی از چگونگی کم و کيف کار، در يک روزنامه يوميه را نداشتيم اما در قسمتهای مختلف اقتصادی، حقوقی، سياست داخلی و خارجی، و... افراد کاردان و متخصص وجود داشت و به لحاظ تهيه مقاله، سرمقاله، گزارش و مطالبی از اين قبيل مشکل چندانی وجود نداشت. اولين بار بود که همگی انتشار روزنامه را تجربه می‌کرديم و به مرور به مشکلات کار و خم و چم آن آشنا می‌شديم. واضح است روزنامه به لحاظ طبيعت کار، با در آوردن مجله ماهانه و يا هفتگی کاملاً متفاوت است. گزارشها، خبرها، مقاله‌های مختلف، رويدادها و... بايستی همان روز آماده شده و همۀ صفحات روزنامه در ساعت معينی صفحه‌بندی شده و برای چاپ در اختيار چاپخانه قرار گرفته باشد. در اوايل کار، اين عمل برای ما فوق العاده شاق بود و ما با چند برابر کردن ساعت کار در بعضی قسمتها، نداشتن تجربه و تخصص را جبران می‌کرديم. ايمان به راهی که در آن قدم گذاشته بوديم، استقلال، اعتماد به خود و توانائی، نکات قوی بود که در ما وجود داشت که بسياری از کمبودها را جبران می‌کرد. بدين علت از سختی کار نمی ترسيديم و با سختکوشی مشکلات روزانه و عديده نشر را يکی پس از ديگری حل می‌کرديم.

۷. بد نيست که در همين جا مختصری در مورد شمارگان روزنامه بيان کنم. روزنامه انقلاب اسلامی در ابتدای کار با تيراژ ۸۰ هزار شروع کرد و ازاواخر زمستان ۵۸ و اوايل سال ۵۹ تيراژ روزنامه رو به فزونی نهاد و از شهريور ۵۹ به بعد تيراژ آن به سرعت سير تصاعدی پيدا کرد و به ۱۲۰، ۱۸۰، ۲۰۰، ۳۲۰، ۴۰۰ و ۴۵۰ هزار رسيد. بعد از فزونی گرفتن تيراژ روزنامه و حل بعضی از مشکلات دست و پا گير اوليه در نشر روزنامه، اينجانب در آذر ماه سال ۵۹ برای تحقيق و بدست آوردن ميزان نسبتاً واقعی تقاضا برای روزنامه به بعضی از استانهای مختلف کشور سفر کردم. درمجموع به اين نتيجه رسيدم که ميزان تقاضای جدی و فعال برای روزنامه در کل کشور بيش از يک ميليون نسخه است که البته چاپ چنين تيراژی نياز به برنامه ريزی و امکانات ديگری از قبيل چاپخانه مستقل، تهيه کاغذ مصرفی مطمئن و از اين قبيل داشت که در آن موقع با مشکلاتی که ناشی از درگيری خط استقلال و آزادی با هواداران استبداد فقاهتی از هر جهت ما را احاطه کرده بود، ميسر نبود.

۸. با وجودی که عده ای از کارکنان روزنامه چندين ماه بدون حقوق و مزايا و فقط با نيت خدمت و انجام امر خير خدمت کرده بودند ولی به هر حال زندگی آنان نيز می‌بايست از جائی تأمين شود. روزنامه از اين جهت نيز يک تجربه جديد را پيگيری کرد. برای به سرانجام رساندن حقوق ماهانه کارکنان، کوشش شد که با مطالعه دستمزدهای مختلف در کشور، سيستم حقوقی ای بدون در نظر گرفتن درجات مختلف ناشی از مدرک تحصيلی بلکه با توجه به تعداد عائله، مسئوليت، تحصيل، سن، مسکن، و... که برای همه مناسب و عادلانه باشد، در روزنامه برقرار شود. بعد از مطالعه و مشورتهای گوناگون ليست حقوقی مناسبی تهيه گرديد که در آن حقوق پايه تمام کارکنان در بخشهای مختلف خيلی به هم نزديک بود و مثلاً داشتن ديپلم، ليسانس، فوق ليسانس، دکترا و... به لحاظ حقوق پايه چندان اختلاف با هم نداشت.
به‌ عنوان نمونه اينجانب که در موقع تکميل شدن ليست حقوقی کارکنان، مدير مسئول و به لحاظ مالی رئيس هیأت مديره و مدير عامل بنياد بودم، با داشتن دو فرزند و و منزل اجاره ای، ماهانه مبلغ شش هزار تومان دريافت می‌کردم. از اين مبلغ ۵۰ % آن مستقيم بابت اجاره خانه پرداخت می‌شد و ۵۰ % باقی مانده مخارج ماهيانه خانواده بود. هيچ نوع امتياز و يا پاداش ديگری هم در ميان نبود. با همه کارکنان در مورد اين نظام حقوقی مشورت شده بود و همه از ليست تهيه شده راضی بودند.
گرچه روزنامه دولت مستعجل بود ولی همين مدت کوتاه از حيات خود، احدی از کارکنانش از وضع مالی شکايت نداشت و با وجودی که حقوقها در آن موقع نسبت به جاهای ديگرشايد کمی نازلتر بود، اما هرچه بود همه با هم برادرانه از امکانات برابر برخوردار بودند و اين مايه آرامش و دلخوشی آنان بود.
نکته ديگر که ذکر آن بايد رفت اين که کارکنان روزنامه برای کسب درآمد سرشار و حقوق مکفی به روزنامه نيامده بودند، بلکه قريب به اتفاق آنان از روی اعتقاد و به خاطر اهدافی که روزنامه بدان منظور تأسيس شده بود جذب روزنامه شده بودند. وحتی مسئول امور حسابداری، آقای پيامی، مسئول امور مالی مرحوم سيد علی اصغرحسينيان، آقای محمد محمدی اردهالی از هیأت امناء و مسئول بخشی از کارهای تدارکاتی خارج از روزنامه و نيز ساير اعضای هیأت امناء که هر کدام در جای خود، امری از امور روزنامه را تقبل کرده بودند، تا آخرين روز بدون کوچکترين پاداش مادی به خدمت خود ادامه دادند که اجر همه آنان با خداوند باد.

۹. در تحريريه هر بخشی مستقلاً کار خود را می‌کرد و سردبير هم با مشورت سرپرست‌های بخشها، بر امور نظارت نسبی داشت و چون غالب اعضاء اصلی تحريريه به لحاظ عقيده دور هم جمع شده بودند و نه به لحاظ انتخاب شغل، لذا هر کسی خود را مسئول همه امور می‌دانست و غالباً دوستان و همکاران خود را در بهبود بخشيدن روزنامه و پاسداری از خطوط فکری آن بويژه گسترش آزاديها، حفظ استقلال کشور از دخالت بيگانگان و عوامل داخلی و خارجی آنها و استقرار حکومت ملی اسلامی، احساس مسئوليت می‌کردند. بدين خاطر تا جائی که ممکن بود، همه مراقب بودند که خطوط اصلی روزنامه که هر از گاهی از زبان آقای بنی صدر بيان شده بود و يا دوستان در مورد آن بحث کرده بودند، حفظ شود.

۱۰. در کادر اصلی روزنامه و بويژه هیأت تحريريه آن در دو نوبت تغييرات وسيعی پيش آمد که اثر آن تغييرات در روزنامه کاملاً مشهود بود و زمانی طول کشيد تا آن تغييرات ترميم شد: نوبت اول تغيير، پس از استعفای مرحوم مهندس بازرگان نخست وزير دولت موقت و تشکيل دولت شورای انقلاب است. پس از استعفای دولت موقت، آقای خمينی شورای انقلاب را مأمور تشکيل دولت کرد.
نظر به اينکه در دولت شورای انقلاب آقای بنی صدر وزير اقتصاد و دارائی و سرپرست وزارت خارجه شد، بخشی از اعضای کادر هيئت تحريريه به بانک مرکزی و وزارت خارجه منتقل شد. آقای عليرضا نوبری، سردبير روزنامه، و آقايان مرتضی عبداللهی، اسفنديار رشيد زاده و کاوه کامران در بانک مرکزی مشغول کار شدند. آقای سعيد سنجابی و خانم سودابه سديفی و... به وزارت خارجه رفتند. نوبت دوم تغيير پس از انتخاب آقای بنی صدر به رياست جمهوری ايران است. در اين نوبت عده ای ديگر به بخشهای مختلف دفتر رياست جمهوری رفتند. علاوه بر اين‌ها کسانی که قبلاً به وزارت خارجه رفته بودند نيز به دفتر رياست جمهوری منتقل شدند. بعد از انتخاب آقای بنی صدر به رياست جمهوری تقريباً اکثر مسئولين بخشهای شهرستان، کارگری، اقتصادی، فرهنگی، سياست خارجی، اداری و سردبيری يا به بانک مرکزی و يا دفتر رياست جمهوری رفته بودند. صاحب امتياز و مدير مسئول آقای بنی صدر هم در مقام رياست جمهوری انجام وظيفه می کرد. مسئولين بعضی از بخشها، بعضی از افراد آن بخش را نيز با خود برده بودند. کمی بعد از انتخاب آقای بنی صدر به رياست جمهوری، همۀ دوستان و آقای بنی صدر، جهت مشخص کردن وضعيت جديدی که روزنامه با آن روبرو بود، در جلسه ای که در منزل اينجانب تشکيل شد، شرکت کردند.
نظر به اينکه آقای بنی صدر ريئس جمهور بود، ديگر نمی‌توانست و نه به صلاح بود که مسئوليت روزنامه به‌عهده‌اش باشد. سردبير هم که رئيس کل بانک مرکزی شده بود لازم بود تغيير کند. بعد از کمی بحث و بررسی پيرامون جوانب مختلف کار در مورد فضای خالی روزنامه و اينکه چه کسانی حاضر هستند، مسئوليت روزنامه را بعهده بگيرند، بالاخره قرعه فال به نام من اصابت کرد. از مهمترين علتی که مسئوليت روزنامه را پذيرفتم اولاً اين بود که از بدو فکر تأسيس روزنامه تا فراهم شدن مقدمات کار و راه اندازی آن، با عشق و علاقه در جريان تمام امورآن قرار داشتم و هرچه که از دستم بر می‌آمد، در انجامش کوتاهی نمی کردم و ثانياً در اين دوره اشراف نسبتا کاملی به همه امور آن پيدا کرده بودم و ثالثاً در طول اين مدت با بيشتر اعضای تحريريه چه کسانی که از خارج آمده بودند و چه داخلی‌ها، دوستی برقرار شده بود و بالاخره، روزنامه را بخشی از زحمات خودم تلقی می‌کردم و نگران وضعيت و آينده اش بودم.
آقای سيد جمال الدين موسوی هم که در بخش فرهنگی روزنامه کار می کرد، برای سردبيری نامزد کردند و او هم پذيرفت. سپس آقای بنی صدر طی حکمی مدير مسئول و صاحب امتيازی روزنامه را در اختيار اينجانب قرار داد. اما هیأت امناء به ويژه آقايان حسينيان و محمدی اردهالی مخالف بودند که نام آقای بنی صدر از شناسنامه روزنامه برداشته شود. با بررسی جوانب مختلف کار قرار شد، نام آقای بنی صدر بعنوان صاحب امتياز باقی بماند و ايشان تنها مرا بعنوان مدير مسئول به اداره کل مطبوعات داخلی معرفی نمايند. با آقای بنی صدر تماس گرفته شد و استدلالهای مختلف را برايشان توضيح دادم، ايشان نيز قبول کردند که نامشان در شناسنامه روزنامه باقی بماند و در نامه ديگری مرا بعنوان مدير مسئول به وزارت ارشاد معرفی کردند.
در دفتر روزنامه، خارج از مسائل کاری همه گونه رابطه دوستی، نزديکی و يگانگی برقرار بود. همکاران روزنامه در طول اين مدت مرا شناخته بودند که به کسی چيزی نمی گفتم که خود عامل به آن نباشم. هر آنچه که پيشنهاد می کردم و يا تذکر می دادم، به حق و يا ناحق خودم به آن وفا دار بودم.
اين وضعيت باعث شد که دوستان و همکاران بر فعاليت خود بيفزايند و با کار بيشتر بتوانيم خلاء ها را ترميم کنيم. البته اين نکته را نبايد فراموش کرد که محبوبيت آقای بنی صدر در آن دوران و اينکه به هر حال اين روزنامه متعلق به او و مهمترين صدائی است که با پشتوانه او به دفاع از حقوق و آزادی مردم برخاسته و مبلغ اسلام بعنوان بيان آزادی است، به ما در حل مسائل خود کمک می کرد.

۱۱. حقيقت اين است که چون آقای بنی صدر در مقابل خود کامگی روحانيت قدرتمدار و نيروهای تندرو هوادار آنها به تدريج به صورت رهبر اپوزيسيون در آمده بود و عليرغم ميل باطنی‌اش وارد منازعه ناخواسته ای با آنها شده بود، هم جامعه و هم سران رژيم ما را به چشم شرکت کننده در اين نزاع می‌نگريستند و تا زمانی که اميدشان از رئيس جمهور بنی صدر قطع نشده بود سران و ارگانهای مختلف رژيم فقاهتی، در برخورد با ما در روزنامه نيز سعی نمی‌کردند که همۀ پلها را پشت سر خود خراب کنند و از اين رو در زمانهای مختلف متناسب با وضعيت نزاع و حس قدرتی که در خود داشتند شل و سفت می کردند. اين نوع برخورد حتی تا بعد از دستگيريم وقتی در ۲۵ خرداد ۶۰ از زندان ديزل آباد کرمانشاه به زندان اوين منتقل شدم و آقای کچوئی رئيس زندان اوين را در آنجا ملاقات کردم، هنوز وجود داشت. در حقيقت آنها و در رأس همه آقای خمينی ما را نمد مال می‌کرد. غير مستقيم از جانب آقای خمينی در فشار بوديم و ايشان به عناوين مختلف کوشش می‌کرد که ما رابه خودسانسوری وادارد. اينگونه دخالتهای شخصی آقای خمينی در سلب حقوق و آزاديهای اساسی مردم و رسانه ها بی سابقه هم نبود؛ او هنوز کارش به جايی نرسيده بود که خود مستقيم دستور داد که از پخش کتاب اقتصاد آقای مطهری که به وسيلۀ آقای غفاری ناشر کتاب های مطهری چاپ شده بود جلوگيری و بلکه آن را خمير کنند (پس از بحران و آرامش و چالش، هاشمی رفسنجانی، ص ۲۷۳ و ۱۰۳ ). و يا در سال ۶۲ مستقيم دستور می‌دهد که روزنامه اطلاعات تا اطلاع ثانوی توقيف و چاپ نشود. (گوشه ای از خاطرات سيد محمود دعائی، ص ۲۰۵-۲۰۱) . سرانجام در جلسه هيئت سه نفره در تاريخ ۳۰/۱/۶۰، که من در آن شرکت داشتم، بر من معلوم شد که عنقريب روزنامه بسته خواهد شد. وسر انجام چون موفق نشدند که ما را به خود سانسوری وادار کنند، با چراغ سبز ايشان و دستور آقای بهشتی رئيس قوه قضائيه و حکم اسدالله لاجوردی دادستان مرکز روزنامه را تعطيل کردند.

۱۲. بنابر اهميت شناخت ديناميسمهايی که در کار اهل رسانه موجب می‌شود خود دست‌اندرکاران آن در امر سانسور پيشقدم شوند لازم است توضيحی در باره روند خودسانسوری ماههای آخر روزنامه ارائه شود. به طور کلی، در کشورهايی که دولت قانونمدار شکل نگرفته است رسانه ها مواقعی که در فشار قرار می گيرند، از درون ساختار خود يا از فشار بيرون، خودآگاه و يا ناخود آگاه، يک نوع خودسانسوری به آنها تحميل می شود که به تدريج به دردی بی درمان بدل می شود که رسانه و مخاطبان آن بهای سنگينی برای اين بليه می پردازند زيرا شجاعت مدنی را که لازمه کار روزنامه نگاری در دوره‌های استبدادی است از دست می‌دهند. قبل از اينکه روزنامه متولد بشود و حتی قبل از اينکه ما به ايران بيائيم، يکی از هدفهای خود را مبارزه با سانسور و خودسانسوری قرار داده بوديم. به اين نتيجه هم رسيده بوديم که سانسور خوب و بد وجود ندارد، سانسور سانسور است. اين هم برمن مسلم بود که اگر بخواهيم با سانسور مبارزه کنيم، بايد بهای آن را بپردازيم. اصلاً آقای بنی صدر و دوستان و همکارانش از جمله به خاطر مبارزه با سانسور به تأسيس روزنامه همت گماشتند. حداقل وفاداری به اين اصل اين بود حال که روزنامه داير شده است، خود مسئولين روزنامه بطور نسبی به آن وفادار باشند و در اين خط بمانند. اينکه می‌گويم نسبی به اين علت است که به نظر من امکان ندارد که انسان بطور مطلق هر اندازه هم که کوشش بخرج بدهد خود را از تاريخ، فرهنگ، وابستگی عقيده ای و سياسی، محيط تعليم و تربيت، علائق مختلف که انسان را احاطه کرده است، منافع مالی - وحتی معنوی- که برای خود متصور است، و حقانيت به راه و روشی که برگزيده خود را مطلقاً رها کرده باشد. آنهائی هم که می گويند ما مطلقاً بيطرفانه تحقيق و قضاوت می کنيم و مدعی نگاه فارغ از منافع به مسائل هستند، به نظر من، حرف باطلی را بيان می‌کنند.
خوب است همينجا شهادت دهم که در روزنامه از جانب آقای بنی صدر که اولين مدير مسئول بود مشکلی از باب سانسور نداشتيم. البته مواردی پيش آمده که روزنامه مطلبی را منتشر کرده وايشان آن مطلب را در روزنامه انتقاد کرده بود که شايد هم در نهايت می شد فهميد که حق هم به جانب نويسنده بوده است. اما چون ايشان عقيده داشت که هر کسی بايد بدون اينکه کسی بالاسرش باشد کار خود را انجام دهد، به همه اعتماد داشت و حتی در حد نظارت هم در امور روزنامه دخالت نمی‌کرد و هر بخشی، خود مسئول کار خود بود. نه تنها روزنامه در کل مستقل عمل می‌کرد بلکه مسئولين هر بخش نيز مستقل عمل می‌کردند. البته اگر مشکلی در کار روزنامه پيش می آمد در جمع با ايشان مطرح می‌شد و مسئله حل می‌گرديد. گمان نمی کنم، در ميان مطلعين، موافقين و يا حتی مخالفين آقای بنی صدر، شک و شبهه ای باشد که تا قبل از انتخاب به رياست جمهوری، ايشان به کسی در روزنامه امر ونهی کرده باشد ويا مانعی بر سر راه انتشار مطلبی از هيچ کسی بر آمده باشد.
در زمانی که آقای بنی صدر در ۵ بهمن ۱۳۵۸ به رياست جمهوری انتخاب شد و من رسماً مسئوليت روزنامه را پذيرفتم، گرچه سردمداران جمهوری اسلامی و آقای خمينی و شايد اشخاصی ديگر، هر يک بنابر نوع تربيت فکری خود، تصور می کردند و يا می کنند که آقای بنی‌صدر امر و نهی می کرده و يا می گفته که چه مطلبی در روزنامه بيايد و يا چه نيايد، حقيقت اين است که نه آقای بنی صدر چنين شخصيتی داشت و نه من کسی بوده و هستم که حاضر به از دست دادن استقلال و آزادی خود باشم.
حتی يکباری که شورای انقلاب و آقای رئيس جمهور ميثاقی امضاء کرده بودند که از جمله درآن آمده بود "راديو تلويزيون نبايد وسيله تسويه حسابهای گروهی و فردی باشد و بايد خط عمومی انقلاب اسلامی و دولت اسلامی را تبليغ کند"؛ "روزنامه ها نبايد وسيله جنگ قدرت و بوجود آوردن و تشديد اختلافات شخصی قرار گيرند، در غير اين صورت بايد بفوريت مؤأخذه شوند." و " دو روزنامه جمهوری اسلامی و انقلاب اسلامی بايد روش تخريبی عليه يکديگر راکنار بگذارند." در سرمقاله روزنامه، در ۹ تير ماه ۱۳۵۹، تحت عنوان "در جوّ ابهام چيزی حل نخواهد شد" به ميثاق امضاء شده شورای انقلاب که خود آقای بنی صدر نيز امضا کرده بود انتقاد کرده و آن را ناکارآمد خواندم.
البته نا گفته نماند، چون خطوط اصلی تفکر آقای بنی صدر و بويژه در مورد آزادی، استقلال و عدالت و کوشش برای تحقق آنها در کشور را قبول داشتم و از راهنمائی‌های وی در زمينه‌های فوق برخوردار بوديم. بين روزنامه و رياست جمهموری همکاری متقابل دو طرفه ای بر اساس استقلال و آزادی هر دو طرف بر قرار بود. به همين علت وقتی از جانب دوستان و همکاران آقای بنی صدر در فشار قرار می گرفتم از ايشان کمک و استمداد می طلبيدم.

۱۳. ميراث خاص آقای خمينی در تشويق ضدفرهنگ سانسور بر رسانه های منتقد در نوع خود قابل مطالعه است. او بنابر روحيه خشنی که داشت هرچند بسيار تلاش می کرد به آن وجه عرفانی و استعلايی ببخشد و با درک بسيار سطحی و قرون وسطايی که از پويشهای جامعه مدرن امروزی و به خصوص نقش رسانه ها به عنوان رکن دمکراسی ها در ذهن داشت، از شيوه های ايجاد ارعاب به سبک آخوندی و بنابر تئوری توطئه به شدت بهره می برد. آقای خمينی با روش و لحن و سياق ويژه‌ای که در خطابه و منبر هفتگی و گاهی روزانه خود داشت کوشش می‌کرد که روزنامه‌ها و يا روزنامه های مورد نظر خود را به خود سانسوری وادار کند. وی که آگاه بود که گفته هايش در جامعه چه انعکاس و اثراتی خواهد گذاشت و کسانی که بايد عمل کنند چه برداشتی از آن سخنان خواهند داشت، با توجه به اين نکته، به مناسبتهای مختلف بدون اينکه بطور مشخص نام روزنامه و يا روزنامه های مورد نظر خود را بر زبان آورد، در گفتارهای مختلف خود که جنبه تشر و تهديد داشت، اهل رسانه‌های منتقد حکومت آخوندی را مورد حمله قرار می داد.
ما از سال ۵۹ و بويژه از نيمه دوم آن به بعد، به علت انتقاد از اعمال نادرست و غير قانونی ارگانهای سرکوبگر يعنی کميته ها، سپاه، دادگاههای انقلاب، جهاد سازندگی، تشکيلات مربوطه به روحانيت حاکم وامثال آن، بطور منظم، مستقيم وغير مستقيم مورد غضب آقای خمينی قرار گرفتيم و پيامهای تهديدآميز آقای خمينی با همان شيوه ای که ويژه خودشان بود را دريافت می کرديم. بعضی آنها به نحوی بيان می شد که غير مستقيم چماقداری و ضرب و شتم و اعدام و يا ترور را مشروع می‌ساخت و پيام و چراغ سبزی بود به چماقداران حزب جمهوری اسلامی، سازمان مجاهدين انقلاب اسلامی، سپاه، کميته ها و... که با ارعاب‌انگيزی و قلع و قمع کردن می شود جلوی مخالفين و روزنامه ها را گرفت و آنها را به خود سانسوری وادار کرد. ذکر دو نمونه از اين نوع شيوه خاص آقای خمينی در اينجا کفايت می کند:
در ۲۵/۸/۵۹ و در ضمن يکی از منبرهای معمول خود چنين عنوان کردند: " اين روزنامه ها نمی فهمند يا فهميده عمل می کنند، چرا بايد اين روزنامه ها دامن بزنند به اينطور اختلافات، اختلافی که اشخاصی - چيز می کنند- طرح‌ريزيش می کنند که اگر اين اشخاص پيش ببرند، نه تو روزنامه نگاری را و نه آن رئيس روزنامه را نخواهند گذاشت، تمامتان را از بين خواهند برد، آقا نقشه است شما را به بازی گرفته اند، جبهه را به بازی گرفته اند، نقشه است که شماها را از هم جدا کنند، دولت را از ملت، ملت را از دولت، رئيس جمهور را از مردم، مردم را از رئيس او، حالا بتدريج. آن روزی که دستشان برسد، اول کسی که در دولتی‌ها کشته می شود همين رئيس جمهور است، چشمهايتان را باز کنيد... نبايد به خودتان بيائيد که ديگری توی روزنامه‌تان اين غلط ها را نکند؟ روزنامه ها می خواهند که من يک وقت صدايم در بيايد؟ يک روزنامه به طرفداری آنطرف، يک روزنامه به طرفداری آن جمله ...چرا جلو روزنامه‌ها را نمی گيريد؟ مکرر من گفته ام به آنها، چرا نمی گيرند جلو روزنامه ها را؟ من بگيرم جلويش را؟ چرا جلو دهانشان را نمی گيرند؟ چرا جلو قلمشان را نمی گيرند؟"
و يا در۱۵/۱۰/۵۹ صريحتر به اهل قلم حمله کرد و گفت:" توئی که حالا قلم بدست گرفته ای و برای همه می‌نويسی، از همه ارگانها انتقاد می کنی، آزادی ولی آيا شما در سه سال پيش از اين می توانستی قلم را دست بگيری و يک کلمه راجع به يکی از اين ارگانها صحبت کنی؟ قلمت را می شکستند، پدرت را در می آوردند. شما قدر آزادی را نمی دانيد. الآن آزادی پيش بعضی اشخاص ملعبه شده است که هر چه دلشان می خواهد بايد بنويسند و هر چه دلشان می خواهد بايد بگويند...فرض کنيد يک نفر در يک جا خطا کرد و يا فرض کنيد که يک نفر هم عمداً مال کسی را مصادره کرد آنوقت بگوئيد جمهوری اسلامی مثل رژيم شاهنشاهی است... اما فلان آدم در فلانجا کار را کرده است، فلان آدم را مثلاً کشته است آيا اين به جمهوری اسلامی مربوط است؟ البته اين به جمهوری اسلامی مربوط نيست، بايد يک نفر آدم که خطا کرده جلويش را گرفت."
حمله‌ها و تهديدهای فوق روشن است و من گمان نمی کنم که نيازی به توضيح داشته باشد که به ويژه روزنامه انقلاب اسلامی در نوک پيکان حمله های آقای خمينی بود زيرا ما از جمله کسانی بوديم که بدون اغماض، اعمال خلاف قانون و ظلم و ستم کميته ها، سپاه پاسداران، سران روحانی و چماقداران وابسته به آنها را بيان می‌کرديم.
با وجود تمام اين حمله ها از جانب آقای خمينی، نظر به اينکه ما وظيفه خود می دانستيم که از آزادی و حقوق فردی و جمعی تا جائی که امکان داريم دفاع کنيم، ما به راهمان که دفاع از حق بود، ادامه می‌داديم و به نحوی از کنار اين تهديدها رد می شديم و کوشش می کرديم که استقلال روزنامه را حتی با وجود تهديدهای قدرتمداری مثل آقای خمينی هم تا جای ممکن و به هر قيمتی حفظ کنيم. و آقای خمينی هم به نظرم فهميده بود که ما با اين تهديدها و بدتر از آن ارعاب نشده و حتی الامکان به خودسانسوری گرفتار نخواهيم شد.
علاوه بر همه اينها، از جانب به اصطلاح انقلاب و مقامات روحانی مسلک قضائی از ما به آقای خمينی شکايت می‌کردند. نظر به اينکه غالب آنها روحانی و آخوند و وصل به آقای خمينی بودند و ايشان نيز در صدد حاکميت آخوند در کشور بود، و اطرافيانش همه آخوند بودند، حرفها و شکايتها در او مؤثر واقع می‌شد و روز به روز حلقه محاصره ما را در رابطه با آقای خمينی تنگتر می‌کردند.
با وضعيتی که روزنامه در اجتماع و افکار عمومی پيدا کرده و آنها به عينه ديدند با وجود اينکه راديو و تلويزيون آقای بنی صدر را سانسور کرده بود، تا روزنامه آزاد بود، آنها قادر نشدند که صدای حق طلبانه مردم را خفه کنند. سر انجام چون ديدند که بدون تعطيلی روزنامه‌ها و بويژه روزنامه انقلاب اسلامی نمی توانند او را وادار به تن دادن به خواسته هايشان کنند، لذا به فکر افتادند که اول صدای او را خاموش کنند و از اين پس بود که قادر شدند به خواسته های خود برسند. روندی دقيقا شبيه آنچه رهبر کنونی جمهوری اسلامی يعنی سيد علی خامنه‌ای در سال ۷۸ با دولت اصلاح طلبان کرد. يعنی ابتدا مجاری رسانه ای اصلاح طلبان را قطع کردند و سپس از اين طريق دولت را وارد بحرانهای روزمره کردند.

۱۴. سر انجام با توضيح دو دسته نظر و يا انتقاد که در مورد روزنامه انقلاب اسلامی عنوان شده است، به اين مقدمه خاتمه می‌دهم ۱- روزنامه انقلاب اسلامی يکی از موجبات تضعيف و يا شکست دولت موقت بود و۲- روزنامه انقلاب اسلامی به خود بنی صدر انتقاد نکرده است.
گمان نمی کنم که کسی در راستگوئی، شهامت و شجاعت مرحوم بازرگان شک و شبهه ای داشته باشد که اگر به زعم خود چيزی را حق می پنداشت، با زبان ويژۀ خود آن را بيان نکند. خوشبختانه آن مرحوم تا در قيد حيات بودند، کسانی را که چوب لای چرخ دولت موقت گذاشته‌اند معرفی کرده است و نيازی به تفسير و تاويل نيست. آن مرحوم در سخنرانی ۲۲/۱۱/۱۳۶۰ به روشنی معترف است که «دوستان و من هم غافل از اين بوديم که بعدا ً با ما چه معامله خواهند کرد و ‏مرا به طور موقت برای ‏جلب اعتماد مردم ايران و خارج و اعتبار انقلاب به عنوان نردبان قدرت در آنجا می ‏گذارند و راه و برنامه خودشان را گام به گام دنبال ‏خواهند کرد. مرحوم طالقانی توصيه کرده بود و فرموده ‏بود اين آقايان وفا و صفا نخواهند داشت.‏ ولی دوستان و خود من در چنان اوضاع و احوال وظيفه شرعی و ملی خودمان می‌دانستيم که شانه از زير بار ‏مسئوليت خالی نکنيم.» کاملاً روشن است که منظور مرحوم بازرگان در اين بيان، اشاره به روحانيت حاکم و آقای خمينی است. ايشان در کتاب «انقلاب ايران در دو حرکت» که چاپ سوم آن در سال ۶۳ به طبع رسيده است، پنج دسته کسانی که چوب لای چرخ دولت موقت گذاشته اند معرفی کرده اند:۱- صدا و سيمای جمهوری اسلامی ايران ۲- بعضی محافل روحانی مؤثر ۳- بعضی محافل حزبی مؤثر ۴- آقای خمينی ۵- چپهای افراطی و مجاهدين.
و نه تنها در کتاب خود آقای بنی صدر و دوستانش را به عنوان کسانی که چوب لای چرخ دولت موقت گذاشته ياد نکرده است بلکه حمايت خود را از بنی صدر در موارد مهمی به عنوان رياست جمهوری ياد کرده است.
‏ کسانی که آقای بنی صدر و يا روزنامه انقلاب اسلامی را موجب تضعيف و يا شکست دولت موقت قلمداد ‏می کنند، به نظر می‌رسد که ‏در فهم ساده دموکراسی و آزادی مشکل دارند. اگر اينها قبول دارند که دمکراسی و ‏آزادی يعنی اينکه موافق و مخالف هر دو باشند و نظرات ‏‏خودشان را هم ابراز دارند و اگر دولتی و از جمله دولت موقت با مخالفت سياسی سقوط کرده باشد که اين عين ‏دموکراسی است. و آيا در ‏دموکراسی‌های موجود تجربه شده غير از اين است که موافق و مخالف برنامه و ‏نظرات خود را ارائه می دهند و به رأی اکثريت مردم و ‏با اقبال جامعه و افکار عمومی دولتی کنار می رود و ‏دولت ديگری جای او را می گيرد؟ اگر مسئله شکست دولت موقت، استعفاء و يا سقوط ‏آن بدينگونه بود، که اين تحصيل حاصل بود و ما به دموکراسی و مردم سالاری رسيده بوديم.‏
ازهمه کسانی که از روی غرض، نا آگاهی و يا ساده نگری می گويند: آقای بنی صدر يا روزنامه انقلاب ‏اسلامی موجب سقوط دولت ‏موقت شده اند، می پرسم مرحوم بازرگان چه عملی را در جهت مردمسالاری خواست و يا شروع کرد، ‏و آقای بنی صدر و روزنامه انقلاب اسلامی کمک نکردند ‏و با آن مخالفت کردند؟ ‏اگر در زمينه آزاديها و استقلال کسی آمد و گفت که شما با فلان حرکت آزاديخواهانه و استقلال طلبانه ‏دولت موقت مخالفت ‏کرديد، حق با اوست و من به سهم خود ازدولت بازرگان و شخص وی و همه ملت ايران عذرخواهی می ‏کنم.‏
اما در باره ايراد دوم و اينکه آيا روزنامه انقلاب اسلامی در باره خود بنی صدر نيز رويه انتقادی داشت؟ ابتدا عرض کنم اينجانب بعنوان مدير مسئول روزنامه انقلاب اسلامی در دوره رياست جمهوری بنی صدر، نه تنها معتقد نبوده و نيستم که آقای بنی صدر مبری از خطا بوده است، بلکه حتی قبل و بعد از آن نيزچنين اعتقادی در مورد ايشان و هيچ کس ديگری در تمام طول عمر در عمل و نظر نداشته ام و به شهادت نوشته هايم در موارد مختلف برخی گفتارها ورفتارهای آقای بنی صدر را چه در دوران ايران و چه بعد از آن به انتقاد گرفته ام. ممکن است کس و يا کسانی نسبت به بعضی از اعمال وی در دوران رياست جمهوری نظر و انتقادهای جدی تر و سهمگينتری داشته باشند و حق هم به جانب آنها باشد، اما اگر کسی داده‌ای دارد که به طور روشن و يقينی می‌تواند نشان دهد که آقای بنی صدر در دوران رياست جمهوری و فرماندهی کل قوا با توجه به معيارهای زير چگونه بوده است، خواهشمندم در بيان آن هيچ تعارفی نکند و حق را به بهترين شکلش اعلان کند. خوشحال می شوم به من هم اطلاع بدهد، تا نه تنها ازآنها، بلکه از تمامی ملت ايران عذر خواهم خواست و از درگاه خداوند نيز طلب توبه و مغفرت کنم. برای روشنايی بيشتر بحث اشاره کنم که که نشان داده شود بنی صدر؛ ۱- در راه غير آزادی و استقلال کشور گام نهاده، ۲- جلو آزادی‌های فردی و اجتمای را سد کرده، ۳- مانع آزادی مطبوعات شده و آنها را سانسور کرده، ۴- دستور توقيف روزنامه ها و مطبوعات را داده، ۵ - مانع حق انتخاب آزاد مردم و دخالت آنها در تعيين سرنوشت خويش شده، ۶- مانع تحقق حقوق فردی و اجتماعی شده، ۷- خواهان شکنجه کردن و زندانيهای بی رويه و بی حساب و کتاب مردم، گرديده، ۸- خواهان اعدام مردم به عناوين مختلف در دادگاه ها، برای تحکيم قدرت خود شده، ۹- در جبهه های نبرد، از جوانان و نو جوانان پاک و معصوم، بعنوان خط بازکن و مين شکن استفاده کرده، ۱۰- دين را وسيله تحميق مردم قرار داده و از آن استفاده ابزاری کرده است.
از همه خوانندگان اين متن خواهش دارم يافته های عينی خود را به همه اطلاع بدهند، تا دست کم برای کسی چون من دليلی نماند که همچنان بر اين باور باشيم که دعوای بنی صدر و خمينی دعوای شخصی نبود، بلکه دعوای دو نوع اسلام بود که هريک نيز در سال ۶۰ جبهه هواداران و سخنگويان و مبارزان خودش را داشت؛ اسلام آزادی در برابر اسلام زورمداری. از ديد من نوعی که در آن بحبوحه از نزديک شاهد اوضاع بودم آقای بنی صدر، نه اينکه به مثابه يک انسان خطايی در گفتار يا رفتار نداشت که چه بسا خطاهايی بس سهمگين نيز داشت، اما او در يک انتخاب نهايی و البته بسيار سخت و کمرشکن، پست رياست جمهوری و فرماندهی کل قوا و عزيز ماندن نزد خمينی و بيت را به منظور ايستادن روی حق و دفاع و ايستادگی از دمکراسی و دين آزادی از دست داد. بعيد می دانم اگر کسی به اين درک از تاريخ سالهای اول انقلاب برسد، برايش سخت باشد به من وساير مسئولين روزنامه انقلاب اسلامی هم حق دهد که در خط اصلی يعنی تقابل دو اسلام، عليرغم همه کم و کاستيها و حتی اشتباهات تاکتيکی، به طور نسبی در همان سال ۶۰ به عمق فاجعه ولايت فقيه پی برديم و البته برای اين درک خود از هر آن چه داشتيم گذشتيم. بنابر اين نسبت به آنچه در فوق عنوان شده چه انتقادی می توانستيم در روزنامه به بنی صدر داشته باشيم؟

کوتاه سخن اينکه: دو خط آزادی ، استقلال و حقوق مداری و استبداد و انحصار طلبی که با نقاط قوت و ضعف خود که از مشروطه شروع شده و و رو در روی هم قرار گرفته و همچنان ادامه داشته تا به منظور باز يافت آزادی، استقلال و حقوق از دست رفته خويش در انقلاب شرکت کردند و موجب پيروزی آن گرديند. اما بعد از پيروزی غفلت از اينکه آقای خمينی رهبر انقلاب خود در خط اسلام بيانگر قدرت است و نه آزادی، با ساخت ابزار قدرت نظير دادگاههای انقلاب، سپاه پاسداران ،جهاد سازندگی و... و در اختيار وی قرار گرفتن در نتيجه در کنار حامی و پشتيبان خط استبداد و انحصار طلبی و يا به عبارت ديگر خط اسلام بيانگر قرار گرفت. و باز تقابل اين دو خط شروع شد. با پيروزی آقای بنی صدر در انتخابات رياست جمهوری، تقابل اين دو خط وضوح بيشتری پيدا کرد و با کودتا عليه اولين منتخب مردم خط دوم بر خط اول غلبه پيدا کرد.
در اين دوران از ديد من با تمام فراز و نشيبهائی که در اين دوران داشته ايم، بحق می‌توان گفت، روزنامه انقلاب اسلامی دو جريان آزاديخواهی و استقلال‌طلبی و انحصارگری و قدرت‌طلبی را بوضوح نشان می‌دهد و از اين نگاه، انقلاب اسلامی تاريخ مدون دو جريان فوق است و همين نقش تاريخی است که استبدادگرايان ولايت فقيه و ديگر مستبدان را برآشفت و با وجودی که آنها صدا و سيمای جمهوری اسلامی و علاوه بر منبر و محراب و جمعه و جماعات تمام رسانه‌های ديگر را در اختيار داشتند، تا روزنامه آزاد بود، قادر به تعطيل همۀ حقوق و آزاديها نشدند و اين روزنامه به تنها صدای آزاديخواهان و استقلال‌طلبان تبديل شده بود و به حدی آنها را در تنگناه قرار داده بود که بازجوی اينجانب در مقام پاسخ به اينکه «من چه گناهی کرده‌ام که بايد اسير دست شما باشم» گفت، "تو فکر می‌کنی که بيگناهی، هر چه هست زير سر توست و همه فسادها و اغتشاشات زير سر روزنامۀ تو بود. ديدی وقتی روزنامه را تعطيل کرديم آقای بنی‌صدر نتوانست تو بگويد." و بحق روزنامه تنها صدای بنی‌صدر بود که با خاموش کردن روزنامه، صدای وی را نيز خاموش کردند و در حقيقت صدای آزادی و آزادی خواهی را خاموش کردند.
آنچه که به يادگار مانده و اکنون در اختيار همگان قرار می گيرد، نتيجه يک کار جمعی است و به تک تک کارکنان روزنامه تعلق دارد و من به عنوان عضوی از يک کار تيمی شايد تنها کاری که کرده ام، کوشش کرده ام با کمک ديگران امکان بروز استعداد و توانائی جمع فراهم شود و نيروی ايجاد شده جمعی را در جهت استيفای حقوق مردم هدايت کنم و آنرا به سمت کسب آزادی و استقلال فردی و اجتماعی به پيش برده و از اتلاف نيرو جلوگيری بعمل آورم. اين کارنامه که هم اکنون موجود است، نتيجه ايثارگری ها و شجاعت‌ورزيهای شبانه روزی گروهی از انسانهای پاکباخته ايرانی است که بر آرمان خود ايستادگی کردند و بهای آن را نيز پرداختند و راهشان که راه پاسداری از آزادی بيان و حقوق و کرامت انسان ايرانی بود مستدام باد و خداوند بزرگ از گنجينه رحمت خويش پاداش بی حسابشان دهد. و الله اعلم بالصواب

دو تذکر:
۱- از مجموعه کامل بايگانی روزنامه در حال حاضر ۸ شماره(شماره های ۳-۱۰) کسری وجود دارد. از کسانی که اين ۸ شماره را در اختيار دارند و امکان اسکن برايشان وجود دارد تقاضا می شود اگر ممکن است اسکن آن را برايمان ارسال دارند. هر وقت اسکن ۸ شماره باقی مانده به دست ما رسيد، به مجموعه افزوده خواهد شد شود.
۲- قبل از اينکه روزنامه انتشار عمومی پيدا بکند، ۶ و يا ۷ شماره آزمايشی برای اعضای کارکنان روزنامه جهت برطرف کردن بعضی از نواقصی کار منتشر شد، افزون بر اين، بعد از بستن روزنامه که با چراغ سبز آقای خمينی و دستور آقای بهشتی و حکم دادستانی انقلاب آقای لاجوردی صورت گرفت، دو شماره ی " به اصطلاح" غير قانونی نيز منتشر گرديد. در صورت دسترسی، آن ها نيز به مجموعه افزوده خواهد شد.
و اينک اين شما و اين آرشيو روزنامه انقلاب اسلامی که به عنوانِ تجربه ای تاريخی در اختيار عموم قرار گرفته است.
آدرس دسترسی به بايگانی(= آرشيو) روزنامه به قرار زير است:
www.roshanbakhsh.com

محمد جعفری
مدير مسئول روزنامه انقلاب اسلامی در دوران رياست جمهوری بنی صدر
mbarzavand@yahoo.com


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016