جمعه 15 خرداد 1394   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


پرخواننده ترین ها

کلامی چند با سید حسن خمینی٬ مازیار شکوری گیل چالان

u0633u0627u06CCu062A2.jpg
واقعا چگونه است که حجه الاسلام جوان خود را مجاز می بینند که اینچنین بنیان های ایدئولوژیک نظریه پرداز ولایت فقیه را تحریف نمایند. نوه بزرگوار ایشان میباید در مقام پاسخگویی به این پرسش بر آیند که چگونه ممکن و مقدور است که معتقد به ولایت فقیه، که مردم را ناقص و ناکامل پنداشته، بدان گونه که محتاج حاکم قیم بوده اند میتواند به اراده و حق حاکمیت مردم باورمند بوده باشد؟؟؟

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


باسمه تعالی
حجه الاسلام سید حسن خمینی
با سلام و احترام

نظر به اینکه مدت زمانی ست جمعی از وابستگان به بیت رهبر فقید جمهوری اسلامی و حجه الاسلام هاشمی رفسنجانی سعی بر آن نموده اند تا در بلبشو سیاسی حاکم بر کشور شخص حضرتعالی را جهت بر تن نمودن جامه ولایت امری پس از آقای خامنه ای طرح نمایند از این حیث لازم آمد با علم به این مهم که شواهد و قراین حکایت از آن دارد که حجه الاسلام جوان هم بی تمایل به تکیه بر سریر ولایت امری نبوده سنگ ها را با ایشان واکنیم.

از نشانه های تمایل حجه الاسلام جوان برای ولایت امری این بس که چندی قبل هاشمی رفسنجانی وی را علامه خوانده و حضرت ایشان با اینکه واقف به این امر بوده که اصلا و ابدا در چنین جایگاه علمی قرار نداشته و ندارند با سکوت، شیطنت ایشان را مؤیید شده اند. ترس از آن است که امر دروغین علامه بودن و خواندن برشخص شما مشتبه شده باشد. مسلم حضرتعالی آگاهید که نه خود تألیفاتی چند در مباحث فقهی، اصولی، کلامی و تفسیری از خود بر جای نهاده اید و نه متکلم شیطنت کار از چنین سطح علمی بهره برده اند که مقامی چنین بلند در تشخیص شان بگنجد. شایسته آن بوده و میباشد که جوانی همچون شما که بر طبل حق الناس میکوبد در همین راستا صادقانه و بی پرده ناس را از درجه علمی خود که در مراتب بالای علمی نبوده آگاه سازد. نیک آن است که آگاه باشید، او که اکنون از هول و هراس حذف از قدرت سعی بر آن دارد تا در پشت شما سنگر گیرد و خود را پنهان دارد در گذشته هم به ناحق حجه الاسلام علی خامنه ای را مجتهد مطلق خوانده و ردای ولایت امری را بر تنش دوخته است. یحتمل حضرتعالی از نقش و نقوش رهبر سازی و مرجع تراشی ایشان آگاهید، چنانچه آگاه بدین امر نیستید اسنادی محضر شریف ارائه خواهد شد.

مرحوم آیت الله آذری قومی در نامۀ خود خطاب به مردم در مورخه ۲۴ آبان ماه سال ۷۶ در رد دیدگاه های جامعه مدرسین می نویسد:

«آقای هاشمی که به عنوان نایب رئیس خبرگان عمل می کرد، اجتهاد ایشان -علی خامنه ای- را در حین اخذا رأی به خورد خبرگان داد که با اعتراض حقیر روبرو شدند، ولی به اعتراض من وقعی نگذاشتند که باید در صورت مجلس جلسه ویژه منعکس باشد ولی در این رابطه از خدا و ملت ایران پوزش می طلبم، امید است که هر دو به پاداش اعتراف به قصور یا تقصیر، از من در بگذرند»

همچنین مرحوم آذری در نامه آذر ماه همان سال خطاب به هاشمی مرقوم می دارد:
«آقای هاشمی که به عنوان نایب رئیس خبرگان عمل می کرد، اجتهاد ایشان را در حین اخذا رأی به خورد خبرگان داد که با اعتراض حقیر روبرو شدند، ولی به اعتراض من وقعی نگذاشتند که باید در صورت مجلس جلسه ویژه منعکس باشد ولی در این رابطه از خدا و ملت ایران پوزش می طلبم، امید است که هر دو به پاداش اعتراف به قصور یا تقصیر از من در بگذرند»

این شهادت از مصدری صادر شده که خود سال ها عضو جامعه مدرسین و عضو خبرگان رهبری بوده است. گمان ندارم حتی هاشمی رفسنجانی هم در توان داشته باشد تا به انکارش بر آید. از شهادت مرحوم آذری مغضوب هم که بگذریم هاشمی رفسنجانی خود در کتاب کارنامه و خاطرات خود، خاطرات خود از هجدهم خرداد ماه سال شصت و هشت را اینچنین نقل می کند:

« آقای ابراهیم امینی آمد. گفت آقای منتظری با رهبری آقای خامنه ای مخالف است و تأیید نمی کنند. گفتم تلاش کنند که تأیید کنند و متقابلاً ما روی مرجعیت ایشان کار کنیم! آقای محمد عبائی خراسانی و آقای مرتضی بنی فضل آمدند. همین را گفتند، علاوه بر اینکه اگر نشد، می توانیم آقای محمد علی اراکی را مرجع معرفی کنیم که بقاء بر تقلید میت را حتی در مسائل عمل نشده جایزه می دانند. آقای محمد رضا مهدوی کنی آمد و گفت رهبری تلگرافی به آقای گلپایگانی بزنند، مبنی بر تشکر از حضور در نماز برای امام و عرض تسلیت و آقای گلپایگانی در جواب، رهبری رو تأیید کنند. گفتم اول متن جواب آیت الله گلپایگانی مشخص شود، سپس تلگراف آقای خامنه ای ارسال شود...»

با این وصف آنچه در نظر آید اینکه، پنداری ایشان قصد بر آن نموده اند تا اینبار جهت نیل به مطامع دنیوی خود حجه الاسلام جوان را بازیچه دست و آلت فعل قرار دهند. یقین باید نمود که با توجه به گذشته نکبت بار هاشمی رفسنجانی صلاح جوانی همچون شما آن است که سرنوشت خود را به نیات ایشان گره نزنید چرا که بر آینده و آبروی خود چنان قمار مینمایید که جز باخت چیزی حاصل ندارد و نخواهد داشت.

اما حجه الاسلام جوان قدوم مبارک را اخیرا به استان گلستان نهاده و فرموده اند:

« اتکال به مردم به گونه ای نبوده است که شرک را پدید آورد بلکه امام قدرت مردم را همان قدرت خدا می دید و مردم را ید مبسوطه ای می دید که هرچه می خواهند دیکته می کنند و این درس امام برای ماست . . . امام همواره به ما توجه داد که علت ایجاد انقلاب علت بقای آن نیز هست و آن علل اتکا به خدا و وحدت کلمه است و فریاد بلند امام در وحدت شیعه و سنی بعنوان دو قشر بزرگ درجامعه اسلامی هنوز درگوش ماست و چند روز پیش نیز مقام معظم رهبری گفتند، هر کس درجامعه اسلامی اختلاف ایجاد کند، سخن آنان غلط و نفرت آفرین است. هرکس وحدت را خدشه دار کند جامعه را دو پاره می کند و اینکه می گوییم کینه ها را از دل ها بزدایم به این خاطر است که اگر ملت دل های به هم پوسته نداشته باشند وحدت بعنوان رمز بقای جمهوری اسلامی محقق نخواهد شد . . . اگر خدای نکرده مردم از جامعه کنار گذاشته شوند فساد در همه ابعاد و ظواهر رخ می نماید؛ فساد سیاسی، اقتصادی و فرهنگی؛ جامعه ای که مردم آن دل در گرو هم نداشته باشند و مسوولان آن همدل نباشند زمینه هر فسادی مانند بذر در آن فراهم است، اگر می خواهیم فساد از بین رود به آغوش مردم برگردیم و کارها را به خود مردم واگذار کنیم»

از استماع بیانات فوق گمان میرود حجه الاسلام جوان یا عالم به اندیشه ها و اعمال و رفتار رهبر فقید جمهوری اسلامی نبوده و نیستند و یا تعمد بر آن دارند تا آگاهانه و زیرکانه آموزه های فکری و تجربه تاریخی پدر بزرگ فقیدشان را قلب نموده و ردای ولایت امری خود را با قلب تاریخ بر دوش افکند. باید بدانید و آگاه باشید که پدر بزرگ فقید هرگز و ابدا قدرت مردم را نه تنها قدرت خدا و ید مبسوطه خدا نمی دید، بلکه محل اعرابی برای آدمیان در حق سرنوشت خود قائل نبوده است. خالی از لطف نیست که محضر شریف یاد آور شویم او که قدرت مردم را قدرت خدا میدانست و آن را ید مبسوط الهی می خواند مرحوم پدر طالقانی بود نه پدر بزرگ فقید حضرتعالی. این بیان برجسته مرحوم پدر بود که میگفت:" راه مردم راه خداست. مردم باید حاکم باشند و لا غیر". لازم است بدانید پدر بزرگ شما تئوری پرداز ولایت مطلقه فقیه بوده و بر این منوال باوری به ولایت جمهور مردم نداشته است. واقعا چگونه باید مدعای حجه الاسلام جوان را صحه نهیم که قائل به "ولایت مطلقه فقیه" قائل به "ولایت جمهور مردم" بوده است؟؟؟

بنیانگذار فقید جمهوری اسلامی در کتاب ولایت فقیه مکتوب داشته اند:

« مردم ناقص‌اند و نیازمند کمال‌اند وناکامل‌اند، پس به حاکمی که قیم امین صالح باشد محتاجند»

ایضا در همین کتاب، منتشر شده توسط موسسه تنظیم و نشر آثار بیان میدارند:
« ولایت فقیه واقعیتی جز قرار دادن و تعیین قیم برای صغار ندارد»

همچنین به صحیفه نور، جلد نهم، صفحه دویست و پنجاه و سوم مراجعه فرمایید که پدر بزرگ گرام فرموده اند:

« اگر فقیه درکار نباشد، ولایت فقیه درکار نباشد طاغوت است. یا خدا است یا طاغوت. اگر رئیس‌جمهور با نصب فقیه نباشد طاغوت است»

به صحیفه نور، جلد پنجم، صفحه سی و یکم نیز رجوع کنید خالی از فایده نبوده و نیست. چرا که تئورسین ولایت فقیه فرموده اند:

« من یک نفر آدمی هستم که از طرف شارع مقدس ولایت دارم»

واقعا چگونه است که حجه الاسلام جوان خود را مجاز می بینند که اینچنین بنیان های ایدئولوژیک نظریه پرداز ولایت فقیه را تحریف نمایند. نوه بزرگوار ایشان میباید در مقام پاسخگویی به این پرسش بر آیند که چگونه ممکن و مقدور است که معتقد به ولایت فقیه، که مردم را ناقص و ناکامل پنداشته، بدان گونه که محتاج حاکم قیم بوده اند میتواند به اراده و حق حاکمیت مردم باورمند بوده باشد؟؟؟ شخصی که به اذعان خود از سوی شارع مقدس ولایت بر اغیار داشته چگونه میتوانسته قدرت مردم را همان قدرت خدا بداند؟؟؟

گویی یا در صدد وارونه نمایی اندیشه های رهبر فقید جمهوری اسلامی بر آمده اید و یا خلاف آنچه که هاشمی رفسنجانی شما را مزیین به مرتبه علمی علامه نموده اند از الفاظ ولایت، ولی، قیم در فقه و حقوق آنچه را باید اخذ ننموده اید.

از وحدت شیعه و سنی در اندیشه ها پدر بزرگ فقید سخن رانده اید. اما واقعیت امر نیز اینچنین بوده است؟؟؟ از آنچه رهبر فقید جمهوری اسلامی بر مرحوم علامه "احمد مفتی زاده" نازل کرد بگذریم. از اینکه مولوی "نظر محمد" نماینده مردم ایرانشهر در مجلس اول فقط و فقط به جهت دفاع از مقدسات اهل سنت از مجلس اخراج شدند بگذریم. از هر چه هم که بگذریم پر آگاهید که قانون اساسی اول به تأیید و امضای رهبر فقید جمهوری اسلامی رسیده بود. حال انصاف به خرج داده و بفرمایید قانون اساسی مذکور تا چه اندازه خود موجبات تفرقه و اختلاف میان اهل سنت و شیعیان را موجب شده است.

اصل یکصد و پانزدهم قانون اساسی تصریح می دارد:

« رئیس جمهور باید از میان رجال مذهبی وسیاسی که واجد شرایط زیر باشند انتخاب گردد

ایرانی الاصل ، تابع ایران ، مدیر و مدبر، دارای حسن سابقه و امانت وتقوا، مؤمن و معتقد به مبانی جمهوری اسلامی ایران و مذهب رسمی کشور»
این اصل به وضوح مشعر بر آن است که رئیس جمهور میباید معتقد به مذهب رسمی کشور یعنی مذهب جعفری بوده باشد و بر این اساس معتقدان به مذاهب اهل سنت و دیگر ادیان به رسمیت شناخته شده توسط قانون اساسی از انتخاب شدن برای تصدی مقام ریاست قوه مجریه منع شده اند. آیا این اصل خود بستری برای ایجاد اختلاف و تفرقه نبوده و نیست؟؟؟ حجه الاسلام جوان ارشاد بفرمایند که پدر بزرگ گرام چگونه چنین قانون اساسی اختلاف بر انگیزی را مهر تأیید نهاده اند؟؟؟

آیا نمی باید از خود بپرسید ریشه تمامی اختلافات کنونی در جامعه از کجا نشأت گرفته و میگیرد؟؟؟ حضرتعالی باید بدانید و ظن قریب به یقین عالم به این مهم هستید که بستر تمامی اختلافات مذهبی، قومی و سیاسی را رهبر فقید جمهوری اسلامی گسترده اند. جنگ و کشتار کردستان از کجا و چگونه کلید خورد؟؟؟ حضرت ایشان مطلع میباشند که مرحوم دکتر "عبد الرحمن قاسم لو" دبیر کل حزب دموکرات کردستان ایران به عنوان نامزد مجلس خبرگان قانون اساسی از کردستان موفق به اخذ آرای شهروندان کرد شدند. اما در آستانه حضور ایشان در مجلس خبرگان قانون اساسی رهبر فقید جمهوری اسلامی نماینده کردستان را "مفسد فی الارض" خواندند و آرای شهروندان کرد را به هیچ و پوچ انگاشتند. آیا اتخاذ چنین موضع سبکی از سوی ایشان آتش اختلاف و خون و خون ریزی را در نواحی کرد نشین شعله ور ننمود؟؟؟

شایسته است حجه الاسلام جوان و بیت رهبر فقید جمهوری اسلامی به همراه موسسه نشر آثار نظاره ای مجدد بر تاریخ جمهوری اسلامی بیافکنید. عزیزانی که همواره در بوق و کرنا کرده و میکنید که رهبر فقید جمهوری اسلامی در هر حال بر طبل وحدت کوبیده اند گویی از یاد برده اید چگونه همان ولی امر فقید به نا حق باعث و بانی ایجاد نزاع و اختلاف با مرحوم آیت الله العظمی شریعتمداری و دوستداران آن مرحوم شدند؟؟؟ بدین منظور شایسته و بایسته است نگاهی به آنچه سر آغاز اختلافات بود بیاندازیم. صدور بیانیه مورخه نهم آذر سال پنجاه و هفت از سوی مرحوم آیت الله العظمی شریعتمداری مبنی بر رد ولایت فقیه و اصل صد و دهم قانون اساسی کلید حل معما میباشد. بخشی از بیانه صادره در رد اصل صد و دهم قانون اساسی بدین قرار است:

«. . . اما اصل صد و ده قانون اساسی اختیارات مردم را از ملت سلب کرده است و در نتیجه اصل صد و ده با اصل شش و پنجاه و شش کاملا متضاد است، به طوری که با توسل به هیچ تأویل و توجیهی نمی توان این اختلاف و ضدیت را رفع نمود. و غیر از این تضاد مواد دیگری نیز در قانون اساسی وجود دارد که دارای ایراد و اشکال میباشند و همچنین کمبود ها و نارسایی هایی نیز در آن به چشم می خورد که در درجه دوم اعتبار قرار گرفته که باید اصلاح و رفع اشکال شود. اما آنچه که بسیار مهم است، تغییر و یا اصلاح ماده صد و ده و اصولی است که متفرع بر آن است، به طوری که با حاکمیت ملی سازگار بوده و هیچ گونه تضادی نداشته باشد . . .»

بیانیه مذکور فقط در روزنامه اطلاعات نشر یافت و مابقی مطبوعات و رادیو و تلویزیون با اشاره رهبر فقید جمهوری اسلامی از نشر آن منع شدند. اما در عوض بیانیه دیگری مبنی بر شرکت مردم در رفراندوم قانون اساسی و دادن رأی مثبت به آن با جعل نام و عکس مرحوم آیت الله شریعتمداری از تلویزیون رژیم پخش شد. همین بی اخلاقی از سوی ولی امر فقید بود که آتش خشم حامیان مرحوم شریعتمداری را در مناطق آذری نشین ایران شعله ور نمود. حجه الاسلام جوان لطف فرموده روشنگری فرمایند که اگر دانستن حق مردم است چگونه دستگاه عریض و طویل تبلیغی پدر بزرگ ایشان اینچنین مانع اطلاع یابی مردم از نظر مرحوم شریعتمداری در مورد اصل صد و ده قانون اساسی شدند؟؟؟ چه کسی با پخش بیانیه جعلی به نام مرحوم شریعتمداری اختلاف و تفرقه را بنا نهاد و حتی از مرحوم شریعتمداری و مردمی که دانستن حق شان بود کوچک ترین عذری هم نخواست؟؟؟ غیر از آن است که اینگونه اعمال و رفتار از سوی رهبر فقید جمهوری اسلامی نشان از آن داشته و دارد که ایشان ارزشی برای مردم قائل نبوده اند و دانستن و انتخاب آگاهانه را از حقوق مسلم مردم نمی دانستند و در صدد بر آمده بودند تا مردم بی اطلاع به قانون اساسی ولایت فقیه رأی دهند؟؟؟

از لزوم بازگشت به مردم سخن رانده و بیم داده اید اگر مردم از جامعه کنار نهاده شوند فساد در تمامی اشکال آن ظاهر خواهد شد. این سخن، سخنی ست بس نیک و پسندیده. اما حضرتعالی متوجه بدین امر نبوده اید که بازگشت به مردم چگونه میسر خواهد شد. بی هیچ ظن و گمان بازگشت به مردم به عنوان امری واجب مقدمات واجب را طالب است. به رسمیت شناختن آزادی بیان و قلم، آزادی احزاب، آزادی مطبوعات و . . . مقدمات واجب و ساز و کارهای لازم برای این ملزوم بوده و میباشد. حال نکته اینکه، پدر بزرگ گرام ایشان با احزاب و مطبوعات چه کردند؟؟؟ آیا آزادی قلم و بیان را ارج و قیمت نهادند یا دهان ها را دوختند و قلم ها را به جوخه های اعدام بدل نمودند؟؟؟

بهتر است حجه الاسلام جوان به یاد آورند که پدر بزرگ فقیدشان در این باب فرمودند:

«اشتباهی که ما کردیم این بود که به طور انقلابی عمل نکردیم و مهلت دادیم به این قشرهای فاسد. و دولت انقلابی و ارتش انقلابی و پاسداران انقلابی ، هیچ یک ازاینها عمل انقلابی نکردند و انقلابی نبودند. اگر ما از اول که رژیم فاسد را شکستیم و این سد بسیار فاسد را خراب کردیم ، به طور انقلابی عمل کرده بودیم ، قلم تمام مطبوعات راشکسته بودیم و تمام مجلات فاسد و مطبوعات فاسد را تعطیل کرده بودیم ، و روسای آنها را به محاکمه کشیده بودیم و حزب های فاسد را ممنوع اعلام کرده بودیم ، و روسای آنها را به سزای خودشان رسانده بودیم ، و چوبه های دار را در میدانهای بزرگ برپا کرده بودیم و مفسدین و فاسدین را درو کرده بودیم ، این زحمتها پیش نمی آمد»

حضرت ایشان از این بیان چه معنا و مفهومی را دریافته اند؟

چنانچه لطف روا داشته صحیفه نور، جلد پانزدهم، صفحه دویست را مورد بازخوانی قرار دهید خواهید دید که ولی امر فقید در باب انحصارگرایی از دید اسلام فرموده اند:

«البته انحصار به این معنا که باید اسلام باشد،غیر اسلام نباشد.پیغمبر اسلام هم می گفت لا الله الا الله. این هم انحصار است دیگر. البته انحصار به اين معني که بايد اسلام باشد و غير اسلام نباشد همه ما انحصار طلبيم. مسلمين همه انحصار طلبند پيغمبر ها هم همه انحصار طلب بودند خدای تبارک و تعالی هم انحصار طلب است  انحصار طلبي  في نفسه  امر فاسدی نيست»

آیا میوه چنین بیانی همان محصولات فاسدی نبوده که سالیان سال است در کشور ما آماده برداشت است ؟؟؟ آیا بیان ولی امر فقید همخوان و هم تراز با بیان الهی است که خبر میدهد :

«فَبَشِّرْعِبَادِ الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُوْلَئِكَ الَّذِينَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَأُوْلَئِكَ هُمْ أُوْلُوا الْأَلْبَابِ»

«پس بشارت باد عباد را، کسانی که گفتارها را میشنوند و بهترین را تبعیت مینمایند. آنان کسانی هستند که الله آنان را هدایت کرده و آنان خردمندانند»
همین آیه شریفه مبطل مدعای ولی امر فقید میباشد. چرا که آیه شریفه اذعان میدارد، تمامی اقوال باید شنیده و سپس نیکو ترین و احسن آنها انتخاب و مورد متابعت قرار گیرد. پس تمام اقوال اعم از حق و باطل میباید در فضایی آزاد اظهار شوند تا شنیده شوند. آیا این بیان قرآن دلالت بر انحصار طلبی اسلام دارد که رهبر فقید جمهوری اسلامی بر آن مدعی بوده اند و بدین بهانه واهی فریاد ها را در گلوها خفه و حلقوم ها را دریدند؟؟؟ آیه شریفه شنیدن اقوال گوناگون و تبعیت از برترین قول را از ویژگی های عباد و خردمندان برشمرده است. اکنون ولی امر فقید که نه تنها اعتقادی بدین روش و منش نداشت از جرگه عباد و خردمندان است یا از این جرگه برون است؟؟؟

پنداری مصادیق حذف جبهه ملی به بهانه کذایی ارتداد و همچنین حذف نهضت آزادی و آیات مرحومین شریعتمداری، منتظری و فهرستی بلند بالا از روحانیون تراز اول حوزه های علمیه به ید توانای ولی امر فقید از همین قاعده و قانون منتج به نتیجه شده است. فی الحال که حجه الاسلام جوان را عزم بر تسخیر مسند ولایت امری با وعده حق الناس و بازگشت به مردم است باید به اهم امور آگاه باشند. جامه ولایت امری فی نفسه در تقابل با حقوق فرد فرد شهروندان قرار گرفته و میگیرد.

از لوازم و تبعات بی چون و چرای ولایت امری تحقیر و بی منزلت نمودن اغیار است. حجه الاسلام جوان باید به این تناقض بنیادین پاسخ بگویند که چگونه بر آند که با تن نمودن خلعت ولایت امری حق الناس را پاس دارند ارج نهند؟؟؟ اگر ایشان را قصد و نیت بر سریر قدرت است بهتر آنکه از اکنون همچون ولی امر فقید وعده حقوق ملت ندهند تا عاقبت پرده از "و لکن خدعه کردم" بردارند و اگر ایشان را هدف حق الناس است پس نه تنها میباید جامه ولایت امری را از ذهن برون رانده و در آتش حقوق ملت بسوزانند، بلکه باید به قیام علیه این پدیده شرک آلود خواسته تا از پی محو نحوستش خلق در آرام قرار گیرند. مع الوصف بر فرض محال که ولایت فقیه و ولایت امری ایشان در تناقض ذاتی با حقوق ملت قرار نداشته باشد، آیا حجه الاسلام جوان پس از اینکه با جامه ولایت امری به حجله مملکت داری در آمد آزادی فعالیت احزابی را که پدر بزرگ فقید بر آنان خشم گرفته و نفرینش را نثارشان داشته بر می تابند؟؟؟ آیا جبهه ملی و نهضت آزادی از حقوق و آزادی های وعده داده شده ایشان نصیبی خواهند برد؟؟؟ آیا حجه الاسلام جوان آزادی بیان و قلم را ارج خواهند نهاد تا بیان ها و قلم ها بی هیچ ترس و وحشت، تاریخ را آنگونه که پدر بزرگ فقید بر مرحومین شریعتمداری، منتظری و اغیاری از این دست به نا حق تلخ نمودند بازگویند و باز نویسند؟؟؟

آیا در راستای حقوق ملت دستگاه قضایی مستقل بر پا خواهند داشت تا آنان که به نا حق اسیر کینه های پدر بزرگ فقید شده، از دانشگاه ها و ادارات دولتی اخراج و یا مدت زمانی را به علت عقیده در زندان ها سپری نمودند و یا خانواده هایی که عزیزانشان به نا حق گرفتار تیر خشم پدر بزرگ فقید شده و در بی دادگاه های ملاتاریا بر ریسمان اعدام رقص آزادی نمودند حق شکایت و استیفای حقوق از کف رفته را نمایند؟؟؟

الا ایحال اگر در سطور فوق جسارتی به حضرتعالی و خانواده گرامی صورت پذیرفت عذر این حقیر را پذیرا باشید. قصد بر جسارت نبوده و نیست. حضرت حجه الاسلام خود بهتر از هر شخص دیگری بر این امر واقفند که آنچه تا کنون بر ما رفته است ایجاب نموده و مینماید نسبت به مسائل سابق و لاحق حساسیت را لحاظ و مسئولیت را پیشه نماییم. امید است موجبات آزردگی خاطر و تکدر احوال شریف را فراهم ننموده باشیم.

ایام عزت بر قرار
مازیار شکوری گیل چالان
ترکیه – دنیزلی
15/ 3/ 1394


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016