سه شنبه 16 تیر 1394   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


خواندنی ها و دیدنی ها
در همين زمينه
20 فروردین» قمار هسته‌ای و تلاش برای پاک کردن حافظه يک ملت، ژاله وفا
پرخواننده ترین ها

نقش آقای ظريف کجا و نقش ظريف ما مردم کجا! ژاله وفا

ژاله وفا
و حال اين ما مردميم که بايستی نشان دهيم آيا می‌گذاريم اين بار نيز با تمسک به نياز و ميل ما به رهايی، از تحريمی که اين نظام مسبب اعمالش بوده شکست در پی بحران‌سازی را به پای ما بنويسند و هلهله نيز سر دهيم و دست‌بوس ماموران نظام نيز شويم! و يا اراده می‌کنيم حيات ملی خود را از شر خناسان و وسوسه‌گران و مزدبگيران قدرت بپالاييم و از مسببين اين بحران‌های خانمانسوز بازخواست کنيم

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


هر نظام استبدادی برپايه قدرت وقتی به مردمش تکيه ندارد و بر اساس فريب و تزوير و سرکوب و وابستگی خود را برپا نگاه می دارد ، روش و قاعده اولی که بکار ميگيرد اين است که استراتژی بکار گيرد که مردم رفته رفته چند ويژه گی را به صفت ملی از دست بدهند.

٭ شجاعت و تهور چشم انداز خوب و خوبتر را حق خود دانستن بجای گرفتار مدار بسته بد و بدتر و بدترين شدن
٭ تکيه بر اعتماد به نفس و توانايی های خود
٭تهی شدن و دست شستن از ارمان و هدف گذاری برای تحقق آن
٭خود را از قدرت بی نياز دانستن و رهبری فردی و جمعی را خود بدست گرفتن
٭ميل و توانايی ديد انتقادی و چون و چرا کن داشتن در هر آنچه به سرنوشت او و زندگی فردی و اجتماعيش مرتبط است
٭ گسترش ابعاد آزادی ها و استقلال خود و خود را درخورو لايق برآوردن نياز های مادی و معنوی دانستن
٭ مجهز بودن و تکيه به ضوابط و پرنسيب ها و اصول اخلاقی والای انسانی
و...

از اينرو استراتژی اغلب نظامهای استبدای تهی کردن ملت از اين صفات و ويژه گی ها و رواج دادن بی اخلاقی ، فساد ، نا اميدی ،فقر مادی و فرهنگی است و به ياری ابزار سانسورو جو ترس و خفقان، ايجاد انقطاع تاريخی بين نسلهايی که ميتوانند از تجربه يکديگر بهره ببرند تا اسير ترفندهای استبداد نگردند ،تا رفته رفته آن ملت خصوصا نسل جوانش را به بی تفاوتی ودلسردی و دلمردگی خاصی مبتلا کنند که برغم فعاليت پر تب و تب پايدار می ماند!نسلی معتاد به فلسفه لزوم " تنها گليم خود را از آب کشيدن "و طلبکارنه تنها سهم خود را از منافع و نه ازحقوق خواستن ( چرا که حقوق امری همگانی است و همانند ظروف مرتبطه با يکديگر در ارتباطند ولی نفع فردی و تکروانه است و با خلق و خوی بند از بند گسسته و نا اميد بيشتر همسنخ است) و با اشاعه جو نا اميدی از آينده ،ملتی را به راضی شدن به کمترين وبدترين بجای بيشترين و بهترين انهم ازترس از دست دادن همين کمترين رفته رفته معتاد گرداندن .

ملتی را انچنان دچار روز مرگی می نمايند و نگران رفع حوايج روزمره ،که ميتوان وضعيتشان را به رفتار چارلی چاپلين در فيلم " جويندگان طلا " تشبيه کرد که در خانه ای نئين نامتعادل بر لب تخته سنگی ايستاده و پيوسته به اين سو و آنسو می دود!

نظام ولايت فقيه از آنجا که ماهيتی استبدادی دارد همين روش را با ما مردم بکار گرفته است.اين نظام نيازمند بکار گيری زور انهم روزمره است. از اينرو نياز مند بحران سازی و ادامه بحرانها است.در بحرانهايی که در طول عمر منحوسش ايجاد کرده دقت کنيم و به وظايف و مسئوليت خودمان نيز تامل کنيم که ايا در عمل اکثريتی از ما مردم ويژه گی های فوق را از دست نداده ايم ؟ تا بحدی که حتی اجازده داديم انقلابی را که خود ما مردم برای تغييربنيادين شرايط نابسامان اقتصادی- اجتماعی - -سياسی- فرهنگی در نظام پيشين درجهت حقوقمدار شدن جامعه خود کرديم را نظام استبدادی بعد از انقلاب که ضد انقلاب ترين نظام است ، به نفع خود مصادره کند ! ايا در قبال بحرانهايی که برای ما مردم ايران و وطن ما ايجاد کرده است به کمترين ها و بدترين ها از ترس از دست دادن همين بدترين و کمترين راضی امان نکرده است؟ و جالب اينکه در ديد استبداديان بعد از هر شکستی و تحمل خساراتهای مادی و معنوی مقصر نيز مردمند که آستانه تحملی کم داشته اند !

نوشتم اکثريتی چرا که بايستی حق اقليتی را قدر دانست که شايد درکميت اقليت باشند اما درکيفيت عمل با تکيه بر ويژه گيهای فوق و باور به خود و توانايی های خود اجازه نداده اند نظامی استبدادی چنين بازی سخيفی با انها کند.و هر روز در عمل و نظر در هنگامه وزيدن طوفانهای خانمانسوز و خزان کننده ،درجنگلی از درختان مرده ، نهالی تازه نشانده اند.

قبل از برشماری آن بحرانها همينجا ياد آور شوم که نگارنده بر اين اعتقادم که هيچ استبدادی عمر ابدی نمی يابدو هيچ ملتی نيز به خود بخيل نيست و با ايجاد کمترين روزنه ای در فرصت شکستن سانسور ها و محيط آزاد ، به تمرين زدودن رفتار و اخلاق قدرت فرموده و عادت شده می پردازد. تاريخ گواه رشد ملتها بعدازنابودی هر استبدادی بوده است .منتهی اين تغيير وضعيت بسته به رشادتها و ميزان باورآن اقليت رشيد و راشد و نيز درجه آلودگی جامعه به بيماری سرطان فساد و ميزان گسترش روحيه بی تفاوتی و انقياد و اطاعت در ان ملت داشته است.ملت ايران نيز از اين امراستثنا نبوده است . ملتی که در قرن اخير دست به ۳ انقلاب و تحول عظيم زده است روحيه انقياد را به اين راحتی درونی نمی نمايد. از اينرو اين نوشتار نيز تنها به قصد يادآوری و تذکار بلوغ فکری مردم به خودشان نوشته شده است.و همين بلوغ است که مايه اميد است که عمر نظام ولايت فقيه طولانی تر نخواهد شد.

اگر به ماهيت همه بحرانهايی که اين نظام در طول عمرش برای ما ملت بوجود آورده است دقت کنيم. در ميابيم که در همه انها از يک شيوه برای فريب استفاده شده است.

من باب نمونه بحران گروگانگيری را اين نظام بوجود آورد وبا شعار ظاهری "بخاک ماليدن پوزه امپرياليسم امريکا" رفتاری غير متعارف و تنفر انگيز را شيوه کرد و البته بعداز اينکه عمل گروگانگيری چهره انقلابی مردمی را در چشم جهانيانی طرفدار اهداف مردم در انقلاب ،مخوف و کريه جلوه داد و ميليارد ها دلار اموال ايران را امريکا بلوکه کرد ، در قبال افتضاح ايران گيت و خريد گران قيمت اسلحه ،گروگانها رابعنوان هديه به انتخاب ريگان در امريکا آزاد کرد !اما ما ملت را نه د ر جريان معاملات پنهانش با امريکا و اروپا قرار داد و نه گذاشت مردم از ابعاد اين افتضاح با خبر شوند .جالب اينکه سعی کرد به مردم و خصوصا نسل جوانی که خاطره ای از دوران گروگانگيری نداشت افرادی را که در آن گروگانگيری در لباس "دانشجويان خط امام " بيشترين ضررها رامتوجه مردم کردند را چند سال بعد درلباس" اصلاح طلب " بعنوان پيشقراولان تغيير بقبولاند !

بگذريم که تزوير و ريای استبداديان تا بحدی است که تا زمانی که بر سر قدرتند نيازی به پاسخ دادن نسبت به مسئوليت اعمالشان نمی بينند زيرا ملتی که اينسان حافظه تاريخی اش ضعيف می شود نيز پرسشگر و چون و چرا کن و سوال کننده و چون و چرا کننده نخواهد شد ! واينگونه است که کار را بر استبداديان راحت ميکند و زمينه را برای ايجاد بحران بعدی فراهم می آورد.تا زيست در نظام ولايت فقيه را بعنوان دوزخی گريز ناپذير بباورانند. تا ملتی بخواهد درآنچه بر سر ش آمده تامل کند و خسارتهای مادی و معنوی بوجود آمده را بررسی کند ،همان خسارتهايی را که می شد پيشگيری کرد و جلو گرفت ، بايستی گرفتار بحران بعدی کرد تا فرصت تامل و غور در روش استبداديان را نيابد .

از اينرو جنگ را ۸ سال ادامه دادند. در واقع جنگی را که مردم در شکل گيری و اغازش نقشی نداشتند و نگران از دست دان استقلال کشور و خطه هايی از وطن خود بودند را اقای خمينی با کوبيدن بر طبل "جنگ جنگ تا رفتع فتنه در عالم " خواستی ملی جا زد تا در فرصت ادامه دادن به جنگ ميخ قدرت استبدادی خود را بکوبد و با اعمال سانسور و ايجاد جو خفقان ،روحيه نا اميدی را به جامعه غلبه نمايد .چرا که ميدانست ملت نااميد بی ابتکار شده و شهامت از دست ميدهد واز خود نميپرسد اگر بر حقوق خودواقف بودم و بر سر آنها ايستاده بودم و اجازه نميدادم ولی فقيه اختيار مطلق بر جان و مال و ناموس من بيايد کجا روزگارم به جايی ميرسيد که فرصتهای متعدد صلح را از دست بدهيم و بعد از نفله شدن ميليونها جوان برومند خود و متحمل شدن بيش از ۱۰۰۰ ميليارد دلار خسارت آقای خمينی به پذيرقتن قطعنامه ای تن دهد که قبول شکست بود و فرصت گرفتن هر گونه غرامت را نيز از ايران ربود.و جالب اينکه همان گروگان گيران در نوشتن قطعنامه ماموريت داشتند !

به اين تزوير نهفته در سخنان علی سعيدی نماينده خامنه ای در سپاه توجه کنيم (فارس ۱۹ خرداد ۹۴ ) :" اگر مردم تحمل داشته باشند آرمان‌های رهبری در حد ۱۰۰ درصدی عملی می‌شود. هر جا که خواسته‌های امام و رهبری به صورت کامل عملی شده مواقعی بوده که هم دولتمردان و هم مردم آستانه تحمل بالايی داشته‌اند لذا وقتی امام فرمود "جنگ جنگ تا رفع فتنه در عالم"، اين ايده واقعی امام بود و شوخی نمی‌کردند ولی وقتی امام احساس می‌کند که ادامه جنگ ممکن است به مصالح انقلاب لطمه وارد کند تاکتيک را عوض کردند و قطعنامه را می‌پذيرند و تعبير جام زهر را به کار می‌برند. يعنی امام با طيب خاطر قطعنامه را نپذيرفتند بلکه احساس کردند به اصل انقلاب ضربه می‌خورد و آن را پذيرفتند. لذا علل و عواملی در انعطاف امام تاثير داشت."

جالب اين است که از آنجا که نميتوان جمله ای سراسر دروغ ساخت ، سعيدی ناچار است اقرار کند که عملی کردن اين شعاری که ايده خمينی بود ( و نه مردم ) به اصل انقلاب صدمه ميزده است ( ذهن مستبد از ياد ميبرد که با همين اقرار محرز ميکند که ايده استبداديان پيوسته بر ضد اهداف يک ملت است و به ضرر حقوق ملی )ولی همانگونه که در فوق امد در ديد استبداديان هميشه بعد از شکست در بحرانها اين مردمند که مقصرند!! شعاری را که طبق اقرار سعيدی ايده خمينی بوده را مردم چون آستانه تحمل کمی داشتند و نپذيرفتند عملی شود ، بناچارخمينی را وادرا به سرکشيدن جام زهر کرد و نقصير اين جام زهر سرکشيدن بر گردن مردم است !درواقع استبداد نقشها وارونه می نمايد. اين خمينی نيست که بايستی جوابگوی ملتی ميشد که چرا ۱/ زمينه سازی جنگ را کرد؟ ۲/ چراچندين بار فرصتهای ناب بدست آمده برای صلح و رضايت صدام به پرداخت غرامت را ناديده گرفت ورد کرد؟ ۳/ چرا جنگ را ادامه داد ؟۴/ چرا نفت را برای خريد اسلحه و ادامه جنگ و استحکام استبدادش به حراج گذاشت و حتی بشکه ای ۱ دلار فروخت ۵/ چرا نسلی را همراه فرصتهايش سوزاند و ۱ ميليون کشته و زخمی و داغی را بر دل ملت ايران باقی گذاشت؟ ۶/چرا بيش از ۱۰۰۰ ميليارد دلار خسارت به کشور وارد کرد؟ ۷/ چرا بر اثر جنگ توان اقتصادی و فرهنگی و اجتماعی يک کشور را نابود کرد؟و...اکنون ملت مقصرند که چرا"تحمل نداشته اند آرمانهای رهبری صد در صد عملی شود"!!

بعد از بحران جنگ نوبت به بحران هسته ای رسيد . ملتی که در طول ۱۹ سالی که نظام ولايت فقيه بدنبال دستيابی به انرژی هسته ای بوده است ،کمتر از قدرتهای خارجی از اهداف رهبری اين نظام درزمينه هسته ای با خبر بودند . و طبق اقرار آقای روحانی در کتاب خود با عنوان " سياستمداران جوان" : " اگرچه دولت هاشمی‌رفسنجانی اولين اقدامات را برای رسيدن به فناوری هسته‌ای انجام می‌دهد، اما سازمان اداری و نهاد‌های رسمی هسته‌ای در ايران در سال ١٣٧٦ و در دوران رياست‌جمهوری سيدمحمد خاتمی تاسيس می‌شود. در سال ١٣٨٠ ميرحسين موسوی و حسن روحانی به عنوان اولين مقام‌های ارشد حکومتی سفری محرمانه به اصفهان می‌کنند تا پيشرفت نيروگاه هسته‌ای اصفهان را به «شورای‌عالی فناوری‌های نوين» گزارش کنند. "

اما مناقشه بر سر پرونده هسته‌ای ايران با غرب از سال ٢٠٠٢ آغاز شد که گزارشی راقدرتهای جهانی منتشر کردند که از وجود تاسيسات غنی‌سازی نطنز و آب سنگين اراک خبر ميداد و بعد از ايجاد مناقشه رهبری اين نظام بر ادامه مناقشه و پيشبرد اهدافش اصرار ورزيد وايران وطن ما را پی در پی دستخوش بحرانهايی کرد که تا مرز خطر حمله نظامی پيش رفت و اعمال تحريمهای مختلف بر اقتصاد وبنياد توليد کم رمق آن ضربه های مهلک وارد آورد.

امروز که اين نوشتار را نگارنده برشته تحرير در می آورم در آخرين مرحله و روزهای پايانی مذاکرات مربوط به بحران هسته ای هستيم.۱۲ سال مذاکره از سعد آباد تا وين ، ۱۲سال سردواندن ۱۲سال بی لياقتی مسئولين و دروغ و پنهان کاری( در نوشتار بعدی اين پنهان کاری ها و دروغگويی ها و بی لياقتی ها را از قول خود مسئولان هسته ای اين نظام از اولين انها که خود اقای روحانی بوده تا به امروز يک به يک نقل ميکنم) .

شعارهای پر طمطراق همچون دستيابی به غنی سازی ۶۰ در صدی اورانيوم "توليد نيروگاههای هسته ای در داخل کشور " تحقيقات در فناوری هسته ای "" توليد و فروش و صدور سوخت هسته ای " را سر دادند و خطر حمله نظامی قدرتهای خارجی را برای وطن ايجاد کردند وآخرين رمق ها را از اقتصاد به لحاظ ساختاری بيمارما ستاندند و موجب اعمل تحريمها نيز شدند. تا اکنون که باز نوبت به شکست در بحران و عقب نشينی بعد از تحمل خسارت ودريوزگی و التماس به قدرتهای خارجی برای کم کردن فشار تحريمها به قيمت عقب نشينی از همه "دستاوردها! " و حتی اجازه دائمی بازديد از مراکز نظامی کشور را به آنها دادن ، رسيده است.

و جالب است که شعار "انرژی هسته ای حق مسلم ماست " را به تزوير شعار ملت قبولاندند و جا زدند و همه حقوق ديگر و ابتدايی ترينش را يعنی حق اعتراض و انتقاد را از ملتی سلب کردند واکثريتی نيز دم فروبستند . جالب اينکه باز ملت مسئول و مقصر اين شکست شد و تازه اينباراين مردمند که بايستی جام زهررا شربت گلاب گوارا باور کرده و سربکشند!در بالا تصريح کردم که استبداديان با بحران سازی ها و طولانی کردن آنها تا مرز وادادگی و شکست ملت را مطيع و بی تفاوت به حقوق خود ميخواهند تا از بيشترين و بهترين برای خود چشم بپوشند وبه کمترين وبدترين راضی شوند و برای کم شدن سايه تحريم به بهايی که بر اثر اين بحران بر سر آنها آمده کمترين توجهی نشان ندهند و فرياد شادی نيز سر دهند.استيصالی آميخته به بقايای اميد به زنده ماندن !

آقای علی سعيدی نماينده خامنه ای در سپاه می گويد: "حالا امروز می‌بينيم که رهبر انقلاب نرمش قهرمانانه را مطرح کردند، اين نرمش قهرمانانه می‌تواند مصالح زيادی را در بر گيرد، به شرطی که هم مردم و هم دولتمردان ظرفيت اين نرمش قهرمانانه را داشته باشند!"

تمام کسانی که اوجب واجبتشان حفظ قدت نظام به هر قيمتی است، دارای همين طرز فکر امثال سعيدی هستند و پيوسته حقوق مردم را فدا کرده و توجيهی برای رفتار استبداد ساخته اند . و به اسم دفاع از حقی ،حقوق ديگر را پايمال ميکنند. من باب نمونه اقای خاتمی نيز که در دوران جنگ رئيس ستاد تبليغات جنگ بود و وظيفه اش تبليغ اهداف خمينی ازجنگ بود وهيچگاه نيز از اين ماموريت دست نکشيد ودر پی جنبش ۸۸ از ظلم به "رهبر و نظام" توسط مردم خبر داد! بتازگی نيزدر مورد پرونده‌ی هسته‌ای ايران گفته است " اکثريت مردم ايران نگرانند و می خواهند اين مساله حل شود و اين فرصت را نبايد از دست داد .ايران در موقعيت کنونی "با اجازه و هدايت رهبری" مذاکرات را شروع کرده و "اين سياست اصلی کل نظام است "وی با قياسی مع الفارق و صوری مابين مذاکرات هسته ای وصلح امام حسن و شخص خامنه ای و امام حسن می گويد : "امام دوم شيعيان، در رابطه با صلح با معاويه در يک پيچ بزرگ تاريخی قرار گرفتند و کار فوق‌العاده بزرگی کردند؛ البته انتظار از امام، رهبر و پيشوای جامعه همين است که کار بزرگ کنند . امام حسن "برای اينکه چيز بزرگتری در تاريخ بماند، زندگی تلخی را که بعد از استيلای معاويه بر جامعه حاصل شد پذيرفت! "

خاتمی فراموش ميکند که ناخواسته اقرار می کند زندگی تلخی بعد از رفع تحريمها هنوز انتظار مردم ايران را می کشد. آقای خاتمی فراموش می کند که حقوق يک مجموعه را ميسازد جدا نشدنی و پيوسته . اين تنها دولتهای استدبادی و قدرت است که برای بقای خود در ديد جامعه حقوق را منتزع از هم برميشمارند و يک حق را عمده ميکنند تا بقيه حقوق را نقض کنند! ولی اگر انسان به يکپارچگی حقوق واقف باشد، به اينکه يک حق نسبت به ساير حقوق ارزشمند تر است تن نمی دهد و حقوق خود را بصورت مجموعه می بيند و می خواهد.آقای خاتمی بدينسان ذهنيت مستبد و خو کرده به قدرت خود را لو ميدهد !وقتی کسی مثل خاتمی هيچ سخنی از مسئوليت نظام و رهبری اندر ايجاد اين وضعيت و اعمال تحريمها نمی گويد و تازه خامنه ای را با امام حسن مقايسه ميکند وبدينسان قلب معنی ميکند که عملکرد معاويه وار خامنه ای را يعنی زمينه سازی اعمال تحريم را با جنگی که امام حسن انجام نداد يکی می گرداند تا قبول خفت تن دادن از موضع ضعف خامنه ای را به مذاکره ای که طرفهای آن قدرتهايی هستند که وی را نا چار به عقب نشينی از همه اهداف و خطوط قرمزش کرده اند و تازه اختيار کنترل مملکت را نيز بدانها تفويض کرده است ، کاری" بزرگ" و هم شان صلح امام حسين جا بزند و گويی تحريمها نيز" خواست ملی" بوده واکنون رفع آن آنهم "به هر قيمتی" خواست ملی است و تن دادن خامنه ای به آن "کار بزرگ "است ! و به تعبيرسعيدی آستانه تحمل مردم کم بوده و خامنه ای بناچار خود را با آن استانه تطبيق داده است !تزوير اين طبقه قدرت پرست را ايا اندازه ای متصور است؟!

اقای خاتمی يادش ميرود که وقتی نظام شعار ميداد " انرژ هسته ای حق مسلم ماست " اعتراض نکرد که اين شعار مردم نيست ،آنرا بدروغ شعار ملت جا نزنيد .اما اکنون که ملتی فقر زده در منتهی آسيب ديدگی از اقتصاد رانتی و تشديد فساد در اثر تحريم است ، به اين فکر افتاد که پايان مذاکرات به هر قيمتی خواستی ملی است! همانگونه که ايشان به نيابت از ملتی از ظلمی که در جنبش ۸۸ به "رهبری و نظام " رفت عذر خواست و تقاضای "بخشش ملت" از سوی "مقام معظم رهبری" کرد!

ذهنيت خو کرده به استبداد ساده انگاری و تقليل گرايی را ترويج ميکند و ترديد را چون رفضی خطرناک ميداند.

آقای خاتمی که به اقرار آقای روحانی در کتاب خود که در بالا نقل کردم :" سازمان اداری و نهاد‌های رسمی هسته‌ای در ايران در سال ١٣٧٦ و در دوران رياست‌جمهوری سيدمحمد خاتمی تاسيس می‌شود ." ،بدون اشاره به نقش و مسئوليت و سهم خودش و لزوم پاسخگويی به مردم که چرا ايران را به بيراهه مساله هسته ای کشانده و از نظامی دفاع کرده که تلخی زندگی در تحريم را به مردم چشانده است و بقول رفسنجانی که وی نيز به اقرار روحانی در کتاب خود " دولت هاشمی‌رفسنجانی اولين اقدامات را برای رسيدن به فناوری هسته‌ای انجام داد "اکنون به يکباره خواب نما شده است که " تحريم استخوان اکثريت جامعه را پکانده است " .در واقع استخوان مردم از فساد مافيايی پکانده شده که شما خود جزو آن هستيد و تحريم آن فسا را هويدا و عريان و تشديد تر کرده است . و شما بی شرمانه از عجز مردمی فقر زده استفاده می کنيد تابه طرفته العينی نعل وارونه زده نظر ها را نسبت به نقش و مسئوليت خود در ايجاد بحران و ادامه بحران بگردانيد ، همانگونه که شما آقای رفسنجانی در طول مدتی که فرمانده کل قوا بوديد بر طبل ادامه جنگ کوبيديد ولی وقتی به يکباره اسلحه کافی برای ادامه جنگ نداشتيد و حراج نفت بشکه ای ۱ دلار در زمان فرماندهی قوای شما کفاف هزينه های جنگ را نمی داد ، وقتی که همه سرمايه های ملی را در قمار جنگ باختيد به فکر تسليم وراضی کردن خمينی به سرکشيده جام زهر افتاديد و کسی به شما نگفت وقتی در کتاب "عبور از بحران "ص ۱۰۶ اقرار ميکنی "با آقای رجايی در باره پيشنهادات هيئت صلح غير متعهدها صحبت کرديم. پيشنهاد ايجاد منطقه غير نظامی در خاک ايران همراه با خروج نيروهای عراقی دادند. بعضی ازنظامی ها و آقای بنی صدر مايلند با تعديلی بپذيرند". ايا جای اين سوال از شما باقی نيست که پس چرا شما استبداديون پيشنهاد صلح را نپذيرفتيد و جنگ را تا قبول شکست ادامه داديد ؟!

حکايت می کنند در دوره جنگ جهانی دوم يک افسر نازی آلمانی به پاريس آمد و از نقاشی های پيکاسو بازديد کرد. وقتی چشمش به تابلوی "گرنيکا" پيکاسو افتاد با آن ترکيب عجيب رنگ ها، آشوب و بی نظمی که در آن تابلو هست و جنگ را ترسيم کرده است ، به پيکاسو گفت: اين کار شماست؟ پيکاسو در پاسخ به او گفت نه، اين کار شماست!

يک ملت بايد شجاعتی اينگونه بيابد که به استبداديان با صراحت بگويد اين جنايات کار شماست!

بی ترديد "دلواپسان "فاسد جناح راست درون حاکميت که مدعی دفاع از ارزش‌های انقلاب و نظام‌اند و می‌گويند نگران حقوق مردم و عزت و اقتدار ملی هستند در پشت پرده فريب مخالفت با پايان مذاکرات ، به ادامه رانتخواری خود در سايه ادامه تحريمها و نيزادامه نسخه " اقتصاد مقاومتی " که در واقع نسخه مجوز فروش خصوصی نفت بيش نيست و پورسانتهای هنگفت به جيب اين مفت خواران ميرساند ، اميد دارند. و باز بی شک کمتر کسی که در واقع نگران حقوق مرم است به لزوم امر برداشته شدن تحريمها که ظلمی مضاعف به مردم و قشرهای زحمتکش است ترديد دارد.اما مساله بر سر حساب خواهی ما مردم نسبت به مسببن اعمال تحريمها و يا بی تفاوتی ما نسبت به علل و عاملان بوجود آمدن بحرانها و سلب اختيار مفتخواران و رانتخواران است.

آقای روحانی در کتاب خاطرات خود در مورد ۲ سال ماموريت خود بعنوان رياست اولين هيات مذاکرات هسته ای( سال ۸۲ تا ۸۴) می نويسد "ايشان (محمد خاتمی) گفتند نگذاريد مذاکرات به شکست منجر شودو ايشان اضافه کردند هرچه تصميم شما باشد من قبول دارم و حمايت می کنم. با دفتر مقام معظم رهبری هم تماس گرفتم تا مباحث به رهبر معظم انقلاب منتقل شود که خبری نشد، بنابراين، شرايط برای نوعی مانور از نظر تنظيم جملات و عبارات آماده شد!". بگذريم که ايشان غير مستقيم به رسم تنظيم عبارات و جملات برای فريب مردم بعنوان رسم ماندگار و پايدار استبداد ولايت فقيه که ايشان ماموريت اجرايش را داشته اعتراف می کند .

اکنون نيز هيات مذاکره کننده در حال پايان مذاکره در باره بحرانی هست که جز باج دهی از منابع ما به قدرتهای خارجی و سايه کنترل آنها را بر سر ايران دائمی کردن حاصلی برای ما مردم نداشته است وامثال آقای ظريف که بقول خود مامور نظام و پياده کردن منويات "رهبری "است بسيار ظريفانه در حال فرموله کردن جملات و عبارتی هستند که در قالب آن مسئوليت خامنه ای و نظام رادر ايجاد بحران هسته ای بپوشاند و افتضاح و وادادگی را خواست ملی بنمايانند!

نقش آقای ظريف کجا و نقش ظريف ما مردم کجا!

وحال اين ما مردميم که بايستی نشان دهيم ايا می گذاريم اينبار نيزبا تمسک به نياز و ميل ما به رهايی از تحريمی که اين نظام مسبب اعمالش بوده شکست در پی بحران سازی را به پای ما بنويسند و هلهله نيز سر دهيم و دستبوس ماموران نظام نيز شويم ! و يا اراده می کنيم حيات ملی خود را از شر خناسان و وسوسه گران و مزد بگيران قدرت بپالاييم واز مسببين اين بحرانهای خانمانسوز باز خواست کنيم.

بار خدايا !همه ما را از اين فاجعه پليد " مصلحت پرستی " که چون همه کس گير شده ، وقاحتش از ياد رفته و بيماريی شده است که از فرط عموميتش ، هرکه از آن سالم مانده بيمار می نمايد مصون بدار!


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016