گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
خواندنی ها و دیدنی ها
در همين زمينه
17 آذر» آثار برجسته سینمای آمریکای لاتین؛ داستان دو روزى كه خدا مرده است! رضا علامهزاده11 آذر» آثار برجسته سینمای آمریکای لاتین: مستراحِ پاپ! رضا علامهزاده
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! آثار برتر سینمای آمریکای لاتین: مو وِزوِزى! رضا علامهزادهفیلم ونزوئلایی "مو وزوزی"، ساخته ماریانا رُندون است كه تحصيلات سينمائىاش را در "مدرسه بينالمللى سينما و تلويزيون كوبا" گذرانده است. داستان این فيلم بسيار لطيف و خوشساخت بر مشكل رابطهى ميان يك پسربچه ۹ ساله به نام "جونيور" با مادر جوان بيوهاش، "مارتا"، استوار استترجمه تحتاللفظى عنوان فيلم "pelo malo" محصول ٢٠١٣ كشور ونزوئلا "موى بد" است كه اگر فيلم را ببينيد قبول مىكنيد كه "مو وزوزى" برگردان فارسى مناسبترى براى آن است. نويسنده و كارگردان فيلم، "ماریانا رُندون"، خانمى ميانسال ونزوئلائى است كه تحصيلات سينمائىاش را در "مدرسه بينالمللى سينما و تلويزيون كوبا" گذرانده كه يكى از نامدارترين مدارس سينمائى جهان است. قبل از پرداختن به اين فيلم بسيار لطيف و خوش ساخت، اين را بگويم كه مدرسه سينمائى كوبا نه تنها به دولت كوبا كه حتى به كشور كوبا ربط مستقيمى ندارد. نه بودجه آن توسط كوبا تامين مىشود و نه دولت كوبا هرگز نظارتى بر كاركرد اين مدرسه داشته است. تنها سهم دولت كوبا در آن، در اختيار گذاشتن زمين وسيعى در سى كيلومترى هاوانا براى ساخت مدرسه است. من قبلا در اين مدرسه تدريس كردهام و از زيروبم شكلگيرى آن آگاهم. اين مدرسه نزديك به سى سال پيش با تصويب "بنياد سينماى نوين آمريكاى لاتين" و با بودجهاى كه گابریل گارسيا ماركز از جايزه نوبل و افزايش درآمد چشمگيرش در انتشار رمان بدان اختصاص داده بود پايهريزى شد و هيئت امنايش مثل خود ماركز اكثرا از كشورهاى ديگر آمريكاى لاتين بوده اند تا از كوبا.
گرچه ما در فيلم هرگز پدر جونيور را نمىبينيم ولى بهروشنى از طريق مادر بزرگ جونيور پيداست كه پدرش مردى سياه پوست است. هرچه مارتا از تلاش جونيور براى صاف كردن مويش ناراضى است و اين را نشانهى گرايش دخترانه در او مىبيند مادربزرگ سياه پوستش كه گاه از او و برادر كوچكش نگهدارى مىكند، با جونيور تفاهم دارد و همراه او با بورس و سشوار به جان موى وزوزىاش مىافتد تا صافش کند! مادر بزرگ حتى در رقص و آواز كه مارتا علاقهى جونيور به آنها را دلائل ديگرى براى گرايشات دخترانهى پسرش مىداند با پسرك همدل است. آن دو در صحنهاى بسيار زيبا در خانهى مادربزرگ با هم مىرقصند و در حاليكه بُرُسِ مو را مثل ميكروفن جلو دهانشان گرفتهاند همصدا ترانه مىخوانند. وقتى جونيور به اخطارهاى مادرش توجهى نمىكند و با ماليدن سُسِ مايونز به صاف كردن مويش اصرار مىورزد مارتا حتى به دكتر مراجعه مىكند تا مطمئن شود او گرايش همجنسگرائى ندارد. و اين همه در پسزمينهاى از شرائط زندگى مردم فقير در شهر كاراكاس، پايتخت شلوغ و درهم ريختهى ونزوئلا مىگذرد كه در فيلم به شكلى گذرا اما بسيار موثر تصوير شده است؛ عمارتهاى بسيار بزرگ گتومانند براى اسكان طبقات كم درآمد كه از بيرون مثل يك تابلوى سوررئاليستى از هزاران حفره بعنوان ايوان تشكيل شده است كه از هر سوراخش دهها لباس و ملافه براى خشك شدن آويزان است. نيشهاى ظريف اجتماعى در پسزمينهى مشكل اين مادر و پسر در فيلم كم نيست. مرتبتترين و زيباترينشان به نظر من صحنهاى است كه مادر و پسر دارند به تلويزيون نگاه مىكنند. گزارشى از تلويزيون دارد پخش مىشود كه در آن عدهاى زن و مرد در سلمانىها دارند با خوشحالى موى سرشان را از ته مىتراشند. گزارشگر توضيح مىدهد كه مردم ونزوئلا براى نشان دادن همدردى با رئيس جمهور محبوبشان، هوگو چاوز كه به دليل ابتلا به سرطان و شيمىدرمانى موهاى سرش ريخته سرهايشان را مىتراشند! (فيلم گرچه محصول ٢٠١٣ است ولى قصهاش به دو سال قبل از آن برمى گردد وقتى كه خبر بيمارى چاوز منتشر شد.) مارتاى خسته و كلافه از بيكارى و سروكله زدن با جونيور، در عين حال زن جوانى است كه اگر فرصت كند دستى به سروصورتش بكشد بسيار خواستنى خواهد شد. و همين ويژگى راه را براى يافتن شغلى ساده برايش باز مىگذارد؛ در صحنهاى كه ماريا كارفرمايش را به خانه راه مىدهد تا گرفتن شغلش را تضمين كند، آگاهانه درِ اتاق پسرش را باز مىگذارد تا شايد جونيور با ديدن همخوابى آندو بر روى كاناپه، مردانگىاش تحريك شود!
درست قبل از باز شدن مدرسه وقتى جونيور يك بار ديگر تلاش مىكند با روغن آشپزخانه موهايش را صاف كند ماريا سر مىرسد و در صحنهاى بسيار ديدنى مادر و پسر روبروى هم قرار مىگيرند و جونيور بىوحشت از ماريا با موهاى چرب روى يك صندلى در اتاق مىخواند و مىرقصد. و مادر به همان سردى پاسخ مىدهد: "من هم دوستت ندارم." ولی مهری که در نگاهشان است خلاف این را نشان می دهد. و آنگاه جونيور ماشين سرتراشى را به دست مىگيرد و در حالیكه چشم از چشم مادرش برنمىدارد موهاى وزوزى بلندش را از ته مىتراشد. (توصيه ام به خوانندگان اين نوشته اين است كه اگر هم با زبان اسپانيائى آشنا نيستند تا فيلم کامل را ببینند، ديدن اين دو صحنه نهائى فيلم را از دست ندهند.) فیلم کامل به زبان اسپانیائی: Copyright: gooya.com 2016
|