گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
خواندنی ها و دیدنی ها
در همين زمينه
2 آبان» بیانیه بنیاد میراث پاسارگاد: کوروش بزرگ دیگر فقط در پاسارگاد نیست8 شهریور» بیانیه کمیته بین المللی نجات پاسارگاد به مناسبت یازدهمین سال تاسیس بنیاد میراث پاسارگاد و وب سایت آن
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! تجمع خبرساز جمعی از ایرانیان در ۷ آبان - روز کوروش در پاسارگاد + ویدئوبزرگداشت یک شخصیت تاریخی یا گسترش فاشیسم؟ در اینگونه نوشتهها کوشش میشود تا با شعبده بازیهای زبانی و درهم کردن دوغ و دوشاب این پیام به مردم داده شود که شما اگر یک روز، آری فقط یک روز، از تقویمتان به گرامیداشت مردی اختصاص دهید که جهانیان در برابر بزرگمنشی و دهش مهماش به تاریخ بشریت لب به تحسین میگشایند، آن هم در زمانهای که ایران همچون خانهی تعصب و فرهنگستیزی و زندان و شکنجه و اعدام شناخته میشود، نژادپرست یا فاشیست هستید. و امسال نیز، علاوه بر اعلامیهی علنی حکومت اسلامی خطاب به گردانندگان تورهای مسافرتی مبنی بر اینکه از اول تا دهم آبان ماه نمیتوانند مردمان را به پاسارگاد ببرند، چند مطلب هم از سوی مخالفین کوروش بزرگ و روز او در سایتهای مختلف منتشر شده که یکی از آنها به راستی تکان دهنده است؛ و از آنجا که این مطلب در سایت معتبری چون سایت «رادیو زمانه» منتشر شده، لازم میدانم، با ذکر مقدماتی، به صورتی مختصر به آن بپردازم. مخالفین و موافقین کوروش بزرگ به طور کلی:
موافقین: ب: کسانی که از کوروش به عنوان حربهای سیاسی استفاده میکنند و سعی میکنند که به نام او علیه جمهوری اسلامی مبارزه کنند. پ: کسانی که به کوروش بزرگ علاقه و احترام نشان میدهند، اما نه در راستای بازگشت به دوران باستان، بلکه به خاطر صدور فرمان او در ارتباط با آزادی مذاهب، حق انتخاب مسکن، حدف بیگاری و دیگر نکاتی که در منشور او وجود دارد و اکنون مردمان ایران فاقد همانها هستند. این افراد مایلند که در بزرگداشت روز او شرکت کرده (حضوری یا در دنیای مجازی) و او را به عنوان یک نماد ملی و تاریخی گرامی بدارند. مخالفین: ب: کسانی که او را به خاطر «امپراتور بودن»، «طاغوتی بودن» و یا به خاطر جنگهایی که کرده قابل تایید و احترام نمیدانند. پ: کسانی که در دو سه ساله اخیر پیدایشان شده و با زبانی ظاهراً منطقی میخواهند علاقه و احترام به کوروش را همچون امری نژادپرستانه مطرح کرده و هزاران هزار ایرانی را که در روزهای کوروش بزرگ و نوروز برای ادای احترام به آرامگاه او میروند «نژادپرست» بخوانند. گزارش سایت رادیو زمانه گزارشی را که میخواهم در این مطلب به آن بپردازم با عنوان «ایرانی آریایی و «حزب نازی ایران»، چالش نژادپرستی و تبعیض» از جنس مخالفین نوع آخر است که به شکلی غیر مسئولانه و به مدد به کار گرفتن ژورنالیسمیهوچیگرانه، که هیچ تناسبی با نشریهی زمانه ندارد، با عنوان کردن مطالبی با برچسبهای «ایران آریایی»،«حزب نازی ایران»، و «نژادپرستی»، اولا سعی دارد نشان دهد که مساله نژادپرستی به سبک فاشیسم هیتلری در ایران به سرعت در حال رشد است و ثانیاً به شکلی کاملاً غیر منطقی میخواهد که این نژادپرستی و فاشیسم را به گردن فرهنگ ایرانی و به ویژه طرفداران کوروش بیاندازد. مطلب این گونه شروع میشود: «سایتی دارند با رنگ غالب سرخ و سیاه، یادآور شکل و شمایل هواداران آلمان نازی در جنگ جهانی دوم و شبیه آنچه که در مستندهای تاریخی و فیلمهای سینمایی دیده میشود. کانال تلگرامیشان هم بالای ۲۶ هزار عضو دارد. آنجا مطالبی منتشر میکنند حاوی ستایش از دستاوردهای آدولف هیتلر برای بشریت، عظمت نژاد آریایی و شکوه ایران باستان. همچنین انتقاد میکنند از “قدرتهای جهانی”، “لیبرال دموکراسی” و “رسانههای غربی”. با این حال میگویند موضوعیت و تخصص سیاسی ندارند و هدفشان تحقیق در تاریخ و ارائهی روایتهای دست اول از حقیقت جنگ جهانی دوم است. هرچند علایق، نظرها و نگرانیهای شان چیز دیگری میگوید و میتوان آنها را هواداران ایرانی حزب نازی نامید.» اگر که نشانیهایی که از چنین سایتی داده شده در این گزارش درست باشد یعنی در آن همزمان با «ستایش دستاورهای آدولف هیتلر برای بشریت» به «ستایش عظمت نژاد آریایی و شکوه ایران باستان» هم پرداخته باشند، میشود گفت که، از دید گزارشگر این مطلب، مسایلی چون فیلمهای سینمایی و مستندهای تاریخی و همه بهانه است و اعضای ۲۶ هزار نفری این سایت همهشان معتقدند که دوران آدولف هیتلر و دوران ایران باستان یکی هستند و هر آن کسی که طرفدار ایران باستان است طرفدار هیتلر هم هست. پس همهشان فاشیست، نژادپرستاند و «میتوان آنها را هواداران ایرانی حزب نازی نامید!» گزارشگر سپس عکسهایی از آدولف هیتلر و علایم مختلف حزب نازی را ارائه داده و مینویسد: «سابقهی گرایشهای تند ناسیونالیستی و فعالیت احزاب نژادپرست ایرانی، به زمانی باز میگردد که حکومت پهلوی اول گفتمان نژاد آریایی و ملیت ایرانی را برجسته کرد تا پروژهی دولتـ ملتسازی مدرن را پیش ببرد. اما پس از آن، به ویژه بعد از انقلاب اسلامی تا امروز، این مفاهیم از کار افتادند و جای خود را به ایدهها و ارزشهای دیگری سپردند.» بدین سان، گزارشگر، با زیرکی تمام، در دو خط آخر این پاراگراف انقلاب اسلامی را از انگ «نژادپرستی» نجات داده و حتی معتقد است که «مفاهیم نژادپرستی و گرایشهای تند ناسیونالیستی هم با حضور این حکومت از کار افتادهاند»! و فراموش میکند که چگونه از آغاز انقلاب اسلامی، مفاهیمیچون «امت» یا «ملت اسلامی» جای ملت ایران گذاشته شد، و فراموش میکند که چگونه از آغاز دورهی احمدی نژاد علاقه به هیتلر و تحسین عملیات آن دوره در میان برخی از اصولگرایان مطرح شد و تا همین اکنون هم در برخی از سایتها و روزنامههای مجاز در ایران، در مسیر برائت هیتلر، مسالهی «هولاکاست» را به عنوان یک دروغ از سوی «غربی»ها و «اسراییلیها» عنوان میکنند. بی اعتنایی به مصاحبه شوندگان گزارشگر که معلوم نیست بر اساس چه آمار و خبری در کوچه و خیابان و تاکسیهای ایران نشانههایی از نژادپرستی پیدا میکند، این موضوع را تحت پرسشی اینگونه که «نژادپرستی در جامعه ی ایران تا چه حد جدیست و باور به برتری انسان آریاییـ ایرانی از چه جایگاه اجتماعیای برخوردار است؟» با یک وبلاگ نویس به نام آقای بابایی، و دو تن از افراد دانشگاهی، آقای نیما قاسمی، دانشآموختهی فلسفهی غرب و مدرس فلسفه در تهران، و خانم فریبا ناطق، مشاور بالینی و روانشناس در لندن مطرح میکند. در این مطلب اگرچه خانم ناطق و آقای قاسمی با زبانی علمی و آلوده نشده با پیش داوری، پاسخ ایشان را میدهند گزارشگر توجهی به گفتههای آنها ندارد. مثلاً، آقای نیما قاسمی میگوید: «در فقدان امکان حضور واقعی سلایق سیاسی در متن جامعه، دلیلی وجود ندارد که فکر کنیم فعالیت اینترنتی گروههای مورد بحث در ابعاد یک مساله یا پدیده اجتماعی است… شرایط ژئوپلیتیکی در ایران و کل منطقه اساساً اجازهی طرح اندیشههای نژادپرستانه را نمیدهد. از بین این شرایط باید به آمیختگیهای قومیتی و نژادی اشاره کرد. از طرفی، سوء استفادهی بخشهایی از حاکمیت در مصادرهی گفتمانهایی که امروز در حیات سیاسی ما دیگر متولی ندارند ما را دچار آشفتگی ذهنی کرده است. یکی از این گفتمانها٬ گفتمانهای ملیگرایانه است، تا آنجا که اغلب ملیگرایی و وطندوستی را از هم تفکیک نمیکنیم.» ولی گزارشگر که از ابتدا قصدش آن است که ثابت کند در ایران حرکتهای فاشیستی و نژادپرستانه اوج گرفته و ریشه و دلیلاش هم وجود علاقمندان «دوران باستان» و «فرهنگ ایرانی» است، بدون توجه به گفتهی آقای قاسمی، بلافاصله توضیح میدهد که: «میل بازگشت به ایران قدیم، یقین به برتری ایرانی آریایی بر دیگران و مقصر دانستن “مسلمان و ترک و تازی” در “عقبماندگی ایران” از مهمترین ایدههایی هستند که ناسیونالیستهای افراطی آنها را دنبال میکنند.» یا خانم فریبا ناطق نیز، بدون آن که تاییدی بر گفتهها و نظریات گزارشگر داشته باشد، توضیح میدهد که: «نژادپرستی و ترجیح نژاد، فرهنگ، ملیت یا قوم خود نسبت به دیگران، در ترس از بیگانه و وحشت از کسانی ریشه دارد که ممکن است از جهاتی با “ما” متفاوت باشند؛ ترسی که از عمده دلایل آن سیستم آموزشی ناکارآمد و بی توجهی به حقوق برابر انسانهاست… نژادپرستی و تبعیض تنها شامل ارجحیت داشتن ایرانی بودن، زبان فارسی یا مذهب شیعه نمیشود و مسائلی چون حقوق زنان و پیروان مذاهب مختلف را نیز در بر میگیرد. فشاری که بر این گروهها وارد میشود ناشی از ترسیست که از تفاوتها وجود دارد و در خصوص محدودیتهای مذهبی و تعصب جنسی نسبت به زنان در ایران، در چند دههی گذشته شاهد میزان بالایی از نارواداری بودهایم.» اما آقای گزارشگر، در پی چند جمله در مورد زنان دوچرخهسوار و حجاب اجباری و تأکید بر این که «فعالان مدنی آنها را نشانههای آشکار تبعیض و نابرابری در جامعه میدانند»، باز عمدهی حرفهای خانم ناطق را نادیده میگیرد و، زیر عنوان «بقایای یک مدرنیسم شکست خورده»، به تاریخ و فرهنگ ایران میتازد: «تاریخ و فرهنگ ایران، از جمله عواملی ست که تعصبات ملی و نژادپرستی را قوت میبخشد. …این در حالیست که تاریخنگاران اجتماعی، باستانگرایی حکومتهای پیشین و آشفتگی گفتمان سیاسی حاکمیت فعلی را دلیل اصلی چنین گرایشهایی معرفی میکنند.» و با این که آقای نیما قاسمی دیگرباره توضیح میدهد که: «نژادپرستی و ملیگرایی افراطی در مناسبات عینی جامعه ایران نقشی ندارند و به غیر از اسلام سیاسی که با فاصلهی بسیار از رقبای خود جلوتر است، دیگر احزاب و ایدههای نژادپرست یا ملیگرای افراطی در میان مردم فاقد پایگاه اجتماعی قابل ملاحظهاند»، گزارشگر همچنان به تاخت و تاز خود ادامه میدهد و در زیر عکسی از پاسارگاد و شخصی که در مقابل آن زانو زده، مطالبی بی ارتباط با هم را که روشن نیست گفتههای گزارشگر است یا دیگران مطرح میکند. مطالب بعدی خانم ناطق و آقای قاسمی به طور روشنی بر ضد این تفکر است که «خطر نژادپرستی در ایران جدی است». مثلاً، آقای قاسمی میگوید که «زمانی میتوان از وجود نژادپرستی، آن هم به شکل گسترده حرف زد که ایدهی نژاد واقعا مطرح باشد». از نظر او «بسیاری از احساسات یا رفتارهای منفی علیه افغانستانیها، عربها یا ترکها در واقع محصول تفاوت “مرکز- حاشیه” است، چون «معمولا مردم مرکزنشین٬ سبک زندگی، اطوار، زبان یا لهجهی مردم حاشیه را کوچک میانگارند و تحقیر میکنند… باید احساسات منفی طبقات اقتصادی علیه هم و دوگانهی “مرکز- حاشیه” را به حساب آوریم و اگر توانستیم موقعیتهایی را ببینیم که ایدهی نژاد محوریت داشته باشد. آنگاه میتوانیم از نژادپرستی حرف بزنیم. اگر مساله نژادپرستی در ایران جدی میبود، باید طی این سالها گسترش قابل توجه پیدا میکرد، هواداران پرشمار مییافت و آثاری در سپهر فرهنگ به جا میگذاشت. اما هیچ کدام از اینها در مورد نژادپرستی در ایران صادق نیست.» و خانم ناطق هم معتقد است که البته: «شکلهای گوناگونی از نژادپرستی یا انواع پیش داوریهایی که بر اساس ظاهر و فرهنگ افراد انجام میشود در جامعهی ایران مرسوم است» اما تاکید میکند که «هنوز، در هیچ جامعهای، مردم به طور کامل و کافی از قید و بند نژادپرستی و تبعیض رها نشدهاند. [مثلاً] در کشوری با موقعیت آمریکا، دونالد ترامپ را میبینیم که به مهاجران و مسلمانان حمله میکند یا ماجرای حرفهایش دربارهی زنان پیش میآید، اما همچنان خیلیها از او دفاع میکنند». ولی در این مورد هم گزارشگر، بدون توجه به حرفهای متخصصینی که آنها را به گفتگو فراخوانده، مطالبی درهم و برهم میآورد که روشن نیست گفتهی خود گزارشگر است یا دیگران، و سپس آقای بابایی، که از نوشتههایش میتوان استباط کرد که از جهاتی هم فکر گزارشگر است و، به وجود خطر نژادپرستی در ایران باور دارد، مسالهی عربستیزی و ترکستیزی را هم به عنوان «امری بسیار فراگیر و متداول» بر مسایل دیگر میافزاید و به نوعی آن را به گردن ایرانیانی میاندازد که کوروش را مهمترین شخصیت ایرانزمین میدانند. ایشان میگوید: «۱۰۰ سال پیش عدهی کثیری از ایرانیان حتی نام کوروش هخامنشی را هم نشنیده بودند اما اکنون خیلیها کوروش را مهمترین شخصیت “ایرانزمین” میدانند. این موضوعات بیشتر به جوک شباهت دارند. وقتی گفته میشود حق طبیعی میلیونها ترک و کرد در ایران آموزش به زبان مادریست و کسانی جواب میدهند که آموزش این زبانها مقدمهی تضعیف زبان فارسی و به تبع آن تجزیهی کشور است، چارهای جز این نداریم که چنین جوابهایی را نوعی دیگر ستیزی فراگیر بدانیم که نژادپرستی را تغذیه میکند!» و البته این نظر بدون اثبات این نکته ارائه میشود که افرادی که کوروش را مهمترین شخصیت [تاریخی] ایران میدانند همان کسانی هستند که با آموزش زبان مادری مخالفند! آنگونه که گویا خود کوروش آموزش زبان مادری را برای غیر فارسزبانها ممنوع کرده باشد! و بالاخره گزارشگر با این کلمات گزارشاش را به پایان میبرد: «اگر به این نتیجه برسیم که فاجعهای چون نازیسم در جامعه ایران هوادار ندارد و به جز گروهی اندک چنگی به دل کسی نمیزند، جای خوشحالی بسیار است، اما بیتوجهی دولت و نبود بحثهای عمومیهدفمند، وضعیت نامشخص سطح و میزان نژادپرستی در ایران را عیان میکند. این ایده که همه چیز مرتب است چون نژادپرستی در قالب گروههای افراطی یا جنبشهایی پر هوادار دیده نمیشود، میتواند به عادی شدن و ترویج تبعیضهای اجتماعی و تعصبات جمعی میدان بیشتری بدهد!» و به این ترتیب، مطلبی تحت عنوان «ایرانی آریایی و “حزب نازی ایران”، چالش نژادپرستی و تبعیض»، همراه با عکسهایی از هیتلر و فاشیستهای دوران او، و در میانشان عکسی از پاسارگاد و جوانی که زمین را میبوسد، با شعارهایی در مورد خطر گسترش نازیسم و فاشیسم در ایران بخصوص به وسیله طرفداران فرهنگ ایرانی، مجموعاً «نتیجهی اخلاقی» مطلبی میشود که در یک سایت معتبر منتشر شده است. این که در ایران هفتاد و پنج میلیونی هم ممکن است افرادی تبعیضگرا و حتی «نژادپرست» وجود داشته باشند همانقدر واقعی است که در آمریکا و اروپا و دیگر کشورهای باورمند به حقوق بشر. اما خطر حضور نژادپرستی و «به وجود آمدن حزب ایرانی نازی» را این گونه تبلیغ کردن امری بسیار خطرناکتر از حضور تعدادی تبعیضگرا و نژادپرست است. بعد هم این خود بدترین نوع تبعیض است که به فرهنگ یک سرزمین انگ «فاشیسم» بزنیم. در این گزارش گفته شده که تاریخ و فرهنگ ایران، از جمله عواملیست که تعصبات ملی و نژادپرستی را قوت میبخشد، حال آن که حتی نمیتوان گفت که به دلیل حضور هیتلر و حزب او و عملیات هراسانگیز او، از آدمسوزی گرفته تا جنگهای گسترده، تاریخ و فرهنگ آلمان از عواملی بوده که نژادپرستی را قوت بخشیده است. این اهانت بزرگی به مردمان یک سرزمین است. و اگر ایشان کوروش را نماد تاریخ و فرهنگ ایرانی میداند باید گفت که اتفاقا بر اساس نوشتهی تاریخنویسان (که بیشترشان هم غیر ایرانی بودهاند) او در زمانهی خود تنها فرمانروایی بوده که به مذهب و فرهنگ مردمان احترام میگذاشته و دلیل اصلی احترام به او این واقعیت است. و بالاخره تاسف در این است که در سراسر این گزارش غیرمسئولانه ما از سی و هشت سال شعار «امت اسلامی» و اخیراً «امت شیعه» سخنی از گزارشگر نمیشنویم. و سخن از حکومتی نمیرود که سی و هشت سال است از برتری شیعیان، و از برتری مذهب اسلام بر مذاهب دیگر، سخن میگوید. در این گزارش ما خبر نمیشویم که بالاترین بودجههای مربوط به سازمان میراث فرهنگی، سازمان اوقاف، و دیگر سازمانهایی که زیر نام «فرهنگ» کار میکنند صرف ساختن مساجد شیعی و ترمیم مساجد و امامزادههای شیعی و فرهنگ شیعی یا اسلامی میشود و به جایش هر ساله تعداد زیادی از اماکن غیر مذهبی یا اماکنی که در گذشتهای دور یا اکنون متعلق به مذهبی دیگر، حتی مذاهب اسلامی غیر شیعی هستند، نابود میشوند. در این مطلب نمیبینیم که در سی و هشت سال گذشته هزاران هزار بهایی، همچون یهودیان دورهی هیتلر، در سرزمینمان به جرم داشتن مذهبی دیگر، به زندان افتادهاند، خانههایشان در آتش سوخته، و بسیاریشان کشته شده، و بچههایشان هنوز که هنوز است اجازه ی رفتن به دانشگاهها را ندارند. در این مطلب خبری از ممنوعیتهای آموزش علوم انسانی، و گسترش آموزشهای مطالب ضد علمینمیخوانیم، و طبعا خبر نداریم که این ممنوعیتها تا چه اندازه میتواند به گسترش تفکر نژادپرستانه و غیردموکراتیک در یک جامعه کمک کند. در این مطلب ما از گزارشگر نمیشنویم که اگر اکنون عدهای ایرانی به شخصیتهای تاریخی خودشان و یا به فرهنگ ایرانی خودشان (بگیریم حتی به شکلی غلوآمیز) گرایش دارند، ربطی به نژادپرستی عدهای (بگیریم چند هزار نفره) ندارد بلکه به دلیل این است که سی و هشت سال تمام گفتن از این شخصیتها و از این فرهنگ یا ممنوع بوده و یا به شکلهای مختلف مورد حمله قرار گرفته است و، طبعاً، این نوع گرایشها میتواند واکنشی طبیعی در مقابل آن ممنوعیتها باشد. به راستی چگونه است که بوسهی چند جوان احساساتی بر آرامگاه یک شخصیت تاریخی یا یک شخصیت سیاسی، با نژادپرستی و فاشیسم مساوی میشود اما از بوسههای هزارها تن بر در و دیوار امامزادهها سخن گفته نمیشود؟ شاید، بر اساس «نسبیت فرهنگی» نباید به مقدسات مذهبی مردم توهین کرد، ولی بوسه بر فرضا آرامگاه کوروش یا هر شخصیت ملی یا فرهنگی دیگری آنقدر زشت است که باید بر آن برچسب فاشیستی زد؟ آیا عشق کورکورانه و تعصبآلود به نژاد و ملت و فرهنگ یک ملت همان اندازه به فاشیسم نزدیک نیست که شور و عشق کورکورانه و تعصبآلود به مذهب و سنت و فرهنگ یک امت؟ آقای گزارشگر به این موارد، و حتی به سخنان معقول و منطقی مصاحبه شوندگاناش، توجهی ندارد و فقط قصد آن کرده است که در آستانهی روز کورش بزرگ مردم را نسبت به خطر جدی فاشیست شدن و همراهی با هیتلر هشدار دهد. Copyright: gooya.com 2016
|