چهارشنبه 17 آذر 1395   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


خواندنی ها و دیدنی ها
پرخواننده ترین ها

«عوضش امنيت داريم!»؛ ف. م. سخن

«تقديم مى شود به سربازان گمنام امام زمان و سربازان و درجه داران و افسران جزء و ارشد و اميران ارتش سايبرى، تا بخوانند و اگر مى دانند فكر كردن چيست، لختى بينديشند، بلكه رستگار شوند!»

....................................

اولين بار، محمود احمدى نژاد بود كه در يك گفت و گوى تلويزيونى، در وسط باغچه ى سعد آباد، به مصاحبه كننده گفت:
جمهورى اسلامى، در ميان كشورهاى همسايه كه در آتش جنگ و ترور مى سوزند به گلستان مى ماند! (نقل به مضمون)
... و اين طرز فكر كه با افتخار به گفتار تبديل شده، اين روزها در صفحات فيس بوك وابستگان و نيمچه وابستگان به حكومت اسلامى تكرار مى شود كه:
اگر فلان چيز (مثلا آزادى) و بهمان چيز (مثلا عدالت اجتماعى) نداريم «عوضش امنيت داريم»!
«آقايان» انتظار دارند كه ما شكرگزار امنيتى كه آن ها براى ما به ارمغان آورده اند باشيم. درست به مانند اين كه از ماموران كلانترى محل مان، به خاطر اين كه حضورشان باعث شده كه منزل و ماشين مان را دزد نزند سپاسگزار باشيم.

IMG_4672.JPG



تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


بسيار خوب. اگر سپاسگزارى ما باعث خوشحالى آقايان و تشويق آن ها براى حفظ امنيت بيشتر مى شود، ما بسيار بسيار سپاسگزاريم. دست آقايان درد نكند. زحمت مى كشند و كشور را براى ما امن نگه مى دارند. خوشحاليم كه همين جور كه داريم در پياده رو راه مى رويم، ناگهان يك كيف بغل دستمان منفجر نمى شود و ما را به لقاءالله نايل نمى نمايد!...

ولى...

ولى واقعا آقايان، به خاطر ما و براى ما، اين همه زحمت مى كشند و امنيت به ارمغان مى آورند؟ بگذاريد خاطراتمان را از امنيت هايى كه نداشتيم مرور كنيم و ببينيم آقايان در اين مواقع كجا تشريف داشتند و امنيت چه كسانى را برقرار مى كردند و براى ما امنيتْ نداشتگان چه چيز به ارمغان مى آوردند:

سال ١٣٨٨. انتخابات رياست جمهورى. نامزدها: مهندس موسوى، آقاى كروبى، احمدى نژاد. برنده به طور قطع و يقين و با استناد به ناراحتى شديد و صورت سياه شده و ظاهر اسفبار احمدى نژاد و اعلام آمار اوليه انتخابات و مشاهده مستقيم مردمى كه با «خودكار خودشان» به حوزه هاى راى گيرى آمده بودند: مهندس موسوى. برنده ى اعلام شده: احمدى نژاد! شروع اعتراضات مسالمت آميز مردم. حمله ى بسيجى ها و لباس شخصى ها به مردم. نگارنده درد باتونى را كه به دست يك لباس شخصى بر سرش فرود آمد و تصوير زيبا و دل انگيز يك لباس شخصى ديگر را كه بر روى او تبر كشيد و مى خواست آن را بر سر او كوبد، و خاطره ى به ياد ماندنى دو بارى كه نزديك بود به وسيله ى نيروهاى بسيج و لباس شخصى كشته شود هنوز از ياد نبرده است. آيا سال ٨٨ هم «عوض انتخاب نشدن موسوى، امنيت داشتيم؟!» آيا مهندس موسوى، خانم رهنورد، جناب كروبى سال هاست در حصر نگه داشته شده اند براى اين كه امنيت داشته باشند؟

سال ١٣٩٥. نماينده ى مجلس، بسيار محترمانه، از حساب هاى چند هزار ميليارد تومانى كه به نام شخص آيت الله حاج آقا صادق آملى لاريجانى باز شده سخن مى گويد و محترمانه تقاضاى توضيح در اين باره مى كند. همان شب ماموران مثل راهزنان، در اطراف خانه ى وى كمين مى كنند تا او را به خاطر اين سخنان محترمانه دستگير كنند. آيا اين آقاى نماينده به خاطر حرف محترمانه اى كه زده، «عوضش امنيت داشته؟!»

به نظر مى آيد، منظور از «عوضش امنيت داريم» بگير و ببند و زدن و كشتن انفرادى نيست (مثل كشتن هاله سحابى با لگد و هدى صابر با كتك) چرا كه اين ها به خاطر خرده ريز بودن اش، «امنيت» حساب نمى شود. اين داستان واقعى شايد به درك موضوع كمك كند:
چراغ اتومبيل مرا كه دزديدند و من براى كمك خواهى به كلانترى رفتم، افسر نگهبان گفت: خب! ديگه چى دزديدن؟! عرض كردم: هيچى! همين چراغ را دزديدند! گفت: همين؟! عرض كردم: بله! همين! (راستش كمى هم خجالت كشيدم كه فقط چراغ را دزديده بودند و كل ماشين را ندزديده بودند!) آقاى مامور معذور لبخندى زد و گفت: عزيز جان وقت ات رو اينجا تلف نكن. برو يه چراغ بخر بذار جاش! خدا رو شكر كن كه كل ماشين ات رو ندزديدن! يعنى ايشان به زبان بى زبانى به من گفت، اگه چراغ ات رو دزديدن، برو خدا رو شكر كن كه عوضش امنيت دارى تمام ماشين ات رو ندزديدن! :) ما هم ضمن شكرگذارى و سپاسگزارى از ماموران امنيت ساز در محله مان از كلانترى خارج شديم رفتيم با طيب خاطر يك چراغ خريديم جاى چراغ دزديده شده نصب كرديم. چند وقت بعد، ماشين ما را كمپلت دزديدند! با چراغ تازه خريدارى شده و چيزهايى كه داشت و نداشت. وسط روز هم دزديدند. وسط هفته هم دزديدند. در زمان پر ترافيك از بغل خيابان پت و پهن ولى عصر هم دزديدند. ديديم امنيت جزيى كه نداريم، ظاهرا امنيت كلى هم نداريم! مقدارى هم اين دزدى اسباب خجالت مان شد، چرا كه وقتى افسر نگهبان، كارت ماشين مان را ديد، و متوجه شد كه لكسوس و تويوتاى شاسى بلند و از اين ماشين هاى نو و گران قيمت نيست، و فقط يك بنز دهه ى هفتاد ميلادى قراضه است، ضمن لبخند زدن به ما متوجه مان كرد كه ماشين مان ارزش دنبال كردن ندارد و بايد شكرگزار باشيم كه از اين ماشين هاى گران قيمت نداشته ايم! آن جا بود كه متوجه شديم، اگر ما امنيت نداريم، عوض اش «ماشين هاى گران قيمت و صاحبان آن ها» امنيت دارند!

به هر حال اين چيزهاى خرده ريز امنيت حساب نمى شود و مثلا بايد چيزهايى مثل بمب گذارى يا سلامت و تندرستى آقايان عظام و غير عظام را در نظر بگيريم كه اولى منفجر نشدنش امنيت به شمار مى رود و دومى كشته نشدن و آسيب نديدن اش!

اما در مورد تركاندن بمب. نمى دانم چرا وقتى از تركاندن بمب صحبت مى شود ياد بمبى مى افتم كه در حرم مقدس حضرت امام رضا (ع) در مشهد تركانده شد. لامذهب هاى بى دين كافر تروريست، بمبِ چهار پنج كيلويى را برده بودند درست بالا سر ضريح نصب كرده بودند و بيست سى زائر مسلمان را كشتند و دويست سيصد نفر را هم زخمى كردند...
...ببخشيد. اين موضوع مربوط به سال ١٣٧٣ بود و من يادم رفته بود كه اين بمب را تروريست هاى لامذهب بى دين كافر وهابى ناصبى طالبانى داعشى (آن زمان داعشى در كار نبود البته) كار نگذاشته بودند بلكه ماموران عزيزى كه «با قتل هاى زنجيره اى و كشتن نويسندگان و شعرا و اهل فكر و انديشه، براى ما امنيت آورده بودند» كار گذاشته بودند! با يادآورى اين موضوع دريافتم كه «عوض خيلى چيزها امنيت داريم»، ولى همه ى ما نه! بعضى از ما امنيت داريم و بعضى (مثل مسافران اتوبوس ارمنستان و سينه دريده شدگان و تكه تكه شدگان در خارج از كشور و حتى پسر بچه ى نازنينى به نام «كارون حاجى زاده» كه گناهش پسر نويسنده بودن بود) نداريم. براى امنيت داشتن، بعضى وقت ها كسانى كه امنيت ندارند به دست ماموران عزيز و عالى رتبه ى وزارت اطلاعات، منفجر مى شوند تا بعد بروند يك عده را بگيرند بگويند بمب گذاران را گرفتيم و براى تان امنيت به ارمغان آورديم! يا يك عده شمع آجين مى شوند يا شصت هفتاد ضربه چاقو نوش جان مى كنند يا الكل به بدن شان تزريق مى شود يا طناب به دور گردن شان انداخته مى شود... اين خاطره را كه به ياد آوردم ديدم بيچاره كشيش هاى فريز شده هم «عوضش امنيت نداشتند!»

يك يادآورى كوچك هم بد نيست. ما زمان شاه هم امنيت داشتيم كه خيلى هم بيشتر از امروز بود اولا. جمهورى اسلامى امنيت دنيا را كه به هم ريخت، و امنيت همه را كه سلب كرد، امنيت خود جمهورى اسلامى هم تهديد شد ثانيا. در كشورهاى غربى، كه پر از جماعت مسلمان و داعشى و شيعى و سلفى و تكفيرى و تروريست است، و سوار قطار كه مى شوى، سه چهارم جمعيت را خاورميانه اى ها و آفريقايي ها تشكيل مى دهند، امنيت را با هزار مكافات و البته بدون منت گذاشتن بر سر مردم حفظ كرده اند، و آزادى هم به همه از جمله «تمام» خارجى ها داده اند و امكان برگزارى جلسه و راهپيمايى حتى در اعتراض به دولت هاى خودشان و حتى مردم اين كشورها (!) داده اند، و هيچ وقت هم به مردم خودشان يا مهاجران نگفته اند كه فلان چيز و بهمان چيز را ازتان مى گيريم «عوضش امنيت داريد!» ثالثا.

رابعا به بعدش را هم خودتان پيدا كنيد!


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016