پنجشنبه 18 آبان 1391   صفحه اول | درباره ما | گویا


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

اهدای لوح افتخار از سوی وزیر فرهنگ کانادا به داریوش

وبلاگ قدیمی ها - مجله جوانان هفته گذشته با داریوش، هنرمند محبوب نسل ها، یک گفتگوی اختصاصی داشته است.

دریافت یک لوح افتخار از سوی وزیر فرهنگ کانادا، بهانه ای بود تا با داریوش به گفتگو بنشینم. مطلع شدیم که در جریان برگزاری یک کنسرت بزرگ در کانادا، این لوحه ارزشمند را به داریوش بعنوان یک هنرمند راستین و مسئول، هنرمندی که سال هاست در سطح جهان با برنامه های هنری و اجتماعی خود به پیشتازی و هدایت مشغول است، هنرمندی که در امور خیریه ونجات بخش، به ویژه برای نسل جوان کوشش می کند، تقدیم کرده اند. از داریوش درباره این لوحه که توسط دکتر رضا مریدی نماینده ایرانی در مجلس کانادا به او اهدا شد پرسیدیم.

daroushCanadaAward.jpg
می گوید: در همان روز اجرای برنامه به من اطلاع دادند که قرار است چنین رویدادی پیش آید، خوشحال شدم از اینکه عده ای در جریان فعالیت ها و تلاش های من و بنیاد آینه هستند. بنیاد آینه در دانشگاه تورنتو سمیناری درباره پناهندگی، که خود یک آسیب بزرگ اجتماعی است، برگزار کرد. ما می خواستیم به هموطنان هشدار دهیم که قبل از خارج شدن از ایران، با آگاهی تصمیم بگیرند تا اسیر مشکلات غیر منتظره پناهندگی و قوانین کشورهای میزبان نشوند.



تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


این لوحه بدلیل پیام ویژه و قابل ارزش آن درباره خودت، مطمئنا خستگی ها را از تن ات بدر کرد، ولی از خودت می پرسم چرا جامعه ایرانی در این زمینه قدمی بر نمی دارد؟

هر اقدامی و هر جوابی دراین زمینه همه ما دست اندرکاران این حرکت اجتماعی را خوشحال می کند. اما اگر واقع بینانه به این مسئله نگاه کنیم، می بینیم متاسفانه اکثریت جامعه به بیماری فرهنگی دچار است. من این برداشت را بعد از گشت و گذارهای بسیار و گفتگو با هموطنانم کسب کردم، این بیماری فرهنگی باید از ریشه شناسایی و درمان شود. جامعه ما اکثراً دچار نوعی دروغ و بهتان کاری است و با آن انس و الفت گرفته است، در حالی که برای رسیدن به آرامش درون، باید ابتدا از خود شروع کنیم. در کتیبه داریوش هخامنشی می خوانیم که آرزومندست که خداوند این سرزمین را از 3 بلا دور بدارد: خشکسالی، دشمن و دروغ. که ما این روزها همه را در خانه داریم، دشمن را درخانه داریم، خشکسالی که به عنوان مثال با زاینده رود وارومیه آغاز شده و دروغ هم سرلوحه سردمداران است. حتی دروغ را با پوشش تقیه، لباس واقعیت و منطق می پوشانیم. من وقتی به این دستورالعمل زرتشت فکر می کنم بغضم می گیرد که چرا سر لوحه زندگی ما کردار نیک، گفتارنیک، پندار نیک نباید باشد که سرنوشت انسانها را تعیین می کند.

متاسفانه بدلیل سلطه حکومت های جاه طلب به سرزمین مان، مردم در تنگنا برای حفظ بقا و موقعیت خود و خانواده شان، مبتلا به نواقص اخلاقی هستند و این در فرهنگ ما سابقه تاریخی دارد.

من قبول دارم. من از دیدگاه دیگری هم به این بیماری نگاه می کنم. چرا که خود من از دنیای انکار آمده ام، از دنیای تاریک اعتیاد، از پنهان کاری آمده ام، من اینها را لمس میکنم، من بعد از گذر از این مراحل، اینک سعی میکنم پنهان کاری نکنم، سعی می کنم دروغ نگویم، چرا که در آن صورت خودم اولین قربانی خواهم بود و از آرامش روحی و روان محروم می شوم.

قبلا اشاره ای داشتی درباره اینکه گاه زیر فشارهای دروغ و دغل ها، از هشیاری خود پشیمان می شوی.

من 30 سال خود را تخریب کردم. به خود، خانواده و اطرافیانم صدمات بسیار زدم، ولی سرانجام با شناخت و مهار بیماری خودم، در این 12 سال پاکی، تجربه های بسیاری اندوختم، خودم را زیر ذره بین گذاشتم. ولی از خیلی حرکات و رفتارها و اقدامات درون و بیرون دیگران که قبلا ناراحت نمی شدم، امروز رنج می برم. اما به نوبه خودم تلاش می کنم از توطئه، توهم، تخریب و ترور شخصیت آدم ها، دوری کنم.

در جریان قرار گرفتم که در دبیرستان تفت لس آنجلس، برای گروهی از نوجوانان ایرانی حرف زدی، درباره اعتیاد، درباره خودت، درباره خطراتی که آنها را تهدید می کند. می دانم که سال هاست این نوع کارها را بدون سر و صدا و تظاهر انجام می دهی، آنروز درتفت چه خبر بود؟

من همیشه قلبم برای نسل جوان می تپد، نگران این نسل هستم، چه در داخل و چه در خارج، که با عدم آگاهی اسیر بیماری اعتیاد میشوند. با دو سه جوان پاک شده به تفت رفتم، برایشان گفتم که بعنوان یک هنرمند چه مراحلی را طی کردم، با خود چه کردم. مواد مخدر در مدارس آمریکا، جوانان را محاصره کرده است. به نظر من پیشگیری باید از خانواده و مدرسه شروع شود، باید میان پدر ومادرها و اولیای مدرسه رابطه نزدیکی باشد. باید پدر و مادرها، مسئولین مدرسه را زیر سئوال ببرند. من خوشحال شدم که بچه ها مرا می شناختند، با من نزدیک بودند و آرام به حرفهایم گوش می دادند. حتی معلم شان گفت این آرزوی بزرگ او بوده که چنین کلاس آرامی داشته باشد! من با دوستان خود این کار را در کالج ها هم انجام داده ایم، و همچنان نیز پیگیر هستیم.

با توجه به تلاشی که تو و یارانت در بنیاد آینه در طی 11 سال گذشته انجام داده اید، و از آنجا که می دانم تو از زندگی، وقت و سرمایه خودت مایه گذاشته ای تا این بنیاد برپا باشد، انتظار می رود هموطنانمان قدم پیش بگذارند و برای نسل جوان ایرانی در خارج قدمی بر دارند و یاور این بنیاد باشند. شاید ساختمانی را برپا سازند و تشکیلاتی راه بیاندازند.

ما در آینه با عشق بلاعوض شب و روز فعالیت کرده ایم، دلمان می خواست که بنیاد، گستره بزرگی داشته باشد. خیلی ها قول و وعده دادند، ولی متاسفانه در حد همان قول ماند، قدم جلو نگذاشتند و فقط شعار دادند. من و یارانم خیلی از دست این آدم ها نا امید شده ایم، در وجودشان غیرت و همت ایرانی ندیدیم، این باعث تاسف و شرمندگی است، ولی متاسفانه همین است که هست! خیلی ها خواستند ما را به بازار تجارت بکشند، که ما کلینیک راه بیاندازیم و درآمد ایجاد کنیم. ولی من همیشه گفته ام که بهبودی، این هدیه خداوندی، را با مادیات نمی آمیزیم. اگر قرار باشد کلینیکی داشته باشیم، باید رایگان باشد: برای جوان بدون درآمد، برای دانشجو و یا برای مردی که همه چیزش را از دست داده. طبق آماری که در دست داریم، پنجاه میلیون ایرانی به نوعی درگیر اعتیاد هستند اما هنوز نپذیرفته ایم که در اکثر خانواده های ایرانی حداقل یک معتاد داریم. ولی با همه اینها من برای خود هنوز رویاهای قشنگی ساخته ام، مثل عزت دستپاچه در فیلم فریاد زیر آب که همش خواب می دید!

در جریان حضورت در کمپ های پناهندگی و مراکز ترک اعتیاد دراروپا و دیگر نقاط هستیم.

من مرتب در این زمینه فعالیت دارم. 4 سال است در اروپا گردهمائی «راهیان دنیای بهبودی» را در روز مبارزه با مواد مخدر برگزار می کنیم. در این راستا به واقعیت های تلخی رسیده ام، این که 90 درصد از کسانی که بعنوان پناهنده از ایران آمده اند، بدلیل بی کسی و تنهایی و سرگشتگی در کمپ ها، به اعتیاد کشیده شده اند. اما با حضور در چنین گردهمائی هایی و با بالا رفتن آگاهی شان، آنها بدون دارو، با تکیه به محبت و حمایت و عشق پاک شده اند.

اجازه بده سری هم به دنیای هنر بزنیم، اینکه بدنبال بیماری طوفان عزیزمان که از دست رفت، آن گردهمائی قشنگ برپا شد. چه شب زیبایی بود و همه هنرمندان دور هم جمع شدند و برای طوفان خواندند. آن شب پزشک طوفان می گفت شاید یک ماه قبل، طوفان باید رفته باشد ولی عشق برپائی آن شب، او را سرپا نگه داشت و براستی این معجزه عشق و حمایت و همبستگی بود. واقعا آن حرکت به کجا انجامید؟

آن شب من گفتم که باید همبستگی داشته باشیم. و برای اینکه توهمی پیش نیاید و دچار غرور کاذب نشویم، گفتم من هم یک سرباز این حرکت هستم، بیائید دست به دست هم بدهیم و انجمنی، خانه ای و کانونی راه بیاندازیم. در طی ماه های گذشته هم جلساتی تشکیل شد، نیت خوب است، هدف عالی است، بشرط اینکه همه مان از کوچک و بزرگ، در پی «من بودن» نباشیم، دنبال رئیس بودن نباشیم، قبول کنیم که باید از هفت خوان بگذریم تا به این هدف برسیم؛ بنابراین نیاز به حمایت و دست در دست هم گذاشتن داریم. هنوز خیلی ها بچگانه به این مسئله نگاه می کنند، درحالیکه باید به فکر آینده جوان های این رشته بود؛ ما بزرگترها باید بعنوان راهنما و یاری دهنده در میدان باشیم و بعد رشته کار را به نسل جوان بسپاریم. من آن شب هم گفتم مجله جوانان می تواند نقش مهمی در این امر بازی کند؛ مجله جوانان بیش از 25 سال در آمریکا و قبلا در ایران، پایگاه هنرمندان بوده، با آنها بزرگ شده و دردشان را می فهمد. هنرمندان نیز جوانان را خانه خود می دانند، باید در مجله مرتب به آن مسئله بپردازید و پیگیر باشید، مطمئناً به نتیجه میرسد. تا آنجا که می دانم در جلسه بعدی، یک وکیل وارد جمع میشود و اساسنامه نوشته میشود و هدف ها مشخص می گردد.

برگردیم به فعالیت های اجتماعی ات در خارج و داخل، چون درجریان تلاش هایت درایران هم هستیم.

من و یارانم در بنیاد آینه اخیرا با 3 سازمان همکاری هایی را آغاز کردیم: با برادران علایی که سالها در رابطه با پیشگیری و درمان بیماری ایدز فعال بوده اند، با سازمان غیر انتفاعی برومند که در زمینه مبارزه با اعدام های ظالمانه تلاش می کند، و انجمن دانشجویان واشنگتن دی سی که برای حمایت از حقوق دانشجویان فعالیت میکنند. در ایران، ما کلینیک، یا ساختمان و کمپی نداریم، بلکه خود مردم هستند که کمپ ها را راه انداخته اند و از ما هم کمک می خواهند. من شخصا دوستان توانمند خود را تشویق به حمایت و خرید وسایل مورد نیاز کمپ ها می کنم که شامل دارو، وسایل پزشکی، وسایل آسایشی و بهداشتی می شود که مستقیم در اختیار کمپ ها قرار میگیرد. ما هر روز از ایران پیام هایی داریم و شاهد پاکی بسیاری از جوانها هستیم. باورکنید خیلی ها صادقانه و بدون پاداش در ایران می کوشند.

و سرانجام برگردیم به برنامه هایی که در پیش داری.

در تدارک یک آلبوم هستم که از چند سال پیش برنامه ریزی شده بود، با کارهایی از فرید زلاند و اردلان سرفراز، و اینکه می کوشم آن را دوم مارچ در کنسرتی که در گیبسون آمفی تاتر لس آنجلس برگزار می کنم، ارائه بدهم. این آلبوم شامل آثاری عاشقانه و اجتماعی است و برای اولین بار پسرم میلاد در آن با من همصداست.

می دانم که میلاد یک هنرمند مستعد است، براستی همسرت که همیشه پشت تو ایستاده، پا به پای میلاد هم می آید، حتی جای خالی تو را که به سفر میروی پر می کند.

میلاد استعداد زیادی در زمینه کارهنری دارد؛ ساز میزند، عضو سندیکای هنرمندان آمریکایی است و شاید بزودی در یک فیلم بزرگ ظاهر شود. همسرم واقعا یاور خوبی است، پشتیبان خوبی است و راهنمای خوبی برای میلاد. دخترم بیتا هم هنرمندی توانا است؛ او در دانشگاه در رشته روزنامه نگاری تحصیل می کند و مقالاتش در نشریات چاپ میشود. من از موفقیت هر دویشان خوشحالم.


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016