جمعه 17 آبان 1387   صفحه اول | درباره ما | گویا

بخوانید!
پرخواننده ترین ها

پديده‌ای بنام "ليدرها"، ورزش ايران از نگاهی ديگر، فرامرز کوشان

ليدرهای امروز فوتبال ايران جانشينان مرحوم ممد بوقی هستند. منتها با گسترش فوتبال ايران و گردش سالانه ميلياردها تومان در آن، مانده و فاسد شده اند و ديگر حاضر نيستند فقط به خاطر عشق به فوتبال و تيم محبوبشان به استاديوم بروند و مجانی کسی‌ را تشويق کنند

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 




معمولا در زبان فارسی‌ لغت انگليسی‌ "ليدر" را رهبر ترجمه می کنند. ليدر‌های فوتبال ايران نه مربی هستند، نه سرپرست و نه مدير. قبل از اين که توضيح دهم، به چه کسانی در فوتبال ايران "ليدر" می گويند و اين آقايان چه کسانی را رهبری می کنند، اجازه دهيد با يک مثال از اقتصاد و تجارت ايران موضوع را کمی روشن تر کنم. بعضی‌ از توليدکنندگان و فروشندگان سعی‌ می کنند کالاهای مانده، کهنه و حتی فاسد شده خود را با بسته بندی جديد به مشتری قالب کنند. ليدر‌های فوتبال ايران هم از همين کالا‌های کهنه هستند، که در شرايط آب و هوايی ورزش ايران به مرور فاسد شده اند، ولی امروز با بسته بندی جديد و اسم فرنگی عرضه می شوند.

پيشکسوت ليدرهای امروز فوتبال ايران در زمان قبل از انقلاب، مرحوم "ممد بوقی" بود، که با بوق شيپوری و چند شاخه‌اش در روز‌های مسابقه بين تيم‌های تاج و پرسپوليس، هواداران تيم پرسپوليس را در تشويق تيم محبوبشان رهبری می کرد و در مسابقات تيم ملی‌ ايران، همه تماشاگران را با صدای بوق خود به وجد می‌‌آورد. وقتی هم که بازی کُند و خسته کننده مي شد و کسی‌ دل و دماغ تشويق کردن را نداشت، ممد بوقی، بوق‌اش را به دست يکی‌ از شاگردانش می داد و با ريتم بوق او و دست زدن تماشاگران با شکم بسيار بزرگش، برای تماشاگران رقص شکم می‌‌کرد. مرحوم ممد بوقی برای اين کار‌ها از کسی‌ پول دريافت نمی کرد. تنها در سال های آخر، فدراسيون فوتبال او را با تيم ملی‌ به چند سفر خارجی فرستاد تا در مسابقات، با صدای بوقش طرفداران تيم ملی ايران را در خارج از کشور هماهنگ کند.

ليدرهای امروز فوتبال ايران جانشينان مرحوم ممد بوقی هستند. منتها با گسترش فوتبال ايران و گردش سالانه ميلياردها تومان در آن، مانده و فاسد شده اند و ديگر حاضر نيستند فقط به خاطر عشق به فوتبال و تيم محبوبشان به استاديوم بروند و مجانی کسی‌ را تشويق کنند. بالاخره زندگی‌ خرج دارد و آن ها هم سهمی از بودجه دولتی تيم های دولتی را "حق مسلم" خود می دانند.

در اغلب کشور‌هايی‌ که ورزش فوتبال حرفه ای، مثل بقيه امور اجتماعی با برنامه و حساب و کتاب برگذار می شود، باشگاه های ورزشی در کنار خود، انجمن های هواداران را ايجاد می کنند. هواداران با پرداخت حق عضويت در اين انجمن‌ها جمع می شوند، سفر‌های دسته جمعی همراه تيم در ديدار‌های خارج از خانه را سازمان می دهند و با خريد کالاهای تبليغاتی باشگاه، از تيم محبوبشان، حمايت مالی‌ می‌‌کنند. در بعضی مواقع باشگاه سعی‌ می‌کند از طريق انجمن هواداران، از انحرافات در استاديوم، مثل شعارهای نژادپرستانه و توهين به بازيکنان خارجی جلوگيری کند.

ليدرهای ايرانی‌ ولی حاضر نيستند مجانی قدمی برای تيم شان بردارند. جبران زحمات آن ها از طرق مختلف، از چلوکباب ظهر گرفته تا حقوق ماهانه و سفرهای داخل و خارج و اقامت مجانی در هتل بازيکنان، جبران می شود.

هر کس که پول بيشتری بدهد، می تواند ليدرهای بيشتری را به استخدام خود در آورد و يا ليدرهای خود را داشته باشد. وای به روزی که اين حقوق و مزايا دير شود.

مديران عامل تيم‌های معروف، به اقتضای شغل‌شان از بودجه دولتی، حقوق و مزايا ليدرهايی را می پردازند، که بايد هر هفته از تيم آن ها هواداری کنند. البته اگر حقوق و مزايا چرب تر شود، مدير عامل محترم در هنگام مسابقه يا تمرين مورد تشويق خاص قرار می گيرد و يا می تواند روی دوش هواداران در مقابل عکاسان ژست بگيرد و محبوبيت‌اش را به رخ رقبا و رئيس تربييت بدنی و يا مديران صنايع دولتی که او را منصوب کرده اند بکشاند.

بعضی از مديران با تعويض پست و انتقال به تيم ديگر، ليدرهای خودشان را با خود به تيم جديد می برند. مثلا انصاری فرد که دو سال قبل مدير عامل تيم پرسپوليس بود، بعد از برکناری از اين پست و رفتن به تيم راه آهن، ليدرهای خود را از پرسپوليس به راه آهن برد.

غير از مديران عامل تيم ها، هر مربی يا ورزشکاری که سر کيسه را شل کند، می تواند از خدمات ليدرها برخوردار شود.

قلعه نوعی، سر مربی سابق تيم ملی ايران و مربی کنونی تيم استقلال، از افرادی است که در گشاده دستی و بذل و بخشش، البته از بودجه تيم ملی‌ و تيم استقلال، شهرت زيادی دارد. در مسابقات جام ملت های آسيا در تابستان سال گذشته، همراهان تيم ملی‌ که به عنوان آشپز، کمک آشپز، دستيار، آب بر، ... همراه تيم ملی به تايلند رفته بودند، از تعداد بازيکنان بيشتر بودند. وقتی هم که قلعه نوعی به تيم مس کرمان پيوست، رفقا و ليدرهای خودش را به کرمان برد، تا در استاديوم اين شهر تنها نباشد.

از ديگر بزرگانی که هميشه ليدرهای خود را داشته و دارد، علی‌ پروين است. در زمانی که علی‌ پروين سر مربی تيم پرسپوليس بود، در مسابقات اين تيم، او بيشتر از همه بازيکنان تيم تشويق می شد. وقتی که چهار سال قبل غمخوار مدير عامل جديد پرسپوليس، پروين را برکنار کرد و به جای او بگوويچ را به سرمربی گری انتخاب کرد، ليدرهای منصوب به پروين، در تمرينات و مسابقات اين تيم، کماکان به تشويق پروين و فحاشی به غمخوار، بگوويچ و علی‌ دايی که در آن سال به تيم پرسپوليس پيوسته بود می پرداختند. به گزارش خبرنگاران ورزشی حاضر در يکی‌ از اين تمرينات، يک بار نوجوان از همه بی‌ جا خبری در مقابل چشم ليدرهای پروين، علی‌ دايی را تشويق می کند. نوجوان بی‌ گناه بعد از خوردن کتک مفصلی، برای نجات جان خود، به دستشويی استاديوم محل تمرين پناه می برد. در آن جا هم ليدرها او را با چاقو تعقيب می کنند. عاقبت، مسولان استاديوم موفق می شوند با پادرميانی، جان اين نوجوان را از دست ليدرهای پروين نجات دهند و او را به بيمارستان بفرستند.

ماجرايی را که دوستی برايم تعريف کرده است بخوانيد، تا با نقش و وظيفه ليدرها در استاديوم‌های ايران بيشتر آشنا شويد.

" روزی تصميم گرفتم، برای اولين بار با دو فرزند پسرم به ديدن يک مسابقه مهم از ليگ برتر بين تيم‌های پرسپوليس و برق شيراز بروم. با وجود اين که چند ساعت قبل از شروع مسابقه در استاديوم آزادی بوديم، اکثر جاهای خوب پر شده بود. بالاخره يک رديف خالی‌ در يکی‌ از نقاط استاديوم پيدا کرديم. روی اولين صندلی‌ اين رديف يک نفر نشسته بود و روی آخرين صندلی‌ آن هم يک ساک گذاشته بودند. ما هم سه صندلی‌ در وسط اين رديف را انتخاب کرديم و نشستيم. چند دقيقه بعد، فردی که اول رديف نشسته بود به سراغ مان آمد. از ظاهرش حدس زدم، شغلی مثل ماشين شور يا مشابه آن بايد داشته باشد. او اول به زبان خوش و بعد با زبان تهديد به من حالی‌ کرد، که اگر می خواهم همراه بچه‌هايم سالم استاديوم را ترک کنم، بهتر است هر چه زودتر صندلی‌ها را برای صاحبانش خالی‌ کنم. به ناچار، برای حفظ جان خود و فرزندانم، جای مان را عوض کرديم و چند رديف عقب تر سه صندلی‌ پيدا کرديم.

بالاخره سر و کله آقايان ليدرها و نوچه‌هايشان پيدا شد و با شروع مسابقه تنها به کارشان، که کمتر تشويق تيم خودی و بيشتر "اظهار لطف" به بازيکنان تيم مقابل بود، پرداختند. بخصوص دروازه بان تيم حريف که اتفاقا خيلی‌ هم خوب بازی می کرد، همراه با "خواهر و مادرش" مورد محبت آقايان قرار می گرفت. برايم باور نکردنی بود، که بيست تا سی‌ هزار نفر به رهبری ليدرهايشان، به جای تماشای مسابقه و تشويق تيم خود، مشغول فحاشی آن هم از رکيک ترين نوع آن، به اين جوان و خانواده اش بودند. قبل از پايان مسابقه، برای آن که پسرانم، بيشتر از اين مورد آموزش و تربيت آقايان ليدرها قرار نگيرند و قبل از اين که مراسم شکستن و آتش زدن صندلی‌‌های استاديوم و بعد از آن شکستن شيشه‌ها و صندلی‌‌های اتوبوس‌های شرکت واحد شروع شود، استاديوم را ترک کرديم."

نمونه‌های ديگر اين اين منش "ورزشکارانه و ورزش دوستانه" را می توان در سايت "يو تيوب" ديد. به عنوان مثال، در يک مسابقه ديگر از تيم پرسپوليس، هواداران تيم استقلال به رهبری ليدرهايشان، دسته جمعی نيکبخت واحدی و مادرش را مورد چندش آورترين فحاشی‌ها قرار می دهند، چرا که او سه سال قبل از تيم استقلال جدا شده و به تيم پرسپوليس پيوسته است.

گمان نکنيد که، عارضه "ليدرها" فقط شامل دو سه تيم تهرانی می شود. در شهرستان ها هم وضع بهتر نيست. در آبادان، رشت، کرمان، اصفهان... ليدرها غير از سازمان دهی فحاشی به تيم رقيب، حق مهمان نوازی را با پرتاپ سنگ و چوب به بازيکنان مهمان، کتک زدن آن ها و داوران، بستن جاده هنگام بازگشت تيم مهمان، حمله به اتوبوس آن ها و شکستن سر و دست بازيکنان حريف ادا می کنند.





















Copyright: gooya.com 2016