بخوانید!
27 آبان » کدام یک بدتر است: کالری چربیها یا کربوهیدراتها؟، مجله الکترونیکی فریا
26 آبان » یک دست مصنوعی در لیست بهترین اختراعات سال 2008 قرار گرفت + عکس، شبکه ایران 26 آبان » رونمایی رسمی از گوشی نوکیا E63 + عکس، موبایل کده 26 آبان » کاوشگر هندی بر سطح ماه فرود آمد، همشهری 26 آبان » کودکان مهاجر؛ زبان دوم و لکنت زبان، دویچه وله
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! جامعه اطلاعاتي جهاني؛ گذر از الگوي حاكم، محمد مهدي فرقاني، ايران و جامعه اطلاعاتيجامعه اطلاعاتي فرصت ها و در عين حال تعارض هايي را با خود به همراه آورده است، تصويري دو لبه از واقعيت مجازي که با زندگي امروزه ما انسان ها سرو کار دارد. اين مقاله با رويکردي انتقادي جامعه اطلاعاتي و جهاني سازي و مفاهيمي جديد از اين دست را به چالش مي کشد.الف. مقدمه اين مقاله به هيچروي در پي نفي يا ناديده انگاشتن فرصتها و دستاوردهاي مثبت جامعه اطلاعاتي، همچون ظرفيتهاي بالقوه آن براي بسط و تعميق دموكراسي و مردم سالاري، آزادي بيان، تسريع فرايند توسعه، ارتقاي كيفيت زندگي، ايجاد فرصتهاي گفتوگو براي اكثريت خاموش جهان، بالا بردن قدرت و تأمين حق انتخابهاي دموكراتيك، تأمين حق دسترسي آزاد و همگاني به اطلاعات، تقويت مشاركت اجتماعي و بهاشتراكگذاري توليد علم و فناوري نيست، اما در عين حال بر اين باور است كه به ويژه كشورهاي در حال توسعهميبايست در برابر اين دستور جديد جهاني براي توسعه كاملا هوشيار و واقعبين باشند و پيشبرد جامعهاطلاعاتي را به عنوان مفهوم و چهره ديگري از پروژه جهانيسازي مورد نقد و كنكاش قرار دهند. به بيان ديگر، پيشنهاد اصلي اين مقاله آن است كه سران كشورهاي در حال توسعه و نيز سران آزاديخواه كشورهاي غيرآمريكايي، اجلاس ژنو را به عرصه تعامل اين دو ديدگاه يعني نگرشهاي مطلقاً خوشبينانه و افراطيپيرامون جامعه اطلاعاتي در برابر رويكردهاي انتقادي تبديل كنند و سهم خود را در طراحي نقشه توسعه جهانآينده، مطالبه نمايند. در عين حال اين اجلاس، فرصتي است براي آنكه رهبران جهان سوم، ضرورت بازنگريعملكرد و تفكر گذشته خود را در طراحي و اعمال سياستهاي داخلي، بيش از پيش احساس كنند و دست بهاصلاحات ساختاري به منظور تعديل گرايشهاي افراطي داخلي در زمينه پذيرش چشم بسته عضويت در باشگاه جهاني جامعه اطلاعاتي و برخورد خلاق و آگاهانه با اين پديده بزنند، وگرنه دير نخواهد بود كه نرد خود را در اين «قمارخانه الكترونيك»7 ببازند. بيشك آرمان آزاديخواهان و برخي مجامع بينالمللي همچون سازمان ملل متحد، اتحاديه بينالمللي ارتباطاتدور و يونسكو، در طراحي نقشه شكلگيري جامعه اطلاعاتي، در تعارض ذاتي با هدفهاي طراحاناصلي آن يعني آمريكاييها خواهد بود. پس همكاري و هماهنگي كشورهاي در حال توسعه به ويژه كشورهاييكه از لحاظ تاريخي و فرهنگي، وجوه اشتراك بيشتري دارند، با يكديگر و با سازمانهايي چون يونسكو برايشكل دادن به يك الگوي متناوب جديد توسعه يعني پيشبرد جامعه اطلاعاتي مبتني بر رعايت تنوعفرهنگها، زبانها و منافع ملتها و گروههاي اجتماعي با حق برداشت برابر از منابع بشري، ضروري و تعيينكننده خواهد بود. و بالاخره شايد بتوان با كاستلز، هم صدا شد: كه «قرن بيست و يكم، قرني تاريك نخواهد بود، نعماتي را نيز كه شگفتانگيزترين انقلاب تكنولوژيك تاريخ به اكثر مردم نويد داده است به آنان ارزاني نخواهدداشت. چه بسا ويژگي آن، سردرگمي آگاهانه باشد».8
كنفرانس منطقهاي آسيا ـ اقيانوسيه كه از 13 تا 15 ژانويه 2003 به منظور طرح ديدگاههاي اين دو قارهپيرامون اجلاس جهاني جامعه اطلاعاتي (WSIS) در توكيو برگزار شد در بيانيه پاياني خود موسوم به اعلاميهتوكيو، جامعه اطلاعاتي را چنين تعريف ميكند: «مفهوم جامعه اطلاعاتي اين است كه شبكههاي توسعه يافتهتكنولوژيهاي ارتباطي ـ اطلاعاتي با فراهم آوردن دسترسيهاي موثر، مناسب و مساوي به اطلاعات و مضامين مناسب با قابليت دسترسي بالا ميتوانند به مردم در نيل به استعدادهاي خود، تسريع توسعه اقتصاديو اجتماعي، بالا بردن كيفيت زندگي، از بين بردن فقر و گرسنگي و تسهيل فرايند تصميمگيريهاي مشاركتي كمك كنند». بدين ترتيب اگر توسعه را مفهومي در خدمت ارتقاي كيفت زندگي بشر و شكوفايي استعدادهاي او بدانيم، نگاه خوشبينانه و مثبت اعلاميه توكيو، پيشبرد جامعه اطلاعاتي را به عنوان الگوي توسعه جهان شمول، رخمينمايد. اعلاميه مذكور، البته توصيهها و شرايطي را براي موفقيت اين الگو در منطقه آسيا ـ اقيانوسيه، بيانميكند كه عمدتاً بر نقش زير ساختهاي شبكههاي اطلاعاتي و ارتباطي و استفاده از فناوريهاي مزبور بهعنوان نيروي محرك توسعه اقتصادي و افزايش توليد ناخالص ملي از طريق نوآوريهاي تكنولوژيك و كاهشسطح فقر، تاكيد دارد. اين اعلاميه همچنين توجه به خصوصيات منحصر به فرد اين منطقه را براي ايجاد جامعه اطلاعاتي، ضروري ميشمارد. اما در رأس سازمانهاي بينالمللي، بايد از تلاشها و مساعي يونسكو و اتحاديه بينالمللي ارتباطات دور (ITU) در جهت پيشبرد اهداف توسعهاي جامعه اطلاعاتي بهويژه براي كشورهاي پيرامون ياد كرد. سازمانهايمذكور ضمن پذيرش جامعه اطلاعاتي به عنوان الگوي توسعه جديد، با برگزاري كنفرانسهاي متعدد در مناطقو كشورهاي مختلف كوشيدهاند تا به شناسايي و بررسي چالشها و فرصتهاي جامعه اطلاعاتي براي تمامگروههاي جوامع و مناطق مختلف جهان نايل آيند. اين سازمانها در بطن فعاليتهاي خود، رسيدن به درككاملي از جامعه اطلاعاتي و مزايا و مشكلات و دستيابي به رهيافتهايي براي از بين بردن «شكاف ديجيتال»14را دنبال ميكنند. يونسكو با وقوف به چالشها و مشكلاتي كه جامعه اطلاعاتي ميتواند براي مناطق و كشورهاي مختلف همراه داشته باشد در پي دستيابي به قوانين و اصول جهاني قابل اجرا براي حل اين مشكلات بوده است تا ازاين طريق به توافق و رضايت بينالمللي در رابطه با جامعه اطلاعاتي برسد و در نهايت آن را به عنوان وسيلهاي براي توسعه اقتصادي ـ اجتماعي، موتوري براي رشد و توسعه ستون مركزي ساخت يك اقتصاد و جامعه جهاني بر پايه علم، معرفي كند. يونسكو حتي از اين شعار نيز فراتر رفته و معتقد است كه به جاي ايجاد جامعه اطلاعاتيبايد جامعه علمي15 ايجاد شود تا از طريق به اشتراكگذاري علم و دانش و گسترش علوم ميان مردم بتوان بهاهداف اجلاس جهاني جامعه اطلاعاتي دست يافت. بنابراين ميتوان گفت كه اگر اهداف نظري و شعارهاي جامعه اطلاعاتي در عمل تحقق يابد و يا اساساً قابلتحقق باشد، تصوير آينده زندگي انسان بر كره خاك، قطعاً تصويري انسانيتر، كيفيتر، دموكراتيكتر، صلحآميزتر، كاميابتر و عادلانهتر خواهد بود. پيشنويس اعلاميه اصول كه براي تصويب در اجلاس جهانيجامعه اطلاعاتي بهوسيله كنفرانسسران مختار اتحاديه بينالمللي ارتباطات دور تهيه شده نيز مبين چنينخوشبيني يا دست كم طرح آرمانگرايانه آرزوهاي نه چندان در دسترس است. در اين اعلاميه، فنآوريهاي اطلاعاتي و ارتباطي، ابزارهاي در دسترس همگان، فرض شده است كه «براساس انسانيت مشترك، و با همهتنوع آن در راه رسيدن به جهاني صلحآميزتر كاميابتر و عادلانهتر بهكار ميآيند».16 تدوين كنندگان اعلاميه با يادآوري عزم مشترك خود كه در اعلاميه هزاره بيان شد، اراده خود را مبني بر ارتقاي مردم سالاري و احترام به همه حقوق به رسميت شناخته شده جهاني و آزاديهاي اساسي از جمله حق توسعه با تاكيد بر توسعه پايدار، بازگو كردهاند و از خطر جاماندگي و به حاشيه رانده شدن اكثريت مردم جهان كه در كشورهاي در حال توسعه زندگي ميكنند ابراز نگراني كردهاند. در بيانيه مذكور، احترام به همه آزاديهاي اساسي و حقوق انساني، به ويژه حق آزادي عقيده و بيان، و حقدسترسي بدون مانع به رسانهها و منابع اطلاعاتي، و نيز تعهد به مردمسالاري، وجود رسانههاي ارتباطيمستقل، متكثر و آزاد، وفاداري به ميثاقهاي بينالمللي در خصوص صلح و امنيت، توسعه پايدار، برابري، همبستگي، مدارا، عزت انساني، پيشرفت اقتصادي و حفظ محيط زيست به عنوان شرايط ايجاد جامعهاطلاعاتي عادلانه، ياد شده است. حال سؤال اين است كه آيا چنين شرايطي در بخش اعظم جهان فراهم است؟ آيا ميتوان ادعا كرد و يا حتياميدوار بود كه جهان در آيندهاي نزديك، چنين شرايطي را تجربه خواهد كرد؟ اگر پاسخ، منفي است ـ كه هستـ آيا بايد از پيش شرطها گذشت يا از جامعه اطلاعاتي؟ ظاهراً عزم به ايجاد و پيشبرد جامعه اطلاعاتي، همجهاني است و هم قدرتي جهاني از آن حمايت ميكند. تشكيل اجلاس جهاني جامعه اطلاعاتي، مبين اينواقعيت است كه ايجاد جامعه اطلاعاتي دستوري است كه براي حركت كشورها و ملتها در دهه آغازين هزارهسوم، تدارك شده است. به بيان ديگر، گويي سرنوشت محتوم و مقدر ورود به جامعه اطلاعاتي براي بشريتتشنه صلح، عدالت و پيشرفت، رقم خورده است، اما آيا در اين سيروسلوك تازه، گمشدههاي بشر، نمايانخواهند شد؟ در شرايط فقدان اين عناصر در جغرافياي قلمروزدايي شده جامعه اطلاعاتي، آيا ادعاي عبور راهتوسعه كشورها از مسير جامعه اطلاعاتي، قابل ترديد نيست؟ آيا در غياب اين عناصر در بخش اعظم جهان كهدر اعلاميه اصول، به عنوان «شرط ايجاد جامعه اطلاعاتي»، عنوان شده، توسعه اساساً محقق خواهد شد و آيا جامعه اطلاعاتي خالي از اين عناصر كيفي، جامعهاي بيروح، تكنيكزده، در قيد حاكميت ضرورت و در عينحال، توسعه نيافته نخواهد بود؟ پيش از آنكه پاسخ اين پرسشها بازگو شود بررسي اجمالي رابطه جامعهاطلاعاتي با جهاني سازي17، ضروري مينمايد، چرا كه هيچيك از اين دو را نميتوان منفك از ديگري، بهدرستي بازشناخت. 2- جهاني سازي «اي. سيونندان»21، نظريهپرداز انتقادنگر اروپايي معتقد است: «اگر ماشين دستي، جامعهاي با ارباب فئودال بهبار ميآورد و ماشين بخار، جامعهاي با سرمايهدار صنعتي، محصول ريز تراشه هم سرمايهدار جهاني است ـسرمايهداري اطلاعاتي22» سيونندان، فرهنگ پسامدرنيستي را بياني از سرمايهداري اطلاعاتي ميداند وهمچون «هات وايرد»23 براين باور است كه روزگاري كه به نظر ميآمد اينترنت، بيرون از قوانين سرمايهداري قراردارد، كم و بيش به سر آمده است. مانوئل كاستلز نيز پارادايم نوين تكنولوژي اطلاعات را موجد بنيان مادي فراگير آن در سرتاسر ساختار اجتماعي ميداند و بر اين باور است كه «در حال حاضر جامعه شبكهاي در جلوههاي نهادي متنوعش، جامعهاي سرمايهداري است.»24 سرمايهداري از ديدگاه او داراي دو ويژگي بارز بنيادين يعني «جهاني» بودن و سازمان يافتگي پيرامون شبكهاي از جريانهاي مالي است. كاستلز معتقد استكه «جهاني شدن و اطلاعاتي شدن كه به دست شبكههاي ثروت، تكنولوژي، و قدرت انجام ميگيرند، جهان ما را دگرگون ميسازند.»25 بدين ترتيب ميتوان گفت كه جهاني شدن بدون نوآوريهاي گسترده در زمينه ارتباطات و دادهپردازي اساساً محقق نميشد. به بيان ديگر، اطلاعات و ارتباطات را بايد به عنوان مصالح جهاني سازي در نظر گرفت. اما جهانيسازي را نيز همچون جامعه اطلاعاتي ميتوان از دو منظر انتقادي و خوشبينانه نگريست. از ديدگاهخوش بينانه، جهانيسازي با توسعه قلمرو نفوذ فناوريهاي ارتباطي و امكان شكلگيري جامعه مدني مجازي،حركت به سوي نوعي دموكراسي شهري همراه با كثرت فرهنگي و اقتصادي را ميسر ساخته است كه در آنكنترل ايدئولوژي فرهنگ توسط دولتهاي ملي، محدود يا ناممكن ميشود، افراط گرايي و خشونت، به تعديلميگرايد، و نهادهاي مدني و عرصه عمومي گسترش مييابند. اما از ديدگاه انتقادي، جهاني سازي به مدد تكنولوژيهاي نوين ارتباطي، به پيدايي جامعه نظارتي ميانجامد، حريم خصوصي افراد به شدت تهديد ميشود، تا جايي كه انسان يا بايد در انزواي كامل زندگي كند و يا در مجاورتي تحملناپذير. آنتوني گيدنز جامعهشناس برجسته، جهاني شدن را فرايند وابستگي متقابل فزاينده جامعه جهاني ميداند ومعتقد است كه توسعه روابط اجتماعي جهاني، دربردارنده نابرابريهاي زياد ميان جوامع صنعتي و جوامع جهانسوم است. گيدنز معتقد است: «امروز احساس زندگي در يك جهان تا حد زيادي نتيجه برد بينالمللي رسانههاست... [در چنين شرايطي] يك نظام جهاني اطلاعاتي (نظام بينالمللي توليد، توزيع و مصرفكالاهاي اطلاعاتي) به وجود آمده است و بسياري معتقدند كه كشورهاي جهان سوم در معرض شكل جديدي از امپرياليسم رسانهاي هستند.»26 تحت تأثير تحولات ارتباطي و روند جهاني سازي است كه سرژلاتوش، استاد و محقق برجسته فرانسوي با رويكردي انتقادي، اصطلاح «غربيسازي جهان»27 را به كار ميگيرد و در كتاب خود كه به همين نام منتشر كرده، نوشته است: «غرب با ادغام بخشهاي مختلف جهان در بازار جهاني، بيشتر شيوههاي توليد آنها را تغييرداد. او جهت نظام اجتماعي آنها را ويران ساخت تا اين شيوهها شديداً به آن وارد شود.»28 لاتوش، توسعه را نهيك الگوي قابل تعميم بلكه بيشتر يك ابزار سلطه جهاني ميداند و معتقد است كه غربيسازي جهان، بيش از هرچيز، فرهنگزدايي است. يعني تخريب بي قيد و شرط ساختارهاي اقتصادي، اجتماعي و بينشهاي سنتي، تا در نهايت، تل عظيمي از آهنپاره زنگار گرفته، جايگزين شود. او ميگويد: «انسان جنوب، بر اثر خواستهها و تأييدات انگارهاش، تأثيرگذاري نيرومند شهر و الگوهاي مصرف مركز روي زندگي روزانهاش، غربي شدهاست.»29 با اين وجود لاتوش، پروژه غربيسازي را تا حد زيادي شكست خورده ميداند و معتقد است غربنميتواند يك فرهنگ فني و صنعتي ارائه دهد كه جهان را از نو افسون كند و بدان معنا بخشد. علي بغدادي، سردبير عرب ژورنال كه در شيكاگو منتشر ميشود، جهاني شدن را «هماهنگي در توليد، طراحي، بازاريابي و امكانهاي مديريتي چندگانه با هدفهاي انحصاري كردن بازار بينالمللي»30 ميداند كهمتضمن دخالت در امور داخلي دولتهاي جهان سوم و كنار گذاشتن هرگونه قانوني است كه از تجارت آزاد ممانعت ميكند، بدون آنكه ثبات اجتماعي و حاكميت اين دولتها را در نظر بگيرد. جهاني سازي در بسياري از آثار نويسندگان و تحليلگران غربي و غيرغربي معادل «اطلاعاتيسازيجهان»31 تلقي شده است، زيرا به گفته يان آرت شولت، استاد علوم سياسي در دانشگاه وارويك انگلستان، از ميان پنج عامل عمدهاي كه جهاني شدن را به وجود آورد و آن را وسعت بخشيد، يكي هم «خلاقيتهاي فنآوري در عرصه ارتباطات و اطلاعات»32 است. به اين ترتيب سؤال مقدر آن است كه آيا پيشبرد جامعه اطلاعاتي در عمل به معناي تسهيل جهاني سازيبه ويژه در كشورهاي در حال توسعه نيست؟ آيا اين دو پروژه در كار بازسازي الگوي حاكم جديد براي توسعهجهان نيستند و آيا قرائت تازه و نوسازي شده اين الگوي جهانشمول را عرضه نميكنند؟ آيا سالها بعد بر اينالگوي جديد توسعه، همان نخواهد رفت كه بر الگوي لرنر رفت؟ ج. الگوي لرنر و جامعه اطلاعاتي اشكال اساسي الگوي نوسازي لرنر، تكيه بيش از حد بر نقش تحرك فردي و غفلت آن از ضرورت تحولاتساختاري در جوامع جهان سوم از جمله كشورهاي خاورميانه است. گرچه لرنر در مورد موانع نوسازي و تحققالگوي توسعه خود به درستي بر عدم تعادل و ثبات سياسي در كشورهاي جهان سوم و تكيه رژيمهاي سياسياين كشورها بر آثار نمايشي برنامههاي نوسازي تأكيد ميورزد و در نيمه اول دهه 60 ميلادي در مقاله تكميليخود در زمينه دگرگونيهاي كشورهاي جهان سوم از حيث برخورد ارتباطات با نوسازي، سه مرحله «انقلاب آرزوهاي فزاينده، انقلاب سرخوردگيهاي فزاينده، و قدرتيابي نظاميها» را به عنوان عوارض توجه بيش از حد رژيمهاي سياسي جهان سوم به آثار نمايشي برنامههاي نوسازي مطرح ميسازد، اما هيچگاه از ادعايعملياتي و جهان شمول بودن الگوي توسعه خود براي جهان سوم، عقبنشيني نكرد. لرنر معتقد بود كه نوسازي جهان سوم، تنها يك راه ميان بر و كم هزينه دارد: تقليد از الگوي غربي توسعه و پيادهسازي بيكم و كاست مراحل چهارگانه آن در كشورهاي مزبور. حاكميت اين الگو در طول كمتر از ده سال (از سال 1958 ميلادي) كافي بود تا الگوي لرنر به نام «الگويحاكم» در تاريخ ثبت شود، گرچه بسيار زودتر از آنچه تصور ميرفت مورد چالش و انتقاد قرار گرفت. نخستينانتقادها در سال 1965 يعني هفت سال پس از ارائه الگوي لرنر در يك سمينار بينالمللي كه براي ارزيابينظريهها و الگوهاي غربي نوسازي و توسعه بخشي ارتباطات در آمريكا برگزار شد، مطرح گرديد و در سال 1975با انتشار مقاله معروف اورت، ام. راجرز استاد و محقق معروف آمريكايي كه خود ابتدا در شمار طرفداران نظريهنوسازي لرنر بود، اوج گرفت. راجرز در اين سال به ارائه يك مقاله انتقادي عليه الگوي واحد غربي در مورد توسعه، تحت عنوان «گذر از الگوي حاكم» پرداخت و بدينترتيب پايان دوران حاكميت الگوي لرنر را اعلام كرد. راجرز در اين مقاله با عدهاي از محققان جهان سومي از جمله «چودري عنايتالله» بنگلادشي هم صدا شد و كارآمدي و اثربخشي الگوي حاكم را زير سؤال برد. وي در مقاله خود به ضرورت اجراي الگوهاي متناوب توسعهبا توجه به شرايط، نيازها و تجربه تاريخي هريك از كشورهاي جهان سوم اشاره كرد. بعدها محققان ديگرينظير «الهيوكاتز»35 استاد دانشگاه كلمبيا در نيويورك نيز بر لزوم استفاده از الگوهاي متناوب و مبتني بر حفظاصالت، هويت فرهنگي و ويژگيهايي مختلف كشورهاي جهان سوم در كاربرد توسعه بخشي ارتباطات، پايفشردند. به اين ترتيب ميتوان دلايل اصلي شكست الگوي لرنر يا الگوي حاكم را اينگونه برشمرد: البته در نظريه لرنر، هوشمنديها و ظرافتهاي خاص نيز ديده ميشود. لرنر با زيركي در پاسخ به انتقادهاي چودري عنايتالله مبني بر سابقه استعماري غرب در جهان سوم، تحميلي بودن الگوي حاكم و مبتني بودن آنبر قوم مداري غربي و تاريخ و تجربه غرب، ضمن متهم ساختن شرقيها به قوم مداري، ميگويد: «ما در كمكهاي خود به جهان سوم هيچ غرض خاصي نداريم. اگر هم در گذشته، غرضهايي بوده است امروز ديگر وجود ندارد.»36 هوشمندي ديگر لرنر، تاكيد او بر ضرورت پرهيز از به كار بردن اصطلاحاتي چون «غرب گرايي»يا «غربي شدن» و «آمريكايي گرايي» يا «آمريكايي شدن»، به جاي نوسازي و تجدد است، زيرا به باور او اصطلاحات غرب گرايي و آمريكايي شدن باعث تحريك احساسات ناسيوناليستي و نيز تشديد كينه و خصومتتاريخي ملتهاي جهان سوم با غرب و آمريكا ميشد. به هر حال، الگوي لرنر را از برخي جهات ـ گرچه كاملا محدود ـ ميتوان با الگوي جامعه اطلاعاتي جهاني و نيز پديده جهاني سازي، كه در اين مقاله به عنوان الگويحاكم جديد يا دوم مطرح شده است، مقايسه كرد.
ـ ظهور اطلاعات گرايي در پايان هزاره دوم با افزايش نابرابري و حذف اجتماعي در سراسر جهان درهم تنيده شده است؛
ـ در فاصله بين سالهاي 1980 تا 1993 تعداد مستخدماني كه مشاغل خود را در 500 شركتآمريكايي از دست دادند 4 ميليون نفر بود؛
2- اقدامات در سطح فراملي
پانوشتها: Copyright: gooya.com 2016
|