جمعه 6 خرداد 1384   صفحه اول | درباره ما | گویا

بخوانید!
پرخواننده ترین ها

وبلاگ‌نويسي با اسم مستعار يا واقعي؟ ايسنا

- نوشتن با نام اصلي مزيتي است انكارناپذير در مقابل مستعارنويسي

خبرگزاري دانشجويان ايران - تهران
سرويس: نگاهي به وبلاگ‌ها


بحثي كه ميان دوگروه از وب‌نگاران - آنان كه نوشتن با اسم واقعي را تشويق مي‌كنند و آنان كه بر مستعارنويسي اصرار مي‌ورزند - وجود دارد، اين است كه هرچه وبلاگ‌شهر گسترش مي‌يابد و بيشتر به‌روي آب مي‌افتد. اين بحث، زنده و جاري است و چه بخواهيم يا نه، ما را به خود مي‌كشد؛ به همين خاطر گريزي از موضع‌گيري در قبال آن نيست.

به گزارش خبرنگار سرويس «نگاهي به وبلاگ»‌هاي ايسنا مجيد زهري در http://majidzohari.blogspot.com/ ادامه داده است: نخستين نكته‌اي كه بايد گفت اين است ‌كه هرچند ما به طرف مقابل خود حق مي‌دهيم كه چه راه‌ و روشي را براي نوشتن در رايانه انتخاب كنند، باز در “ماهيت” بحث فرقي ايجاد نمي‌كند. براي مختصر ورود به اين بحث و درك سرخط‌هاي آن، لازم است كه آن ‌را به دوشاخه تقسيم كنيم؛ ضرورت تاريخي و ماهيت و محتوا. پس از بازكردن اين‌دو نكته، درخواهيم يافت كه نوشتن با نام اصلي مزيتي است انكارناپذير در مقابل مستعارنويسي.

ضرورت تاريخي

در بسياري از مواقع، اين شرايط است كه نوع تصميم‌ را به انسان تحميل مي‌كند. بهتر است بگوييم كه در اين‌گونه مواقع، اختيار جاي خود را به جبر مي‌سپارد. براي مثال، براي كسي كه در ايران زندگي مي‌كند و برعليه رِژيم حاكم مي‌نويسد، چندان عاقلانه نخواهد بود كه امضاي واقعي خود را پاي نوشته‌اش بگذارد. كساني نيز كه به كار روشنگري در زمينه‌ي مذاهب مشغول‌اند، اغلب ترجيح مي‌دهند كه آثارشان را با نام اصلي خود منتشر نكنند كه نمونه‌ي آن «رگ تاك» نوشته‌اي زير نام مستعار دلآرام مشهوري است؛ اين همان ”ضرورت تاريخي” است. شرايط ويژه‌ي فرد در تصميم‌گيري او نقش اساسي را بازي مي‌كند و حق آزاد تصميم‌گيري‌اش را به پس مي‌راند. اينك پرسيدني ا‌ست كه آيا مي‌شود از روي عنصر شرايط به تعريفي جامع و بنيادي از مقوله‌اي، حال هر مقوله‌اي - مثلا مستعارنويسي- دست يافت؟ پاسخ در اينجا منفي است، به اين دليل گويا كه اگر ما تعاريف بنيادي‌مان را با گرته‌برداري از شرايط ويژه‌ي موجود به‌دست دهيم، با تغيير شرايط، بنياد تعريف‌ها نيز بر باد خواهد رفت. درست از اين‌ روست كه از درون دريچه‌ي ديد يك فرد و بر مبناي ضرورت‌ها و منافع شخصي او نمي‌توان به تعريفي جامع دست يافت و به آن عموميت بخشيد. هر تعريفي تنها در حوزه‌ي عمومي و با مقبوليت جمعي است كه معنا مي‌يابد. واژه استاندارد و مفهوم آن نيز نشات‌گرفته از همين خاصيت است.

توضيح آشكار است كه اگر در ايران دو نفر با هم درباره‌ي وبلاگ‌نويسي با اسم مستعار يا غيرمستعار بحث كنند و هر يك براساس ضرورت‌هاي خود پشتيبان يكي از اين طرق باشد، تا ابد بحث‌شان بي‌نتيجه ادامه خواهد داشت! پس بهتر است با منطقي فراتر از منافع شخصي مقولات را ماهيت‌شناسي كنيم. براي درك بهتر مقوله‌ي "ضرورت تاريخي" اين مثال هم به‌كار مي‌آيد؛ براي كسي كه ديابت دارد، شكر سم است. اما آيا مي‌شود كلي‌گويانه شكر را در زمره‌ي سموم طبقه‌بندي كرد؟ در اين‌جا ديابت شرايط ويژه‌ي فرد (شرايط تاريخي) است كه او را وا مي‌دارد از مصرف شكر خودداري كند. در ايران امروز نيز خطر بسياري را به پشت نقاب نام مستعار رانده است و همين اسم مستعار در واقع ضامن بقاي آنان گشته است. با تمام اين وجود، ضرورت تاريخي عامل تعيين‌كننده‌اي در شكل‌دهي و ايجاد ماهيت و محتوا براي مقولات بنيادي نيست، فقط مي‌تواند توجيهي براي آن باشد.

زهري همچنين در يادداشت دوم خود پيرامون وبلاگ‌نويسي با اسم مستعار يا واقعي؟ ادامه داده است:

ماهيت و محتوا با درنظرداشتن ضرورت تاريخي، پيرامون مقوله‌ي مستعارنويسي، اين ماهيت و محتوا است كه در صدر اهميت مي‌نشيند. هنگامي كه با فراخ‌انديشي، نگاهي فراتر از منافع شخصي گروهي به مقوله‌اي چون نوشتن با اسم خود يا مستعار داشته باشيم، مي‌توانيم آن‌را از روي تبعات مثبت و منفي‌اش ماهيت‌شناسي كنيم. در همين راستا لازم به گفتن است كه نوشتن با اسم واقعي يكي از اركان مسئوليت‌پذيري در حوزه‌ي قلم است. كسي كه با نام خود مي‌نويسد، در وهله‌ي نخست مسؤوليت آن‌چه مي‌نويسد را مي‌پذيرد و در مقابل آسيب‌هاي احتمالي و تمامي اثرات نوشته‌اش بر جامعه پاسخ‌گو مي‌شود. اگر بپذيريم كه براي نقش‌آفرين ‌شدن در ساخت جامعه‌اي مدني، در درجه اول بايد فردي مسؤول بود، نوشته‌ي خود را نيز با نام خود همراه مي‌كنيم. طبيعي است كه مسؤول‌بودن هزينه دارد و گاه اين هزينه بس گزاف است. البته وبلاگ‌هايي كه از سر تفنن مي‌نويسند مشمول اين تعريف كلي نمي‌شوند و فقط مدنظر آن، كساني هستند كه كار قلم را جدي مي‌گيرند (استثنايي هم دارد كه در پاراگراف بعدي اشاره خواهد شد). در واقع مي‌توان گفت كه مهم‌ترين مسؤوليتي كه مي‌شود بر دوش يك وبلاگ‌نويس نهاد اين است كه در قامت يك فرد‌ ظاهر شود و نه "شبه فرد" و اين مهم، بدون حضور واقعي او ممكن نيست. در كنارش، بسياري نيز با اسم مستعار مبارزه مي‌كنند و چه‌بسا نقشي نيز مي‌زنند كه شايد با اسم واقعي امكان‌اش ميسر نيست. البته اين هم واقعيتي ا‌ست، ولي باز اين رفتار بازمي‌گردد به شرايط ويژه‌ي جامعه (خفقان؛ ضرورت تاريخي كه سخن‌اش رفت) و نمي‌تواند اصل برتري حقيقي‌نويسي را به زير كشد.

مستعارنويسي در نفس خود گريز از پذيرش مسؤوليت نوشته است؛ نويسنده‌اي كه خود را در خطر مي‌بيند و از تبعات نوشته‌اش مي‌ترسد، نوشتن با اسم مستعار را به مثابه حفظ سلامت جسمي يا رواني خود (يا هر دو) برمي‌گزيند. نمونه‌ي نقد آن؛ فعال سياسي ضد رِژيم در ايران با شناسه‌ي خود نمي‌نويسد تا كارش تداوم داشته باشد. در كنارش، كسي كه به ايران رفت‌و‌آمد دارد، براي اينكه شناخته نشود و امكان سفر خود را از دست ندهد، به مستعارنويسي روي مي‌آورد. دختري كه با اسم مستعار مي‌نويسد، به اين فكر مي‌كند كه آزادي عمل خود در نوشتن را از دست ندهد يا از مزاحمت‌هاي اشخاص و جامعه در امان بماند. فردي كه در خارج از كشور است براي اين‌كه در جامعه‌ي كوچك ايراني ‌آن‌جا انگشت‌نما و از سوي كسي بازخواست نشود، به مستعارنويسي روي مي‌آورد. گاهي اوقات اصلاً وبلاگ بر پايه‌ي شخصيتي مجازي بناگذارده مي‌شود و از آن هويت مي‌گيرد و به اين سبب هيچ امكاني براي تفكيك اين درآميخته‌گي وجود ندارد كه نمونه‌اي از اين فرم، وبلاگ‌ آقاخره است. در اين فرم ويژه، شخصيت مجازي جلوه و پايه‌ي كار وبلاگ‌نويس است و خروج از آن قالب، نقطه‌ي پايان وبلاگ است. از اين دست دلايل فراوان است كه جملگي در زيرمجموعه‌ي دلايل (عقلي و منطقي) مستعارنويسي قرار مي‌گيرند.

دليل ديگر، ميراث‌خواري روند تاريخي - فرهنگي مستعارزيستي است. وقتي مستعارنويسي به شكل فرهنگ‌ و روش مبارزه و زندگي در بين سياسيون نهادينه شده باشد، نسل‌هاي بعدي نيز خودبه‌خود در همين خط مي‌افتند. شكستن اين عادت در شرايط فعلي مي‌تواند از جهتي مفيد و از سويي زيان‌بار باشد كه شرح ‌و بسط‌اش مقاله‌اي جداگانه مي‌طلبد. مسئوليت‌ناپذيري و زندگي مستعار يكي از بحران‌هاي تاريخي درازدامني است كه ريشه در دو سبب دارد؛ شرايط خفقان‌آلود سياسي و فقدان فرديت. همين امروز بسياري از اپوزيسيون ما كه به واقع مدعي سكان‌داري سياسي جامعه‌ي ايران هستند با نام و نشاني غير واقعي زندگي مي‌كنند تا اگر ضرورت شد، به هويتي دگر بغلتند! از بهترين نمونه‌ها شايد منصور حكمت «رهبر حزب كمونيست كارگري» باشد كه تا لحظه‌ي مرگ كسي ندانست نام او ژوبين بوده است. بسياري از تشكيلاتي‌هاي چريك‌هاي فدايي، مجاهدين، سلطنت‌طلب‌ها و ديگر گروه‌هاي سياسي از همين رويه تبعيت مي‌كنند. خرد حكم مي‌كند كه اين‌نوع خط ‌مشي را در خانواده‌ي معضل‌هاي فرهنگي دسته‌بندي كنيم كه بازتاب و برآمده از فضاي استبدادي است، نه گونه‌اي روش مبارزاتي دموكراتيك. ضمناً، نقش فرهنگ تقيه (كه خود اصلي ديرپا از اصول مذهب شيعه است) در گرويدن به گريز از خودبودن بي‌تاثير نيست. اينك با توجه و قبول نقش فرهنگي، سياسي، مذهبي و مستعارزيستي، علاقمندم اين باور شخصي را - در پرانتز- يادآور ‌شوم: امروز كه جامعه‌ي ايران به سمت تغيير مي‌رود، امروز كه وبنگاران به شكلي حضوري كانديداي رياست جمهوري را به چالش مي‌گيرند، ضرورت ايستادن بر هويت و ايستار خود بيش از پيش احساس مي‌شود. اين روند را نبايد تنها گذاشت.

ديگر دليل، "فقدان فرديت"‌ است كه ايجاب حضور با شناسه‌ي اصلي را از بين مي‌برد. وقتي امضا و حضور فرد در يك جامعه چندان ارزشي نداشته باشد، وقتي راي و نظر او به حساب نيايد، ايستادگي او بر هويت‌اش نيز رنگ مي‌بازد و از ضرورت مي‌افتد. اين نيز خود از نتايج دورافتادن از جامعه‌ي مدني و زيستن در فضايي خفقاني (توتاليتر - ديكتاتوري) است.




تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 




نتيجه

با ايجاد زيرمجموعه براي بحث نوشتن با نام مستعار يا واقعي و دوشاخه كردن موارد كلي آن به ضرورت تاريخي و ماهيت و محتوا و شرح جداگانه‌اي بر هر يك، دريافتيم كه هرچند مستعارنويسي گاه ضرورتي انكارناپذير است. اما از لحاظ استاندارد و محتوايي و در چارچوب تعاريف جامعه‌ي مدني و با نگاهي تئوريك، نوشتن با نام اصلي بر آن برتري دارد. البته مي‌شود موضوع را ساده كرد و مثلاً گفت كه نوشتن با نام اصلي كاري صحيح و مستعارنويسي كاري نكوهيده است. اما از آن‌جا كه ما پيرامون جامعه‌ي استبدادزده‌ي خودمان سخن مي‌گوييم كه بسياري از تعاريف پايه در آن جا نيافتاده است. طرز برخورد با موضوع نيز بايد منطبق با اين فضا باشد. درست بر اين اساس است كه من مستعارنويسي را رد نكرده‌ام و به وجودش در "شرايط تاريخي" حق داده‌ام. موضوع اين نيست كه حقيقي‌نويسي مستقيماً چه عايدي دارد، بلكه بايستي به اثرات - گاه - درازمدت آن انديشيد. وقتي در اوركات تعداد اسپم چنان ناچيز است كه به چشم نمي‌آيد و در وبلاگ‌شهر چنان زياد است كه بسياري را زمين‌گير كرده و از پيام‌نهادن و حتي وبلاگ‌نويسي رمانده‌ است، مي‌شود دليل را در تفاوت اين‌دو محيط، يعني حضور افراد باشناسه يا بي‌شناسه جست.

قصد من درازكردن اين بحث نيست؛ مي‌خواهم در اين واپسين جملات، يك گام جلوتر رفته و بر اين واقعيت انگشت بگذارم كه نوشتن با نام خود يك مزيت است، هرچند نويسنده را با آفت‌هايي چون خودسانسوري مواجه سازد. ديگران نيز كه مستعار مي‌نويسند از انتخاب و حق خود استفاده مي‌كنند، ولي بهتر آن است كه تعاريف اصولي را به حد “نيازهاي شخصي“ تنزل ندهند و موقع اظهارنظر پيرامون مفاهيم، فقط به خود فكر نكنند و باور داشته باشند كه با تغيير شرايط بسته‌ي فعلي، چه بسا خود آنان نيز نوشتن با اسم واقعي را برگزينند.





















Copyright: gooya.com 2016