بحران سراسر حکومت اسلامی را در برگرفته است. بن بست در قرارداد برجام، منجر به فشارها و تنگناهای جدید برای رژیم شیعه شده است و این امر تناقضات درون حاکمیت را افزایش داده است. بیماری آیت اللله خامنهای و کشاکش برای تعیین جانشین، احتمال کودتا علیه حسن روحانی و جابجایی در سران سپاه، تعرض اصلاح طلبان علیه جنبش مردمی و برای حفظ نظام، اختلافات جدید بدنبال تخریب پایگاههای نظامی رژیم در سوریه، سرعت گیری در انتقال پول به خارج از کشور، از جمله تظاهرات این بحران است. بحران بالاییها در بستر یک بحران اجتماعی بزرگ جریان دارد. جامعه ایران ملتهب است و بخش بزرگ جمعیت ایران نسبت به رژیم بی اعتماد شده است و به باور آنها رژیم دوران آخر زندگی را میگذراند. افزون برآن رژیم در یک انزوای روزافزون دیپلوماتیک جهانی است. روابط امروز جمهوری اسلامی با اروپا و چین و روسیه به منافع اقتصادی لحظه کنونی مشروط است و اگر مناسبات بین المللی بطلبد میتوان این روابط را رها نمود. این نظام دینی فاقد پیمان همکاری محکم با کشورهای دیگر است. از نظر جامعه شناسی و روانشناسی اجتماعی گسست آشکار میان بالاییها و پائینیها یک شرط مهم برای فروریزی یک نظام است. ولی این شرط هرگز کافی نیست زیرا قوای سرکوب و تبلیغات رژیم، نبود جایگزین سیاسی گروهی چشمگیر یا شخصیت کاریسماتیک فرهمند، فعال نشدن انرژی همه گروهبندیهای میانی و کارگری و دانشجوئی و روستایی، نبود تب نارضایتی در میان نیروی نظامی و بوروکراسی، از جمله عوامل کند کننده بشمار میایند.
اصلاح طلبان موافق نظام ولایت فقیه
آیا ایران با فروپاشی حکومت اسلامی تجزیه میشود؟ برخی از شخصیتهای اصلاح طلب مانند صادق زیبا کلام در همه جا میگویند و هشدار میدهند که مبارزهای که هدف حذف نظام دینی حاکم را دارد نابجاست و تنها آن اقدامی درست است که رژیم را مجبور کند تا ذره ذره و یا بقول آنها «اپسیلون اپسیلون» عقب نشینی کند. آنها میگویند همین که عناصر طرفدار احمدی نژاد در مجلس نباشند خود یک پیروزی است. اصلاح طلبان در دوره اخیر بشدت علیه جنبش موضع گرفته و حتا گفتهاند که برای حفظ نظام اسلحه بدست میگیرند. تجربه اینجاست که در درازای چهل سال حرکات اپسیلونی زیاد بوده ولی ساختار دینی و ایدئولوژیک و رانتی تغییر نیافته است.
واژه اپسیلون حرفی در زبان یونانی است و بمعنای بسیار خرد و کوچک میباشد. در دیدگاه روانشناسی اپسیلون بیانگر شخصی است که دارای هوش پائین میباشد. خوب حال اگر در چارچوب رژیم دینی باید به شیوه اپسیلون اقدام کرد ساختار و تمامیت این رژیم تغییر نخواهد کرد. حرکهای اپسیلونی در رفتار حکومتی از ابتدا وجود داشته و تغییری در حاکمیت بوجود نیاورده است و نخواهد آورد. در تمامی نظامهای توتالیتاریستی تاریخ، بازیهای درونی و جابجاییهای درونی وجود داشته است. نظام هیتلر و استالین و پول پوت و پینوشه و مائو و برژنف و موسولینی و امین دادا و غیره دارای تغییرات ریز بودهاند زیرا که برای ادامه بقای سلطه این اقدامهای اپسیلونی حتا لازم هستند. یک نظام سیاسی همیشه در پیرامون خود عامل فشار و تاثیر گذار دارد و تناقضات درونی نیز عمل میکنند و بنابراین پذیرش «نرمش» و تاکتیکهای کنترل شده تضادی با اصل نظام ندارد. اختلاف میان طالقانی و منتظری و خاتمی و روحانی با رهبری دینی کلان و نظام مسلط، اختلالی جدی در ادامه کاری رژیم تولید نمیکنند. آنها همه به نظام دینی و سلطه طبقه آخوند و ساختار نظامی و اقتصادی و جاسوسی و اجرای قواعد اسلامی وفادار بودند. حتا اعتراض پررنگ آیت الله منتظری در مورد بخشی از اعدامها بمعنای نفی جمهوری اسلامی و اصل ولایت فقیه نبود. بنابراین پیشنهاد اپسیلون اصلاح طلبان فقط بمعنای پذیرش این نظام دینی و خودکامه است. چرا؟ برای اینکه آنها آینده خود و امیتازات کنونی و بعدی خود را در چارچوب همین نظام میسر میدانند و به همین خاطر در دوره اخیر آنها بیشترین دشمنیها را نسبت به تظاهرات دیماه ۱۳۹۶ نشان دادند. معترضین گفتند نه اصولگرا و نه اصلاح طلب. تظاهرکنندگان سیاست جناحها را مخالف دمکراسی و مصالح ایران میدانند. ماجرای نقشه اصلاح طلبان از این پس بر ملا شده و جامعه آنها را جزو هیات حاکمهای میداند که عامل بدبختی و دروغ است.
پس، نه تنها سیاست اپسیلون نادرست است بلکه افزون بر آن امروز با تجربه چهل سال، جامعه پختگی بیشتر یافته و تحقق خواستهای مهم خود را خارج از جمهوری اسلامی میبیند. امروز بیش از ۷۰ درصد مردم به این نظام اعتماد ندارند و حتا به پایان رژیم امید بستهاند. برخی همه پرسیها و پژوهشهای میدانی و گزارشها و نظرات در شبکههای اجتماعی و گفتگوی روزمره در ایران، این گرایش را تائید میکند. البته جامعه یکدست نیست و در این جامعه دینی توهم و دنباله روی و دین خوئی بسیار انبوه است و نظام حاکم همیشه تلا ش خواهد کرد تا از این منابع روانی و تهیجی موجود در سنت جامعه استفاده کند. ولی امروز یک تقدس بزرگ درهم شکسته و جمهوری اسلامی برای بخش بزرگ جامعه نماینده «مشروع» نیست و سمبول زورگوئی و زشتی و فساد روی زمین است و در جامعه دین اسلام، گیرایی و وهم آفرینی ایدئولوژیکی خود را بمیزان زیادی از دست داده است.
ستمگری عمومی
وجود همین نظام ولایت فقیه آسیبهای فراوانی بر پیکر ملت ما وارد آورده است. منشا تیره روزی همه ایرانیان همین رژیم است و همه بخشهای ملت ایران از سانسور و نقض حقوق بشر، از تخریب محیط زیست، از زندان و شکنجه و اعدام، از فشار اقتصادی و گرانی، از توهین و بیشرمی حاکمان، از سرکوب فرهنگی و هنری، از آخوندیسم و فساد روحانیت رنج دیدهاند. مخالفان حکومت در سراسر ایراناند. همه بخشهای ملت ایران علیرغم منشا اتنیکی و قومی متفاوت نتیجه تاریخ ایران هستند. همزیستی مردمان ایران مصنوعی نیست، نتیجه استعمار نیست، همانند ملت سازی استالین و تیتو در یوگسلاوی و برش جغرافیایی سوریه توسط سازمان ملل نیست. اصفهانی و آذری و تهرانی و بلوچ و کرد و گیلک و خوزستانی و کرمانی و مشهدی و لر و ترکمن و غیره و نیز ایلات و عشایر، محصول یک همزیستی تاریخی و سیاسی و اجتماعی هستند و در این مسیر طولانی با شادیها و رنجها و سختیها و تهاجم خارجی و جشنها و آرزوهای مشترک زندگی کردهاند. وجود عناصر بسیار معدود شوینیستی مدعی تجزیه که از طرف ترکیه و اسرائیل و عربستان سعودی حمایت مالی میشوند، به آنها حقانیت و مشروعیت قومی و منطقهای و کشوری نمیدهد. واقعیتی است که استبداد دینی سیاسی موجود تمایل و خواست فرهنگی و زبان مادری آذری و کردی و بلوچ و عربی و غیره را منکوب کرده است. این ویژگی را باید قبول کرد. همه حق دارند زبان و فرهنگ مادری خود را نگه دارند و شکوفا کنند و مسلم است که شکوفایی فرهنگ در سراسر ایران با شکوفایی هر فرهنگ و آمیزشهای هنرمندانه همه آنها و نیز فرهنگ جهانی حاصل میشود. بافت جامعه چند قومی است و همه فرهنگها باید امکان توسعه داشته باشند و این امر تناقضی با زبان سراسری فارسی که همه ایرانیان را به هم پیوند میدهد ندارد. ستمگری دینی و سیاسی و اقتصادی و فرهنگی نظام تبعیض متوجه همه ایرانیان بوده است. همه شهروندان ایران از خشونت این حکومت و دین اجباری شیعه گری رنج دیدهاند و آنها از آزادی و دمکراسی و احترام به حقوق بشر محروم بودهاند. خواست پلورالیسم و سکولاریسم و دمکراسی چکیده خواست تاریخی کنونی است و این خواست در راستای خواست انقلاب مشروطه است.
نگاه جامعه شناسی نشان میدهد که بالاییها دیگر مانند گذشته نمیتوانند حکومت کنند و پائینیها دیگر نمیخواهند در چنین نظامی بمانند. بالاییها متشکل از گروهبندی خانودگی مرفه رانت خوار، گروهبندیهای وابسته به بیت ولایت فقیه و سرداران سپاه و بسیجی و مدیران تکنوکراسی و بوروکراسی و اصلاح طلب و نیز سلسله مراتب حوزوی، حامی ماندگاری رژیم هستند. بدنه اصلی جامعه که ترکیبی از تولیدکنندگان اقتصادی، گروههای متوسط جامعه، بخش گسترده از کارگران و کشاورزان، بخش بسیار مهمی از زنان و دختران و پسران جوان، گروه هایی از ناراضیان نظامی و اداری، مخالف نظام دینی و رانتی موجود هستند. (۱) اعتراضها یکسان نیست، ابعاد آنها متفاوت است ولی همه ان این گروهبندیهای ناراضی به ستوه آمدهاند و فکر میکنند تغییر رژیم امر مطلوبی است. بخش عظیم آنها به قهر و خشونت تمایل ندارند ولی فکر میکنند که این رژیم باید فروافتد. فلجی جامعه و هدر شدن نیروها و منابع این مملکت بخاطر این نظام غیرمولد و انگل است. طبقه آخوندی هیچگونه ثروت آفرینی ندارد و معنویات او همان آیات تبعیض آمیز و خشونتبار قرآن و همان خرافات شیعه است و این حافظان دین، بیزاری از رژیم را بوجود آوردهاند.
تجزیه ایران یک فرضیه اشتباه
زمینههای همزیستی و یگانگی ایرانیان عمیق و دیرینه است و بر خلاف نظریات ناامیدانه برخی از افراد اپوزیسیون و بر خلاف نظریه اصلاح طلبان، رفتن این رژیم منجر به فروپاشی نمیشود. البته خطر همیشه در کمین جامعه است و خام نباید بود. توطئه و درگیری تحریک آمیز و ناشی از اقدامات جناح هایی از نظامیان و حزب اللهیها و حتا افراد مسلح شده محتمل است، ولی پاره گی سرزمین ایران و جدایی بخشهای مختلف ملت ایران، نشدنی است. عوامل ساختاری وحدت دهنده بسیارند:
یکم، همه بخشهای قومی و جغرافیایی امروز از یک هویت تاریخی برخوردارند و همه این مردمان دارای حافظه تاریخی و احساس مشترک هستند. این هویت دربرگیرنده سابقه تاریخی، سنت کشورداری، ویژگی فرهنگی و اخلاقیات مردمی میباشد.
دوم، تمدن و فرهنگ فراگیری وجود دارد که اجزای آن مانند جشن نوروز و مهرگان و شاهنامه و شعر و اساطیر و پهلوانیها، در ذهن و ناخودآگاه و رفتار ایرانیان نشانه ژرف باقی گذاشتهاند.
سوم، زبان فارسی زبان همه ایرانیان است. وجود زبانهای دیگر نافی این پیوند مشترک نیست. زبان فارسی آفریننده شعر و ادبیاتی است که نتیجه خلاقیت هنرمندان با تبار اقوام گوناگون این ملت هستند.
چهارم، یکی از مشخصات این مردمان فقدان جنگ یک قوم علیه قوم دیگر است. در نزد همه اقوام ایرانی ما، زخمها ودردها نه از جانب یک قوم بلکه ناشی از خودکامگی و زشتیهای حاکمان، استبداد، فشار کشنده دین اسلام و مهاجمان به ایران زمین بوده است. ما کینه قومی نداریم.
پنجم، در همه لحظات تاریخی مانند انقلاب مشروطه، جنبش ملی نفت، انقلاب ۵۷، جنبش سبز، جنبش دیماه ۹۶، مبارزان و فعالان و تظاهرکنندگان از همه اقوام ملت ایران میایند. بازیگران عرصه سیاست اعتراضی شهروندان هستند که متعلق به بخشهای مختلف ملیت ایرانی است.
در اینجا بحث در باره محورهایی است که بطرز دینامیک پیوند دهنده یک ملت است و بیانگر هم سرنوشتی اقوام مختلف مردم ایران است. این عوامل، انگیزه همزیستی را همیشه فراهم نمودهاند و این عوامل در تاریخ بودهاند و امروز نیز بطرز پررنگ تر موجودند. بعلاوه یک عامل جامعه شناختی اساسی دیگر را باید اضافه کرد که به ساختار جمعیتی مربوط است.
علم جمعیت شناسی نشان میدهد که جمعیت ایران در این چهل سال اخیر از یک درآمیختگی بسیار قوی برخوردار گشته است. تغییراتی مانند مهاجرت از روستا به شهر، کشش شهرهای بزرگ برای جلب جوانان و کارگران و بیکاران از مناطق، انتقال افراد از مناسبات ایلیاتی به مناسبات شهری و شهروندی وغیره، درهم آمیختگی جمعیتی را افزایش داده است و پیوند ارگانیک جمعیتی را تقویت نموده است. افزون برآن، ازدواجهای مختلط میان قومی، تمرکز جوانان گوناگون در محیط دانشگاهی، همکاریهای شغلی و حرفهای، تاثیر رسانهها و شبکههای اجتماعی، این درهم آمیختگی اجتماعی و فرهنگی را بازهم بیشتر تقویت نموده و بافت جمعیتی قومی را از شکل ساده به شکل مرکب سوق داده است.
بنابراین این عوامل همبستگی ملی را تقویت مینماید. البته در لحظاتی عوامل ذهنی و ایدئولوژیک و سیاسی و تبلیغات جهت دار، چه بسا نقش مهمی در شکل دادن حوادث ایفا نماید. ولی عوامل بنیادی یاد شده در بالا عوامل پیوند دهنده میباشند و پایه محکم اقدام و اراده مشترک را بوجود میاورند. بعلاوه درد مشترک آنان که ناشی از ستمگری حکومت اسلامی است، احساس مشترک و هم آرمانی تولید مینماید. البته یک عامل قوی دیگر را در این مسیر باید در نظر داشت و آن نقش فرهیختگان و نخبگان و سیاسیون سکولار و مسئول است. آنها باید برای رهایی و یگانگی ملت دلسوزی و هوشیاری داشته باشند، آنها باید در راستای شفاف سازی و وحدت ملی و مخالف با مداخله خارجی و تجزیه طلبی سیاست فعال سامان دهند و هر یک بسهم خود در رفع بی اعتمادیها و در برقراری نزدیکی احساسها و نظریهها و سیاستها اقدام نماید.
سکولاریسم و جسارت دمکراتیک
عناصر رژیم پیوسته توطئه چینی و تفرقه افکنی نمودهاند. جانیان و فدائیان این رژیم قادر هستند جنایت و جنگ داخلی راه بیاندازند. تا کنون دیدهایم جاسوسان و عوامل ایدئولوژیک حکومتی بطرز آشکار و پنهان پیوسته جنگ شیعه و سنی را دامن زدهاند. رژیم حاکم بهایی ستیزی و یهودی ستیزی را همیشه تقویت کرده است. اعمال محدودیت در اجرای آداب آئینهای دیگر یکی از شگردهای معمولی این نظام بوده است. ادامه این رژیم عامل تخریب عناصر پایداری ملی و همبستگی مردم ماست، عامل تخریب محیط زیست ماست، عامل تخریب ثروتهای مادی و معنوی مردم ماست. پس واژگونی این حکومت جلوی بسیاری از آسیبها و تفرقهها و تحریکات را خواهد گرفت. ثروت کشور ما در پرونده تبهکارانه اتمی و موشکی و نفتی و سدسازی و کمک به حاکمان مانند اسد و جریانات شیعه مانند حزب الله و جاه طلبیها و جاسوسیها در کل منطقه خاورمیانه، با وجود این رژیم بیشتر نابود شد. هر روز از ماندگاری این رژیم برابر چپاول و سرکوب بیشتر است. خوشبختانه در هر منطقه ایران لبه اعتراض علیه نظام سیاسی ولایت فقیه و تبهکاری و بی لیاقتی و فساد دستگاه حاکمه است. مردم بیش از پیش اعتماد به نفس پیدا میکنند و خواهان تغییر هستند. هدف مشترک ایرانیان پایان بخشیدن به حکومت ولایت فقیهی و برقراری قدرت سیاسی سکولار و دمکراتیک و مجلس سالمی که نتیجه رای مستقیم شهروندان است.
جهان کنونی با سرعت شگفت خود میطلبد که ملتها از تمام امکانات و منابع و نیروهای خویش استفاده کرده و موقعیت پسنده در فرهنگ و اقتصاد و تکنولوژی و زیست محیطی و سیاست جهانی کنونی کسب نمایند. نظام سیاسی حاکم بر ایران در تقابل با این اهداف است و جنگ طلبی و بحرانی سازی و فساد ساختاری آن، توان کشور را ویران میکند. اگر منابع آبی ما سراسر بحرانی است علت اصلی سوء مدیریت و نابکاری مسئولان این نظام است، اگر زنان ایران رنج میبرند علت اصلی این نظام و ایدئولوژی اسلامی آنست. این نظام منشا زشتی است و اصلاح شدنی نیست.
این مطلب فراموش نشود که اصلاح طلبان در پی دلسرد کردن مبارزان بوده و خواهان ادامه نظام ولایت فقیهی و ادامه حاکمیت دین اسلام و رانت خواران بر روان و جان و مال مردم ما میباشند. منشا آسیب دیدگی ما حاکمیت اسلامی و ایدئولوژی مخرب اسلامی است. سیاسیون ما با توجه به تجربههای تاریخی و تجربه تلخ انقلاب خمینیستی باید جمهوری خواهی و حکومت سکولار و آزادی کامل اندیشه را بطلبند. آزادی سیاسی و آزادی نقد دین و قدرت، شرط لازم دمکراسی خواهی در جامعه ماست. اصلاح طلبان در قدرت و خارج قدرت بقای نظام را میخواهند، مجاهدین یک قدرت استبدادی با رنگی دیگر میخواهند، چپهای متحد شده خواهان پلهای ارتباطی با قدرت و اصلاح طلبان هستند، جریانات جمهوری خواه و سکولار و دمکرات و لیبرال پراکنده و قابل لمس در جامعه نیستند. برای کاهش دادن گیجی و تقویت امید در جامعه، اپوزیسیون دمکرات باید پروژه و طرح بدهد، برنامههای حکومتی عرضه کند و شخصیتهای دلچسب و با جسارت و با اتیک را نماینده خود سازد. جامعه ایران حکومت دینی نمیطلبد پس دنباله رو نواندیشان دینی و اصلاح طلبان رنگارنگ نباید بود و باید در نظر داشت که سکولاریسم در راس خواستهای دمکراتیک جامعه است.
روشنفکران ایران نیز باید منقد دگماتیسم ایدئولوژیک بوده و آزادی فکری و تولید فکری و فرهنگ سازی را اولویت خود سازند. گروهبندی روشنفکران ما باید آزاد اندیش باشند و دنباله رو اعتقاد توده و گرفتار پوپولیسم نباشند. روشنفکران اسلاموفیل (۲) برای جامعه ما زیان آور هستند زیرا دین خوئی و تسلیم طلبی را تقویت میکنند. جامعه بدون روشنفکر آزاداندیش و بدون نقد جامعه شناسانه و بدون نقد فلسفی به فساد میگراید. ما نیازمند یک جامعه سکولار و سیاسیون هوشمند و با تدبیر و با اخلاق و با شجاعت هستیم ولی در چنین جامعهای ما پیوسته نیازمند روشنفکرانی هستیم که از نقد قدرت و دین و تباهی نمیهراسند.
جلال ایجادی
جامعه شناس دانشگاه پاریس
------------------------------------
۱- «جامعه شناسی آسیبها و دگرگونیهای جامعه ایران»، جلال ایجادی، انتشارات «اچاند اس مدیا»، لندن، آمازون.
۲- رجوع شود به مقاله «اسلاموفیلهای ایرانی کیستند؟»، از جلال ایجادی.