از سلسله یادداشت های شیفته درباره میراث فرهنگی
جاده کمربندی، از روی شهر تاریخی و مدفون بیستون می گذرد و شهرداری کرمانشاه در حریم قانونی طاق بستان در شکارگاه خسرو، پل هوایی احداث می کند. مدیران و کارشناسان ما، هر دو البته، به اندازه کارفرمایان و مهندسان عصر ساسانی و هخامنشی جسور و توانایند. آنان جسورانه، شهری با نظام پیشرفته آبیاری ساختند و توانمندانه در دل کوه، آثاری را به دست حک کردند، اینان نیز جسورانه شهر دوهزار ساله را به بهای کوتاه کردن راه دو شهر مدرن، برای همیشه نابود می کنند و توانمندانه زیبایی منحصر به فرد طاق های کنده کاری شده بستان را از نگاه همیشه زیبا پسند بشر محو می کنند. جسارت و توانایی ما به اندازه ای است که امروز پس از گذشت قرن ها، هنوز بیگانگان با میراث ما عکس یادگاری می گیرند و ما با تیشه، بیخ و بن آن ها را برمی کنیم. آیندگان قطعا از ما سپاسگذار خواهند بود که ایشان را از دردسر حفاظت از گذشته نجات داده ایم.
چندی پیش و پس از گذشت مدتی طولانی، کارشناسان میراث فرهنگی و گردشگری کرمانشاه، به وجود شهر مجهزی زیر زمین های دشت بیستون پی بردند؛ شهری که بر خلاف داده های پیشین باستان شناسان از دوره هخامنشی، زندگی مردم عادی این دوره از تمدن ایران را نشان می دهد. شهری با مجموعه ای از خدمات و امکانات مورد نیازش. اما جالب تر از کشف کارشناسان در شناسایی این شهر، اکتشاف بزرگ مدیران میراث فرهنگی در شناسایی جاده ای است که از روی این شهر و تجهیزات اش خواهد گذشت. البته این موضوع، پیشرفت بزرگی را نشان می دهد؛ هنوز خاکی که شهر هخامنشی را در بر گرفته در اثر جاده سازی، بقایای شهر را خورد و درهم نکرده است و هنوز لودر ها و ماشین آلات سنگین، محوطه چند ده هکتاری شهر را محاصره نکرده اند. هنوز فرصت باقی است تا آنچه باید، انجام شود، مگر بیستون نجات یابد. دقت نظر مدیران میراث فرهنگی، آنهم چند سالی پس از درآمدن از سایه انزوا و مهجور بودن، قابل تحسین است. باید ایشان را ستود که پیش از فاجعه، آن را کشف کرده اند و البته احتمالا نمی توان به آنان خرده گرفت که با همه فغان ها و داد و هوارهایشان، می رود بر میراث فرهنگی، آنچه می رود.
اعلام کرده بودند که باغ و تپه های باستانی اطراف طاق بستان را به این محوطه می افزایند تا منطقه ای وسیع از گردشگری در شمال شهر کرمانشاه، محل سکونت شیعه های دوآتشه اش، ایجاد شود. قول داده بودند تا ناهنجاری هایی که به همت مدیران سابق شهرداری، بر گورستان های اشکانی حاشیه طاق بستان رفته بود، جبران کنند و میراث پدران مان را احیا. اما مدتی پیش، خبر دادند شرکتی همسو با شهرداری، زمین های پشت طاق را برای تله کابین خریداری کرده و حالا می گویند مقابل طاق را هم با عبور پل هوایی تزیین می کنند. بگذریم که سال ها پیش هم خیابانی را از وسط شکارگاه کشیدند و ساختمانی طویل را در حریم طاق ها علم کردند و کسی هم اعتراضی نکرد. میراث فرهنگی، این روزها با همه دبدبه و کبکبه اش، تنها به جیغ و داد بسنده می کند. جیغ و دادهای رسانه ای امروز، البته محکمه پسند تر و تاثیر گذارتر از فریادهای پشت درهای بسته دیروز اند. هرچند که دادگاه این روزها دستورتوقف احداث پل هوایی طاق بستان را لغو کرد تا دوباره میراث ایرانیان، به بغمای بی توجهی و ناآگاهی مدیران داخلی رود.
از زمانی که مدیران میراث فرهنگی و گردشگری کرمانشاه، آزمایش های انجام شده بر روی آثار تاریخی بیستون را که تاثیر آلاینده های کارخانجات را نشان می داد، نیمه کاره رها کردند؛ از هنگامی که بیش از یک سال، جلوگیری از تخریب بیشتر آثار بیستون از جمله کتیبه داریوش، به خاطر احمال مدیران آن مجموعه، به تعویق افتاد و از زمانی که حریم تاریخی بیستون که به عنوان بخش عمده ای از طرح گردشگری این منطقه محسوب می شد، تنها در حد حرف و حدیث ماند و کسی را یارای استفاده از قدرت های میراثی برای حفظ این حریم نبود، جاده که سهل است، یک ارتش هم می توانست و می تواند از روی این شهر و هرآنچه پیرامون اش هست بگذرد. مدیران میراث فرهنگی و گردشگری نه به دلیل انزوای غیر خودخواسته، که به دلیل ناتوانی در انجام وظایف مدیریتی خود، بیش از نادانان دیگر حوزه ها، به میراث و یادگارهای گذشته ضربه زده اند. هنگامی که حافظان میراث کهن، دستی از آستین بی همتی برای نجات میراث گذشتگان بیرون نمی آرند، چه انتظاری است از آنان که همواره پشت به مانده های گذشته، در پی فرصت برای حذف آن ها بوده اند.
از وقتی مدیر میراث فرهنگی و گردشگری کرمانشاه، پای نامه ای را امضا کرد که عبور تله کابین از محدوده طاق های ساسانی بستان را قابل اجرا می دانست، ازهنگامی که برای تغییر دادن این نظر غیر کارشناسانه، کارشناسان میراث فرهنگی، مصلحت اندیشانه، نامه های بی سرو ته و گمراه کننده امضا کردند و در نهایت نیز حکم حکومتی رییس سازمان میراث فرهنگی و گردشگری، مبنی بر عبور تله کابین از فراز طاق بستان را تایید کردند و از زمانی که مسئولان میراث کرمانشاه، منفعلانه، قصد کوچک کردن حریم قانونی طاق بستان را داشتند و در مذاکره با شهرداریچی ها برای گرفتن بخش هایی از زمین های پارک، احمال کردند، هیچ تضمینی به حفظ حریم کوچک شده این مجموعه نبود و هیچ ناظری به در امان ماندن این مجموعه بی نظیر 1500 ساله از گزند بی حرمتی ها و کج اندیشی ها، نمی اندیشید. خانه ای را که صاحب خانه حرمت بشکند، بیگانه از پایبست ویران کند. کاش صاحب خانه های میراث سرزمین مان، عاقلانه تر و اندیشمندانه تر عمل می کردند؛ اما از سیاسیون و آنان که اهل فن نیستند، چه انتظاری است؟
مشکل احمال کاری و رفتارهای غیر کارشناسانه میراث فرهنگی، با پول و قانون حل نمی شود. مشکل آنجاست که غیر کارشناسان و افرادی که حد و اندازه شان برای این حوزه کوچک است، در راس آن قرار گرفته اند و تصمیماتشان در حد بازی با اسباب بازی های کودکانه است. میراث عظیم پدران ما، امروز به دست کوچک ما خورد و نابود می شود و در این نابودی، توانی برای برجا گذاشتن میراثی از خویش را هم نداریم. دستان کوچک و ناتوان ما، نه به کار میراث سازی می آیند و نه به درد میراث داری می خورند. اندیشه های حقیر ما برای ساختن تازه ها، جز به تخریب گذشته ها نمی اندیشد و آنچه می سازد نیز به نابودی محکوم است. نخواهد گذشت زمانی که همین اندک باقی مانده از پیش نیز به نابودی مطلق رود.
عده ای را گمان بر این است که آنچه از احمال و سستی در مدیران میراثی ما هست، بر آثار غیر اسلامی می رود و اهتمام زمام داران ظاهرا مسلمان ایران، بر حفظ میراث مانده از دین است. دریغ که نادانی و جسارت کور ما، تاریخ و قدمت نمی شناسد و هر آنچه را به گذشته مربوط است در هم می کوبد. سازه طویلی که بر خرابه های کاروانسرای صفوی- قاجاری در اصفهان بنا شد و اکنون می رود تا جهانی ماندن میدان نقش جهان را در خطر اندازد، چندان حرمت آثار این دوره را نگاه نداشت. ویرانی و غارت شهر اسلامی آوه، در سایه بی توجهی و ندانم کاری همین مدیران شکل گرفته و بافت قدیمی اطراف حرم امام رضا در مشهد، در همین دوره و به دست توانای همین مدیران ویران و نابود شده است. گمان بیهوده ای است اگر چنین بیاندیشیم که مدیریت اصول گرایان، اگر با حفظ تمامی آثار جهان ایرانی همراه نباشد، می تواند به حفاظت از تاریخ و هنر دوره ای خاص مانند دوران اسلام منجر شود. زهی خیال باطل اگر بتوان کتیبه شاه یکتا پرست ایران، داریوش را نابود کرد و به حفاظت از تمامی این سرزمین از گزند "دشمن، خشکسالی و دروغ" دست یافت. کاش دولتمردان ایران، لااقل معنای این جمله شاه مقتدر ایران را خوب می فهمیدند.