چهارشنبه 1 اسفند 1386

انتخابات و ديدگاه استراتژيک، رامين احمدی

رامين احمدی
بدون ديدگاه استراتژيک انتخاب های تاکتيکی بی معنی و مفهوم است. گاهی استراتژی به شما حکم می کند که انتخابات به نسبت آزادی را تحريم کنيد و گاه استراتژی شما را به شرکت در انتخاباتی صد در صد فرمايشی و با محدوديت های بسيار و نتيجه از پيش معلوم، هدايت می کند

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 

دامنه رد صلاحيت ها گسترش پيدا کرده است. آيا فعالان سياسی و احزاب و گروههای مختلاف بايد عليرغم اين رد صلاحيت گسترده در انتخابات شرکت و مردم را به شرکت در انتخابات تشويق کنند يا به تحريم آن دست زنند؟ آيا بايد تحريم قطعی و نهايی باشد يا مشروط به شروطی که در صورت عقب نشينی احتمالی حريف بتوان همچنان در انتخابات شرکت و از امکانات ولو محدود آن استفاده کرد؟ تا زمانی که برای مبارزه سياسی استراتژی روشنی وجود ندارد برای همه اين سئوالات و سئولات تاکتيکی مشابه نميتوان پاسخ روشنی پيدا کرد. چرا که پاسخ به اين سئوالات و انتخاب تاکتيک الف به جای تاکتيک " ب" تابع استراتژی است. آن زمان که مابين دو تصميم مهم بر سر دو راهی قرار گرفته ايم از خود ميپرسيم کدام تصميم ما را به استراتژی انتخابيمان نزديکتر ميکند و کداميک به احتمال قوی ما را دورتر کرده راه آينده را مشکل تر ميسازد. بدون ديدگاه استراتژيک انتخابهای تاکتيکی بی معنی و مفهوم است. گاهی استراتژی به شما حکم ميکند که انتخابات به نسبت آزادی را تحريم کنيد و گاه استراتژی شما را به شرکت در انتخاباتی صد در صد فرمايشی و با محدوديتهای بسيار و نتيجه از پيش معلوم، هدايت ميکند. فعالان و رهبران سياسی مخالف جمهوری اسلامی اغلب استراتژی را با هدف، تاکتيک ، ايدئولوژی يا پرنسيپ و اعتقادات اخلاقی اشتباه ميگيرند يا مخلوط ميکنند و همه اينها به خاطر نداشتن استراتژی و درک درستی از استراتژی سياسی است. برای باز کردن اين گره کور بايد از پله اول آغاز کرد:

استراتژی و برآورد استراتژيک
استراتژی را ميتوان به دو گروه تقسيم کرد: استراتژی بزرگ ( کلان ) همان هدف نهايی است اما گروه دوم استراتژی های کوچکتری هستند که در محاسبه و پيش بينی کنش ها و واکنش های سياسی در جامعه ما را به استراتژی بزرگ نزديکتر ميکنند. به عنوان مثال استراتژی بزرگ برای بسياری از گروهها و احزاب و مخالفان جمهوری اسلامی رسيدن به دموکراسی و احترام به حقوق بشر در ايران است. برای رسيدن به اين استراتژی بزرگ اما اغلب آنها از طرح زنجيره ای از استراتژيهای کوچکتر که ما را به استراتژی بزرگ قدم به قدم نزديکتر ميکند عاجزند. بيشتر اپوزيسيون يا سرگرم دعوای با خويش يا " اعلام موضع" است. اعلام موضع فکری و يا واکنش نسبت به وقايع سياسی و اقتصادی و اجتماعی در جامعه هنگامی که استراتژی و تفکر استراتژيک غايب است آب در هاون کوبيدن است. برخی ديگر نيز نداشتن استراتژی را با تئوريهای صبر و انتظار توجيه ميکنند. در اين ديدگاه اپوزيسيون به انتظار مينشيند تا در تلاطمات آينده اجتماعی و سياسی و از ناتوانی و فروپاشی جمهوری اسلامی ناگهان به ميدان بپرد و نقش منجی و رهبری سياسی جنبش را بازی کند. فقدان استراتژی و تفکر استراتژيگ معمولا فعالان سياسی را به بن بست و انزوا و نااميدی ميکشاند. فقط با داشتن استراتژی و برآوردهای واقع بينانه استراتژيک ميتوان در شرايط پيچيده و بحرانی سياسی نقشی مثبت و تحول آفرين داشت. گام اول پس از داشتن استراتژی کلان طرح زنجيره ای از استراتژيهای کوچکتر است که مانند سکوهای پرش به هم پيوسته ای شما را از مکان امروزی گام به گام به سوی استراتژی بزرگ ميبرند. پس از هر سکوی پرش يک برآورد واقع بينانه با نگاه کردن به پارامترهای از پيش طرح شده محاسبه ميکند که آيا آن سکو، درست انتخاب شده بود يا خير و آيا حالا به استراتژی بزرگ نزديکتر شده ايم يا خير.

چند نمونه از تفکر استراتژيک و برآورد استراتژيک مثال ميزنم تا مطلب را روشن تر کرده باشم. بهترين نمونه فقدان تفکر استراتژيک، جنبش دانشجويی ايران است.

با وجودی که جنبش دانشجويی هميشه استراتژی کلان خود را در بوق و کرنا دميده است: "دموکراسی و حقوق بشر" ، " آزادی و برابری" ، " مبارزه با ديکتاتوری" و غيره اما هميشه از طرح استراتژيهای کوچکتری که چون حلقه های زنجير به هم متصل باشند و آنها را به سوی استراتژی بزرگ بکشانند ناتوان بوده است. استراتژی های کوچکتر و محاسبات وابسته به آنها آنقدر از دنيای جنبش دانشجويی ايران دور است که گاه با تاکتيک اشتباه گرفته ميشود. مثلا يکی از رهبران جنبش دانشجويی اظهار نظر ميکند که مثلا " حقوق بشر" هم استراتژی و هم تاکتيک است. چنان اظهارنظرهايی نشان دهنده عدم درک روشنی از استراتژی، تاکتيک و رابطه اين دو با هم حتی در بين رهبران جنبش دانشجويی است. تفکر کنونی حاکم بر جنبش دانشجويی در عمل خود را گزاره های ساده زير نشان داده است:
۱- استراتژی ما دموکراسی و حقوق بشر است
۲- برای رسيدن به آن بايد تظاهرات مسالمت آميز کرد.
۳- برای رسيدن به آن بايد نوشت و اعتراض کرد.
۴- برای رسيدن به آن بايد نقش ناظر بر جامعه مدنی را ايفا کرد.

در همه گزاره های ۲ تا ۴ ما با راه حلهای تاکتيکی مواجهيم اما هرگز استراتژيهای کوچکتری که مانند حلقه های زنجير به هم متصل باشند و ما را با پيروزی در هر حلقه کوچکتر به سمت هدف بزرگتر ببرند ديده نميشود. طبيعی است که در چنين حالی محاسبات استراتژيک نيز جايی ندارند و با شکست يک تاکتيک بلافاصله فعالان به نااميدی و انزوا کشيده ميشوند. مثلا پس از سرکوب تظاهرات صد در صد مسالمت آميز يا اعتصاب غذای درون دانشگاه عده ای به زندان و زحمت ميفتند، عده ای روانه خارج ميشوند و بفيه به دنبال توجيه شکست و يا پيدا کردن موقعيتی انفعالی تر تا رژيم دست از سرکوب آنها بردارد. آنگاه و پس از مدتی تنفس و تجديد قوا اين دور باطل تکرار ميشود و چرخه ای از اعتراضات مدنی و تظاهرات و اعتصابات با خشونت سرکوب ميشود تا وارد دوره ای تازه از سکوت و انتظار شويم.

نمونه موفق طرح استراتژی کلان و در کنارش زنجيره ای از استراتژيهای کوچکتر جنبش زنان ايران است. جنبش زنان به نسبت جنبش کارگری و دانشجويی بلوغ و درايت چشمگيری نشان داده است.

اينجا ميتوان تفکر حاکم بر فعالان جنبش زنان را با گزاره های زير نشان داد:
۱- استراتژی بزرگ ما دموکراسی و حقوق بشر است.
۲- استراتژی کوچکتری که ما را به آن نزديک ميکند برابری حقوق زن و مرد است.
۳- استراتژی کوچکتری که ما به استراتژی ۲ نزديک ميکند برابری زن و مرد در عرصه قوانين جزايی است.
۴- استراتژی کوچکتری که ما را به شماره سه نزديک ميکند لغو مجازات سنگسار است.
۵- برای رسيدن به استراتژی زنجيره اول با آگاهی دادن به زنان جامعه و جمع آوری امضا برای لغو مجازات سنگسار آغاز ميکنيم.

نقاط قوت اين تفکر استراتژيک را ميتوان به آسانی تجزيه و تحليل کرد. بسياری ممکن است با هدف دموکراسی يا حقوق بشر کاملا موافق نباشند اما در چهارچوب حکومت اسلامی با برابری زن و مرد موافق باشند. عده کمتری ممکن است حتی با برابری کامل زن و مرد موافق نباشند اما در حوزه قوانين جزايی و مجازات مجرمان به برابری اعتقاد داشته باشند و باز عده بسياری کمتری نيز هستند که ولو در همه اين موارد با حاکمان موافق باشند با سنگسار زنان مخالفنند و آن را وحشيانه و يادگار عصر جاهليت ميدانند و حتی ولو آنکه به پايه فقهی آن اعتقاد داشته باشند موافق به اجرای آن در ايران امروز نيستند. به عبارت ديگر پله اول استراتژی آنگونه انتخاب ميشود که بيشترين موافق و کمترين مخالف را داشته باشد. مخالفت حاکمان و مقاومت آنها در برابر خواسته های مطرح شده در پله اول بيش از آنکه برايشان فايده ای داشته باشد باعث افشای چهره سرکوبگر آنها حتی برای موافقانشان ميشود. پيروزی در حلقه اول به شکل طبيعی و منظقی به مبارزه در حلقه دوم مربوط است.

نمونه ديگر تفکر استراتژيگ را ميتوان در نوشته ها و مصاحبه های آقای حجاريان نشان داد. او از اين نظر در بين طرفداران اصلاحات يکی از نمونه های نادر و استثنايی است. حجاريان ميگويد:
"برای اينکه در جامعه قانون نهادينه شود حقوق شهروندی جا بيفتد همه نيازمند وجود يک جامعه مدنی بسيار قدرتمند است. يعنی پاشنه آشيل ما، پس ما بايد جامعه مدنی را تقويت کنيم. اما به دليل ساخت قدرت در ايران، اين کار تنها زمانی به درستی انجام ميشود که شما بتوانيد در قدرت هم اثرگذار باشيد. يعنی ناچار بايد پايی در قدرت داشته باشيد. ( حجاريان - مصاحبه با روز ) تفکر استراتژيک حجاريان را ميتوان با گزاره های زير نشان داد:
۱- استراتژی بزرگ ما دموکراسی و حقوق بشر است و موانع بر سر آن هم دولت است و هم فقدان يک جامعه مدنی نيرومند.
۲- استراتژی کوچکتر ما رخنه در دولت و دموکرات تر کردن دولت است.
۳- استراتژی کوچکتر ديگر تقويت جامعه مدنی است.
۴- برای رسيدن به استراتژی ۲ در انتخابات شرکت ميکنيم و برای تقويت جامعه مدنی از طريق تشکيل احزاب و گروههای صنفی و روزنامه های مستقل از دولت ميکوشيم.

اين نمونه آخر را برای اين ذکر ميکنم که خواننده تصور نکند با تفکر استراتژيک پيروزی سياسی حتمی است. شکست نقشه استراتژيک بالا امروز برای بسياری و از جمله خود اصلاح طلبان روشن شده است. در واقع از آغاز اين طرح شامل نقاط ضعف جدی و تضادهای درونی مهمی بود. استراتژی ۲ و ۳ با يکديگر تضادی جدی داشتند. استراتژی های کوچکتر به صورت زنجيره ای به يکديگر متصل نبودند و مهم تر از همه پيروزی در يک حلقه طرفداران به سوی حلقه بعدی نميراند.

اما حتی اگر به جای نقشه ضعيف استراتژيک حجاريان ما طرحی نيرومندتر برخوردار از يکپارچگی درونی و انسجام بيشتر در اختيار داشتيم اين طرح به خودی خود متضمن پيروزی نبود. ديدگاه استراتژيک در حکم داشتن نقشه و چراغ راه برای سفر است . اما همه مسافرانی که نقشه و چراغ سفر با خود دارند به مقصد نمی رسند. نکته اين است که بدون نقشه راه چه بسا که سالها به بيراهه برويم و يا در دايره ای دور خود بچرخيم. با ديدگاه استراتژيک راه مبارزه همچنان طولانی،ناهموار و مملو از عوامل و عناصر غيرقابل پيش بينی است. در اين جاست که تصميمات تاکتيکی مبنی بر حمله و عقب نشينی، گوناگونی تاکتيکی ، عمق درک رهبران جنبش از امکانات خود و پايه های قدرت حريف و برآوردهای دقيق استراتژيک برای تغييرات لازم در استراتژيهای کوچکتر ميتوانند ضريب پيروزی را بالا ببرند.

حال که پايه بحث را مشخص کرديم ميتوانيم به موضوع انتخابات بازگرديم و از طرفداران شرکت و تحريم بپرسيم که تصميم شرکت يا تحريم انتخابات بر پايه کدام استراتژی کوچکتر گرفته شده است؟ آنها که طرفدار شرکت در انتخابات هستند در صورت احراز عدم صلاحيت و يا صلاحيت ولی شکست انتخاباتی و يا صلاحيت و پيروزی انتخاباتی چگونه و به کدام استراتژی نزديک تر شده اند؟ و آنها که خواهان تحريم هستند در صورت استقبال و يا عدم استقبال مردم از تحريم چگونه به استراتژی خود دست می يابند؟

رامين احمدی

دنبالک:

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'انتخابات و ديدگاه استراتژيک، رامين احمدی' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016