گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
در همين زمينه
4 مهر» حقوق بشر باز هم در حاشيه ماند، داستان دستگيری در برابر سازمان ملل، احمد باطبی، روز آنلاين18 تیر» تکذيبه حسام فيروزی، پزشک احمد باطبی، پيرو انتشار مطلبی در روزنامه کيهان 13 تیر» تكذيبيه احمد باطبی درخصوص دروغ پراكنی روزنامه ايران و ادعاهای فخرآور، اميرکبير 28 اسفند» احمد باطبی به مدت ۲۰ روز به مرخصی آمد، ايسنا 26 اسفند» احمد باطبی به مرخصی آمد، کميته دانشجويی گزارشگران حقوق بشر
بخوانید!
9 بهمن » جزییات بیشتری از جلسه شورایعالی امنیت ملی برای بررسی دلایل درگذشت آیتالله هاشمی
9 بهمن » چه کسی دستور پلمپ دفاتر مشاوران آیتالله هاشمی رفسنجانی را صادر کرد؟
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! پاسخ به داريوش سجادی، احمد باطبیدليل نوشتن اين پاسخ به نامه آقای داريوش سجادی نه خروج از چارچوب اعتقادی من نسبت به "پاسخ ندادن" است، بلکه ژست ايشان و نگاه از موضع بالا شان و هم چنين به کارگيری زيرکانه جوهر تلاش های چند وقت اخير روزنامه کيهان و تلويزيون و جهت دهی فکری وزارت اطلاعات نظام اسلامی در به اصطلاح تخريب من بودآخر شب بود که سرمقاله گويا نيوز توجه ام را جلب کرد "فراری دادن بزرگ! نامه به احمد باطبی، داريوش سجادی" اين نامه در دو بخش با دو تيتر متفاوت در حالت ازش نزولی تدوين شده بود که بخش اول آن با تيتر "جناب آقای باطبی" به نصايح آقای داريوش سجادی به سيدابراهيم نبوی، شيرين عبادی و اکبر گنجی و... اختصاص داشت و بخش دوم با تيتر "جوان گرامی" به اثبات بی استعدادی ها، بی درکی ها و به قول عوام خاک تو سری های من از ديد نگارنده مربوط می شد. اما دليل نوشتن اين پاسخ به نامه آقای داريوش سجادی نه خروج از چارچوب اعتقادی من نسبت به "پاسخ ندادن" است، بلکه ژست ايشان و نگاه از موضع بالا شان و هم چنين به کارگيری زيرکانه جوهر تلاش های چند وقت اخير روزنامه کيهان و تلويزيون و جهت دهی فکری وزارت اطلاعات نظام اسلامی در به اصطلاح تخريب من بود، تا به اين نتيجه رسيدم که در صورت پاسخ به اين نصيحت الملوک، يک بار برای هميشه پاسخ در خور اين بحث ها را خواهم داد. از اين رو پاسخ ام را به ايشان چنين آغاز می کنم: جناب آقای داريوش سجادی: احتمالا شما هيچ درکی از اين حرف های من نخواهيد داشت، چون زمانی را که من و دوستانم طعم زندان را می چشيديم، جناب عالی در خارج از ايران برای برقراری دموکراسی و آزادی در ايران مشغول کار سياسی و مبارزه بوديد. نوشتيد "فرار من و حضورم در آمريکا برای جناب عالی يک سود داشت و آن هم اين بود که برای نخستين بار بين مواضع سياسی شما و ابراهيم نبوی هم دلی و موانست ايجاد نمود." در کجای اين نامه يک اصطلاح، يک مفهوم، يک بحث تئوريک، يک موضع گيری سياسی وجود داشت که باعث شد جناب عالی خود را با آقای نبوی هم سو در مواضع سياسی ببينيد؟ چه طور نامه ساده و محبت آميز يک دوست و بيان احساسات انسانی اش نسبت به ديگری می تواند باعث ايجاد هم سويی در مواضع سياسی شخصی ديگر با نگارنده نامه شود، من که سر در نياوردم! البته همان طور که فرموديد سياست خيلی پيچيده است و من که کم ترين استعداد را در درک آن دارم از اين بحث پيچيده شما سر در نمی آورم. و نيز در ادامه نوشته ايد آقای ابراهيم نبوی در ابتدای ورودشان به فرنگ کماکان مانند امروز من هيجان زده ی فضا و ظاهر الوان آن بوده و شما دقيقا مشابه همين حرف ها را به خانم شيرين عبادی زديد و ايشان شما را به "رئيس مجمع تشخيص مصلحت اپوزيسيون در خارج از کشور" ملقب کردند و شما باز هم در نوبتی ديگر به ارشاد و نصيحت اکبر گنجی پرداختيد که اين بار هم به شما تاختند. جناب آقای داريوش سجادی، سوال من از شما اين است: جناب عالی با توجه به پيشينه سياسی و زندگی فردی تان که تقريبا همه از آن آگاه هستند، چه طور و با چه منطق و تحليلی خودتان را در کنار خانم عبادی، اکبر گنجی، ابراهيم نبوی و امثالهم قرار می دهيد و خود را به لحاظ قد و قواره و اعتبار سياسی اجتماعی با آن ها قياس می کنيد و خود را مجاز می دانيد به نصيحت و نشان دادن راه صلاح و رستگاری برای آن ها؟ و با وجود اين که هر بار هم پاسخ در خوری دريافت نموده ايد، باز هم با توهم خودبزرگ بينی شخص ديگری را هدف قرار می دهيد. اين عمل شما مرا به ياد بازيکنان ناشی بازی فوتبال می اندازد که برای مطرح شدن به روی بازيکنان حرفه ای تکل می روند. و در ادامه فرموديد "به هر حال به سهم خود به جناب عالی توصيه می کنم از تجربيات تلخ پرت شدن ناخواسته به دنيای سياست با آن عکس لعنتی عبرت بگيريد." جناب آقای داريوش سجادی؛ البته شايد در پيچش تعريف شما از سياست اين مقدار فعاليت سياسی برای ورود به دنيای سياست کافی نباشد. و من واقعا متاسفم که جوانی ۱۹، ۲۰ ساله بيش از اين مقدار زمان و مجال فعاليت سياسی نداشته است. در ادامه با ادبياتی غير منصفانه از آن عکس با عنوان "لعنتی" ياد کرده ايد، يادتان نرود که آن عکس صرفا يک عکس نبود، آن عکس نمايش گر يک فاجعه تاريخی بود. لکه هايی که روی آن پيراهن می بينيد، خون است نه رنگ. خون عزت ابراهيم نژاد، اکبر محمدی و بسياری از جوان های پاک و دلير. نمی دانم منظورم را از لغت "خون" متوجه می شويد يا اين مفهوم هم در پيچيدگی های سياسی که از آن سخن گفتيد و من استعداد درکش را ندارم گم و گور می شود؟ يا شايد شما هم همانند کيهانی ها معتقديد سرخی اين پيراهن از سس گوجه فرنگی است؟ به هر روی اگر من جای شما می بودم، جنبه احترام را دست کم در اين مورد حفظ می کردم. مورد جالب تر از ديد من در متن شما اين قسمت بود: "در سياست حلوا پخش نمی کنند، اگر پوست کلفت و توان لازم و فراست بايسته را نداشته باشيد، در طرفه العينی لکه حيض تان می کنند. نه سال از بهترين سال های جوانی تان را بلا گردان يک سوء تفاهم و بلکه تصادف شديد، برويد بقيه عمر گرانقدرتان را به قول مرتضی مردی ها صرف «بساط دل خرم» کنيد." جناب آقای داريوش سجادی؛ من به جای جناب عالی بودم آن قدر درايت به خرج می دادم که حتی اگر در ذهنم هنوز نتوانسته ام اعتقادات سنتی ام نسبت به زنان را تغيير دهم، دست کم برای بهانه ندادن به دست يک جوان بی استعداد در حوزه سياست از ادبيات غير توهين آميز به هويت زنان استفاده می کردم. اما در ادامه نوشته ايد که ۹ سال از سال های زندگی ام را بلاگردان يک توهم و بلکه يک تصادف شدم. در اين خصوص هم بايد بگويم شايد از نظر شما من بلاگردان يک توهم و يا يک تصادف باشم، البته اين نظر شخصی شماست و من به آن احترام می گذارم اما نظر من با شما کاملا متفاوت است. من آن ۹ سال را تصادفا در زندان نبودم چرا که در عالم هستی هيچ پديده ای تصادفی رخ نمی دهد و هر معلولی علتی دارد. علت ۹ سال زندان بودن من هم عملکرد من در آن سال ها و قبل از آن بود. از روی توهم هم نمی تواند باشد چرا که توهم پديده ای لحظه ای است و در لحظه ای ديگر محو می شود. عمر هيچ توهمی ۹ سال نيست. در مورد عدم درک من در خصوص پروژه از پيش طراحی شده وزارت اطلاعات برای فرار، بايد بگويم که من به دليل بی استعدادی فراوانم در حوزه سياست حتی قادر به تحليل دائی جان ناپلئونی وقايع هم نيستم تا تمام پديده های سياسی و اجتماعی اطرافم را به انگليس و جنگ کازرون و ممسنی مرتبط کنم. هم چنين از کوچاندن من به آمريکا صحبت نموده ايد. در اين خصوص نيز بايد بگويم کاری که من انجام دادم فرار بود، يعنی بدون پاسپورت به کمک حزب دمکرات کردستان ايران از مرز به صورت غير قانونی عبور و به دفتر "يو. ان" مراجعه نمودم و بعد از طی شدن مراحل قانونی به اين جا آمدم. مفهوم کوچاندن به کار شما نسبت داده می شود، يعنی اقامت در خارج را انتخاب کرديد، به صورت قانونی، با پاسپورت و بدون مشکل از کشور خارج شديد و به اين جا کوچ کرديد و زندگی می کنيد. و هم چنين معتقديد که معرفی من به عنوان سخنگوی مدافعين حقوق بشر در صدای آمريکا دليل آن است که ريشه بحران ۱۸ تير در آمريکا بوده است و سند آن هم حضور من در صدای آمريکا و موضع گيری اپوزيسيونی من است. من سخنگوی مدافعين حقوق بشر نيستم و اساسا اين تشکل را نمی شناسم. اما افتخار سخنگويی و عضويت در "جمعيت فعالان حقوق بشر" را دارم. اما در خصوص تحليل افکار عمومی، جناب سجادی توصيه می کنم اين يک مورد را دست کم اجازه بفرماييد تا خود افکار عمومی ابراز عقيده کنند و حضرت عالی به عنوان سخنگوی افکار عمومی اعلام موضع نفرماييد. در خصوص حضور من در صدای آمريکا و اعلام موضع اپوزيسيونی قدری گيج شدم. البته شايد اين هم به بی استعدادی فراوان من در حوزه سياست باز می گردد. اما تا جايی که می دانم "نظرات اپوزيسيونی"، يعنی، من نسبت به حکومت موضعی انتقادی و يا خصمانه بگيرم. اما من در تمام مصاحبه هايم صرفا و صرفا به مسايل حقوق بشری و تحليل وقايع ۱۸ تير پرداختم و حتی يک بار هم موضع گيری سياسی مستقيم در قبال حاکميت نداشتم. مصاحبه های من در سايت "يو تيوپ" و وب سايت صدای آمريکا موجود است و گذشته از اين، حتی اگر اين کار را هم انجام می دادم، قطعا شما يا هر کس ديگری انتظار نداشتيد که من در آن جا موضع پوزيسيونی بگيرم. دوست دارم اين طور فکر کنم که همه چيز آرام و بی تنش است و من حالا پاسخ نامه کسی را نمی دهم که خوراک فردای کيهان را سرو کرده است. و من فقط يادداشتی می نويسم برای وبلاگم. در انتها تصادفا با جملات آخرتان موافقم. بنده هم در دنيای آزاد از امروز به رصد کردن عملکرد شما و ارتباطات تان به دقت خواهم پرداخت. در صورت کوچک ترين خطای سياسی "داريوش سجادی" عليه منافع ملی ايران و به نفع نظام اسلامی حاکم به تندترين شکل ممکن نقدتان خواهم کرد. موفق باشيد در اين زمينه: Copyright: gooya.com 2016
|