پنجشنبه 19 دی 1387   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

نشاط سياسی پيش نياز شتاب بخشی به اصلاحات ساختاری، علی افشاری

علی افشاری
نشاط سياسی در وضعيتی نازل قرار دارد و بخش زيادی از نيروهای خواهان تغيير، اميد به آينده ندارند. در چنين شرايطی نيروهای مدافع اصلاحات ساختاری نيازمند ارائه تدبير و راهکاری برای پايان دهی به افسردگی سياسی و بحران اعتماد هستند تا حداقلی از نشاط سياسی متبلور شود. بدون وجود چنين سطحی از طراوت و پويايی اجتماعی، ديدگاه های راديکال امکان موفقيت و شکل گيری ندارند

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


نشاط سياسی يکی از پارامتر های مهم در ترسيم سيمای سياسی يک جامعه وسنجش ميزان آمادگی آن برای کنش گری جمعی است . در واقع سطوح مختلف کنش گری و ابعاد مختلف آن به لحاط کمی و کيفی وابستگی زيادی به اين سنجه مهم اجتماعی دارد .
نشاط سياسی ميزان تمايل و انگيزه برای مشارکت سياسی و اميد به موفقيت را در يک جمعيت معين نشان می دهد و همچنين درجات آمادگی آن برای ريسک پذيری را مشخص می کند. لذا کارامدی هر استراتژی و برنامه سياسی ، نيازمند برخورداری از سطح مناسب نشاط سياسی است. البته رابطه بين شکل گيری يک برنامه سياسی و وجود نشاط سياسی يک طرفه نيست که رابطه تعيين کنندگی تک عاملی بين آنها جريان داشته باشد. در واقع يک استراتژی سياسی موفق می تواند نشاط سياسی را ايجاد کرده و يا ميزان آن را گسترش دهد و در برخی موارد هم ممکن است با ايجاد سرخوردگی تاثيری منفی بر آن بجای گزارد. بنابراين رابطه متقابل و اندر کنشی بين نشاط سياسی و راهبرد های سياسی وجود دارد. با اين مقدمه به بررسی وضعيت نشاط سياسی جامعه ايران در عصر پسا اصلاحات می پردازيم.
امروزه به نظر می رسد فقدان سطح مطلوب طراوت اجتماعی يکی از بزرگترين معضلات پيش روی رويکرد های اصلاح طلبی باشد . در اين ميان تاثير اين معضل بر کنش های راديکال بيشتر است چون درجه بالاتری از بسيج اجتماعی را طلب می کنند. در اصل گرايش اصلاحات ساختاری نيازمند ميزان بيشتری از پويايی اجتماعی است تا بتواند نيروی اجتماعی مورد نياز برای خلق فشار اجتماعی و عقب راندن حاکميت غير دموکراتيک را تامين کند و موازنه قوا در کارزار با دولت را به نفع جامعه مدنی تغيير دهد.
برخورداری از نشاط سياسی نقشی کليدی در کاميابی اصلاحات ساختار شکن و جامعه محور دارد تا بتواند بر بحران مخاطب و هويت غلبه کند و نيروی های خواهان تغيير را سازمان مناسب داده و به صحنه بياورد.
اگرچه اين برنامه سياسی در مقايسه با ديگر بديل ها از جمله اصلاحات دوم خردادی و انقلاب های کلاسيک از امکان بيشتری برای افزايش نشاط و پويايی اجتماعی برخوردار است ،اما برای حصول به موفقيت نيازمند حداقلی از نشاط سياسی است تا بتواند بر اساس اين حداقل ، استارت حرکت را بزند . سپس با اتکاء به توانايی اش در پاسخگويی به مطالبات انباشته شده گروه ها و اقشار مختلف جامعه ، پويايی و تحرک اجتماعی را به شکل جهشی ارتقاء دهد.
در واقع کاميابی اصلاحات ساختار شکن برای شکست بن بست کنونی و شتاب بخشيدن به جنبش دموکراسی خواهی نيازمند جامعه ای است که در آن ميزان مشخصی پويايی و اميد وجود داشته و ياس ، نااميدی و بی تفاوتی از عرصه عمومی زدوده شده باشد. آن وقت تزريق اين حداقل نشاط سياسی به جنبش موجب رشد سريع پويايی اجتماعی و غليان پتانسيل های تحول خواهانه می شود. همانگونه که جنبش اصلاحی دوم خرداد توانست بر بستر نشاط سياسی تدريجی پديد آمده در فضای پس از جنگ شکل گيرد و شکوفا شود.
بنابراين نشاط سياسی حکم هم درمان و هم درد را برای اصلاحات بنيادين ايفا می کند که در آن واحد هم از موانع اوج گيری ان است و هم در عين حال از مزيت های اين راهبرد سياسی است که در مواحهه با رقبا از توان بيشتری برای تهييج جامعه و اميد آفرينی برخوردار است.
مروری بر تحولات دوران اصلاحات می تواند به درک پيچيدگی موجود در رابطه بين نشاط سياسی و اصلاحات ساختاری ، کمک شايان توجهی کند.
اساسا نشاط سياسی در جامعه ايران ماهيت نوسانی و دگرگون شونده ای داشته و همواره شاهد فراز و فرود هايی بوده است. معمولا هر گاه ساختار استبداد تضعيف شده و از قدرت مطلقه حاکميت کاسته شده است ، تحرک اجتماعی به اوج رسيده و باعث بروز طوفانی جنبش های اجتماعی شده است و آنگاه که تکاپو های های تحول خواهانه در غروب شکست های غم انگيز رو به خاموشی گذاشتند ، دورانی طولانی از رکود و خواب نيروهای مولد اجتماعی به وقوع پيوسته است. به عبارت ديگر نشاط سياسی به طور مستمردر طول تاريخ سياسی معاصر ايران جريان نداشته است بلکه در حالتی نوسان دار به صورتی رويداد هايی گسسته پديد آمده و سپس مضمحل شده است.
جنبش اصلاحی دوم خرداد نيز بدينگونه رخ داد که با پايان يافتن دوران ياس سياسی پس از ناکامی آرمان های انقلاب اسلامی و آسيب های دوران جنگ به تدريج افکار عمومی آماده مشارکت و برخورد فعال شد و نشاط سياسی بخصوص در ميان نسل جوان افزايش يافت . پيروزی سيد محمد خاتمی در دوم خرداد ۱۳۷۶ به ميزان زيادی محصول به اوج رسيدن پويايی و تحرک اجتماعی در ميان نيروهای تحول خواه بود. اين نشاط در سال های اوليه دوران اصلاحات نيز آهنگ صعودی داشت ولی ناکامی های پياپی در پيشبرد مطالبات جنبش اصلاحی و تحقق خواست ملت منجر به سير قهقرايی نشاط سياسی شد و در روزهای آخر به افسردگی سياسی انجاميد. اين روند تا کنون ادامه دارد و ايده های ساختار شکنانه و راديکال نيزتا کنون عاجز از تغيير اين سرخوردگی ملموس بوده است.
عوامل متعددی در نبود نشاط و سرزندگی در ميان مردم موثر هستند اما برخی از آنها برجستگی بيشتری دارند. بزرگرترين عامل ،ياس و بهت ناشی از شکست اصلاحات درون حکومتی است. علی رغم حمايت و پشتيبانی گسترده ای که مردم و بويژه جوانان از دولت و مجلس اصلاحات انجام دادند و خيرخواهانه و بدون چشمداشت مادی مايه زيادی گذاشتند اما نتايج و دستاورد ها به شدت نااميد کننده بود و هنوز آنها نتوانسته اند از زير اوار خرد کننده فروپاشی تصورات و آرزوها خارج گردند.
طولانی شدن دوران گذار و فترت نيز به نوبه خود فرصت بازيابی دوباره شور و اشتياق اجتماعی را با موانع جدی مواجه ساخته است.
اما بی اعتمادی به فعالان و نيروهای سياسی ديگر عامل مهمی است که دامنه بحران اعتماد را گسترش داده است. در شرايط فعلی نوعی بدبينی نسبت به گروه های سياسی و سياست ورزان پديد آمده است که گويی مردم و جنبش های اجتماعی پژواک خواسته ها و دردهای خود را در مواضع سياسيون پيدا نمی کنند. وجود پراکندگی در صفوف نيروهای سياسی ، بالا بودن حرکت های تخريبی و درگيری بين آنها و شکاف عميق بين برنامه ها و مواضع گروه های سياسی با انتظارات عمومی نيز بر جدايی بين مردم و کنشگران سياسی افزوده است.
رواج افسردگی در جامعه ، گسترش ناهنجاری ها و اختلالات روانی نيز تاثير خاص خود را دارد .
اما تشديد بحران اقتصادی و گسترش معضلات معيشتی که دستاورد دولت عدالت گستر احمدی نژاد است ، ديگر عامل مهمی است که مردم را گرفتار سامان دادن به زندگی و فراهم نمودن حداقل های زندگی کرده است بگونه ای که مجال و امکان آن را ندارند تا به خواسته های متعالی تری چون حقوق بشر ، آزادی های سياسی و گشايش های فرهنگی بپردازند.
امروز برای کثيری از شهروندان مسائل اقتصادی در اولويت است و جوانان به عنوان ارتش دموکراسی و تغيير نيز بيش از همه چيز در بند حل مشکل اشتغال هستند و ساختار سلطه نيز با بهره گيری از اين حربه ،توان تحول سازانه آنها را خنثی کرده و در چهارچوب وضع موجود مهار می کند.
بنابرابن با توجه به عوامل فوق ، نشاط سياسی در وضعيتی نازل قرار دارد و بخش زيادی از نيروهای خواهان تغيير ، اميد به آينده ندارند.
در چنين شرايطی نيروهای مدافع اصلاحات ساختاری نيازمند ارائه تدبير و راهکاری برای پايان دهی به افسردگی سياسی و بحران اعتماد هستند تا حداقلی ا زنشاط سياسی متبلور شود. بدون وجود چنين سطحی از طراوت و پويايی اجتماعی ، ديدگاه های راديکال امکان موفقيت و شکل گيری ندارند.
به عبارت ديگر وجود حداقلی از نشاط سياسی پيشنياز رشد و فراگير شدن اصلاحات ساختاری است و دست يابی به اين سطح از طروات و تحرک اجتماعی در خارج از حوزه اصلاحات ساختار شکنانه قرار دارد.
اجماع و همبستگی اين نيروها حول يک برنامه منسجم و کارامد سياسی نقشی کليدی برای اميد آفرينی دارد. اما تا آماده شدن اين مهم بايد از هر گشايشی ولو محدود در فضای سياسی استقبال کرد. در اين ميان بخصوص تغيير شرايط اقتصادی اهميت زيادی دارد. تحولاتی چه در درون حکومت و چه در جامعه که بتواند سياست های نابخردانه ، ناکارامدو مملکت بر باد ده اقتصادی احمدی نژاد را تغيير دهد و نظام مديريت اقتصادی کشور را به سوی رويکرد های علمی ، فن سالارانه و سالم نزديک گرداند ، تاثير مهمی در بازيابی نشاط سياسی و شور و اشتياق اجتماعی خواهد داشت. اگر چه گسترش و تداوم اين نشاط اجتماعی و هدايت آن به سمت موفقيت پايدار در تحليل آخر محتاج شکل گيری و حضور قدرتمند و منسجم راهبرد اصلاحات ساختاری و تغييرات بنيادين خواهد بود.

اين مطلب در سايت راهبرد آن لاين منتشر شده است.





















Copyright: gooya.com 2016