سه شنبه 15 بهمن 1387   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

آسيب رسانی به حافظه تاريخی، نگاهی به کتاب "آسيب شناسی يک شکست"، نوشته علی ميرفطروس (بخش سوم)، احمد افرادی

احمد افرادی
با تورقی در کتاب "آسيب شناسی يک شکست" می توان دريافت که ايشان، حتی نگاهی اجمالی هم به "ماجرای ملی شدن صنعت نفت" نداشته است. در واقع، همه همّ نويسنده معطوف آن بوده است که گزاره هايی را از متن پژوهش های تاريخی ديگر محققين جدا کرده و از آن ها در وارونه خوانی تاريخ بهره َبَرد

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


[email protected]

فريدون آدميت: "مورخی که حقيقتی را دانسته باشد و نگويد، يا ناتمام بگويد، راست گفتار نيست؛ مسئوليت او چندان کمتر از آن نيست که دروغزنی پيشه کرده باشد." (۱)

***

پيشتر گفتم که ، نقد و بررسی هر نوشته ( از يک منظر ) در گرو شناخت اهداف و وظايف ِ پيش روی آن نوشته است .
از اين رو، بخشی از ديباچه کتاب « آسيب شناسی يک شکست » را بازنويسی می کنم :
ميرفطروس : « ... نگارنده به دنبال يک بررسی جامع و گسترده ار ماجرای ملی شدن صنعت نفت و شخصيت های سياسی دوران مورد بحث نيست ، کمبودها و کاستی های احتمالی کتاب هم ، از اين روست . اين کتاب تنها تأملاتی گذرا بر برخی از جنبه های رويدادهای مهمی که کمتر مورد توجه پژوهندگان بوده است . به عبارت ديگر ، اين کتاب به دنبال حقيقت های تحريف شده و ارزيابی تازه از واقعيت هايی است که در غبار تعصبات سياسی ، يا تعلقات ايدئولوژيک پنهان مانده اند ... » . پايان نقل قول

پرسيدنی است ، « تأمل » ( که عمومآ با « تعمّق » و « ژرف انديشی » همراه است ) چه گونه می تواند « گذرا » باشد؟ اين گونه نيست که آقای ميرفطروس ، عبارت « نگاهی گذرا » را ، با « تأملی گذرا » همسنگ وهم معنی گرفته است؟ ( ۲)
به علاوه ، چه گونه می توان با « تأملی گذرا = نگاهی گذرا ؟» ، آن هم بر« برخی» رويداد های ملی شدن صنعت نفت ِ ايران ، به درک درستی ازآن دوره ی تاريخی رسيد و به ويژه ( آن گونه که آقای ميرفطروس مدعی است ) « حقيقت های تحريف شده » را باز شناخت ؟

آقای ميرفطروس می گويد ، « به دنبال يک بررسی جامع و گسترده از ماجرای ملی شدن صنعت نفت و شخصيت های سياسی دوران مورد بحث نيست » . و من خدمت آقای ميرفطروس عرض می کنم که ، با تورقی درکتاب « آسيب شناسی يک شکست » می توان دريافت که ايشان ، حتی نگاهی اجمالی هم به « ماجرای ملی شدن صنعت نفت » نداشته است.
در واقع ، همه همّ نويسنده ( در تدوين کتاب « آسيب شناسی يک شکست » ) معطوف آن بوده است که ، گزاره هايی را ، از متن پژوهش های تاريخی ديگر محققين جدا کرده و از آن ها در وارونه خوانی تاريخ بهره َبَرد .

***

ميرفطروس : اين کتاب تنها تأملاتی گذرا بر برخی از جنبه های رويدادهای مهمی که کمتر مورد توجه پژوهندگان بوده است » . پايان نقل قول

واقعيت آن است که، بخش عمده ی موضوعات ِ مطروحه در کتاب ِ « آسيب شناسی يک شکست » ، بازنويسی ِ کتاب های ديگر محققين است . ببينيم چه گونه :

آقای مير فطروس ، در صفحه ۵۹ کتاب ( به ناگهان وبی هيچ مقدمه ) خواننده را با موضوعی تحت عنوان « فکر ملی کردن نفت از کيست ؟ » رو به رو می کند .
اين مضمون نه تنها تازگی ندارد ، بلکه ( پيشتر ) پژوهشگرانی ( از جمله موحد و متينی ) به آن پرداخته اند .
آقای محمد علی موحد ، ده سال پيش ( در بستر گزارشی تحليلی از روند ملی شدن نفت و برخی رويداد های عمده ی آن ) از کسانی که فکر ملی کردن نفت را مطرح کر ده اند ، ياد کرده است . ( ۳ )
آقای متينی نيز، در کتاب « نگاهی به کارنامه ی سياسی دکتر مصدق، سال ۱۳۸۴» ، بحثی را ، تحت عناوين ِ « فکرملی کردن نفت از آن کيست » ( صفحه ۲۲۸ ) و « چه کسانی در ملی شدن نفت نقش داشته اند » پيش کشيده است.

چنانچه آقای ميرفطروس (در بحث ِ مربوط به «فکر ملی کردن نفت از کيست؟») خواننده را با حرف و حديثی نو رو به رو می کرد، کارش بسيار ارزشمند بود . اما، واقعيت آن است که ، رفتار محققانه ی ايشان ( در محترمانه ترين کلام ) نامش کتابسازی است .

نمونه های ديگر:

آقای متينی، درفصل ِ نهم ِ کتاب ِ« نگاهی به کارنامه ی سياسی دکتر مصدق» ، بخشی را به خصوصيات و خصلت های دکتر مصدق اختصاص می دهد و عنوان ِ « باور ها و منش و رفتار دکتر مصدق ... » ( ۴ ) را ، برای آن برمی گزيند .

آقای ميرفطروس ، اين مضمون را از کتاب آقای متينی برمی دارد و تحت عنوان ِ « برخی خصلت ها و خلقيات دکتر مصدق » در کتابش منعکس می کند. ( ۵)

***

دکتر متينی ، بحث ِ مربوط به « باور ها و منش و رفتار دکتر مصدق ... » را، در زير فصل هايی به نام های ۱ـ دکتر مصدق و مذهب ۲ـ اعتقاد به قدرت انگليس و... پی می گيرد . ( ۶ )
آقای ميرفطروس ، همين عناوين و مضامين را (۱ ـ دکتر مصدق و مذهب ۲ـ اعتقاد به قدرت انگليس ) در کتابش بازنويسی می کند . ( ۷)

آقای متينی ، در کتاب ِ « نگاهی به کارنامه ی سياسی دکتر مصدق» ( بخش مربوط به « دکتر مصدق و مذهب » ) می نويسد :
« باورهای مذهبی مصدق را نيز نبايد دست کم گرفت .او به خوبی می دانست که برای تحريک احساسات مردم چگونه بايد از آن استفاده کرد... او ... در ۲۲ ارديبهشت در باره ی ملی کردن صنعت نفت اظهار داشت که شخصی نورانی در خواب مرا مأمور اين کار کرد : " طبيب معالجم گفته بود دو ماه بايد حرف نزنی و حرکت نکنی و من متجاوز از يک ماه به دستور طبيب پيروی کردم ، يکی از شب ها خواب ديدم که شخص نورانی به من گفت : "دکتر مصدق برو و زنجيرهايی که به پای ملت بسته اند باز کن ".... وقتی که به اتفاق آراء ، ملی شدن صنعت نفت در کميسيون گذشت، قبول کردم که حرف آن شخص نورانی غير از الهام چيز ديگری نبوده است » .پايان نقل قول ( ۸)

آقای ميرفطروس نيز ، زير عنوان « مصدق و مذهب» ، به بهره برداری مصدق از مذهب « درتحريک احساسات مردم » اشاره می کند و از همان شاهد ِ تاريخی ِ آقای متينی بهره می برد .

ميرفطروس : « مصدق شخصيتی عرفی (لائيک ) بود که برای پيشبرد آرمان هايش ، شور سياسی را با نوعی " مظلوميت " و " دادخواهی مذهبی " در هم می آميخت و باعث همدلی و تحريک احساسات مردم می شد ...مصدق حتی ملی کردن صنعت نفت را ناشی از يک الهام « غيبی می پنداشت » و اظهار می کرد :" در خواب ديدم که شخصی نورانی به من گفت : دکتر مصدق برو و زنجيرهايی که به پای ملت بسته اند باز کن ".... وقتی که به اتفاق آراء ، ملی شدن صنعت نفت در کميسيون گذشت، قبول کردم که حرف آن شخص نورانی غير از الهام چيز ديگری نبوده است » پايان نقل قول ( ۹ )

***

آقای متينی در ربط با قانون جديد مطبوعات ( مصوبه ی مجلس شورا، در دوره دوم نخست وزيری مصدق) می نويسد :
متينی : « محرمعلی خان ، مأمور سرشناس شهربانی نيز تأييد می کند که دکتر مصدق در روز اول زمامداريش سانسور را لغو کرد ... ولی يک ماه بيشتر از ان دستور نگذشته بود که دکتر فاطمی معاون نخست وزير و سخنگوی دولت مرا [ محرمعلی خان] احضار کرد و يک صفحه کاغذ سوی من دراز کرد و گفت : محرمعلی خان، اين ها روزنامه هايی هستند که اجازه ی انتشار ندارند . همين الآن می روی چاپخانه هايشان را پيدا می کنی و جلوی انتشارشان را می گيری ، اين حکم قانونی توقيف آن هاست ... » . پايان نقل قول ( ۱۰ )

آقای ميرفطروس هم ، با تغيير اندکی در ادبيات نوشتاری آقای متينی ، همان معنی را ، با همان سند تکرارمی کند :
ميرفطروس : « دکتر مصدق ... در اولين روزها حکومت خود دستور داده بود تا " از اعتراض و تعرض به روزنامه هايی که به شخص او اهانت می کنند ، خود داری شود" ، اما به زودی با قانون جديد مطبوعات ، به تعطيل و توقيف وزنامه های مخالف پرداخت بطوری که دکتر فاطمی ( معاون نخست وزير و سخنگوی دولت ) محرمعل خان ( سانسورچی معروف دوران رضاشاه ) را احضار کرد و به وی گفت : " محرمعلی خان! اين ها روزنامه هايی هستند که اجازه ی انتشار ندارند . همين الآن می روی چاپخانه هايشان را پيدا می کنی و جلوی انتشارشان را می گيری ، اين حکم قانونی توقيف آن هاست " » . پايان نقل قول ( ۱۱ )

***

دکتر متينی ، در صفحه ی ۳۲۰ کتابش می نويسد :
متينی : « ... تصويب و به اجرا گذاردن قانون جديد مطبوعات ، موجی از مخالفت ها و اعتراض در ميان مديران و گروه های مطبوعاتی و جريانات و گروه های سياسی ايجاد کرد . فی المثل مشفق همدانی مدير مجله ی کاويان طرفدار مصدق نوشت : " اين قانون حکومت مصدق را سرنگون خواهد کرد . پس از افزودن دو متمم از سوی مصدق به قانون مورد بحث ، دکتر سنجابی و حزب ايران نيز به مخالفت با آن برخاستند ". دکتر بقايی گفت : " اين قانون يک ماده کم دارد و آن ماده اين است که هر کس روزنامه بنويسد بلافاصله تيرباران می شود"

آقای ميرفطروس، متن بالا را از دکتر متينی می گيرد و آن را (تنها با پس و پيش کردن سطور) به عنوان حاصل ِ « تأملات » خود، در کتابش بازنويسی می کند:

ميرفطروس: «اجرای قانون جديد مطبوعات موجی از مخالفت ها و اعتراض در ميان مديران و گروه های مطبوعاتی و جريانات و گروه های سياسی ايجاد کرد به طوريکه دکتر سنجابی ( وزير فرهنگ کابينه ی مصدق ) و حزب ايران ( هوادار مصدق ) به مخالفت با آن برخاستند . دکتر بقايی گفت : " اين قانون يک ماده کم دارد و آن ماده اين است که هر کس روزنامه بنويسد بلافاصله تيرباران می شود" » ... مشفق همدانی مدير مجله ی کاويان طرفدار مصدق نوشت : " اين قانون حکومت مصدق را سرنگون خواهد کرد ". پايان نقل قول ( ۱۲)

***

نمونه ای ديگر:
دکتر متينی : « مصدق در نامه ی خود به مجلس شورای ملی ، نه از رد قرارداد الحاقی گس ـ گلشائيان سخنی به ميان آورد و نه از ملی شدن نفت » . پايان نقل قول ( ۱۳)

ميرفطروس : « ... مصدق در نامه ی خود به مجلس شورای ملی ، نه از رد قرارداد الحاقی گس ـ گلشائيان سخنی گفت و نه از ملی شدن نفت ... » . پايان نقل قول (۱۴)
و ...

از آقای ميرفطروس می پرسم : اين هاست ، « برخی از جنبه های رويدادهای مهمی که کمتر مورد توجه پژوهندگان بوده است » ؟ .

کاش آقای ميرفطروس می نوشت ، کدام مطلب ، در کتاب ايشان تازگی دارد و کدام اسناد ، يافته های تاريخی ايشان است ، تا تکليف ِ من ِ خواننده معلوم می شد .
در ادامه ی اين نوشته ، به موارد ديگری از کتاب سازی آقای ميرفطروس اشاره خواهم کرد .

توضيح و تذکر: باز نويسی اين گزاره ها، به معنای تأييد مضامين آن ها نيست.

***

آقای ميرفطروس ، با انتخاب ِ عنوان ِ« آسيب شناسی يک شکست » ، اين توهم را در خواننده ايجاد می کند که انگار در تلاش ِ يافتن ِ « نقاط ضعف نهضت ملی » و کشف « عواملی » است که « شکست » مصدق را سبب شده اند. اما، واقعيت آن است که نه « جستجويی» در کار است و نه « پژوهشی» . همه ی همت نويسنده ( در تدوين کتاب مذکور) معطوف آن بوده است که پيشداوری هايش را ، در بستر و از رهگذر گزاره های دستچين شده ( از ميان پژوهش های محققين ديگر) به خواننده تحميل کند.
اين معنی را ( به عنوان نمونه) در صفحات ۶۱ تا ۶۵ کتاب « آسيب شناسی يک شکست » به روشنی می بينيم .
آقای ميرفطروس ( بی آن که ، حتی نيم نگاهی به رويدادهای تاريخی ، از قتل رزم آرا ( ۱۶ اسفند ۱۳۲۹ ) تا بازگشت مصدق از آمريکا ( اول آذر ۱۳۳۰ ) بياندازد ) تنها با رديف کردن چند « گزاره ی قيچی شده » ، از متن پژوهش های ديگر محققين ( و سوء استفاده از آن ها ، در جهت تحميل پيشداوری هايش برخواننده ) سر و ته همه ی ماجراهای مربوط به ملی کردن نفت ( در اين ده ماه ) را به هم می آورد .
برای آن که درک ملموسی ( از آنچه که گفته شد ) داشته باشيم ( در بستر کتاب « خواب آشفته ی نفت» ) فهرستی از اهمّ رويدادهای تاريخی ( از قتل رزم آرا ، تا آشکار شدن اولين نشانه های جداسری آمريکا ، در اواخر ارديبشهت ۱۳۳۰ ) را پيش رو قرارخواهم داد :

۱ـ تشکيل دولت محلل ِ «حسين علا».

۲ ـ تصويب لايحه ی ملی شدن صنعت نفت ، در مجلس شورای ملی ومجلس سنا

۳ـ نگرانی وزارت خارجه ی آمريکا ، از ملی شدن صنعت نفت در ايران و اعزام مک گی ( معاون وزير خارجه آمريکا به تهران ) به منظور ممانعت از افتادن جريان ملی شدن نفت، در مسيری که « اصل امتيازات شرکت های نفتی » را، در جهان به مخاطره اندازد.

۴ ـ ارائه ی نخستين پيشنهاد انگليسی ها ( به حسين علا ، نخست وزير وقت ) ، به منظور کنترل نهضت ملی .

۵ـ استعفای حسين علا و نقشه ی انگليسی ها ، برای زمامداری قوام السلطنه :
به گزارش ساموئل رافائل ، رايزن سفارت بريتانيا ، « قوام بر آن بود که پس از دستيابی به قدرت ، مجلس را منحل سازد و مصدق و کاشانی را بازداشت کند »

۶ـ زمينه سازی بريتانيا ، برای نخست وزيری سيد ضيا الدين طباطبايی و ارسال سه ناوچه جنگی و دو رزم ناو به خليج فارس ( تا ، در صورت به بن بست رسيدن مسئله ی نفت ، آبادان را اشغال کند ).

۷ ـ آگاهی دکتر مصدق از اين « جريانات پشت پرده » و متعاقب آن ، پذيرش فوری پست نخست وزيری ( که از سوی جمال امامی ، کارگزار شاه در مجلس شورای ملی به او پشنهاد شده بود ). در حالی که مصدق ( پيشتر ) پيشنهادهای تشکيل دولت را رد کرده بود.

۸ـ خلع يد از شرکت نفت.

۹ـ مخالفت رسمی انگليس با ملی کردن نفت و تهديد نظامی عليه ايران .

۱۰ـ رايزنی بريتانيا با وزارت امور خارجه ی آمريکا و مخالفت آمريکا با حرکت نظامی انگليس عليه ايران :
نمايندگان وزارت امور خارجه ی امريکای ( ماتيوز و مک گی ) به رغم پذيرش ِ مشروط ِ اصل ملی شدن نفت ايران ، به نمايندگان دولت انگليس قول دادند که، « شرکت های [ نفتی ] آمريکايی ، مادام که اختلاف [ نفتی بين انگليس و ايران ] فيصله نيابد ، از کمک به ايران خودداری خواهند کرد» .

۱۱ـ موفقيت انگليس ، در همسو کردن آمريکا با سياست خود و متعاقب آن، اخطار غيرمترقبه ی آمريکا به ايران ( که در عين تأکيد بر بی طرفی ) « ايران را از عواقب خطير اقدامات يک جانبه برحذر می داشت و لزوم توجه به " مسئوليت های بين المللی ... را متذکر می شد و مخصوصآ روی اين نکته تأکيد می نهاد که اداره ی صنعت نفت ، علاوه بر احتياج به دانش فنی و سرمايه ی کافی ، مستلزم راه داشتن به بازارها و وسايل حمل و نقل است . بيانيه ی آمريکا ، در واقع آب پاکی را روی دست مصدق ريخته و علنأ او را از اميد بستن به پشتيبانی و همکاری شرکت های آمريکايی برحذر داشته بود» .
واقعيت آن بود که « شرکت های آمريکايی ... به دولت آمريکا اظهار داشته بودند که ، نظر به اقدام يک جانبه ی دولت ايران بر ضد شرکت انگليسی ، مايل نيستند که بهره برداری از معادن نفت ايران را به عهده بگيرند » و...

اين ، تازه آغاز ماجرای نفت است و تا رفتن مصدق به آمريکا ومذاکره با نمايندگان سياسی آن کشور و حضور در شورای امنيت سازمان ملل متحد و و و ... و برگشت مصدق به ايران ، راه دراز و حوادث تاق و جفت تاريخی تعيين کننده ای در پيش است، که البته برای محققی جدی ( که نخواهد پيشداوری هايش را بر تاريخ تحميل کند) زمينه و فرصت مناسبی را، برای گشودن برخی گره های تاريخ ملی شدن نفت فراهم می آورد .

ماجرا، البته به همين جا ختم نمی شود. آقای ميرفطروس ، پس از آن که سر و ته هشت ـ نه ماه ِ آغازين ِ نخست وزيری ِ دکتر مصدق را ( با چند « گزاره ی دستچين شده» ) به هم می آورد و همه ی کاسه، کوزه های بحران نفت را به سر دکتر مصدق و يارانش می شکند، ناگهان به سراغ انتخابات مجلس هفدهم می رود. آن گاه ( بی مقدمه ) پای قضايای سی تير را پيش می کشد ، تا باز ( با بهره بردن از تحريفی ديگر) حکم تاريخی ديگری صادر کند. ( صفحات ۶۷ تا ۷۰ )

و در اين ميان ، البته « اسناد! » ارائه شده از سوی آقای ميرفطروس ، خود « حکايت » دراز دامنی است ، که در ادامه ی اين نوشته ، به نمونه هايی از آن ها اشاره خواهم کرد .

***

آقای ميرفطروس ( در ربط با قتل رزم آرا) می نويسد :

« به گزارش خبرنگار روزنامه ی اطلاعات : خليل طهماسبی ـ قاتل رزم آرا ـ پس از آزادی از زندان به ملاقات مصدق رفت . روزنامه اطلاعات، ۲۵ آبان ماه ۱۳۳۱ » . پايان نقل قول ( ۱۵ )

واقعيت آن است که ، گرچه خليل طهماسبی ( قاتل رزم آرا ) به ديدار مصدق رفت ، اما « مصدق او را نپذيرفت » .

اين معنی را ، در کتاب های « اميدها و نا اميدی ها ، دکترکريم سنجابی » ، « از تهران تا کاراکاس ، منوچهر فرمانفرمائيان » و « خواب آشفته ی نفت، محمد علی موحد» می توان ديد:

دکتر کريم سنجابی : « خليل طهماسبی ، پس از آزادی از زندان ، که مطابق رأی مجلس هفده بود، به ملاقات کاشانی رفت . ولی دکتر مصدق حاضر نشد او را بپذيرد » . ( ۱۶)

منوچهر فرمانفرمائيان: « .. سيد ابوالقاسم کاشانی پس از قتل رزم آرا ، قاتل او [ خليل طهماسبی ] را به حضور پذيرفت و پناه داد و [ با او ] مهربانی کرد ...اما مصدق هيچگاه حاضر نشد قاتل را بپذيرد... ..» . ( ۱۷)

محمد علی موحد ، پس از بازنوسی « قول ِ» دکتر کريم سنجابی ( در مورد امتناع ِ مصدق ، از ملاقات با خليل طهماسبی ) می نويسد :
« شايد پيرمرد [ دکتر مصدق ] می خواست يک بار ديگر، بدين وسيله تفاوت خود را با ديگران ، در تقّيد به اصول ، به اثبات برساند » . پايان نقل قول ( « خواب آشفته ی نفت » ، ص ۵۷۰ )

می دانيم ، کتاب های « اميد ها و نا اميدی ها» ، « از تهران تا کارکاس » و « خواب آشفته ی نفت» ، از منابعی هستند که آقای ميرفطروس ( در چند جای کتابش ) به آنها ارجاع داده است ؛ در بخش « کتابشناسی و منابع ِ » کتاب ِ « آسيب شناسی يک شکست » نيز ، از کتاب های مذکور به عنوان منابع مطالعاتی ايشان ، نام برده شد .

اين که آقای ميرفطروس ، منابع نامبرده ( به خصوص دو منبع اول ) را نديده ، نخوانده و همه ی ارجاعاتش ( به آن کتاب ها ) را از پژوهش های ديگران گرفته باشد و در نتيجه از واقعيت ِ امتناع ِ دکتر مصدق ( از ملاقات با طهماسبی ) بی خبر باشد ، لابد منتفی است . تنها می ماند اين که ، ميل مفرط ِ آقای ميرفطروس به « آسيب رسانی به حافظه ی تاريخی » ، وادارشان کرده باشد که در اين جا هم تحريف ِ تاريخ کند .

زنده ياد فريدون آدميت ، چه نيکو گفت :

« مورخی که حقيقتی را دانسته باشد و نگويد، يا ناتمام بگويد، راست گفتار نيست؛ مسئوليت او چندان کمتر از آن نيست که دروغزنی پيشه کرده باشد » . ( ۱۸)

***

آقای ميرفطروس ( در صفحه ی ۸۱ کتاب ) در بخشی تحت عنوان « مصدق و دادگستری » ، می نويسد :

ميرفطروس : مصدق ، « ضمن گماردن شخصيت ناموجهی به نام لطفی ( معروف به شيخ عبدالعلی لطفی ) به عنوان وزير دادگستری ، کوشيد تا " ديوان عالی کشور " ... را منحل سازد » . پايان نقل قول

محض اطلاع آقای محقق تاريخ ! بايد عرض کرد که ، اين « شخصيت ِ ( به گمان ايشان) « ناموجه » ، « ياور » رضاشاه ، در بازسازی نظام قضايی کشور بود . اين معنی را ، در کتاب « ايران بين دو انقلاب، يرواند آبراهاميان ، ص ۳۳۹ » ( که باز هم ، به عنوان منبع مطالعاتی آقای ميرفطروس، در کتابش آمده است ) می توان ديد .

يرواند آبراهاميان : مصدق ، « ... وزارت ِ دادگستری را به عبدالعلی لطفی ، قاضی ضد روحانی ، که در بازسازی نظام قضايی ياور رضاشاه بود ... واگذار کرد » . پايان نقل قول

مختصری از آن چه را که ( پس از کودتای ۲۸ مرداد ) بر زنده ياد عبدالعلی لطفی گذشت ( در زير) می آورم ، تا
ببينيم که آقای ميرفطروس ، چه آسان قلم به ناحق می زند :

کاتوزيان : « پس از کودتای ۲۸ مرداد ۳۲ ... لطفی ، وزير دادگستری [ مصدق ] بهای گزافتری برای اصلاحاتش پرداخت . انان [ رژيم شاه ] نمی توانستند او را به زندان طويل المدت محکوم کنند . چون ابدأ سياسی نبود .اما وقتی [ از زتدان ] آزاد شد ، جمعی از اوباشان به سرکردگی يکی از اوباشان بد نام و يکی از قضات سابق که به همان اندازه بدنام بود و در نتيجه ی اصلاحات [ لطفی ] در نظام قضايی ، از کار بر کنار شده بود ، در خانه اش به او حمله کردند. او را کور کردند و بی آن که ملاحظه ی سن و سالش را بکنند ، دنده هايش را شکستند، [ که ] بعد در بيمارستان بر اثر جراحات وارده درگذشت . مهاجمان مجازات نشدند ، هرچند رژيم [ شاه ] از هويت آنان به خوبی مطلع بود.
يکی از دو سردسته ی آنان ، بعد ها وزير کشور شد و طی سال های بعد ، هر دو ثروتی افسانه ای به هم زدند و به اروپا مهاجرت کردند » . ( ۱۹ )


***

آقای ميرفطروس، بخشی از کتاب ( صفحات ۹۳تا ۱۱۵ ) را ، به خليل ملکی اختصاص می دهد. ، تا در فرصت به دست آمده ، هم « تبليغ تاريخی » کند و هم با چوب زدن به مُرده ی آل احمد ، همچنان بر طبل « کی بود، کی بود ، من نبودم » بکوبد . ببينيم ، چه گونه :
آقای محقق تاريخ ، در صفحه ۱۰۱ کتابش ، آشکارا ، قول خليل ملکی ( در مورد آل احمد ) را تحريف می کند :

ميرفطروس ( از قول خليل ملکی ) : « آل احمد که از مَرَده ( مريدان ) خاص خمينی شده بود، امسال به مکه مشرف شد . اين مسافرت در حقيقت ( برای او ) شفابخش بود. » پايان نقل قول ( ۲۰ )

حال، شکل تحريف نشده ی گفته ی خليل ملکی را بازنويسی می کنم . تا ببينيم ، به جای محقق تاريخ ، با چه کسی طرف هستيم :

خليل ملکی : « آل احمد که از َمَرده ( مريدان ) خاص خمينی شده بود، امسال به مکه مشرف شد . اوضاع آن جا او را از پاره ای مسائل به کلی مشمئز کرده . اين مسافرت در حقيقت ( برای او ) شفابخش بود. » پايان نقل قول ( ۲۱)

گمان نمی کنم هوش زيادی لازم باشد ، تا دريابيم که آقای ميرفطروس ، با حذف عبارت ِ ( « اوضاع آن جا او را ، از پاره ای مسائل به کلی مشمئز کرده » ) از نامه ی خليل ملکی ، چه گونه داوری ملکی ( در مورد آل احمد ) را ، « وارونه » و ( از اين رهگذر ) مصادره ی به مطلوب می کند.

ناگفته پيداست که آل احمد و آرا و عقايدش را می توان نقد کرد . اما ، جعل سند ( به منظور تخريب ديگری ) نامش بررسی تاريخی نيست.

ـــــــــــــــــــــــ

نمونه ای از «تبليغ تاريخی» آقای ميرفطروس:

آقای ميرفطروس می کوشد، خليل ملکی را به عنوان باورمند به « اصلاحات ارضی واجتماعی » محمد رضا شاه و مبلغ آن ، به خواننده معرفی کند . از جمله ، در صفحه ی ۱۰۴ کتابش ( از قول خليل ملکی ) می نويسد .

ملکی : «هرچند که بارها نوشته ام ، باز تکرارمی کنم که تئوری اجتماعی شاه ِ ايران راجع به تحول ، مترقی است.هرچند کافی نيست . اگر مجريان و طراحان برنامه ی تحول، ايمان به آن ندارند. مسئله ای است جداگانه . به خصوص ملی کردن آب ، همواره يکی از هدف های ما بوده است "» . پايان نقل قول

گرچه ، اين عبارت از خليل ملکی است . اما، حکايت از قرار ِ ديگر است و آقای ميرفطروس ، در اين جا هم تحريف ِ تاريخ می کند .
واقعيت اين است که ، گزاره هايی از اين دست که در يکی ـ دو جای نامه های ملکی ديده می شود ، « هندوانه گذاشتن زير بغل رژيم شاه » و نوعی « دعای بلاگردان » است که ملکی ( به منظور « نمک گير » کردن ساواک و از زير ضرب خارج شدن ) به کار می گيرد .
آقای ميرفطروس ( با خواندن کتاب ِ « نامه های خليل ملکی » ) بايد با اين ترفند ملکی آشنا شده باشد . به خصوص ، در پانوشت نامه ی مورد نظر ( در اين مورد ) توضيح ِ واضحات داده شد ه است . ( ۲۲ )

به رغم اين ، آقای محقق تاريخ ، هيچ به روی خود نمی آورد و ( در ادامه ی « تبليغات تاريخی » پيشين اش ) اين « گفته » ی ملکی را هم ، به عنوان نشانه ای از اعتقاد ِ او به شاه و « اصلاحات » اش می گيرد .

خليل ملکی ، در نامه ی ديگری که ( در تاريخ پانزدهم فروردين ۱۳۴۷ ) برای امير پيشداد ( دبير ِ وقت ِ جامعه ی سوسياليست های ايران، در خارج کشور ) می نويسد ، مجددأ همين « ترفند » را به کار می گيرد .
برای آنکه خواننده ، درک روشنی از موضوع داشته باشد ، اشاره ای کوتاه به نامه ی ( پانزدهم فروردين ۱۳۴۷ ) ملکی خواهم کرد .
مضمون اصلی اين نامه ، تظاهرات دانشگاه، سالمرگ دکتر مصدق و تظاهرات مربوط به مرگ تختی است . ملکی ، در بخشی از اين نامه می نويسد :
ملکی : « ... حدود يک ماه پيش که به مناسبت شهادت مصدق عزيز به احمد آباد رفتم ، راه ندادند . سرانجام ، دانشجويان به من گفتند که با پسر دکتر مصدق به آن جا برويم . و رفتيم . ودست گلی از طرف جامعه ی [ سوسياليست های ايران ] برديم . عده ای آن جا بودند . و هزاران نفر در سر راه متوقف شده بودند[ يعنی جلويشان را گرفته بودند ] اما دانشجويانی که همراه بودند ، دست گل ها را ، با سلام و صلوات همراه بردند ... در تهران ، به مناسبت چهلمين روز مرگ تختی تظاهراتی بود . عده ای را گرفتار کردند . دولتی ها می گويند که کنسرسيوم نفت تحريک می کند » . پايان نقل قول (۲۳ )
ملکی ، به اين جای نامه که می رسد ، به اندازه ی چند سطر خالی می گذارد و آن گاه ، در وسط کاغذ ، با حروف درشت می نويسد :

« البته انقلاب شاه و ملت شايد يکی از موجبات اين اوضاع باشد . نمی دانم که شما [ امير پيشداد ] به اهميت اين انقلاب سفيد آگاهيد ؟» (۲۴ )

ملکی ، سپس کاغذ را ، به انداره چند سطر خالی می گذارد و نامه را ( به صورت متعارف ) ادامه می دهد.
ملکی در ادامه ی اين نامه ( به منظور خام کردن ساواک ) مجددأ همان زبان طنز وکنايی را به کار می گيرد :

ملکی : « روزی که سالگرد مصدق بود ، سازمان امنيت ، به خلاف تمايلات شاهانه ، جلو مردم را می گرفت ، تا به آن جا [ احمد آباد ] نروند و هزاران تمهيد و تصادف و تظاهرات پيش آمد... » ( ۲۵ )

***

واقعيت آن است که ، ملکی ( که تازه از زندان آزاد شده بود ) همواره « ساواک» را بالای سر خود می ديد . از اين رو، در نامه هايی که برای دوستانش می فرستاد ، خود سانسوری می کرد و ( حتی در صورت يافتن وسيله ی مطمئن ، برای ارسال نامه ) جوانب امنيتی کار را کاملأ در نظر می گرفت . اين معنی را ، در نامه ی تاريخ ِ ۲۱ فروردين ۱۳۴۶ ملکی ( به امير پيشداد ) آشکارا می توان ديد :

ملکی : « سرنوشت ما چنين است که يا از نوشتن مطلب خود داری کرده ودائمأ خود را سانسور می کنيم و يا ، در صورتی که به مناسبت ايمنی که مثلأ در اين مورد [در مورد نوشتن اين نامه ] حس می کنيم ، بايد با عجله و با سرعت بنويسم که [ نامه ] بيشتر از چند ساعت ... در خانه باقی نماند، زيرا هنوز هم پيوسته ما در انتظار بازرسی و تفتيش عقايد ِ کتب ونوشته ها هستيم » . ( ۲۶ )

از آقای ميرفطروس (که آگاهانه و عامدانه، تصويری وارونه از ملکی به دست می دهد و او را موافق و مبلغ ِ «اصلاحات» شاه جا می زند) می پرسم :
گيريم که شما، در خوانش «متن» تاريخی(نامه ی مورخ ۱۸ ارديبهشت ۱۳۴۶) دچار اشکال شده و متوجه ی زبان «طنز» و «کنايی» خليل ملکی نشده باشيد و حتی توضيح تدوين کنندگان ِ کتاب ِ «نامه های ملکی» (در مورد زبان طنز و طعن ملکی) قانع تان نکرده باشد! و باز، گيريم که (به رغم خواندن ِ نامه های ديگر ِ ملکی) متوجه ی مخالفت مکرر او، با «اصلاحات ارضی واجتماعی» شاه نشده باشيد!... در مورد توقيف مجدد ملکی (در سال ۱۳۴۴) و محکوميت او در دادگاه نظامی و به دنبالش حبس ملکی و «سلول قرون وسطايی ِ دو در دو» و... چه می گوييد؟
گمان نمی کنيد که اگرخليل ملکی ، معتقد و مؤمن به « اصلاحات ارضی و اجتماعی ِ» شاه و مبلغ آن می بود ( به جای آن سلول جهنمی ) در بهترين ويلاهای شمال ِ شهر ِ تهران جای می گرفت؟

http://ahmadafradi.blogfa.com/
...ادامه دارد


پانوشت:
۱ـ « فريدون آدميت،امير کبير و ايران، چاپ ششم ، تهران ، ۱۳۶۳ ، پيشگفتار، ص ۶ »
۲ ـ در فرهنگ « دهخدا» و « معين » ، واژه ی « تأمل» به معنای « نيک نگريستن » ، « انديشيدن، تا عاقبت کاری معلوم شود » و « درنگ کردن » آمده است .
۳ ـ « خواب آشفته ی نفت ، سال ۱۳۷۸ ، صص ۱۳۱ـ ۱۳۳ » . نقش سفارت آمريکا ( در القای فکر ملی کردن نفت ، به ايرانی ) از مواردی است که ، نه آقای متينی با آن اشاره می کند و نه آقای ميرفطروس.
محمد موحد، در صفحه ی ۱۳۲ کتاب ِ « خواب آشفته ی نفت » می نويسد : « از مأمورين سفارت آمريکا، که گفته می شود در القای فکر ملی کردن نفت و تبليغ آن مؤثر بود ، از « دوهر » نامی ياد می کنند. منوچهر فرمانفرمائيان ( که توسط معشوقه ی خود « مری هوليس» ، منشی مخصوص سفير آمريکا ، با « دوهر » آشنايی پيدا کرده بود) او را دبير اول سفارت معرفی می کند .فرمانفرمائيان که در آن روزگار معاون اداره نفت وزارت دارايی بود ، می گويد : جرالد دوهر ، ايرانی ها را به تجديد نظر در قرار داد [ نفت] تشويق می کرد ومی گفت آمريکا به شما کمک خواهد کرد و کشتی های آمريکايی فردا به بنادر شما خواهند آمد ونفت شما را خواهند خريد . نگرانی نداشته باشيد » .
۴ ـ متينی ، صفحه ی ۲۳۹ .
۵ ـ . ميرفطروس ، صفحه ی ۷۳
۶ ـ متينی ، صص ۲۴۱و ۲۴۲
۷ـ ( ميرفطروس، صص ۷۳ و ۷۷
۸ ـ متينی ، ص ۲۴۱
۹ ـ ميرفطروس ، ص ۷۴
۱۰ ـ متينی ، صص ۳۱۸ و ۳۲۰ . گفتنی است که ، هم متينی و هم ميرفطروس ، از نوشتن ادامه ی مطلب ، خود داری می کنند . دکتر بهزادی ( در ادامه ی نقل ِ خاطرات محرمعلی خان ) می نويسد :
محرمعلی خان : « بعد [ دکتر فاطمی ] مثل اين که فهميد در آن لحظه چه فکری به مغزم راه پيدا کرده، گفت :
ـ می دانی محرمعلی خان، دولت سانسور را لغو کرده، جلوی بگير وببند فرمانداری نظامی را گرفته، الأن مطبوعات ، اجتماعات و احزاب کاملأ آزاد هستند . ولی در چنين شرايطی عده ای می خواهند از آزادی هايی که داده شد سوء استفاده کنند . ما مدرک داريم که بعضی از اين روزنامه نويس ها از خارجی ها و از شرکت نفت انگليس پول می گيرند، تا عليه دولت فعاليت کنند ... » . « شبه خاطرات ، بهزادی ، ص ۵۲۸ »
دکتر متينی ، از اين انصاف و منش پژوهشی برخوردار است که با طرح سئوالی ( تلويحأ ) اين ُشبهه را ( که آن حکم از سوی مصدق صادر شد ) کم رنگ کند :
متينی : « چه کسی حکم قانونی توقيف آن جرايد را صادر کرده بوده است؟ و چرا اين حکم قانونی توسط معاون نخست وزير ، برای اجرا به مأمور سانسور شهر بانی ابلاغ گرديده است» . متينی ، ص ۳۱۹
گفتنی است که ، دکتر بهزادی ( در صفحات ۶۴۰ ـ ۵۴۱ کتاب ِ « شبه خاطرات» ، در مورد آزادی مطبوعات ، در ۲۷ ماه و اندی دولت دکتر مصدق) می نويسد:
« در دوران نخست وزيری او [ مصدق ] بيش از ۳۷۰ روزنامه و مجله ، با آزادی کامل منتشر می شد و بيش از۷۰ روزنامه ومجله شديدأ به مخالفت با او [ دکتر مصدق ] می پرداختند و مطالبی نظير اين شعار در مطبوعات آن زمان فراوان ديده می شد : " ننگ وادبار بر مصدق پير وکفتار خون آشام ... " . در تاريخ مشروطيت ايران ، فرد دومی پيدا نمی کنيد که در زمان نخست وزيريش ، نشريات چنين مطالبی در باره ی او بنويسند و هيچ مزاحمتی از سوی او [ نخست وزير ] ، دولت ، شهربانی و فرمانداری نظامی برای آنها فراهم شود ... »
۱۱ـ ميرفطروس، صص ۸۱ـ ۸۲ . دکتر متينی ، از اين انصاف ومنش پژوهشی برخوردار است که در ادامه ی مطلب بنويسد :
« بر اثر اين اعتراض ها ، قانون مطبوعات مصدق مورد تجديد نظر قرارگرفت و در ۱۵ بهمن ۱۳۳۱ قانون جديدی جايگزين آن گرديد ». ( متينی ، ص ۳۲۰)
۱۲ـ ميرفطروس ، ص ۸۲
۱۳ـ متينی ، ص ۲۰۰
۱۴ـ ميرفطروس، ص ۵۴
۱۵ـ زيرنويس صفحه ی ۷۵ کتاب ِ« آسيب شناسی يک شکست »
۱۶ ـ اميد ها و نا اميدی ها، دکتر کريم سنجابی ، ص ۱۰۲
۱۷ ـ ازتهران تا کاراکاس ، فرمانفرمائيان ، ص ۴۴۹
۱۸ ـ فريدون آدميت،امير کبير و ايران، چاپ ششم ، تهران ، ۱۳۶۳ ، پيشگفتار، ص ۶
۱۹ ـ کاتوزيان ، مصدق و مبارزه برای قدرت ، ص ۱۶۶
۲۰ ـ ارجاع آقای ميرفطروس ، به صص ۲۱۴ـ ۲۱۵ کتاب « نامه های خليل ملکی » است . اما ، همان گونه که در ادامه ی نوشته می بينيم ، ايشان « گفته » خليل ملکی را تحريف کرده است .
۲۱ـ « نامه های خليل ملکی ( امير پيشداد، محمد علی همايون کاتوزيان ) نشر مرکز ، ۱۳۸۱، صص ۲۱۴ـ ۲۱۵ . ناگفته پيداست که نقل ِ اين گفته ی خليل ملکی ، به معنی موافقت نگارنده با آن نيست .
۲۲ ـ امير پيشداد و محمد علی همايون کاتوزيان (تدوين کنندگان کتاب " نامه های خليل ملکی " ) در بخش پانوشت مربوط به اين نامه ( در ربط با عبارت منقول ِ آقای ميرفطروس ، از ملکی ) می نويسند :
« اين عبارت ، عينأ به همين شکل ، در وسط صفحه [ نامه ] و با حروف درشت نوشته شده . طنز و طعنه ی آن روشن است. در يکی دو نامه ی ديگر [ خليل ملکی ] نيز ، اين " ترفند" به کار رفته است » . پايان نقل قول
۲۳ـ نامه های خليل ملکی ، صص ۴۳۵ـ ۴۳۶
۲۴ ـ همان منبع ، ص ۴۳۶
۲۵ ـ همانجا
۲۶ ـ همان منبع ، ص ۴۱۰





















Copyright: gooya.com 2016