گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
در همين زمينه
8 بهمن» آسيب رسانی به حافظه تاريخی، نگاهی به کتاب "آسيب شناسی يک شکست"، نوشته علی ميرفطروس (بخش دوم)، احمد افرادی28 دی» آسيب رسانی به حافظه تاريخی، نگاهی به کتاب "آسيب شناسی يک شکست" نوشته علی ميرفطروس، بخش اول، احمد افرادی 14 فروردین» مال کافر هست بر مومن حلال؟! نگاهی به مقاله "روشنفکری ِ فقيهانه"، نوشته اکبر گنجی، احمد افرادی، اخبار روز
بخوانید!
9 بهمن » جزییات بیشتری از جلسه شورایعالی امنیت ملی برای بررسی دلایل درگذشت آیتالله هاشمی
9 بهمن » چه کسی دستور پلمپ دفاتر مشاوران آیتالله هاشمی رفسنجانی را صادر کرد؟
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! آسيب رسانی به حافظه تاريخی، نگاهی به کتاب "آسيب شناسی يک شکست"، نوشته علی ميرفطروس (بخش سوم)، احمد افرادیبا تورقی در کتاب "آسيب شناسی يک شکست" می توان دريافت که ايشان، حتی نگاهی اجمالی هم به "ماجرای ملی شدن صنعت نفت" نداشته است. در واقع، همه همّ نويسنده معطوف آن بوده است که گزاره هايی را از متن پژوهش های تاريخی ديگر محققين جدا کرده و از آن ها در وارونه خوانی تاريخ بهره َبَردفريدون آدميت: "مورخی که حقيقتی را دانسته باشد و نگويد، يا ناتمام بگويد، راست گفتار نيست؛ مسئوليت او چندان کمتر از آن نيست که دروغزنی پيشه کرده باشد." (۱) *** پيشتر گفتم که ، نقد و بررسی هر نوشته ( از يک منظر ) در گرو شناخت اهداف و وظايف ِ پيش روی آن نوشته است . پرسيدنی است ، « تأمل » ( که عمومآ با « تعمّق » و « ژرف انديشی » همراه است ) چه گونه می تواند « گذرا » باشد؟ اين گونه نيست که آقای ميرفطروس ، عبارت « نگاهی گذرا » را ، با « تأملی گذرا » همسنگ وهم معنی گرفته است؟ ( ۲) آقای ميرفطروس می گويد ، « به دنبال يک بررسی جامع و گسترده از ماجرای ملی شدن صنعت نفت و شخصيت های سياسی دوران مورد بحث نيست » . و من خدمت آقای ميرفطروس عرض می کنم که ، با تورقی درکتاب « آسيب شناسی يک شکست » می توان دريافت که ايشان ، حتی نگاهی اجمالی هم به « ماجرای ملی شدن صنعت نفت » نداشته است. *** ميرفطروس : اين کتاب تنها تأملاتی گذرا بر برخی از جنبه های رويدادهای مهمی که کمتر مورد توجه پژوهندگان بوده است » . پايان نقل قول واقعيت آن است که، بخش عمده ی موضوعات ِ مطروحه در کتاب ِ « آسيب شناسی يک شکست » ، بازنويسی ِ کتاب های ديگر محققين است . ببينيم چه گونه : آقای مير فطروس ، در صفحه ۵۹ کتاب ( به ناگهان وبی هيچ مقدمه ) خواننده را با موضوعی تحت عنوان « فکر ملی کردن نفت از کيست ؟ » رو به رو می کند . چنانچه آقای ميرفطروس (در بحث ِ مربوط به «فکر ملی کردن نفت از کيست؟») خواننده را با حرف و حديثی نو رو به رو می کرد، کارش بسيار ارزشمند بود . اما، واقعيت آن است که ، رفتار محققانه ی ايشان ( در محترمانه ترين کلام ) نامش کتابسازی است . نمونه های ديگر: آقای متينی، درفصل ِ نهم ِ کتاب ِ« نگاهی به کارنامه ی سياسی دکتر مصدق» ، بخشی را به خصوصيات و خصلت های دکتر مصدق اختصاص می دهد و عنوان ِ « باور ها و منش و رفتار دکتر مصدق ... » ( ۴ ) را ، برای آن برمی گزيند . آقای ميرفطروس ، اين مضمون را از کتاب آقای متينی برمی دارد و تحت عنوان ِ « برخی خصلت ها و خلقيات دکتر مصدق » در کتابش منعکس می کند. ( ۵) *** دکتر متينی ، بحث ِ مربوط به « باور ها و منش و رفتار دکتر مصدق ... » را، در زير فصل هايی به نام های ۱ـ دکتر مصدق و مذهب ۲ـ اعتقاد به قدرت انگليس و... پی می گيرد . ( ۶ ) آقای متينی ، در کتاب ِ « نگاهی به کارنامه ی سياسی دکتر مصدق» ( بخش مربوط به « دکتر مصدق و مذهب » ) می نويسد : آقای ميرفطروس نيز ، زير عنوان « مصدق و مذهب» ، به بهره برداری مصدق از مذهب « درتحريک احساسات مردم » اشاره می کند و از همان شاهد ِ تاريخی ِ آقای متينی بهره می برد . ميرفطروس : « مصدق شخصيتی عرفی (لائيک ) بود که برای پيشبرد آرمان هايش ، شور سياسی را با نوعی " مظلوميت " و " دادخواهی مذهبی " در هم می آميخت و باعث همدلی و تحريک احساسات مردم می شد ...مصدق حتی ملی کردن صنعت نفت را ناشی از يک الهام « غيبی می پنداشت » و اظهار می کرد :" در خواب ديدم که شخصی نورانی به من گفت : دکتر مصدق برو و زنجيرهايی که به پای ملت بسته اند باز کن ".... وقتی که به اتفاق آراء ، ملی شدن صنعت نفت در کميسيون گذشت، قبول کردم که حرف آن شخص نورانی غير از الهام چيز ديگری نبوده است » پايان نقل قول ( ۹ ) *** آقای متينی در ربط با قانون جديد مطبوعات ( مصوبه ی مجلس شورا، در دوره دوم نخست وزيری مصدق) می نويسد : *** دکتر متينی ، در صفحه ی ۳۲۰ کتابش می نويسد : آقای ميرفطروس، متن بالا را از دکتر متينی می گيرد و آن را (تنها با پس و پيش کردن سطور) به عنوان حاصل ِ « تأملات » خود، در کتابش بازنويسی می کند: ميرفطروس: «اجرای قانون جديد مطبوعات موجی از مخالفت ها و اعتراض در ميان مديران و گروه های مطبوعاتی و جريانات و گروه های سياسی ايجاد کرد به طوريکه دکتر سنجابی ( وزير فرهنگ کابينه ی مصدق ) و حزب ايران ( هوادار مصدق ) به مخالفت با آن برخاستند . دکتر بقايی گفت : " اين قانون يک ماده کم دارد و آن ماده اين است که هر کس روزنامه بنويسد بلافاصله تيرباران می شود" » ... مشفق همدانی مدير مجله ی کاويان طرفدار مصدق نوشت : " اين قانون حکومت مصدق را سرنگون خواهد کرد ". پايان نقل قول ( ۱۲) *** نمونه ای ديگر: ميرفطروس : « ... مصدق در نامه ی خود به مجلس شورای ملی ، نه از رد قرارداد الحاقی گس ـ گلشائيان سخنی گفت و نه از ملی شدن نفت ... » . پايان نقل قول (۱۴) از آقای ميرفطروس می پرسم : اين هاست ، « برخی از جنبه های رويدادهای مهمی که کمتر مورد توجه پژوهندگان بوده است » ؟ . کاش آقای ميرفطروس می نوشت ، کدام مطلب ، در کتاب ايشان تازگی دارد و کدام اسناد ، يافته های تاريخی ايشان است ، تا تکليف ِ من ِ خواننده معلوم می شد . توضيح و تذکر: باز نويسی اين گزاره ها، به معنای تأييد مضامين آن ها نيست. *** آقای ميرفطروس ، با انتخاب ِ عنوان ِ« آسيب شناسی يک شکست » ، اين توهم را در خواننده ايجاد می کند که انگار در تلاش ِ يافتن ِ « نقاط ضعف نهضت ملی » و کشف « عواملی » است که « شکست » مصدق را سبب شده اند. اما، واقعيت آن است که نه « جستجويی» در کار است و نه « پژوهشی» . همه ی همت نويسنده ( در تدوين کتاب مذکور) معطوف آن بوده است که پيشداوری هايش را ، در بستر و از رهگذر گزاره های دستچين شده ( از ميان پژوهش های محققين ديگر) به خواننده تحميل کند. ۱ـ تشکيل دولت محلل ِ «حسين علا». ۲ ـ تصويب لايحه ی ملی شدن صنعت نفت ، در مجلس شورای ملی ومجلس سنا ۳ـ نگرانی وزارت خارجه ی آمريکا ، از ملی شدن صنعت نفت در ايران و اعزام مک گی ( معاون وزير خارجه آمريکا به تهران ) به منظور ممانعت از افتادن جريان ملی شدن نفت، در مسيری که « اصل امتيازات شرکت های نفتی » را، در جهان به مخاطره اندازد. ۴ ـ ارائه ی نخستين پيشنهاد انگليسی ها ( به حسين علا ، نخست وزير وقت ) ، به منظور کنترل نهضت ملی . ۶ـ زمينه سازی بريتانيا ، برای نخست وزيری سيد ضيا الدين طباطبايی و ارسال سه ناوچه جنگی و دو رزم ناو به خليج فارس ( تا ، در صورت به بن بست رسيدن مسئله ی نفت ، آبادان را اشغال کند ). ۷ ـ آگاهی دکتر مصدق از اين « جريانات پشت پرده » و متعاقب آن ، پذيرش فوری پست نخست وزيری ( که از سوی جمال امامی ، کارگزار شاه در مجلس شورای ملی به او پشنهاد شده بود ). در حالی که مصدق ( پيشتر ) پيشنهادهای تشکيل دولت را رد کرده بود. ۸ـ خلع يد از شرکت نفت. ۹ـ مخالفت رسمی انگليس با ملی کردن نفت و تهديد نظامی عليه ايران . ۱۰ـ رايزنی بريتانيا با وزارت امور خارجه ی آمريکا و مخالفت آمريکا با حرکت نظامی انگليس عليه ايران : اين ، تازه آغاز ماجرای نفت است و تا رفتن مصدق به آمريکا ومذاکره با نمايندگان سياسی آن کشور و حضور در شورای امنيت سازمان ملل متحد و و و ... و برگشت مصدق به ايران ، راه دراز و حوادث تاق و جفت تاريخی تعيين کننده ای در پيش است، که البته برای محققی جدی ( که نخواهد پيشداوری هايش را بر تاريخ تحميل کند) زمينه و فرصت مناسبی را، برای گشودن برخی گره های تاريخ ملی شدن نفت فراهم می آورد . ماجرا، البته به همين جا ختم نمی شود. آقای ميرفطروس ، پس از آن که سر و ته هشت ـ نه ماه ِ آغازين ِ نخست وزيری ِ دکتر مصدق را ( با چند « گزاره ی دستچين شده» ) به هم می آورد و همه ی کاسه، کوزه های بحران نفت را به سر دکتر مصدق و يارانش می شکند، ناگهان به سراغ انتخابات مجلس هفدهم می رود. آن گاه ( بی مقدمه ) پای قضايای سی تير را پيش می کشد ، تا باز ( با بهره بردن از تحريفی ديگر) حکم تاريخی ديگری صادر کند. ( صفحات ۶۷ تا ۷۰ ) و در اين ميان ، البته « اسناد! » ارائه شده از سوی آقای ميرفطروس ، خود « حکايت » دراز دامنی است ، که در ادامه ی اين نوشته ، به نمونه هايی از آن ها اشاره خواهم کرد . *** آقای ميرفطروس ( در ربط با قتل رزم آرا) می نويسد : « به گزارش خبرنگار روزنامه ی اطلاعات : خليل طهماسبی ـ قاتل رزم آرا ـ پس از آزادی از زندان به ملاقات مصدق رفت . روزنامه اطلاعات، ۲۵ آبان ماه ۱۳۳۱ » . پايان نقل قول ( ۱۵ ) اين معنی را ، در کتاب های « اميدها و نا اميدی ها ، دکترکريم سنجابی » ، « از تهران تا کاراکاس ، منوچهر فرمانفرمائيان » و « خواب آشفته ی نفت، محمد علی موحد» می توان ديد: دکتر کريم سنجابی : « خليل طهماسبی ، پس از آزادی از زندان ، که مطابق رأی مجلس هفده بود، به ملاقات کاشانی رفت . ولی دکتر مصدق حاضر نشد او را بپذيرد » . ( ۱۶) محمد علی موحد ، پس از بازنوسی « قول ِ» دکتر کريم سنجابی ( در مورد امتناع ِ مصدق ، از ملاقات با خليل طهماسبی ) می نويسد : می دانيم ، کتاب های « اميد ها و نا اميدی ها» ، « از تهران تا کارکاس » و « خواب آشفته ی نفت» ، از منابعی هستند که آقای ميرفطروس ( در چند جای کتابش ) به آنها ارجاع داده است ؛ در بخش « کتابشناسی و منابع ِ » کتاب ِ « آسيب شناسی يک شکست » نيز ، از کتاب های مذکور به عنوان منابع مطالعاتی ايشان ، نام برده شد . اين که آقای ميرفطروس ، منابع نامبرده ( به خصوص دو منبع اول ) را نديده ، نخوانده و همه ی ارجاعاتش ( به آن کتاب ها ) را از پژوهش های ديگران گرفته باشد و در نتيجه از واقعيت ِ امتناع ِ دکتر مصدق ( از ملاقات با طهماسبی ) بی خبر باشد ، لابد منتفی است . تنها می ماند اين که ، ميل مفرط ِ آقای ميرفطروس به « آسيب رسانی به حافظه ی تاريخی » ، وادارشان کرده باشد که در اين جا هم تحريف ِ تاريخ کند . زنده ياد فريدون آدميت ، چه نيکو گفت : « مورخی که حقيقتی را دانسته باشد و نگويد، يا ناتمام بگويد، راست گفتار نيست؛ مسئوليت او چندان کمتر از آن نيست که دروغزنی پيشه کرده باشد » . ( ۱۸) *** آقای ميرفطروس ( در صفحه ی ۸۱ کتاب ) در بخشی تحت عنوان « مصدق و دادگستری » ، می نويسد : ميرفطروس : مصدق ، « ضمن گماردن شخصيت ناموجهی به نام لطفی ( معروف به شيخ عبدالعلی لطفی ) به عنوان وزير دادگستری ، کوشيد تا " ديوان عالی کشور " ... را منحل سازد » . پايان نقل قول محض اطلاع آقای محقق تاريخ ! بايد عرض کرد که ، اين « شخصيت ِ ( به گمان ايشان) « ناموجه » ، « ياور » رضاشاه ، در بازسازی نظام قضايی کشور بود . اين معنی را ، در کتاب « ايران بين دو انقلاب، يرواند آبراهاميان ، ص ۳۳۹ » ( که باز هم ، به عنوان منبع مطالعاتی آقای ميرفطروس، در کتابش آمده است ) می توان ديد . يرواند آبراهاميان : مصدق ، « ... وزارت ِ دادگستری را به عبدالعلی لطفی ، قاضی ضد روحانی ، که در بازسازی نظام قضايی ياور رضاشاه بود ... واگذار کرد » . پايان نقل قول کاتوزيان : « پس از کودتای ۲۸ مرداد ۳۲ ... لطفی ، وزير دادگستری [ مصدق ] بهای گزافتری برای اصلاحاتش پرداخت . انان [ رژيم شاه ] نمی توانستند او را به زندان طويل المدت محکوم کنند . چون ابدأ سياسی نبود .اما وقتی [ از زتدان ] آزاد شد ، جمعی از اوباشان به سرکردگی يکی از اوباشان بد نام و يکی از قضات سابق که به همان اندازه بدنام بود و در نتيجه ی اصلاحات [ لطفی ] در نظام قضايی ، از کار بر کنار شده بود ، در خانه اش به او حمله کردند. او را کور کردند و بی آن که ملاحظه ی سن و سالش را بکنند ، دنده هايش را شکستند، [ که ] بعد در بيمارستان بر اثر جراحات وارده درگذشت . مهاجمان مجازات نشدند ، هرچند رژيم [ شاه ] از هويت آنان به خوبی مطلع بود. آقای ميرفطروس، بخشی از کتاب ( صفحات ۹۳تا ۱۱۵ ) را ، به خليل ملکی اختصاص می دهد. ، تا در فرصت به دست آمده ، هم « تبليغ تاريخی » کند و هم با چوب زدن به مُرده ی آل احمد ، همچنان بر طبل « کی بود، کی بود ، من نبودم » بکوبد . ببينيم ، چه گونه : خليل ملکی : « آل احمد که از َمَرده ( مريدان ) خاص خمينی شده بود، امسال به مکه مشرف شد . اوضاع آن جا او را از پاره ای مسائل به کلی مشمئز کرده . اين مسافرت در حقيقت ( برای او ) شفابخش بود. » پايان نقل قول ( ۲۱) گمان نمی کنم هوش زيادی لازم باشد ، تا دريابيم که آقای ميرفطروس ، با حذف عبارت ِ ( « اوضاع آن جا او را ، از پاره ای مسائل به کلی مشمئز کرده » ) از نامه ی خليل ملکی ، چه گونه داوری ملکی ( در مورد آل احمد ) را ، « وارونه » و ( از اين رهگذر ) مصادره ی به مطلوب می کند. ناگفته پيداست که آل احمد و آرا و عقايدش را می توان نقد کرد . اما ، جعل سند ( به منظور تخريب ديگری ) نامش بررسی تاريخی نيست. ـــــــــــــــــــــــ نمونه ای از «تبليغ تاريخی» آقای ميرفطروس: آقای ميرفطروس می کوشد، خليل ملکی را به عنوان باورمند به « اصلاحات ارضی واجتماعی » محمد رضا شاه و مبلغ آن ، به خواننده معرفی کند . از جمله ، در صفحه ی ۱۰۴ کتابش ( از قول خليل ملکی ) می نويسد . ملکی : «هرچند که بارها نوشته ام ، باز تکرارمی کنم که تئوری اجتماعی شاه ِ ايران راجع به تحول ، مترقی است.هرچند کافی نيست . اگر مجريان و طراحان برنامه ی تحول، ايمان به آن ندارند. مسئله ای است جداگانه . به خصوص ملی کردن آب ، همواره يکی از هدف های ما بوده است "» . پايان نقل قول گرچه ، اين عبارت از خليل ملکی است . اما، حکايت از قرار ِ ديگر است و آقای ميرفطروس ، در اين جا هم تحريف ِ تاريخ می کند . به رغم اين ، آقای محقق تاريخ ، هيچ به روی خود نمی آورد و ( در ادامه ی « تبليغات تاريخی » پيشين اش ) اين « گفته » ی ملکی را هم ، به عنوان نشانه ای از اعتقاد ِ او به شاه و « اصلاحات » اش می گيرد . « البته انقلاب شاه و ملت شايد يکی از موجبات اين اوضاع باشد . نمی دانم که شما [ امير پيشداد ] به اهميت اين انقلاب سفيد آگاهيد ؟» (۲۴ ) ملکی ، سپس کاغذ را ، به انداره چند سطر خالی می گذارد و نامه را ( به صورت متعارف ) ادامه می دهد. ملکی : « روزی که سالگرد مصدق بود ، سازمان امنيت ، به خلاف تمايلات شاهانه ، جلو مردم را می گرفت ، تا به آن جا [ احمد آباد ] نروند و هزاران تمهيد و تصادف و تظاهرات پيش آمد... » ( ۲۵ ) واقعيت آن است که ، ملکی ( که تازه از زندان آزاد شده بود ) همواره « ساواک» را بالای سر خود می ديد . از اين رو، در نامه هايی که برای دوستانش می فرستاد ، خود سانسوری می کرد و ( حتی در صورت يافتن وسيله ی مطمئن ، برای ارسال نامه ) جوانب امنيتی کار را کاملأ در نظر می گرفت . اين معنی را ، در نامه ی تاريخ ِ ۲۱ فروردين ۱۳۴۶ ملکی ( به امير پيشداد ) آشکارا می توان ديد : ملکی : « سرنوشت ما چنين است که يا از نوشتن مطلب خود داری کرده ودائمأ خود را سانسور می کنيم و يا ، در صورتی که به مناسبت ايمنی که مثلأ در اين مورد [در مورد نوشتن اين نامه ] حس می کنيم ، بايد با عجله و با سرعت بنويسم که [ نامه ] بيشتر از چند ساعت ... در خانه باقی نماند، زيرا هنوز هم پيوسته ما در انتظار بازرسی و تفتيش عقايد ِ کتب ونوشته ها هستيم » . ( ۲۶ ) از آقای ميرفطروس (که آگاهانه و عامدانه، تصويری وارونه از ملکی به دست می دهد و او را موافق و مبلغ ِ «اصلاحات» شاه جا می زند) می پرسم : Copyright: gooya.com 2016
|