چهارشنبه 11 شهریور 1388   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

ديدار خانواده يکی از شهدای حوادث اخير با کروبی به منظور شرح ماجرای کشته شدن، سحام نيوز

سحام‌نيوز: محمود رئيسی‌نجفی، يکی ديگر از شهدايی است که در حوادث پس از انتخابات ۲۲ خرداد در ميدان آزادی تهران مورد ضرب و شتم واقع شد و به شهادت رسيد.
شايان ذکر است که نام اين شهيد تا کنون در زمره شهدا اعلام نشده است.
اين خبر حاکی است:همسر مرحوم نجفی در خصوص چگونگی فوت همسرش گفت: «شغل ايشان کارگری بود. آقای نجفی، ام‌ دی ‌اف‌ کار بود. معمولا هر روز ساعت ۶ صبح برای کار می‌رفت و اوايل شب به خانه بر می‌گشت. روز ۲۵‌خرداد تا ساعت ۵/۱۰ شب ايشان به خانه نيامدند و ما نگران بوديم. حدود ساعت ۵/۱۰ زنگ در به صدا درآمد. با توجه به اين که آقای نجفی، کليد داشت فکر کردم که غريبه است، از آيفون پرسيدم کيست؟ صدای همسرم را شنيدم و متوجه شدم که آقای نجفی است. گفت با توجه به مشکلی که برای او پيش آمده، نمی‌تواند در را باز کند!



تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


نگران شدم و به سرعت پايين رفتم و در را باز کردم. ديدم که اوضاع ايشان بسيار بد و نابسامان و بدنشان زخمی و خون‌آلود است و نمی‌تواند سرپا بايستد. به او کمک کردم که به داخل بيايد. بدن او زخمی، ورم‌کرده، خونين و به شدت آسيب ديده بود. بعد از پرس و جو از وی، آقای نجفی گفت: بعد از پايان کار، من از طرف ميدان آزادی به خانه می‌آمدم که ديدم مردم در حال فرار هستند و عده‌ای هم آنان را تعقيب می‌کنند. متوجه شدم که عده‌ای مسلح و باتوم به دست مردم را می‌زنند و فراريان را تعقيب می‌کنند. من از ماجرا بی‌خبر بودم و اصلا نمی‌دانستم که چرا اين نيروها مردم را تعقيب می‌کنند و می‌زنند. من راه خود را می‌رفتم که اين نيروها مرا گرفتند و با باتوم و مشت و لگد به شدت مورد ضرب و جرح قرار دادند. هر قدر هم به آنان گفتم که من از سر کار دارم بر می‌گردم و اصلا نمی‌دانم که چه خبر است، اعتنا نکردند و مفصل مرا کتک زدند. به قدری با باتوم و مشت و لگد مرا زدند که بی‌حال شدم و از هوش رفتم. وقتی به هوش آمدم متوجه شدم که در داخل يک اتومبيل در حال حرکت هستم. تلاش کردم که با دست‌هايم موقعيت اطرافم را بفهمم. متوجه شدم که چند نفر ديگر نيز در وضعيت من هستند و گويی آنان مرده و يا بی‌هوش هستند و مرا روی آن‌ها انداخته‌اند. با دستم به کف وديواره ی اتاق ماشين کوبيدم و سر و صدا کردم. نيروهايی که ماشين را هدايت می‌کردند، وقتی متوجه شدند که من زنده هستم و سر و صدا می‌کنم ماشين را نگه داشتند و در را باز کردند. من با التماس به آنان گفتم که من زن و بچه دارم و از سرکار می‌آمدم و اصلا نمی‌دانم که چرا اين بلا به سر من آمده است. ظاهرا يکی از آنان دلش سوخت و آمد و مرا کشيد و بيرون انداخت. من مطلقا نای ايستادن و حرکت کردن را نداشتم. با سر و صدا و حرکت دست از کسانی که از آن‌جا عبور می‌کردند، کمک خواستم. بعد از مدتی دو سه نفر جمع شدند. از آن‌ها پرسيدم که اين‌جا کجاست، گفتند: اين‌جا حکيميه است. من برای آنان موقعيت خود را توضيح دادم و از آنان کمک خواستم و گفتم که يک ماشين بگيرند تا مرا به منزل برساند. مردم برای من ماشين گرفتند و اين ماشين مرا به خانه رساند.»
خديجه حيدری افزود: «مرحوم آقای نجفی حدود ۱۳‌روز زنده بود، بدنش زخمی و پاهای او به شدت باد کرده و دستش هم فلج شده بود. شکمش هم به شدت ورم کرده بود. ما به شدت می‌ترسيديم که او را به بيمارستان ببريم و بستری کنيم. می‌ترسيديم که با توجه به وضعيت موجود برای خانواده ما مشکل ايجاد کنند. تا اين که روز به روز حال همسرم بدتر شد. روز ششم تيرماه پدر شوهرم آمد و تصميم گرفتيم که با کمک او همسرم را به بيمارستان طرفه ببريم. در بيمارستان طرفه، پزشک مربوطه گفت: با توجه به اين که الآن امکان بستری کردن وی وجود ندارد، او را ببريد و فردا صبح بياوريد تا او را بستری کنيم. همسرم شب خوابيد و صبح که می‌خواستيم او را به بيمارستان ببريم، هرچه او را صدا کرديم ديديم جواب نمی‌دهد.»
آقاجان رئيس‌نجفی، پدر مرحوم نجفی در ادامه ‌گفت: «البته بدن او تا آن لحظه گرم بود. به اورژانس زنگ زديم، آمدند و گفتند متأسفانه فوت کرده است. گفتند به ۱۱۰ زنگ بزنيد. يک سرباز آمد و تا ساعت ۱ بعد از ظهر طول کشيد. جنازه را به پزشکی قانونی کهريزک بردند. ما هم شديدا می‌ترسيديم که اين موضوع موجب دردسری برای خانواده بشود. فردا به آن‌جا رفتيم و جنازه را ندادند و گفتند: بايد از نيروی انتظامی نامه بياوريد. به نيروی انتظامی رفتيم و يک مأمور دادند و همراه وی پرونده را در ميدان انقلاب به شعبه ۷ برديم. با توجه به اين که ما برای تشييع جنازه و مجلس ترحيم اطلاعيه‌ داده بوديم و ميهمان‌ها به بهشت‌زهرا آمده بودند، از آن‌ها خواهش کردم که کار ما را زود راه بياندازند. گفتند: همان که تير خورده را می‌گوييد. ظاهرا ما از تير خوردن او مطلع نبوديم. بعد از اين که از من تعهد گرفتند که ما حق شکايت از کسی را نداريم، نامه‌ای دربسته را به ما دادند و ما به پزشکی قانونی کهريزک رفتيم. نامه را داديم. گفتند: کجای ايشان تير خورده؟ گفتيم نمی‌دانيم؟ گفتند در نامه اين‌طوری نوشته است. هر کاری کرديم باز هم جنازه را ندادند و ما به بهشت زهرا رفتيم و ميهمان‌ها را به رستوران برديم و از آن‌جا قبل از اين که جنازه را دفن کنيم به مجلس ترحيم رفتيم.
پدر مرحوم نجفی در ادامه گفت: فردا دوباره رفتيم و گفتند: تشخيص هويت نشده، دوباره جنازه را به پارک‌شهر بردند و بعد از تشخيص هويت گفتند: تشخيص اسلحه‌شناسی نشده و بايد انجام شود، باز هم جنازه را ندادند.»
پدر مرحوم نجفی افزود: «فردا با يک مأمور به پزشکی قانونی کهريزک رفتيم و ساعت ۱ بعد از ظهر جنازه را به ما تحويل دادند و ما آن را به بهشت‌زهرا برديم و دفن کرديم و چون می‌ترسيديم که برای اعضای خانواده مشکلی ايجاد شود، در اطلاعيه مجلس ترحيم از چگونگی فوت پسرم چيزی نگفتيم. الآن هم اين ترس را داريم.»
پدر مرحوم نجفی در پايان خطاب به مهدی کروبی گفت: «بعد از اين که متوجه شديم جناب‌عالی پيگير مسائل مربوط به کشته‌شدگان و آسيب ديدگان حوادث بعد از انتخابات هستيد، دلگرم شديم و به خدمتتان آمديم تا اجازه ندهيد خون فرزند ما پای‌مال شود.»
در ادامه، آيت‌الله مهدی کروبی ضمن عرض تسليت به خانواده مرحوم محمود رئيسی‌نجفی و آرزوی غفران الهی برای آن مرحوم گفت: «متأسفانه در حوادث دردناک پس از انتخابات، تعدادی از هم‌وطنان و فرزندان عزيز ما به‌ناحق مورد ضرب و شتم قرار گرفتند و برخی از آنان همانند مرحوم محمود رئيسی‌نجفی در اثر اين تعديات جان خود را از دست دادند و خانواده خود و ملت ايران را داغدار کردند.»
کروبی در ادامه با اشاره به اهميت جان انسان گفت: «در قرآن کريم قتل به‌ناحق يک انسان، معادل قتل همه انسان‌های روی زمين قلمداد شده است؛ زيرا وقتی يک انسان مظلومانه و به‌‌ناحق کشته می‌شود، در حقيقت زمينه قتل به‌ناحق ساير انسان‌ها نيز فراهم می‌آيد.»
دبيرکل حزب اعتماد ملی با اشاره به ضرورت اهتمام مسؤولان به جبران خسارت‌های وارده گفت: «علی‌(ع) وقتی می‌شنود که جواهرات يک زن يهودی که در سايه حکومت او زندگی می‌کند، به غارت رفته است به مسجد می‌آيد و در حالی که ناله او بلند است، فرياد بر می‌آورد که اگر يک مسلمان با شنيدن چنين ظلمی از شدت ناراحتی بميرد، شايسته است و جای هيچ‌گونه ملامتی برای او نيست.»
کروبی افزود: «يقينا جان انسان‌ها و جوانان رشيد و مسلمانی که در اين حوادث، بی‌گناه کشته شدند، بسيار ارزشمندتر از جواهرات يک زن يهودی است و مسؤولان کشور مکلفند که بدون هيچ مجامله و پرده‌پوشی، پاسخگوی اين جنايات باشند و متجاوزان به جان، مال و عرض مردم را به سزای اعمالشان برسانند تا التيامی بر دردهای خانواده‌های داغديده و ملت بزرگوار ايران باشد.»
کروبی در پايان ضمن توصيه خانواده مرحوم محمود رئيسی‌نجفی به صبر جميل، گفت: «من نيز نهايت تلاش خود را می‌کنم که از همه خانواده‌های داغدار از جمله خانواده مرحوم رئيسی‌نجفی، حمايت کنم و در راستای احقاق حق آنان بکوشم.»
لازم به ذکر است علاوه بر پدر،ُ پدر زن و همسر مرحوم محمود رپيسی نجفی آقای رحمت الله بيگدلی عضو شورای مرکزی حزب اعتماد ملی نيز در اين جلسه حضور داشتند.


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016