جمعه 17 مهر 1388   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

شفتالو، بررسی مساله تجاوز جنسی در آينه خاطرات، فريدون احمدی

Fereydoon-Ahmadi2 .gif
اين پديده از کجا و از چه فرهنگی ريشه گرفته است؟ يک پديده آخوندی - اسلامی است؟ ناشی از حاکم شدن فرهنگ اقشار انگلی و حاشيه نشينان جامعه است؟ واکنش گروه های عقب مانده و محروم است در برابر حضور اجتماعی و فرهنگی اقشار متوسط و مدرن؟ کام جويی تجاوزگرانه جنسی است؟ و يا

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


تجاوزات جنسی اخير در بازداشتگاه های جمهوری اسلامی اين پرسش را وسيعا برانگيخت که چرا اين شکل شکنجه و مجازات و به قول عاملان، "روکم کنی"، بدين سان رواج يافت؟ گستردگی و تداوم اين تجاوزات و اينکه تمام دستگاه قدرت، از ارگانهای امنيتی و تبليغی گرفته تا قضايی و نهادهای وابسته به رهبری و انتظامی و مجلس و ... در خدمت پوشاندن اين جنايات و در پناه ماندن عاملين و آمرين، قرار گرفتند، آشکار کرد که اين جنايات را بايد در کارنامه دولت کودتا و حکومت اسلامی منظور کرد. بالاترين مقامات تصميم گيرنده در اين رويکرد و حداقل در مباشرت در اختفاء تجاوزات و سوزاندن قربانی و آثار و شواهد جرم نفش داشته اند. تجاوزگر و گناهکار اصلی را بايد رهبر و رهبران نظام دانست. پرسش اين است که چه عواملی باعث می شود که تجاوز جنسی به دختران و پسران اين مرز و بوم، به عنوان يک واقعيت پذيرفته می شود، اين پذيرش به سطح يک تصميم حکومتی فرامی رويد و بالاترين مقامات روحانی- نظامی در قبال اين موضوع همچون يک "يد واحده" عمل می کنند.
اين پديده از کجا و از چه فرهنگی نشات گرفته است؟ آيا يک پديده آخوندی- اسلامی است؟ آيا به جغرافيای فرهنگی مربوط می شود وامری ويژه خطه فرهنگی ماست؟ مردسالاری و سلطه طلبی مردانه در آن، چه جايگاهی دارد؟ آيا ناشی ازحاکم شدن فرهنگ اقشار انگلی و اخلاقيات ريشه گرفته از حاشيه نشينان جامعه و مطرودان است که پس از انقلاب در ارگانهای امنيتی و انتظامی ريشه دواند؟ همان اقشاری که بويژه اکنون با دست های گشاده، در سيمای نظاميان و امنيتی ها اداره کشور را در چنبره خود گرفته اند؟ آيا برزمينه نارسايی های موجود، واکنش گروهی از عقب مانده ترين و محروم ترين افراد است در برابر حضور اجتماعی و فرهنگی اقشار متوسط و مدرن؟ تا چه حد کام جويی تجاوزگرانه جنسی دخالت دارد و تا کجا گستاخی و پرخاشگری بازجويانه و شکنجه گرانه که تجلی آن را حتا در سياست های کلان کشور نيز شاهد هستيم نقش بازی می کند؟ نقش عقده ها و تمايلات جنسی بيمارگونه سرکوب شده و در عين حال پرورش يافته در سايه مذهب وسنت و انباشته شده طی قرون و اعصار که پس از انقلاب اسلامی امکان بروز و برآمد يافت چيست؟
همه اين ها، موارد و مسائلی اند که شايد هرکدام بخشی از پاسخ به پرسش منشا و علل وقوع تجاوزات جنسی اخيررا تشکيل دهند و ما با پاسخ واحدی سروکار نداشته باشيم. شايد همچون ساختار سياسی حاکم که اکنون در چهره ولايت و روحانيت متکی بر نظامی- امنيتی ها تجلی يافته و به نوعی خصلت دو پايه گرفته است، اين مسائل هم ريشه ای دوگانه وچندگانه دارند. به هر حال پاسخ همه جانبه و مدلل به پرسش طرح شده نياز به تحقيقی جامعه شناسانه، ژرف و متکی بر داده های مشخص دارد که بر عهده کارشناسان امر است. از زمان وقوع اين رويدادهای اسفبار همواره به اين مساله و ريشه های آن انديشيده و به خوانده ها و ديده ها وخاطرات خود مراجعه کرده ام. از مشاهدات مستقيم خود از رفتار چند آخوند خاطراتی را به ياد آوردم که بازگويی آن ها را خالی از فايده نمی بينم و تصور می کنم می تواند در زمينه مورد بحث مفيد واقع شود. در زير چهار خاطره را با هم مرور می کنيم.

بهره برداری
سال ۱۳۵۰ زندان موقت شهربانی که به دليل شکل مدور آن، فلکه نيز خوانده می شد. در "بند" زندانيان عادی(غير سياسی) اين زندان، که دو سال بعد به زندان کميته(کميته مشترک ضد خرابکاری) تبديل شد، آخوندی بود به نام آل اسحاق. او سردفتر محضر اسناد رسمی بود وبه دليل ثبت غيرقانونی عقد دختری خردسال (۱۴ ساله)، به زندان افتاده بود. آل اسحاق از مسولين زندان درخواست کرده بود که به بند زندانيان سياسی منتقل شود. درخواست او پذيرفته شد و او تنها آخوند آن بند و اولين تجربه بسياری از ما از مشاهده نزديک يک آخوند و زندگی اجباری درمحدوده زندان با او بود. بزرگترين ناراحتی آل اسحاق که مرتب نيز بيان می کرد اين بود که قبل از"بهره برداری" ازهمسر سومش که ۱۷ ساله بود، دستگير شده است. واژه بهره برداری به نام وی ثبت شد. او از اينکه زودتر لباس آخوندی را در نياورده نيز ابراز تاسف می کرد و می گفت ديگر اين لباس فايده و آينده ای ندارد. طرف صحبت هميشگی آل اسحاق فردی بود که مدتی در آلمان زندگی کرده بود. نام و اتهامش خاطرم نيست. آن شخص از "زن هانس خياط" برای آل اسحاق می گفت وآل اسحاق ازماجراهايش به هنگام طلبگی در عراق و اينکه مثلا برای جلب توجه زنان با ديگر "رفقای طلبه" لخت مادرزاد در رودخانه شنا می کردند. تداوم اين گفتگو ها ديگر آزار دهنده شد به طوری که زنده ياد رضی تابان نيمه شوخی نيمه جدی و به عنوان اخطار در چای آل اسحاق، اندکی پودر رختشويی ريخت. تا مدتی دل پيچه وشکم روش اوموضوع را عوض کرد. آل اسحاق به هنگام آزادی با التماس از زندانيان سياسی درخواست کرد، همانگونه که موقع انتقال ديگرزندانيان سياسی، باآهنگی خاص دست زده می شد و سرود خوانده می شد، برای او هم دست به زنند. گروهی از دانشجويان نيز برای اودست می زدند و به جای سرود، دم گرفته بودند: "آل اسحاق آزاده، امشب تا صبح داماده". نمی دانم پس از انقلاب، در حکومت آخوندی آو چکاره شد اما مطمئنم به خاطر اين"ايام محبس"، کارنامه درخشانی از "مبارزات سياسی"، برای خود ساخته است.

گوينده اخبار تلويزيون
در سال ۱۳۵۳ درراهروهای بندهای ۲ و ۳ زندان قصر که به زندانيان سياسی "زير دادگاه" اختصاص داشت، تخت های سه طبقه ای قرار داده شده بود. در طبقه سوم تختی که درست مقابل تلويزيون بند قرار داشت طلبه ای می خوابيد. معروف بود که او تعداد زيادی لباس زير دارد. هرروز اورا می ديديم که در حال شستن اين لباس هاست و دائما شورتی در دست در تقلای آويزان کردن آن بر بلندترين شاخه در دسترس تنها درخت حياط است. او جزو گروهی بود که سخت تلاش می کردند لباسشان بالاتراز ديگر لباس ها آويزان شود تا "ترشحی" بر آن نيفتد و "نجس" نشود. آنها درخت حياط بند را به شبحی سفيد پوش تبديل کرده بودند.
با زنده ياد حميد منتظری بودم. حميد ازآن طلبه پرسيد ماجرای لباس شستن هر روزه و چند بار در روز توچيست؟ گفت شما اين زن گوينده اخبار تلويزيون را می بينيد تحريک نمی شويد؟ در پاسخ به نگاه متعجب ما که اين ديگر چه
جانور بيماری است گفت: "يا دروغ می گوئيد، يا مرد نيستيد."
چند روز پيش اظهار نظری می خواندم از سردار مسعود قاسمی از فرماندهان سپاه و ازمسئولان سرکوب های اخير. در "سلام نيوز" آمده بود:
"اين سردار دفاع مقدس که در جمع بسيجيان دانشگاه امام صادق سخن می گفت با انتقاد از فضای فرهنگی کشور گفت: آدم وقتی برنامه های راديو جوان را گوش می دهد، غسل واجب می شود و اگر از شنيدن آنها طوری اش نشود، مريض است" (۱)
با خود انديشيدم اگر آن آخوند بيماراز ديدن چهره يک خانم گوينده اخبار تحريک می شد، اين سردار فرمانده سپاه که ديگر از شنيدن صدا، "غسل واجب" ميشود. بر کشور ما و در زندان ها، چنين جانوران و بيماران جنسی ای حکم ميرانند. بر صفات اين حکومت، جهل و جنون و جنايت، جنابت را هم بايد افزود.

نماينده امام در ترکمن صحرا
در زندان سياسی شماره چهار قصر در سال ۱۳۵۴، آخوندی بود به نام شريعتی.
يکی از زندانيان، جوانی کم سن وسال، که در ارتباط با هواداران مجاهدين دستگير شده بود با چند تن از معتمدين غير مذهبی "کمون" مطرح کرد که شب، هنگام خواب، شريعتی کوشيده است به بدن او دست بکشد وهتک حرمت کند با اين محاسبه که او در هراس از آبرو ريزی چيزی نخواهد گفت. موضوع به هواداران مجاهدين اطلاع داده شد. شب بعد به هنگام اقدام به تکرارماجرا، به گونه ای که نگهبانان متوجه نشوند، کتک مفصلی به شريعتی زده شد. روز بعد تا ساعت ده صبح، شريعتی پتوئی بر سرش کشيده بود و عمدتا مذهبی های بند می آمدند و هريک از روی پتو لگدی نثار او می کردند. او از کمون اخراج شد. شريعتی بلافاصله بعد از انقلاب"نماينده امام" در منطقه حساس ترکمن صحرا شد که پس از افشاگری های "کانون سياسی فرهنگی خلق ترکمن" او را از آن سمت برداشتند و لابد ارتقاء درجه دادند.

شفتالو
اين ماجرا را از زنده ياد احمد ثقلينی که در جريان اعدام های سال ۶۷ جان باخت، شنيدم و مربوط به سال ۵۵ است. در همان بندهای ۲ و۳ زندان قصر که توصيف آن آمد، و روی همان تخت های سه طبقه، آخوندی به طلبه ای جوان درس می داد که: روزی باغبانی به حضور حضرت محمد رسيد و گفت يا رسول الله سوالی دارم. من باغبانم. همان طور که ميوه باغ متعلق به باغبان است، دختری دارم مانند شفتالو. اين ميوه نيز به من می رسد و من بايد بتوانم از او متمتع شوم. آن آخوند واژه شفتالو را آنچنان هيجان زده و شيفته وار و پرآب(شايد مانند هلوی احمدی نژاد) ادا کرده بود که احمد ثقلينی و يکی ديگر که در تخت مجاور کتاب می خواندند، با صدای بلند به خنده می افتند. آخوند مزبورکه متوجه می شود سخنانش شنيده می شود، دنباله ماجرا را تعريف نمی کند. احمد ناراحت بود که جواب محمد را نشنيده است اما از آن پس اين آخوند در زندان به نام شفتالو خوانده می شد.
پس از انقلاب شفتالو رئيس سياسی عقيدتی ژاندارمری کل کشور شد. از ماجراهای بعدی شفتالو از جمله اين بود که دو روز پس از آنکه در خانه ای به شام ميهمان بود، خواهر زاده صاحب خانه را که نزد دائيش بزرگ شده بود بدون حتا اطلاع سرپرستش با چندين ماشين و ده ها مامور مسلح، ربود و باخود برد.
موارد و رخداده هايی از اين دست در هر جامعه ای ممکن است پيش آيد اما فاجعه زمانی است که آن بيماران جنسی و صاحبان فرهنگ شفتالويی و "بهره برداری" و "جنابت" بر سرنوشت کشور و جوانان آن حاکم شوند. مشکل اين است که شفتالوها و شريعتی ها و سردار قاسمی ها اينک بر ايران ما فرمان می رانند.

۱۶ مهر ۸۸
۸ اکتبر ۲۰۰۹

ـــــــــــــــــــــ
(۱)سخنرانی اين سردار سپاه را دراين آدرس می توانيد بخوانيد
http://www.persiauk.com/article.php?id=42195


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016