دوشنبه 23 فروردین 1389   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

حذف نيروهای سکولار از نقاط ضعف اصلاح طلبان است، گفت‌وگوی "ندای آزادی" با مهرداد درويش‌پور

ندای آزادی در ادامه بحث بررسی مسائل انتخاباتی در ايران مصاحبه ای با "مهرداد درويش پور" جامعه شناس و استاد دانشگاه و عضو جنبش جمهوری خواهان دمکرات و لائيک ايران انجام داده است.

اين جامعه شناس به تحليل نقاط قوت و ضعف جنبش جمهوری خواهان دمکرات و لائيک در مواجه با جنبش اخير مردم ايران پرداخته و همچنين نقاط مشترک و اختلاف با اصلاح طلبان را بر شمرده است.

آيا رهبری جنبش اخير در ايران را موسوی و کروبی بر عهده گرفته اند يا اينکه تعريف ديگری از رهبری در اين جنبش وجود دارد؟



تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


به اعتقاد من جنبش سبز متکثر، پرولاريستی وچند صدايی است. در اين جنبش هم نيروهايی که طرفداران اصلاحات در چارچوب قانون اساسی هستند حضور دارند و هم کسانی که اصولا با نظام دينی در جامعه ايران مخالف هستند. درست است که اين جنبش در پی کودتای انتخاباتی شکل گرفت و اعتراض به تقلب انتخاباتی بود اما شعار "رای من کجاست" فقط محدود به دامنه تقلب در انتخابات نيست. شعار رای من کجاست در يک مفهوم وسيع تر يعنی حقوق شهروندی مطرح می شود. در نظامی که مبتنی بر تبعيض، حذف ديگری، تقلب، استبداد سياسی و استبداد دينی باشد، شانسی برای محاسبه رای شهروندان وجود ندارد بنابر اين نفس اينکه اين جنبش با شعار رای من کجاست يک خودآگاهی شهروندی بوجود آورده يک گام جدی و رو به جلويی است که اين جنبش همگانی سبز در آن حضور پيدا کرده است.
پايه و اساس اين جنبش در مخالفت با دولت کودتا و اقتدار ولايت فقيه و همچنين اعتراض به تقلب انتخاباتی و دفاع از حق رای شهروندی شکل گرفته است اما بايد گفت اين جنبش يک روزه زائيده نشده و تداومی از ۳۰ سال پيکار عليه استبداد دينی حاکم در ايران است. در عين حال با توجه به اينکه اين جنبش درپی کودتای انتخاباتی صورت گرفته، روشن است که حضور نيروی های اصلاح طلب دينی که در يک دوره تاريخی به حاشيه رانده شده بودند افزايش پيدا کرده است. اصلاح طلبان عملا با پيوستن به جنبش تحول طلبی در راس اين جنبش قرار گرفته اند.اصلاح طلبان که در گذشته به چانه زنی از بالا و شرکت در انتخابات نظر داشتند با توجه به اينکه جنبش سبز يک نوع نافرمانی مدنی و تحول خواه است، خود مجبور شدند در اين جنبش حضور پيدا کنند.عملا معنی آن اين است که اصلاح طلبان دينی به جنبش تحول خواه پيوستند. به عبارت ديگر با پايان يافتن پروژه اصلاحات، اصلاح طلبان دينی موضوعيت پيدا کردند. آنها بخشی از اين جنبش هستند و سعی می کنند اين جنبش را در چارچوب اصلاحات دينی خلاصه کنند.اما آيا اينکار بخاطر عقيده آنهاست؟! آيا فکر می کنند اگر اين نظام زير سوال برود خود فاقد موضوعيت می شوند؟! آيا بخاطر سرکوب سياسی است و می خواهند مردم هزينه کم بپردازند به همين جهت نمی خواهند شعارهای ساختار شکن بدهند؟ ما نه در پس ذهن آنها هستيم و نه در سياست بر اين مبنا قضاوت می شود. يک واقعيت اين است که اصلاح طلبان دينی در اين جنبش نقش بسيار مهمی هم دارند و سپر بلايی هستند که قدرت سرکوب اين جنبش توسط حضور آنها کم می شود به همين دليل حضور آنها مثبت است.اما اين نقش تا جايی که تلاش می کنند نيروهای سکولار و ساختار شکن را حذف کنند منفی می شود. اين جنبش چند صدايی عملا نشان داده، گر چه موسوی و کروبی را به عنوان نمادهايی در اين جنبش ارج می نهد اما خود را به اينها تقليل نمی دهد و در بسياری از تظاهرات ها شعارهايی داده شده که مورد نظر کروبی و موسوی نبوده است.خصلت افقی، چند صدايی و پرولاريستی اين جنبش امکان اين را که موسوی و کروبی مثل دوران انقلاب ۵۷ رهبران کاريزماتيک و فرهمند جنبش شوند، منتفی کرده است. نه توده خودسپاری می کند و نه اينها قادر به اتوريته کاريزماتيک نوع خمينی هستند و اصلا زبان دمکراتيک جنبش اين اجازه را نمی دهد.

اين جنبش رهبری دارد يا خير؟
می توانم بگويم هم خير و هم آری. آری به اين دليل که اين افراد نقش نمادين دارند و نه به اين معنی که اين جنبش چند صدايی است و گرايش سکولار طبيعتا خود را در موسوی پيدا نمی کند.

جنبش جمهوری خواهان دمکرات و لائيک چه رابطه ای می تواند با جنبش برقرار کند؟
ما از دو نقطه قدرت برخورداريم که جنبش می تواند نقش ما را برجسته کند و از يک ضعف که می تواند ما را به حاشيه براند. در جامعه ايران حتی اصلاح طلبان می گويند می خواهيم از جمهوريت نظام دفاع کنيم و اسلاميت آنرا به عقب برانيم يا دستگاههای ايدئولوژيک و استبداد دينی را به عقب برانيم بنابراين خود اينکه قرار باشد جمهوريت نظام در اذهان عمومی جنبه برجسته تری پيدا کند، نزديک شدن به يکی از مطالبات ما يعنی جمهوری است اين به اين معنی نيست که اصلاح طلبان دينی همان برداشتی را دارند که ما از جمهوری داريم. جمهوری ما خصلت انتخاباتی دارد و برپايه اقتدار موروثی و ايدئولوژيک و دينی استوار نيست. طبيعتا کسانی که می خواهند در چارچوب نظام دينی جمهوری را توسعه دهند با ما در تضاد می افتند اما نفس برجسته شدن ايده جمهوری زمينه رشد اجتماعی ما را فراهم کرده است. به گمان ما در اين جنبش سبز بين بدنه و رهبری نمادين آن شکاف جدی وجود دارد. بدنه سکولار است و از استبداد دينی به تنگ آمده است.
غايت آرزوهای جنبش موسوی و کروبی نيست بنابراين خواست جدايی دين از دولت به يک تب جدی جامعه تبديل شده و اين برای ما که اتفاقا پافشاری کرديم از جدايی دين و دولت نوعی زمينه رشد اجتماعی فراهم شود اتفاق بزرگی است. ما به عنوان نيروی تحول طلب و جمهوری خواه و طرفدار جدايی دين از دولت زمينه های اجتماعی شدن را به دست آورده ايم و اگر بتوانيم به گونه ای در خور با اين جنبش برخورد کنيم حضور خيلی قدرتمند خواهيم داشت اما چه چيزی مانع از آن است که بتوانيم در پيوند خود با جنبش سبز حضور موثرتری پيدا کنيم؟ به نظرم دو مانع نقش ايفا می کند که يکی جدايی داخل و خارج کشور است. ما بخش عمده نيروهايمان در خارج کشور است و بنابراين از امکان يک ارتباط ارگانيک با داخل کشور به دلايل شرايط استبداد سياسی محروم هستيم. ديگر اينکه بر اساس اين واقعيت که ما در خارج از کشور شکل گرفته ايم، هنوز ممکن است از يک ذهنيت تبعيدی رنج ببريم که نگاهی ملموس با جنبش واقعی و دشواری ها و فراز و نشيب هايش نداشته باشيم و اين مساله می تواند ما را به يک نوع آرمانگرايی عبارت پردازانه تقليل دهد و ما را از جنس گروههای ديگر اپوزسيون کند، همچنانکه وقتی جنبش پيش رفت همه گروهها در حاشيه ماندند. به نظر من اين مشکل در ما وجود دارد و بايک وضعيت پارادوکس روبرو شديم. شعارهايی نظير "جمهوری ايرانی" و "جدايی دين از دولت" که از شعارهای ما بوده به شعارهای جنبش مبدل شده است. در شعار "جمهوری ايرانی" هم جمهوريت مطرح است و هم در برابر جمهوری اسلامی است بنابراين بحث جدايی دين از دولت را در خود مستتر دارد. دو خواسته از مطالبات کليدی ما در اين شعار مطرح است ولی ما به جای اينکه اجتماعی تر شويم به حاشيه رانده شده ايم .اين تناقض ناشی از چيست؟ به گمان من ما از به رسميت شناخته شدن در يک جمعيت متکثر هراس داريم، جنبشی که در آن اصلاح طلبان دينی هم حضور دارند و خود اين باعث می شود که نتوانيم آنطور که بايد و شايد در اين جنبش نقش ايفا کنيم. علاوه بر آن اصلاح طلبان دينی هم سعی می کنند گروههای سکولار را حذف کرده و از مشارکت آنان خودداری کنند. ما بايد در اين جنبش شرکت کنيم و بر مشارکت و حضور خود پافشاری کنيم و در عين حال نقاط اشتراک و تفاوت خود را با اصلاح طلبان دينی مشخص کنيم. نقطه اشتراک ما می تواند انتخابات آزاد باشد و نقطه اختلاف ما جدايی دين از دولت است. ما قطعا خواستار جدايی دين از دولت هستيم و اين خواستار سياسی را بايد انجام دهيم. يک انتخابات آزاد می تواند روشن کند که هر کدام از گروه بندی های اجتماعی چه وضعيتی در جامعه دارند و در رشد دمکراسی به گونه ای مسالمت آميز نقش بسيار موثر و کليدی خواهند داشت.


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016