گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
در همين زمينه
14 اردیبهشت» انتقادی بر ساختار تلويزيون بیبیسی فارسی (قسمت سوّم)، شاهين بوستانی6 اردیبهشت» انتقادی برساختار تلويزيون بیبیسی فارسی (قسمت دوّم)، شاهين بوستانی 30 فروردین» انتقادی بر ساختار تلويزيون بیبیسی فارسی (قسمت اوّل)، شاهين بوستانی
بخوانید!
9 بهمن » جزییات بیشتری از جلسه شورایعالی امنیت ملی برای بررسی دلایل درگذشت آیتالله هاشمی
9 بهمن » چه کسی دستور پلمپ دفاتر مشاوران آیتالله هاشمی رفسنجانی را صادر کرد؟
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! شاهين در اغماء (هفته اول)، بررسی هر از چندگاه برنامههای تلويزيون بیبیسی فارسی، شاهين بوستانی...بعد از چند دقيقه تماشای اين برنامه (پرگار)، ديدم نه، انگار يک اتفاقاتی دارد اينجا میافتد. من هرگز شبيه چنين برنامه استخوانداری، چه از نظر سبک و محتوا، از اين شبکه تلويزيونی نديدهبودم؛ برنامهای بسيار خوشساخت و پُرفکر است و از نظر استاندارد با بهترين برنامههای تلويزيون مادر قابل قياس میباشد(گزارش و تفسيرهای هر از چند گاه از برنامه های تلويزيون بی بی سی فارسی توسط يک قربانی سانحه مشکوک رانندگی که فعلأ در بيمارستانی در انگليس در اغماء بسر می برد.) همه چيز خيلی مبهم و تيره است. صداهايی گنگ از اعماق هفت آسمان در گوشم طنين می اندازند. صدای آقای سلطانپور از برنامه اخبار ۶۰ دقيقه بی بی سی است. از او خوشم می آيد. باز صداهای ديگر می آيد از توپ و تانک؛ تصاويری تار و غير قابل تشخيص از درگيری های خيابانی جمعه سياه سال ۵۷ ظاهر می شوند و من در يک کوچۀ بن بست گير کرده ام و از مردن می ترسم. صدای صادق صبا، که از يک مسابقه فوتبال در مادريد گزارش می دهد، تصاوير کشته شدن مردم در آن جمعه سياه را از ذهنم محو می کند. اين باور کردنی نيست. اندکی چشمانم را باز می کنم و روبروی خودم در اتاقی نيمه تاريک يک صفحه تلويزيونی می بينم که اخبار ورزشی تلويزيون بی بی سی فارسی را پخش می کند. آقای صادق صبا، مفسر مسائل داغ سياسی، دارد گزارش فوتبال می دهد! آيا او از مقام رياست تلويزيون بی بی سی فارسی عزل شده است؟ آيا او قربانی مقالات انتقادی اخير من در باره ساختار بی بی سی فارسی شده است تا برترک های عميق ساختار اين شبکه تلويزيونی ماله ای کشيده شود؟ اميدوارم که اينطور نباشد و قضيه اينجوری ماست مالی نشود. کسی هم اينجا نيست که به من بگويد که چه اتفاقی دارد در طبقات بالايی دستگاه قدرت ميدان آکسفورد لندن می افتد. البته من که اغمائی هستم اما بدون اينکه کسی متوجه شود هم می شنوم و هم می بينم. اصلأ چطور شد که به اين گوشه افتادم با يک صفحه تلويزيون در روبرويم که مدام برنامه های تلويزيون بی بی سی فارسی پخش می کند؟ باز به عالم اغمائی خود می روم؛ نور فلاش چراغ های يک ماشين که مرا در منطقه "همستد" لندن دنبال می کرد، باعث شد تا به ديوار "اسپنيارد کُرنر" بزنم. کاملأ شبيه تصادف مشکوک پرنسس دايانا در پاريس بود. قضيه از چند هفته قبل شروع شد که مقالات انتقادی من در گويا نيوز در چهار هفته متوالی منتشر شد. يواش يواش ديدم که کامپيوترم دارد بازی در می آورد.بنظر می رسيد که کسی يا تيمی سعی فراوان دارند که کامپيوترم را هک کنند تا اطلاتی در مورد من و ارتباطاتم بيابند. برای چه؟ اين را ديگر نمی فهميدم. فکر کردم که شايد يک بازی است و زياد جديش نگرفتم. به خودم گفتم که اشکالی ندارد؛ بگذار اين ها هم از اين راه به نان وآبی برسند. تا اينکه يک شب تا ساعت چهار صبح من و اين دوستان با يکديگر در اينترنت تانگو می رقصيديم. آنها هی می خواستند که ايميل های مرا دانلود کنند ومن هی رمز ورود به ايميلم را عوض می کردم. . آنها باز رمرز را بدست می آوردند ومن هم باز آن را عوض می کردم تا اينکه بعد از سه ساعت تانگوی تنگا تنگ آنها را ضربه فنی کردم و از ميدان بدر بردم. پيش خودم گفتم برای رفع خستگی بروم حوالی "همستد هيث" دوری بزنم؛ صبح زود قدم زدن در فضای باز و زيبای آن صفايی دارد و شب ها رانندگی در فضای آرام آن. منتهی نمی دانستم که همرقصان تانگويی، مرا دنبال خواهند کرد. و اين بود داستان فلاش چراغهای ماشين، تصادف من در "اسپنيارد کُرنر" و به اغماء رفتن من در يک بيمارستان گمنام با يک صفحه تلويزيون بی بی سی فارسی در روبرويم. دوستان خوبم اين تلويزيون را به بيمارستان آوردند چون می دانستند که چقدر به تلويزيون بی بی سی فارسی عشق می ورزم . فکر کردند که با شنيدن صداهای تازه از اين جعبه تلويزيونی شايد يواش يواش حالم خوب شود. ولی متأسفانه اين کانال توی انگليس هم گهگاه تصاويرش با پارازيت های رژيم ايران مختل می شود. اما اين قبلا خيلی هم اشکالی نداشت چرا که خيلی از برنامه ها واقعا مزخرفند. ولی در چند هفته اخير که برنامه هايش دارد تغييرات مثبتی می کند من از اين پارازيت ها خيلی عصبانی می شوم. البته اين عصبانيت با توجه به وضع جسمانی و روحی فعلی ام، اصلأ برايم خوب نيست. دوستان خوبم متوجه اين چندش ها روی صورتم شدند ودوباره رفتند و يک کامپيوتر آوردند. آنرا به تلويزيون وصل کردند که اگر پارازيت ها اختلالی در دريافت برنامه ها بوجود آوردند، از طريق اينترنت بتوانم برنامه ها را ببينم. البته پارازيت ها گاه بهانه خوبی هستند که چرت و پرت تماشا نکنم. اما اين در مورد برنامه سريال جديد پرگار که اولين برنامه آن روز دوشنبه ۱۳ ارديبهشت پخش شد صادق نيست. اولين برنامه سريال پرگار دريک فضای آرامش بخش نيمه تاريک روی مبلمان قرمز با يک بک گراند از رودخانه تيمز لندن در شب با ساختمان های معروفش برصفحه تلويزيون بی بی سی فارسی آب مطهر پاشيد. دو متخصص درباره يک موضوع مهم با هم بحث می کنند و دو تماشاچی با آنها جدل می کنند و آقای داريوش کريمی مجری برنامه سعی می کند که آرامش را برقرار کند. ايشان همان کسی نيست که چند ماه پيش گفته بود که تلويزيون برای سرگرمی ساخته شده؟ او را چه به اين بحث های جدی! شايد هم برای او اين يک تفنن است! موضوع برنامه اين هفته رابطه دين و جامعه است: " آيا جامعه مذهبی، جامعه ای اخلاقی تر است؟ نقش دين در تنظيم روابط اجتماعی چيست؟" دو متفکر يک طرف ( آقای فتاحی، نو انديش دينی، و آقای نيکفر، فيلسوف سکولار) و دو تماشاچی عادی، البته از نظر تهيه کنندگان برنامه، ( يکی دانشجو يی از دانشگاه شفيلد و ديگری فارغ التحصيل ادبيات در بريتانيا) در طرف ديگر نشسته اند و آقای داريوش کريمی مجری برنامه است. طراحی فوق العاده اين برنامه چه از نظر نور پردازی و دکور، با بک گرانده رودخانه تيمز در شب که با نور قرمز آذين شده بود و با حرکات موزون دوربين همگی با هم به فضای اين بحث جنجالی که فضای جامعۀ مسلمان زده مناطق خودمان است، آرامشی بخشيده و اين امکان را به تماشاچی می دهد تا در موردمطالب مورد بحث تامل کند. ريتم برنامه هم هوشيارانه انتخاب شده است؛ مکث هايی که اين امکان را به تماشاچيان می دهد که آنها نيز در ذهن خود به بحث و جدل بپردازند. من که در اغما هستم، زير چشمی تمام هوش و حواسم به تلويزيون است و اصلأ متوجه اين نشدم که دوستانم برای ديدار آمدند ورفتند. گهگاهی هم کلماتی می گفتند که کاملأ برايم نامفهوم بود. گاه دستم را هم می فشردند و بهم ديگر می گفتند که انگار حالش دارد بهتر می شود. آنها هم مثل من به تلويزيون زل زده بودند وباورشان نمی شد که چه چيزی دارد در اين شبکه اتفاق می افتد. آيا اين يک تجديد نظر جدی در اين شبکه است و يا فواران يک چاه نفتی که بزودی ته خواهد کشيد؟ زمان اين را نشان خواهد داد. در اينجا بايد يادآوری کنم که اگر قرار است در برنامه های تلويزيون بی بی سی فارسی تغييری جدی ايجاد شود اين تلويزيون بايد به طرف تهيه فيلم های مستقل شخصی سمت گيری کند واز برنامه های گزارش گونه، که می توان به جرأت گفت حدود ۹۰ در صد برنامه های تهيه شده در اين شبکه را پر کرده است، دوری کند. خطوط اين بهبودی در برنامه ها را در مقالاتم در چهار هفته گذشته بخصوص در هفته پيش ترسيم کردم. در حال حاضر اکثر فيلم های شخصی، و اگر نگويم همه، در برنامه آپارت متمرکز شده است که بابت آن تلويزيون بی بی سی فارسی غيرمنصفانه مبلغ بسيار نا چيزی به فيلمسازان آن می دهد که از آن به تفصيل در مقالات قبل گفتم و لزومی به تکرار دوباره آن در اينجا نمی بينم. فقط اميدوارم که مسئولين امر در اين مورد دست بعمل ترميمی سازنده بزنند. البته برنامه پر گار هم محتاج تغييراتی است. ولی قبل از اينکه به اين مسئله بپردازم بايد بگويم که اين برنامه مرا به ياد برنامه بسيار موفقی از کانال ۴ (C4)که يک کانال تلويزيونی تجارتی انگليس است می اندازد. و آن برنامه ای بنام " بعد از تاريکی After Dark " بود که معمولأ بعد از نيمه شب شروع می شد. گروهی متشکل از هفت يا هشت نفر از اشخاص نامی در حرفه های مختلف در اتاق نشيمنی گرد هم می آمدند و با هم گپ می زدند. برنامه هيچ محدوديت زمانی نداشت؛ اگر ۳ ساعت طول می کشيد برنامه ۳ ساعت بود. گاهی حتی تا ۶ صبح اين اشخاص با همديگر بحث می کردند. نتيجتأ هيچ شتابی نبود و محدوديتی برای کسی اعمال نمی شد. هر کسی هر حرفی که می خواست می زد وهيچ سانسوری هم وجود نداشت. حتی در يک برنامه، مرحوم اوليور ريد، هنرپيشه معروف انگليسی که سخت مست کرده بود هی به يک خانم فمينيست بند کرده بود وبعدش هم طرف رو گرفت ويک ماچ سينمايش کرد و همه شرکت کنندگان و تماشاچيان در بهت اين هنرپيشه را سرزنش کردند و اين آن حدی از آزادی بود که برنامه توانست به پيش ببرد و منتقدين و طرفداران خودش را جلب کند. البته نمی گويم که پرگار کپی آن برنامه موفق تلويزيونی است ولی بدون شک از سبک آن برنامه در نور پردازی در ايجاد فضای آرامش نمی تواند بی تاثير بوده باشد. اين موضوع را از اين جهت در اينجا مطرح کردم تا با قياس برنامه پرگار با يک برنامه نمونه در تاريخ تلويزيون انگليس، ضعف های برنامه پرگار را بيان کنم. در وب سايت برنامه پرگار آمده است: (اين برنامه را برای شمايی ميسازيم که ميگوييد برنامه "نوبت شما" جای صاحب نظران خالی است و برای شمايی ميسازيم که معتقديد جای مخاطبان در برنامه "صفحه دو" خالی است.) مشکلی که من در اينجا با آن مواجه هستم اين است که اين راه حل ابتدايی در مواجهه با انتقادات تماشاچيان، خود برنامه پرگار برنامه ای کم ارزشتر از آنی شده است که می توانست بشود. در فرم حاضر برنامه شبيه يک بحث بين شاگردان (پنل دو در سمت چپ) و اساتيد (پنل سمت راست) شده است. واين رابطه بخصوص در فرهنگ ما هميشه با کمی رو در واسی همراه است . از اينرو سئوالات از طرف شاگردان طوری مطرح می شد که بی احترامی به اساتيد نشود. گرچه نکات بسيار درخشانی در اين برنامه وجود داشت ولی می توانست بيشتر از اين جلو برود و ماجرا جويانه تر باشد. اين برنامه می توانست پاسخی بهتر به منتقدين برنامه های "نوبت شما" و "صفحه دو" بدهد و آن خلق يک فرم جديد بود و پيشنهاد من اين است: دو گروه دو نفره اما متفکرو متضاد ، در برنامه شرکت داده شوند. در هر گروه دو نفر با اينکه در يک کمپ هستند ولی ديدگاه های متفاوت در درون آن کمپ را نمايندگی کنند.. اين دوگروه متفکر چون از نظر مقام در رشته های خود با هم برابر هستند می توانند همديگر را به چالشهايی جدی بکشانند و بدون تعارفات دست و پا گير استاد وشاگردی در برنامه فعلی فضای واقعی گفتمان را به پيش ببرند. ضمنأ بايد توجه کرد تماشاچيان اين مناظره از قشرهای گوناگون و در سنين مختلف بايد انتخاب شوند. در انتهای مناظره به مدت حداکثر ده دقيقه تماشاچيان می توانند نظراتشان را در مورد مطالبی که مطرح کرده اند، ارائه کنند. . اگر هم لازم بود مجری يا پناليست ها هم می توانند پاسخ تماشاچيان را بدهند. در انتها مجری هم می تواند بحث را جمع بندی کند. طبيعی است که در اين فرم پيشنهادی بايد کمی به زمان برنامه اضافه شود تا به فضايی که برنامه می خواهد ايجاد کند صدمه زده نشود. اين چنين برنامه ای هم می تواند پاسخ سازنده ای به انتقادات تماشاچيان تلويزيون بی بی سی فارسی باشد و هم آن را به درجه والاتری برساند که کاملأ با برنامه های "نوبت شما" ، "صفحه دو" و ديگر برنامه ها متفاوت باشد. به کنار گذاشتن اين انتقادات به برنامه پرگار،بايد به خوش فکری و خوش ساختی اين برنامه با اجرای حرفه ای ومتينانه داريوش کريمی و تيم تهيه کننده آن تبريک بگويم. اين برنامه شايد اولين برنامه ای باشد که بعد از تغييرات در مديريت تلويزيون بی بی سی فارسی در ماه ژوئيه سال قبل، توانست پنجره ای تازه در برنامه سازی تلويزيون بی بی سی فارسی باز کند. به ايشان هم بايد در اين مورد خاص تبريک گفت، اما اين سوال همچنان باقی است که چرا فقط يک برنامه جديد اينچنيتی در عرض ۱۰ ماه رياست ايشان. بگذريم. با وجود وضع بيمار گونه ام من برنامه پرگار را با اشتياق تمام تا آخر از روی تخت بيمارستان تماشا کردم، و منتظر بودم که تيتراژ پايانی اين برنامه را ببينم تا بفهمم که چه کسانی پشت اين برنامه خوش ساز بودند. با ديدن تيتراژ حالم دوباره وخيم شد. پرستاران به سراغم آمدند که ببينند چه خبر است. در پايان برنامه فقط اسم ۳ نفر ذکر شده بود! در صورتی که در پشت چنين برنامه ای حداقل يک تيم ۱۵ نفری حرفه ای متخصص عاليرتبه سهم بسزايی داشته اند. کسانی که در تيتراژ پايانی از آنها نام برده شده است مجری برنامه، تهيه کننده و دستيار تهيه کننده هستند . همه هم ايرانی هستند. اين يعنی اين که ما فقط سه نفر بوديم که اين برنامه خوب را ساختيم! از نقش های برابر با دو نفر اوّل يعنی مجری برنامه و تهيه کننده، و شايد هم تا حدودی بالاتر از آنها که سهم بسزايی در ساخت و موفقيت اين برنامه داشته اند بايد به کارگردان، طراح فرم اين برنامه، کارگردان هنری، نورپردازان، تيم صدابرداری، مدير تيم فيلمبردانان تلويزيونی و مونتور نام برد. من نقش کارگردان اين برنامه را بخوبی در آماده کردن مجری برنامه؛ آقای داريوش کريمی، و موفقيت او بسيارمؤثرمی دانم. البته اين موضوع از نقش خود داريوش کريمی در موفقيت اين برنامه هيچ کم نمی کند. آيا اسم نبردن از اشخاص کليدی، دليلش همان است که در مقاله قبلی بدان اشاره کرده بودم: "ما از اين قله عظيم به تنهايی بالا رفته ايم"؟! ضمنأ نقش اين کارگردان در آماده کردن اعضای تيم هنری، فنی وديگر شرکت کنندگان اين برنامه بسيار ارزشمند است. البته باز با گفتـن اين موضوع نمی گويم که تهيه کننده اين برنامه، خانم ليلا مهران پور، نقش چندانی نداشته است. در اينجا بايد به ايشان هم تبريک بگويم. اما دوستان، اين نوع کارها در شأن يک کانال تلويزيونی بی بی سی نيست. رسم وقوانينی در بی بی سی مادر وجود دارد که اسامی تيم تهيه بايد در پايان برنامه به ترتيب خاصی بيايد. لطفأ در اين مورد به کتابچه راهنما برای تهيه کنندگان بی بی سی که به اين مسائل اشاره کرده است، نگاهی بيندازيد. اشخاصی که از آنها در تيتراژ اسمی برده نشده است می توانند در اين مورد به بی بی سی شکايت کنند که حقوقشان در اين مورد ضايع شده است. تازه بخاطر نبود تيتراژ کامل در پايان برنامه معلوم نيست که آيا اين برنامه کاملأ توسط کارمندان بی بی سی ودر داخل خودش تهيه شده است يا اينکه توسط يک شرکت خصوصی. از دکور و بک گراند حدس می شود زد که اين برنامه در "استوديو لندن" که متعلق به شرکت تلويزيونی خصوصی تجاری ITV است ضبط شده است. اگر اشتباه می کنم لطفأ مرا در اين مورد تصيح بفرمائيد. اگر شما طبق رسم متداول، تيتراژ کامل را در پايان برنامه آورده بوديد هم خودتان به زحمات اين دوستان سخت کوش اذعان کرده بوديد وهم تماشاچيان را دچار اين گنگی نمی کرديد. شما مرتب برای برنامه هايی چون "کوک"، "بلور بنفش" و "کليک" برای اسمهای خودتان تيتراژ کامل می آوريد ولی برای يک چنين برنامه پر ارزشی انگار می خواهيد که تمام کف زدن ها برای شما باشد، پس آن را ناکامل ارائه کرده ايد. دوستان، چرا اينقدر احساس کمبود می کنيد؟ از اين هم بگذريم. بعد از مدتی که پرستاران با من کلنجار رفتند، باز حالم به حالت عادی باز گشت. بعد از رفتن همه، يواشکی به طرف کامپيوتر رفتم تا مطلب اين هفته را به سردبير محترم گويا ايميل کنم. بعد از آن به تختم و عالم اغمائيم باز گشتم که برای سلامتی بدنم وروحم سخت بدان احتياج دارم. اميدوارم که با برنامه های بهتری از تلويزيون بی بی سی فارسی چشمانم دوباره به دريچه ای به دنيايی با فضايی متفاوت و درخشان باز شود. دريچه ای که بچه ای با پاهای برهنه در کوچه پس کوچه های گل آلود خيابان مولوی در سالهای ۳۰ آرزوی آن را داشت وبعدها به تظاهرات ميليونی سال های ۵۷ پيوست و حالا بر روی اين تخت بيمارستان به اغما افتاده است ودر عالم خودش به فکر بچه های امروز خيابان های مولوی گونه ايست که برايشان تلويزيون بی بی سی فارسی، راهی برای بازکردن چشمانشان به دنيا شده است. لطفأ آنرا تار و تيره به آنها نشان ندهيد. شاهين بوستانی - لندن Copyright: gooya.com 2016
|