سه شنبه 12 مرداد 1389   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

يک سال از پلمپ ساختمان انجمن صنفی روزنامه‌نگاران گذشت، پرويز فغفوری

کشته داديم، زخمی داديم، دستگير شده تا دلتان بخواهد، خروج از کشور هم که الی ماشاءالله، اما تهمت ارتباط با بيگانگان و ايجاد اغتشاش و به دنبال آن معرکه‌ای تحت عنوان اعترافات تلويزيونی (در دادگاه‌هايی که چگونگی برگزاری آن بر همگان معلوم است) بيشتر سوزاندمان


سال قبل، اول مرداد، اولين مجمع انجمن صنفی در محل انجمن واقع در خيابان کبکانيان، کوچه هفتم. قرار بود مجمع راس ساعت ۱۱ شروع شود که با تاخير هميشگی اعضا، تقريباً ساعت ۳۰/۱۱ با به آخر رسيدن سيگارِ اعضای سيگاری در بيرون ساختمان و انباشته شدن دود به مقدار کافی در سينه آنها جلسه شروع شد.
شمس‌الواعظين با سرماخوردگی و به زحمت شروع به صحبت کرد، از گرفتن‌ها گفت و گرفتاری‌ها. از کشته شدن خبرنگاری سخن بر زبان آورد که بنا به دلايلی نام او را ذکر نکرد. می‌گفت تا جلسه بعدی نام اين خبرنگار مقتول را فاش خواهد کرد. از راه انداختن کميته‌ها و انجمن‌های موازی گفت و اين که بعضی از اعضا، با کمک يک خبرگزاری خاص (فارس) و مصاحبه‌های معنادار، قصد دارند تيشه به ريشه تنها تشکل بين‌المللی و مورد قبول (و وثوق) خبرنگاران در ايران بزنند، اما اين انجمن کجا و آنها کجا؟ ضمنا از عشق ناپيدا (اما کاملا ريشه‌دار) بين خودش و قاضی مرتضوی هم نکاتی را برشمرد!



تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


نوبت به بدرالسادات مفيدی (دبير انجمن) رسيد که شب قبلش در بيمارستان بود و آن روز هم با هزار زحمت و فقط به خاطر به حدنصاب رسيدن و ادای دين به اعضا، در جلسه حاضر شده بود. بی‌رمق سخن می‌گفت و هنوز بی‌حالی ناشی از بيماری‌ در چهره‌اش مشهود بود. گفت که با وجود همه پيگيری‌هايش موفق به برگزاری مجمع در حسينيه ارشاد (همانند سال قبل) نشده بود، آن هم به دليل اين که تامين امنيت جلسه و اعضای شرکت کننده به هيچ عنوان قابل تضمين نبود.
در حين سخن گفتنش شاهد پرخاش مودبانه يکی از خانم‌های عضو انجمن به يکی ديگر از اعضا (از آقايان) بودم که «اين چه وضعی است؟ قبلا آر.پی.جی به دست می‌گرفتيد که تانک‌های عراقی را بزنيد اما الان با همين سلاح، داريد جوانان را درو می‌کنيد...»
رديف آخر بودم و ساکت، در حال مشاهده اعضای انجمن. سر می‌چرخاندم و سعی می‌کردم آشنايی بيابم يا از روی قيافه‌ها بتوانم اشخاص را شناسايی کنم که چشمم به يکی از دوستان قديمی‌ام خورد. يکی، دو بار نگاهمان با هم تلاقی کرد تا بالاخره به زحمت مرا شناخت. انگار حوصله‌ای برای حافظه‌اش نمانده بود تا در آن نقبی به گذشته بزند و خاطراتی که با او و برادرش داشتيم را مرور کند و برسد به اين که قبلا دوست بوديم!
در زمانی که به تنفس (و نوشيدن سانديس) در حياط انجمن اختصاص داده شده بود، سيگاری دود کرد. از توقيف روزنامه‌ها گفتيم، از بيکاری همکاران و دوری از محيط مطبوعات و اين که در فضای پس از انتخابات و اين همه بگير و ببند و بردن و پس نياوردنِ اين و آن، ديگر رغبتی برای کار باقی نمانده و ...
برگشتيم داخل. تعداد اعضای حاضر به حد نصاب لازم برای برگزاری مجمع نرسيد، لاجرم مجمع دوم بايد تشکيل می‌شد. قرار بر اين شد که ۱۵ مرداد ساعت ۱۱ برای برگزاری دومين مجمع جهت انتخاب هيئت رئيسه و بازرسان و ... در محل انجمن حاضر شويم.
طبقه دوم شلوغ شد و کارت‌ها بود که برای تمديد ارائه می‌شد؛ چند نفر برای عضويت، چند نفر برای تمديد کارت عضويت و تعدادی نيز برای تمديد کارت IFJ پشت ميز خانم کمالی صف بسته بودند. خانم تقوی هم طبق معمول با روی خوش در حال سرهم کردن کابل‌های کامپيوتر و پرينترش بود. ايستادم تا دوستم عکس و ساير ملزومات تمديد کارت خود و برادرش را تحويل داد و قرار شد هفته بعد جهت دريافت کارت، مراجعه کند. خداحافظی کرديم و زديم بيرون.

***
۱۴ مرداد، ساعت ۳۰/۲۱ افرادی از دادستانی تهران (به رياست وقت قاضی مرتضوی) به محل انجمن صنفی روزنامه‌نگاران ايران مراجعه، با چسباندن برچسب پلمپ آن را تعطيل و بازگشايی‌اش را موکول به زمانی نامعلوم کردند؛ درست ۱۴ ساعت قبل از برگزاری مجمع دوم ساليانه انجمن.
روز پانزدهم جمع شديم جلوی ساختمان. با ديدن وضع موجود، بعضی‌ از اعضا شروع کردند به نوشتن يادگاری روی درِ ورودی، بعضی ديگر منتظر ماندند تا به نتيجه‌ای برسند. قرار شد بزرگ‌ترهای جمع پيگير اين قضيه شوند و نتيجه را به ديگران اطلاع دهند. پلمپ انجمن صرفاً يک امر صنفی نبود بلکه با دخالت قاضی سعيد مرتضوی، صبغه‌ای کاملا سياسی به خود گرفت. جالب آن که تا آن موقع حرکتی خلاف جوّ غبارآلود موجود در مطبوعات و به طور کلی جامعه (پس از انتخابات) از انجمن ديده نشده بود؛ نه بيانيه‌ای بر ضد نظام، نه تجمعی غيرقانونی و نه حرکتی سرخود. صرفاً يک نامه سرگشاده برای دادستان جديد تهران جهت آزادی خبرنگاران دربند و بازگشايی دفتر انجمن با امضای اکثر اعضا که آن هم يا به دست گيرنده نرسيد يا به آن ترتيب اثر داده نشد و بی‌نتيجه ماند تا امروز.

***
پس از اختصاص دادن يک ميليون دلار به خبرنگاران در آخرين سال رياست جمهوری حجت‌الاسلام خاتمی (در قالب هديه دادن ۱۰۰۰ لپ‌تاپ به خبرنگاران) و تبديل آن به ۳۰۰۰ هديه نقدی ۳۰۰ هزار تومانی، از زمان روی کار آمدن دولت نهم در سال ۸۴ شاهد از رو بسته شدن شمشير برای تنها نهاد صنفیِ قانونیِ مقبول در تمامی دنيا برای خبرنگاران ايران بوديم. گاهی به بهانه مشکلات اساسنامه، گاهی به بهانه تشکيل نشدن مجمع صنفی، گاهی با مصاحبه‌هايی که از برخی اعضا در ديگر سايت‌های مخالف با انجمن منتشر می‌شد و خلاصه تا دلتان بخواهد «بهانه» و «بهانه». مهم اين بود که انجمن نباشد، قيمت آن چندان اهميتی نداشت. وزارت فرهنگ و ارشاد هم که به جای کمک به انجمن، با قطع کمک مالی به انجمن، همسويی خود را با ديگر دشمنان اين نهاد صنفی عيان کرد.
مبارزه با وزارتخانه‌های کار و ارشاد کم بود، پای ديوان عدالت اداری نيز به ميان کشيده شد که اين ارگان دولتی نيز اساسنامه انجمن و اساس کار اين نهاد را هدف گرفته بود.
اما ظاهراً اين انجمن «بايد» تعطيل می‌شد، آن هم به هر قيمت. اين بار ديگر مسئوليت نه بر دوش وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و نه بر شانه وزارت کار بود، بلکه وزارتخانه‌ای ديگر بايد تير خلاص را شليک می‌کرد. حکم پلمپ ساختمان انجمن صنفی روزنامه‌نگاران ايران توسط دادستانی تهران الصاق شده بود به نامه وزارت اطلاعات و آن هم شبی به درِ ورودی ساختمان انجمن چسبانده شد که فردای آن قرار بود مجمع عمومی انجمن برگزار شود.

***
موج عظيم ممنوع‌الخروج کردن، دستگيری، اخراج، ناپديد شدن و مخفی شدن خبرنگاران پس از پلمپ انجمن به راه افتاد.
کشته داديم، زخمی داديم، دستگير شده تا دلتان بخواهد، خروج از کشور هم که الی ماشاءالله، اما تهمت ارتباط با بيگانگان و ايجاد اغتشاش و به دنبال آن معرکه‌ای تحت عنوان اعترافات تلويزيونی (در دادگاه‌هايی که چگونگی برگزاری آن بر همگان معلوم است) بيشتر سوزاندمان.
در اين ميان، رخ دادن افتضاح کهريزک و تعطيلی آن که برکناری قاضی سعيد مرتضوی از مقام پرسروصدای خويش را به همراه داشت هرچند باعث خوشحالی اصحاب رسانه شد که در طی سال‌های زمامداری دادستانی تهران توسط نامبرده، شاهد قلع و قمع انواع و اقسام رسانه‌های مکتوب و ديجيتال و پرسنل آنها بودند، اما ضربه آخر به انجمن را همين شخص زد که قبل از تحويل ميز و اتاقش، مدت زمان پلمپ دفتر انجمن صنفی را دو ماه ديگر نيز تمديد کرد تا جانشينش (دولت‌آبادی) بيايد و ببيند و بماند و بسازد آنچه را که او نيمه ساخته بود.

***
خوشحالی فارس و ايرنا و برنا و ... از تعطيلی انجمن مبارکشان، اما اخلاق حرفه‌ای کجا رفته بود؟ کيهان و کيهانيان که روی آنها را نيز سفيد کرده بودند. البته از آنها انتظاری نمی‌رفت و نمی‌رود. نامه‌‌های سرگشاده و سربسته‌ای که به دادستان جديد تهران نوشته شد همگی بلااثر و بی‌جواب ماندند. تو گويی دادستان جديد طابق‌النعل بالنعل تمام کارهای سلف خود را کپی کرده و قرار بود حتی بهتر و بيشتر از او انجام دهد.

***
اکنون در يک‌سالگی اين رخداد ناميمون قرار داريم. بسياری از نشريات در اين يک سال توقيف يا لغو امتياز شدند و ديگر خيال هيئت نظارت بر مطبوعات و آقای رامين و ديگران از اين راحت شد که توقيف موقتی در کار نيست و نشريات، يکدست و يکصدا، مداح دولت شده‌اند و نشريه‌ای که حتی اندکی سر و گوشش بجنبد يکراست تعطيل خواهد شد. بعدازظهر دوشنبه‌ها (روزی که جلسه هفتگی هيئت نظارت بر مطبوعات برگزار می‌شود) نيز فقط منتظريم که خبر لغو امتياز بشنويم؛ نه اخطار و نه توبيخ.
احکام صادر شده درمورد روزنامه‌نگارانی چون احمد زيدآبادی، بهمن احمدی امويی، مسعود باستانی، هنگامه شهيدی و ... آينده را بسيار تيره و تار نشان می‌دهد. فعالان سياسی و مدنی نيز با اتهاماتی عجيب و غريب و بعضاً مضحک (همچون ايجاد راه‌بندان مصنوعی توسط بهزاد نبوی) به لطايف‌الحيل از بازداشت موقت روانه زندان‌های طويل‌المدت شدند.

***
در کشوری که طبق گفته رئيس جمهوری آن: «کاملا آزادی حکمفرماست، زندانی سياسی نداريم، تمام روزنامه‌ها هرچه می‌خواهند می‌توانند بنويسند و حتی بعضی وقت‌ها روزنامه‌ها عليه رئيس جمهور می‌نويسند!» آيا می‌رسد آن روز که روزنامه‌نگاران بدون استرس، بدون ترس از فردای خود و بی‌واهمه از بيکاری، بتوانند واقعيات را بنويسند يا اين آرزو، رويايی است محال؟

پرويز فغفوری
عضو انجمن صنفی روزنامه‌نگاران ايران و فدراسيون بين‌المللی خبرنگاران


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016