ادبيات شايعه و تفرقه معنای جنبش سبز؟! علی کشتگر
اگر احمدینژاد بنابه شبهه آقای گنجی بيش از ميرحسين موسوی در ايران طرفدار داشت و يا دارد پس اين همه تقلب و رسوايی برای چه بود؟ چرا برای تظاهرات دولتی، حکومت هر بار مجبور میشود از سراسر کشور سياهیلشگر جمع کند و تازه باز هم نمیتواند گوشهای از ميدان آزادی را پُر کند؟ مگر حاکمان ديوانهاند که بيش از موسوی طرفدار داشته باشند با اين همه حاضر نشوند قدرت بسيج مردمی خود را در يک رقابت آزاد به همهی جهان و به خود ايرانيان نشان دهند و يک بار برای هميشه کار را تمام کنند؟ چرا آقای گنجی يک روز از اختلاف ميان چهرههای شاخص اصلاحطلب حرف میزند و روز ديگر از برتری رأی احمدینژاد؟ منظور چيست؟
"ما همه با هم هستيم" شعاری که از فردای ۲۲ خرداد از دل اکثريت معترض جامعه ايران بلند شد، بازتاب دهنده نيازی تاريخی بود و هست، نيازی که مردم، بويژه نسل جوان ايران را برآن داشت که پس از سی سال تفرقه واعتراض های پراکنده و ناکام خواستار فراتر رفتن از دعواهای فردی و گروهی و عقيدتی واتحاد همه ايرانيان ازهرعقيده و گرايشی در برابر استبداد شوند!
"ما همه با هم هستيم" در عبارت کوتاه "ماهمه" اختلافات و تمايزات عقيدتی و سياسی را به رسميت می شناسد و در گزاره "باهم هستيم" ضرورت مدارا واتحاد ميان گرايش ها را در برابر استبداد اعلام می کند.اين نياز جنبش سبز را زمانی پذيرفته ايم که در رفتار و کردار خود نشان بدهيم که جنبش دموکراسی خواهی محل بزرگنمايی و عمده کردن اختلافات و تمايزات طبقاتی، حزبی و دينی و يا رقابت ها و دعواهای شخصی نيست. و نبايد به بهانه دفاع از جريان آزادی انديشه و قلم، دعوا برسر مسايل ريشه دار و ديرپای ايمانی مثل اعتقاد به امام زمان ويا تفسيرهای متفاوت ازکتاب های مقدس وغيره را به درون اين جنبش بکشانيم که اين کژراهه ها به کعبه آزادی ره نمی برد.
اختلافات دينی، عقيدتی، طبقاتی، قومی، جنسی و گروهی طبعا همواره وجود داشته و دارند. نزاع برسراين مباحث دينی و يا علمی را اولا نبايد به جنبش سبزسرايت داد و ثانيا نظرات ونقدها بايد چنان باشند که نقاط مشترک و هدف واحد را تحت الشعاع تضادها قرار ندهند. و بويژه به خصومت، تفرقه و اتلاف انرژی ها منجر نشوند.
جنبش سبز در شعار تاريخی"ما همه با هم هستيم" به دنبال وسيعترين جبهه و هم بستگی ملی است. جبهه ای شايد از همان نوعی که در جنبش های ضد فاشيستی و يا جنبش ضد آپارتايد ضروری بود. جبهه ای که در اين برش از تاريخ ازعناصر مردد و مساله دارنظام حاکم و نيز کسانی که هنوز در توهم اصلاح جمهوی اسلامی هستند شروع می شود و تا طرفداران جدائی دين از دولت و هواداران استقرار دموکراسی سکولارامتداد می يابد. فقط شکل گيری چنين اتحاد و سيعی حول خواسته های حداقلی جنبش يعنی بسيج ملی برای حق رای و برگزاری انتخابات آزاد و غيرگزينشی می تواند سطح مقاومت در برابر سنبه پرزور سرکوب را به همه پهنه ايران امتداد دهد و در فرايند يک جنبش دموکراسی خواهانه عدم خشونت درصفوف نيروهای سرکوب شکاف اندازد و سرانجام برجريان خطرناکی پيروز شود که می کوشد با قبضه کردن کامل همه قدرت در دست خود اميد به آزادی را در ايران به نوميدی تبديل کند و از ترکيب مهدويت شيعه با عناصری از هويت و ناسيوناليسم ايرانی، که با ديکتاتوری ناسازگاری ندارند، فاشيسم مذهبی را برای يک دوره طولانی بر ايران مسلط سازد.
جنبش سبز، درپاسخ به يک تقلب بزرگ، در واکنش به دزديده شدن رای ميليونها زن و مردی که در ۲۲ خرداد هشتادوهشت سيل وار به سوی حوزه های رای گيری روان شدند تا به ولی فقيه و کانديدای وی (احمدی نژاد) نه بگويند و دريچه ای به سوی آرزوهای آزاديخواهانه و عدالت جويانه باز کنند، پديد آمد. اين جنبش البته ريشه در جنبش های دموکراسی خواهانه گذشته داشت. اما در زمين بارور و هوای آفتابی و گرم آگاهيها و خواسته های نسل جوان که آزادی های فردی و سياسی خود را طلب می کرد جوانه زد. تقلب بزرگ آيت اله خامنه ای و دست نشاندگان او جوانه ها را تحريک کرد تا سريع تر سبز شوند.
در همه دوران صدوپنجاه ساله پيکار ايرانيان برای آزادی و عدالت هيچ جنبشی با جنبش سبز قابل قياس نيست. در گذشته آزادی و حقوق بشر محور و مبنای وحدت های فراگير و شکل گيری جنبش های بزرگ سياسی نبود. نهضت ملی به رهبری دکتر مصدق نيز مردم را زير شعار ملی کردن صنعت نفت بسيج می کرد، هرچند که در ذهن رهبر دموکرات و روش بينی چون مصدق اهميت آزادی های سياسی مسلم بود.
اين بار اما اين توده های مردم اند که حق رای و حقوق شهروندی خود را می طلبند و می دانند که دستيابی به اين حقوق ابتدايی شرط لازم برای ايجاد فضا و بستر تحقق ساير خواسته ها و آرزوهای عدالت خواهانه است. بنابراين جنبش سبز از همه جنبش های گذشته متمايز است و بيش از همه آنها ظرفيت فراگير شدن و ريشه دواندن و نهايتا آماده کردن ايران برای گذار به دموکراسی را دارد.
همراهی با اين جنبش از جمله مستلزم آن است که به دوراز حب و بغض برای تقويت و ارتقاء آن بکوشيم. آقای گنجی که برداشت ها و تفسيرهای خاص خود را از جنبش سبز دارد معلوم نيست چرا دهها سند انکارناپذير و ميليونها مردمی که شاهدان زنده بزرگترين تقلب در تاريخ انتخابات هستند را رها می کند و با استناد به گفته آقای حسين قاضيان، اين شبهه را القاء می کند که گويا آرای احمدی نژاد بيش از ميرحسين موسوی بوده است. آقای گنجی در سخنرانی اخير خود در آلمان می گويد: " در ۲۵/۵/ ۱۳۸۹ در شهر ونکور در ميزگرد "موانع دموکراسی در ايران" با حسين قاضيان- يکی از مدافعان جدی دموکراسی خواهی- شرکت داشتم. او چند سالی زندان را تجربه کرده است. وی يک جامعه شناس و متخصص نظر سنجی است. تجربه ی موفق نظرسنجی انتخابات رياست جمهوری ۱۳۷۶ و ۱۳۸۰ را در کارنامه ی خود دارد.در آن ميزگرد توضيح داد که در انتخابات رياست جمهوری ۲۲ خرداد ۱۳۸۸ کار "تحليل نظر سنجی ها" را انجام می داده اند. نتيجه ی تحليل های آنها اين بود: در سراسر کشور محمود احمدی نژاد با اندکی فاصله از مير حسين موسوی پيش بوده است،اما در تهران،در ۱۰ روز آخر،مير حسين موسوی از محمود احمدی نژاد جلو زد. بدين ترتيب، مير حسين موسوی برنده ی انتخابات نبود(يعنی هيچ کدام از کانديداها نصف به علاوه ی يک آرا را به دست نياورده بود)."(۱)
گويی آن مردمی که در تهران و شهرهای بزرگ در برابر مسلسل ها و تفنگ های آيت اله خامنه ای سينه سپر کردند و پرسيدند "رای من کو"، آن ميليونها نفری که روز ۲۵ خرداد درآن تظاهرات و رفتار مدنی با شکوه به تقلب بزرگ حکومت به نفع احمدی نژاد اعتراض کردند و پاسخ حاکمان را در کهريزک و يا در گلوله هايی که جان جوانان را پرپر کرد گرفتند، بيهوده و به غلط احساس غبن و خيانت کردند و برای حمايت ازنامزدی که در سراسر ايران "اندکی" کمتراز احمدی نژاد رای آورده بود سيل واربه خيابانها آمدند.
اگر احمدی نژاد بيش از موسوی رای داشت ديگر چه نيازی بود سردار مشفق ها ۴۸ ساعت پيش از انتخابات تلفن های ستادهای انتخاباتی رقبای احمدی نژاد را قطع و کار قلع و قمع فعالان سياسی را آغازکنند. چه نيازی بود به آن که حکومت به قول بهزاد نبوی از چندين روز پيش از انتخابات خود را آماده سرکوب وسيع کند و دستوربازداشت اعضای فعال ستاد موسوی و کروبی را صادر نمايد؟ دستگاه چه نيازی به ارائه آن تعرفه های تانشده ای که همه در صدا وسيما ديديم داشت؟ و دهها پرسش ديگر. اما پرسش مهمتر اين است: وقتی مردم و زندانيان سياسی مساله تقلب و دخالت نظاميان به نفع احمدی نژاد را مهمترين ادعای جنبش ملی آزاديخواهانه دربرابرحکومت کرده اند و درشرايطی که برخی از زندانيان سرشناس عليه دخالت نظاميان به نفع احمدی نژاد در انتخابات شکايت ارائه کرده اند منظور آقای گنجی از اين حرفها چيست؟
اگر احمدی نژاد بيش از ميرحسين موسوی در ايران طرفدار داشت و يا دارد، چرا برای تظاهرات دولتی، حکومت هربار مجبور می شود از سراسر کشور سياهی لشکر جمع کند و تازه باز هم نمی تواند گوشه ای از ميدان آزادی را پرکند؟ مگر حاکمان که همه امکانات دولتی را نيز دراختيار دارند ديوانه اند که بيش از موسوی طرفدار داشته باشند با اين همه در برابر ادعای طرفداران موسوی و ميليونها مردمی که در ايران بارها شبانه فرياد "يا حسين ميرحسين" سر داده اند حاضر نشوند قدرت بسيج مردمی خود را در يک رقابت آزاد و دربرابر دوربين ها ی رسانه های بين المللی به همه جهان و به خود ايرانيان نشان دهند و يکبار برای هميشه کار را تمام کنند؟
امواج زنان و مردانی که از روزهای پيش از ۲۲ خرداد در سراسر ايران بويژه شهرهای بزرگ به جوش و خروش درآمدند تا پاسخ منفی خود را در پای صندوق های آرا به آيت اله خامنه ای و رئيس جمهور برگزيده او بدهند، برگی فراموش نشدنی از تلاشهای آزاديخواهانه مردم ايران و از شواهد ماندگارو تاريخی بزرگترين خيانت و تقلب به نفع احمدی نژاد است. و تا به امروز هم هرگز کسی اين ادعا که رای احمدی نژاد از موسوی بيشتر بوده را باور نکرده است؟
اين ميليونها شاهد زنده به چشم خود در بسياری از شهرها و حوزه های رای گيری در سراسر ايران ديدند که از نيمروز ۲۲ خرداد به مردمی که در صف های طولانی برای رای دادن آمده بودند گفته می شد "تعرفه ها تمام شده است"! آنها ديدند که ناظران ستادهای موسوی و کروبی به حوزه های رای گيری راه داده نمی شوند! آنها شاهد بودند که در روز رای گيری، حکومت با قطع شبکه های ارتباطی تلفن های همراه و تشديد فيلترينگ و گسيل نظاميان و لباس شخصی ها به خيابانها و ضرب و شتم و دستگيری فعالان ستادهای موسوی و کروبی هراس خود را از تقلب بزرگی که در جريان بود، نشان می دهد. پس از ۲۲ خرداد نيزميليونها ايرانی شاهد آن بودند که حکومت صدها فعال سياسی را در سياهچالها و سلولهای انفرادی زير شکنجه های جسمی و روحی تا سرحد مرگ آزار داد که در دادگاههای فرمايشی بگويند رای احمدی نژاد بيش ازموسوی بوده است! آيا کسی که رای بيشتری دارد به اين شيوه ها نياز پيدا می کند؟ و حالا ۱۶ ماه پس از آن مقاومت های حماسی ملت و آن دزدی بزرگ ناگهان در ونکوور کشف می شود که رای احمدی نژاد از موسوی بيشتر بوده و آقای گنجی لازم می بيند با تاکيد بر تجربه های موفق آقای قاضيان در نظرسنجی اين ادعا را تکرار کند.
گويی همان گونه که روزنامه کيهان بارها نوشته موسوی که در ساعات پايانی رای گيری خود را برنده قطعی انتخابات اعلام کرد دچار توهم شده بود و تحت تاثير آمار و اطلاعات دروغينی که از منابع مشکوک به او می رسيد قرار داشت و...
انصاف آن است که اگر ما طرفدار تحريم انتخابات بوديم، اما مردم با شرکت گسترده و هوشيارانه در انتخابات آن را به فرصتی برای گسترش جنبش دموکراسی خواهانه تبديل کردند، به نقد تحليل های خود بنشينيم نه آن که به نعل و به ميخ بزنيم و از فردای تولد جنبش سبز با پيش بينی های نادرستی مثل اين که موسوی و کروبی ايستادگی نخواهند کرد آيه ياس بخوانيم. و حالا هم که ديده ايم موسوی، رهنورد، کروبی و حتی خاتمی هماهنگ با هم در کنار جنبش سبز ايستاده اند درست آن است که به جای دامن زدن به شايعات رسانه های حکومتی درباره اختلافات خاتمی و موسوی که مدام هم از جانب موسوی و خاتمی رسما و علنا تکذيب شده است-(۲)، از همبستگی آنها ابراز خوشنودی و يا دست کم سکوت کنيم. نه آن که يک روز همراه با شايعات رسانه های حکومتی از دعوای خاتمی و موسوی حرف بزنيم و روز ديگر از قول منابع معتبر و موثق نظرسنجی نقل کنيم که مقبوليت احمدی نژاد بيش از موسوی است! اين کارها برای چيست؟ آيا در خدمت وحدت اپوزيسون و هموار شدن شرايط گذار به دموکراسی است؟
اين که ميرحسين موسوی در ۲۲ خرداد بسيار بيش از احمدی نژاد رای داشته و حکومت آرای وی را به حساب احمدی نژاد گذاشته مهمترين بخش ازادعانامه جنبش سبز دربرابر حکومتی است که ۱۶ ماه است پاسخ اين ادعا را با کشتار و خونريزی و زندان و شکنجه و دروغ داده است. پرسش آن است که چرا آقای گنجی در شرايطی که چهره های سرشناس زندانی بر اساس اسناد و مدارک معتبر و متعدد که آخرين آن هم سخنرانی رسوايی برانگيز سردار مشفق است، بر سر اين مساله طرح شکايت کرده اند، او اين ادعا را زير سئوال می برد؟چرا؟چرا؟چرا؟
نويسنده اين سطور ساليان درازی است که عليه هرگونه درآميختن دين و ايدئولوژی با دولت قلم می زند و طبعا واژه هايی مثل مردم سالاری دينی و جمهوری اسلامی را با گوهر جمهوريت و آزادی ناسازگار می داند و برآن است که باور به امکان اصلاح اين نظام دينی توهمی بيش نيست. با اين همه مقاومت و همراهی امروز موسوی، رهنورد، کروبی و خاتمی و دهها تن از اصلاح طلبان و زندانيان سياسی را برای رشد و گسترش جنبش دموکراسی خواهی حياتی می داند. و البته ظرفيت انسانها را نمی شود پيشاپيش معلوم کرد. آنها همراه با مردم تغيير کرده اند و تا به امروز خوب ايستاده اند و پابه پای جنبش دموکراسی خواهانه جلو آمده اند. و تا روزی که با مردم دربرابر اين حکومت ايستاده اند بايد مورد حمايت آزاديخواهان باشند. شايد تا آخر هم محکم بايستند و در تاريخ ما جاودانه شوند. انسان قابل تغيير است. همان گونه که خود گنجی و صدها و هزاران مثل او دراين سه دهه مدام تغيير کرده اند. همان گونه که بسياری از جريانات اپوزيسيون در گذر زمان تغيير کرده اند. نه فقط مصالح جنبش دموکراسی خواهی و ضرورت هموار کردن راه گذار به دموکراسی بلکه وفاداری به حق و حقيقت و انصاف نيز ما را برآن می دارد که نقاط مثبت و کردار نيک ديگران را بدون توجه به ملاحظات شخصی و گروهی ارج بگذاريم چرا که اگر چنين نباشيم ... ! وای برما.وای برمن
اگرگذشته جريانات چپ که نقش بزرگی در انقلاب داشتند، اما پس از انقلاب هزاران تن از اعضای آنها قربانی سرکوب و بی عدالتی جمهوری اسلامی شدند را به نقد می کشيم بايد قبل از همه نقش حکومت را در کشاندن آنان به مقابله و خشونت از ياد نبريم.و از ياد نبريم که بسياری از آنان بدون هيچ گونه خشونت و در حالی که صرفا خواهان فعاليت سياسی عدم خشونت بودند به خاطر دگر انديشی به جوخه اعدام سپرده شدند. اگر شريعتی را نقد می کنيم نبايد سخنان او درباره خطرآخوندها و رد تقليد و دنباله روی از مراجع را فراموش کنيم.
اگر گذشته آقای بنی صدر را به نقد می کشيم و اشتباهات و نقايص او را برمی شمريم شايسته است که کارهای نيک او را نيز فراموش نکنيم و مثلا از ياد نبريم که در زمانه ای که بسياری از نوانديشان دينی امروز و يا بخش بزرگی از جريانات چپ چنان شيفته "مبارزات ضد امپرياليستی امام خمينی" بودند که هرگونه دفاع از آزادی های فردی و سياسی را گناه کبيره و هم سويی با آمريکا می دانستند و ليبرال و ليبراليسم دشنامی بود که به آزاديخواهان حواله می شد بنی صدر در برابر خمينی ايستاد و عزل خود را به هماهنگ شدن با او و حفظ صندلی رياست جمهوری ترجيح داد!
اگرسياست های رهبری مجاهدين و ماجرای همکاری آنان با رژيم صدام حسين را به نقد می کشيم نيز نبايد مسووليت رژيم در کشاندن اين جريان به مقابله و کشتار بيرحمانه هزاران نوجوان و جوان هوادار مجاهدين در دهه ۶۰ توسط آدم کشان رژيم در سراسر ايران را از قلم بيندازيم.
فرآيند گذار به دموکراسی به داغ کردن مباحث جنجالی وتشديد تضادها و تمايزات ايمانی و عقيدتی احتياجی ندارد. برعکس آنچه مهم است توجه به نقاط مشترک و خواسته های مشترک مخالفان، برخورد فروتنانه با ديگران و نزديک کردن صفوف همه طرفداران آزادی و حقوق بشر در برابراستبداد است.اگر چنين نمی کنيم بايد از خود، و درخلوت خود بپرسيم چرا و دست کم برای خود پاسخی پيدا کنيم.
علی کشتگر
[email protected]
پانويس ها
۱)- سخنرانی اکبرگنجی در برلين که با تيتر "سبزبودن چه معنايی دارد" در گويا نيوز منتشر شده.
۲)- ميرحسين موسوی گفت: «در ميان صفوف جنبش سبز و اصلاحطلبان هيچ اختلافی وجود ندارد و وی همواره با ديگر شخصيتهای اصلاحطلب از جمله مهدی کروبی و سيد محمد خاتمی مشورت ميکند».
اين رهبر اصلاحطلب تاکيد کرد: «بر خلاف جناح اقتدارگرا جنبش سبز پدر خوانده ندارد و بيش از افراد به تعامل بين شبکههای اجتماعی سبز و پيشرو تکيه دارد و بر عکس آنان از عقل جمعی برای پيشرفت استفاده ميکند».
روزنامههای رسالت، که مدير مسئولی مرتضی نبوی، عضو مجمع تشخيص اداره ميشود در يکی از آخرين مطالبی که عليه رهبران جنبش سبز نوشت، مدعی شده بود که ميان رهبران جنبش سبز، اختلاف به وجود آمده است.
روزنامه رسالت در ستون «شنيدهها و نکتهها»ی روز چهارشنبه خود نوشته بود محمد خاتمی«به عملکرد ساختارشکنانه ميرحسين موسوی و کروبی اعتراض کرده و حاضر به تائيد جنبش سبز» نشده است.
اين روزنامه که از رهبران جنبش سبز با عنوان «سردمداران فتنه» ياد کرده است، در ادامه نوشته بود که رهبران جنبش سبز از عملکرد محمد خاتمی «عصبانی» هستند.
روزنامه رسالت در روز يکشنبه هفته گذشته نيز بار ديگر در خبری نوشته بود که اعضای بنياد باران که رياست آن به عهده محمدخاتمی، رئيس جمهوری پيشين ايران است، تلاش دارند «مرزبندی خود را با ساختارشکنان جنبش سبز مشخص کنند».
اين روزنامه که مواضع آن به جمعيت موتلفه و جامعه روحانيت مبارز نزديک است، همچنين مدعی شده بود «خاتمی در جلسات شورای مرکزی بنياد باران بارها تاکيد کرده که جنبش سبز و عملکرد افرادی چون کروبی و موسوی به وجهه اصلاحات آسيب زده و زمينه حضور در صحنههای اجتماعی و انتخابات را از جنبش اصلاحات سلب کرده است».
پيش از اين نيز در مطلبی که رسانههای اينترنتی نزديک به اصلاحطلبان از آن به عنوان تلاش روزنامه رسالت برای تخريب محمد خاتمی ياد کردهاند، اين روزنامه مدعی شد که محمود عباس رئيس تشکيلات خودگردان فلسطينی، محمد خاتمی را برای موضعگيریهايش نسبت به سرزمينهای فلسطينی مورد مواخذه قرار داده است؛ نويسنده نوشتهای که روزنامه رسالت به آن استناد کرده بود، شخصی غير از محمود عباس بود.
در هفتههای اخير چندين خبر از سوی روزنامه رسالت درباره اشخاص و گروههای نزديک اصلاحطلبان منتشر شده است که از سوی آنها تکذيب شده است. (به نقل از سايت راديو فردا)