وبلاگها هم به آخر خط رسيدهاند، بيژن صفسری
امروز وبلاگهايی که ديگر نوشته نمیشوند پنجره بستهای را میمانند که بر روی شيشههای آن جای دستی کثيف بر آن مانده است و اين يعنی اينجا کسی از منظره پشت پنجره حالاش بههم خورده است و میگويد بايد اين مهمانخانه را ترک کنم چرا که از اين پنجرهها فقط زندانها ديده میشوند
می گويند چرا وبلاگ ها چون گذشته رونقی ندارند و همه سر به لاک سکوت فرو بردند، می گويم هی عمواغلی می خواهی در بندمان ببينی؟ دل خوش سيری چند؟
زمانی وبلاگ ها جايگزين مناسبی برای روز نامه هايی بودند که از بيم توقيف ، رسالت اطلاع رسانی را فدای بقا خود ميکردند اما وقتی وبلاگ و وبلاگ نويس هم به همان درد اصحاب جرايد مبتلا می شوند ، وبلاگ هم به انتها می رسد. نا گفته پيداست که منظور از به آخر رسيدن وبلاگ نويسی در اين کهنه ديار است هر چند در بيرون از نقشه گربه نشان اين اب و خاک هم با همه گير شدن تب فيس بوک ، وبلاگ نويسی در دنيای مجازی کمرنگ تر از گذشته است ، رسانه ای جديدی که تب داغش از نگاه سينما گران هم دور نمانده و به تصوير کشيد شد تا از مطرح ترين فيلم های روز جهان گردد.
وبلاگ نويسی هم چون روز نامه نگاری در اين اب و خاک هزينه بردارشده است از همين رو وبلاگ نويسان وطنی وبلاگ هايشان را يا با شعر و خاطره و داستان های عشقی به روز می کنند و يا در مقام اطلاع رسانی از هنر و ورزش اين اب و خاک می نويسند که باز هم چنگی به دل مخاطبانشان نمی زنند چرا که همگان از پشت پرده دنيای به تاراج رفته هنر و ورزش اين اب و خاک هم آگاهند تا بدانجا که در خصوص هنر يکی از اهالی دولت در مورد بازداشت و ممنوع الکار شدن يک سينماگر مطرح اظهار نظری غير معمول رويه ی متداول در اين اب و خاک ميکند .
روزنامه ها هم پر از اخباری هستند که قبل از انتشار آن خبرها، دهان به دهان مردم گشته و هزاران تفسير و تحليل از آن در کوچه و بازار حی و حاضر است کافی است سوار تاکسی و يا مترو شويد تا از اخرين خبر های روز و تحليل های کارشناسانه آن خبر مطلع گرديد ، مانند الودگی هوا که اغلب روز نامه های در حال انتشار خبر اول و يا دست کم خبر دوم خود را به آن اختصاص ميدهند و از قول رييس مرکز سلامت محيط و کار وزارت بهداشت با اب و تاب می نويسند ، سالانه ۱۰ هزار و ۶۰۰ مرگ منتسب به آلودگی هوا در کشور ثبت می گردد ، تا مخاطبين اين خبر جنجالی در يابند آن گفته معاون رئيس جمهور که در چرا يی افزايش فرار مغز ها ، می گويد، ما فرار مغز ها نداريم مهاجرت ها کمی بيش از معمول شده است ، آن گفته را به حساب تجاهل العارفين ندانست ، شايد براستی مردم از الودگی هوا و نه چيز های ديگر ، گروه گروه تن به مهاجرت می دهند خاصه که سال ها پيش از اين هم جمالالدين عبدالرزاق شاعر اصفهانی در اين مورد توصيه هايی هم داشته :
الحذار ای غافلان زين وحشت آباد الحذار
الفرار ای عاقلان زين ديو مردم الفرار
ای عجب دلتان بنگرفت و نشد جانتان ملول
زين هواهای عفن، وين آبهای ناگوار
امروز وبلاگ هايی که ديگر نوشته نمی شوند مانند پنجره بسته ای را می مانند که بر روی شيشه های آن جای دستی کثيف بر آن مانده است و اين يعنی اينجا کسی ازمنظره پشت پنجره حالش بهم خورده است و می گويد بايد اين مهمانخانه را ترک کنم چرا که از اين پنجره ها فقط زندان ها ديده می شوند .
الغرض وبلاگ نويسی هم مانند همه پنچره های گشوده شده ، بسته می شوند نه به دليل هوا ی عفن و آب های نا گوار که الهام گرفتن از خوشبختی را سخت می کند ، اگر چه هستند کسانيکه شاعر روز های زيبا هستند و برای دختران از جهيزيه می نويسند و به کودکانی که پدرانشان را نمی بينند ، مژده می دهند که.... اما اين کار ها سخت است ، سخت است دورغ گفتن، سخت است وبلاگ نويسی ، وقتی قحطی خدا باشد وبلاگ نويسی هم به آخر خط می رسد .
بيژن صف سری
http://bijan-safsari.com