گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
در همين زمينه
4 خرداد» جهانبينی ترس، آرش جودکی22 اردیبهشت» دموکراسی: سلطنتِ حرف، آرش جودکی 15 اردیبهشت» "راه سبز اميد" همه جنبش سبز نيست، يادداشتی بر مقاله محسن کديور، آرش جودکی 3 فروردین» زنان، مردان و حجاب اجباری، آرش جودکی 25 اسفند» نامهی يک نوميدِ نادان به مسعود بهنودِ زباندان، آرش جودکی
بخوانید!
9 بهمن » جزییات بیشتری از جلسه شورایعالی امنیت ملی برای بررسی دلایل درگذشت آیتالله هاشمی
9 بهمن » چه کسی دستور پلمپ دفاتر مشاوران آیتالله هاشمی رفسنجانی را صادر کرد؟
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! خيابان: از گذرگاه مردمان تا جلوهگاه مردم، آرش جودکیهنگامی که مردمان را بويه آزادی و برابری همگام میکند ديگر نام از آنچه به آن نمود میدهند میگيرند يعنی مردم. نه اينکه از خود به در شده باشند بلکه تازه به خودشان میآيند هرچند اين به خودآمدگی، اين نمود گذرا باشد. و اين همگامی پرسه از سر بيکاری نيست، که کاری دارند که کار هميشهشان نيست«معجزهای که روی خواهد داد در همين مردم است، در شما مردم. مردم! شما از آنچه هستيد بهتريد.» داريوش همايون، فوريه ۲۰۰۹، پيشگفتار « پيشباز هزاره سوم»، نشر تلاش، ۲۰۰۹، ص ۸. خيابان جای گذر است، جای رهگذر. چه سواره باشد چه پياده. آنکه در خيابان خانه دارد هم، گاهی از خيابانی به خيابان ديگر از سر ميل يا اجبار میگذرد تا در جايی ديگر پلاس کهنه بيفکند. پس هر رهگذری در پی کاری از خيابان میگذرد. برای رفتن به سر کار يا بازگشت از آن، برای خريد يا رفتن بر سر يک قرار. گاهی هم جای پرسه است و خستگی کار را از تن به در کردن و کاری نکردن جز گشتن، چرخيدن، تماشا کردن: گذرگاهی برای بيکار. اما گهگاهی که ندرتش شايد از آن يادگاری هميشگی بسازد، خيابان گذرگاهی ديگرگونه میشود: جلوهگاهِ سپهر همگانی و جايگاه مردم که حاصل جمع مردمان نيست. چون مردمان را همان کاری که در پیاش از خيابان میگذرند و چگونگی و چرائی و ضربآهنگ گذرشان را تعيين میکند، نام و نمود میدهد. اما هنگامی که مردمان را بويه آزادی و برابری همگام میکند ديگر نام از آنچه به آن نمود میدهند میگيرند يعنی مردم. نه اينکه از خود به در شده باشند بلکه تازه به خودشان میآيند هرچند اين به خودآمدگی، اين نمود گذرا باشد. و اين همگامی پرسه از سر بيکاری نيست، که کاری دارند که کار هميشهشان نيست. و آن اينکه از محل عمومیِ عبور و مرور که درآن هريک جدا جدا، سواره و پياده، مسيری برای خودش دست و پا میکرد سپهری همگانی بسازند تا تعريفی ديگر از صفتِ همگانیِ آن سپهر و کيفيت حساب هر بخش آن به دست دهند. تا نشان دهند جور ديگر میشود بود، جور ديگر میشود ناميد و ناميده شد، جور ديگر میشود نمايان شد و نمايندگی شد. جنبش سبز زايش همين شکاف بود که حکومت با گرد مرده بر آن پاشيدن و بیسليقگی زبانی را تا آنجا پيش راندن که فتنهاش ناميدن، تلاش میکند آن را بپوشاند. پيشبينی اينکه زندگی آن از چه پيچوخمها و آوردگاههايی بايد بگذرد را کسی نمیتواند به آسانی و درستی حدس بزند. همين است که اين شکاف افتاده و جوانه ارجمندی که از دل آن رسته به حيات خودش ادامه میدهد. اينکه به بار بنشيند نتيجه جبری تاريخی نخواهد بود، بلکه بستگی به زورِ همان بويه آزادی و برابری دارد که از مردمان مردم میسازد و در محدوده سن آدمی اين امر را در خاطرشان زنده نگاه میدارد که آنچه از آنها و برای آنها ساخته اند نه سزاوارشان است و نه شايستهشان. آرش جودکی Copyright: gooya.com 2016
|