سه شنبه 19 بهمن 1389   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

دستاورد اين ۴۰ سال چه می‌تواند باشد؟ علی کشتگر

علی کشتگر
تا زمانی که ما هم‌چنان با اين همه تجربه، در تفرقه و تشتت روزگار می‌گذرانيم و تجارب گذشته را به سرمايه‌ای برای تجمع و تشکيل يک جريان نيرومند چپ که بتواند در مسير تحولات سياسی آينده ايران نقش مهمی ايفا کند تبديل نکرده‌ايم، بايد بگويم که ما هنوز نتوانسته‌ايم تجارب گران‌بهای خود را به دستاوردی برای آرمان چپ تبديل کنيم

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


دوستان گرامی بهروز خليق و مسعود فتحی از من هم خواسته بودند که به مناسبت چهلمين سالگرد سياهکل به چند پرسش آنان درباره چگونگی پيوستن به جنبش فدايی، خاطراتم و دستاوردهای اين جنبش پاسخ دهم. پاسخ به اين پرسش ها همزمان شد با يادداشتی که خودم به همين مناسبت در حال نگارش ان بودم برای ارسال به اخبار روز. بخشی از آن گفتگو- پاسخ به پرسشی درباره دستاوردهای جنبش فدايی- همانی است که قصد نگارش ان را داشتم آن قسمت را همزمان با ارسال برای آن دو رفيق برای چاپ در اخبار روز ارسال می دارم.
تجارب گرانبها بسيارند، اما دستاورد؟ نخست ناچارم به تجاربی که در اين مدت رويهم انباشته شده اند بپردازم. اما اين تجارب که در جريان مبارزات و افت و خيزهای جنبش فدايی کسب شده اند گسترده تر و متنوع تر از آن اند که بتوان در چند ورق به آن پرداخت. حوصله ای می خواهد که به دور از واکنش ها و تلاش های سياسی روزمره که تحولات داغ ايران به ما تحميل می کند در گوشه آرامی بنشينيم و روزها و ماهها به آن مشغول شويم. اما چه حيف که من شيفته همين دنبال کردن مسايل روز ايران و دست وپازدن در تحولات جاری هستم و احتمالا تا به آخرهم همين طور ادامه دهم و هرگز فرصت آن را پيدا نکنم که تجارب جنبش فدايی را از نگاه خودم در کتابی ارائه دهم. کاری که احتمالا بهتر از تقلاها و تلاشهای روزمره ام خواهد بود. به راستی نمی دانم چگونه در چند کلمه به اين پرسش مهم شما بپردازم. بطور خلاصه و کلی نظر من چنين است:
ما آنچه را که در اين مبارزات و تلاشهای چهل ساله به بهايی بسيار سنگين به دست آورده ايم هرگز نمی توانستيم از طريق مطالعه تاريخ ساير جنبش ها و يا تحصيلات دانشگاهی به دست آوريم. وقتی سر آدم به سنگ می خورد، وقتی در پيچ و خم پيکاری سخت نزديکترين عزيزانت جان می بازند، وقتی در پيکار سياسی احساس پيروزی و يا شکست می کنی وقتی در چارچوبه های تنگ فکری و تشکيلاتی احساس اختناق می کنی، وقتی با نزديکترين همرزمانت بر سر دوراهی ها و چند راهی های تاريخ به اختلاف می رسی و راهها از هم جدا می شوند، وقتی رشته های ديرين دوستی ها و عواطف کهنه به دشنه های تيزملاحظات سياسی از هم می درند که دردش وصف پذيرنيست، آنچه که حس می کنی و لمس می کنی و تجاربی که در جريان اين حوادث تلخ و شيرين در کوله بار راه گرد می آوری در بيرون از متن مبارزه درهيچ کتابی و رمانی نمی توانی مثل آن را پيدا کنی. باری ما فدائيان در رويای سرنگونی رژيم کهن و برپايی سوسياليسم بوديم و با علم و تجربه ای اندک تحت تاثير ستم ها و بيعدالتی هايی که در جامعه خود می ديديم و پيروزی هايی که ديگر مردمان کسب کرده بودند و يا خيال می کرديم کسب کرده اند در فضايی که همه راههای فعاليت های سياسی قانونی و بدون خشونت مسدود شده بود، به قهر روی آورديم. مبارزه مسلحانه هم استراتژی و هم تاکتيک، به اميد آن که موتور کوچک قهر، سرانجام روزی موتور بزرگ توده ها را به انقلاب بکشاند و بعد ما هم بعنوان پيشاهنگ توده ها با ايجاد سازمان (حزب) "طراز نوين" طبقه کارگر، از طريق اعمال اراده اين طبقه (ديکتاتوری پرولتاريا) ايران را به سوی سوسياليسم هدايت کنيم.اما کم کم و در جريان عمل گام به گام به بهای از دست رفتن جانهای پاک جوانانی که آرزوهای قشنگ و بلند پروزای های بزرگی داشتند سرهايمان به سنگ خورد و از خيل عظيم ما آنان که ماندند تجاربی اندوختند که اين تجارب امروز می تواند دستمايه دستاوردی بزرگ شود که در پايان به آن اشاره خواهم کرد.
- باری من و بسياری از ما هم از شکست سوسياليسم واقعا موجود وهم درمبارزات خونين و شکستهای تلخ پس از روی کار آمدن استبداد دينی در ايران به اين نتيجه رسيديم که سوسياليسم آمرانه، سوسياليسمی که نه با آگاهی و اراده مردمی که خود راهشان را آزادانه انتخاب می کنند، بلکه به زور سرنيزه پيشاهنگ (مقصودم در کشورهای بلوک شرق است) دنبال می شود سرابی است که به زشت ترين و فاسدترين نظام ها می انجامد. و جريانی که در اين مسير اصرار می ورزد، خود به تباهی و پوسيدگی کشانده می شود.
- ما با الگوبرداری از حزب بلشويک و احزاب مشابه آن که تحت عنوان سانتراليسم دموکراتيک، گروهی را به رهبری حزب و سازمان می گماشتند و سرنوشت همه چيز را به دست آن می سپردند درمقياس کوچک خود، ديکتاتوری را در درون همان جريان و يا جنبشی که قرار بود، روزی ايران را به سوی سوسياليسم هدايت کند، ايجاد کرده بوديم. چنان که اکثريت اعضای کميته مرکزی به خود حق می داد اقليت و يا هر فرد منقد و مخالفی را از حق اظهارنظر در محدوده تشکيلات سازمان محروم کند. اما چون اختلاف فکری و سياسی در هر مساله و بر سر هر بزنگاهی امری طبيعی است، لاجرم ما بر سر دو راهی ها به جای تحمل يکديگر و به جای آن که به هر اقليتی حق ابراز نظر و موجوديت درون سازمانی بدهيم، چنان رفتار کرديم که راهی جز جدايی و انشعاب باقی نماند.
برای نمونه بسياری و من نيز از جمله در درون سازمان فدائيان خلق در سال ۶۰ با وحدت سازمان و حزب توده که قرار بود بشکل انحلال سازمان در حزب توده صورت پذيرد و گفته می شد نظر شوروی چنين است، مخالف بوديم. ما اين مخالفت را در نقدی که بر مقاله آقای فرخ نگهدار نوشتيم(زنده ياد منوچهر شفيعی و من) ابراز کرديم. اما اکثريت کميته مرکزی به خود حق داد که نظر ما را سانسور کند. و از انتشار آن در بولتن درون سازمانی جلوگيری نمايد. اصرار ما بر نظراتمان و پافشاری بر لزوم تشکيل نخستين کنگره سازمان برای تصميم گيری درباره سرنوشت سازمان به همان بيانيه ای منجر شد که ما در ۱۶ آذر ۱۳۶۰ انتشار داديم. تيتر آن بيانيه چنين بود" پيش بسوی تشکيل نخستين کنگره سازمان فدائيان خلق" اما پافشاری براين درخواست به معنای انشعاب بود. ما با اين کار عملا از سازمان اخراج بوديم. نه فقط اخراج که مستحق تهمت ها و اهانت های باورنکردنی از جانب نزديکترين همرزمان ديروزمان. بسياری از اخراج ها و انشعاب ها به همين سادگی و بخاطر پيدايش اختلاف نظر در سازمان پديد می آمد. من امروز وقتی به گذشته نگاه می کنم می بينم که اکثريت کادرهای زنده مانده جنبش فدايی از تجربه چهل سال مبارزه اين جنبش به نتايج ارزشمندی رسيده اند. بطوری که اگر زمان به عقب برگردد، بسياری اشتباهات و کژفکری هايی که موجب تفرقه و انشعاب شدند ديگر تکرار نمی شوند. چرا که امروز کمتر کسی به آن اختناق درون سازمانی و چارچوب های تنگی باور دارد که وقتی فکر خلاق و پويا از مرزهای آن گذر می کند، جرم تلقی می شود. چهل سال تلاش و پيکار به نحله ها و گرايش های مختلف جنبش فدايی آموخته است که:
هيچ آرمانی، هيچ هدف "مقدسی" ارزش آن را ندارد که آزادی انسان را به پايش قربانی کنند. نمی خواهم از طرف ديگران حرف بزنم، اما مطمئن هستم که اکثريت قاطع همه آنهايی که در دهه های گذشته در جنبش فدايی فعال بوده اند، و بخت آن را داشته اند که زنده بمانند امروز به سوسياليسمی باور دارند که نه با ديکتاتوری طبقاتی که همان ديکتاتوری انحصارطلبانه تک حزبی است بلکه برعکس فقط در جامعه ای آزاد و با تکيه به رای آگاهانه مردم فرايند آن طی می شود. و از آنجا که آزادی علی القاعده نه از راه خشونت و قهر که از راههای جنبش های بدون خشونت به فرهنگ سياسی جامعه و نهايتا در نظام سياسی متکی به آرای مردم نهادينه می شود، امروز بسياری از ما در تلاشهای چهل سال گذشته به اين جا رسيده ايم که آرمان سوسياليسم از مسير مدارا و گفتگو و فعاليتها و رقابت های دموکراتيک می تواند سرانجام روزی اکثريت مردم جامعه را تسخير کند.و حالا تقريبا اگر نه همه فعالان طيف فدايی اما اکثريت قريب به اتفاق مان می پذيريم که فرهنگ مدارا را در مناسبات ميان خود رعايت کنيم.
درس های تجارب چهل ساله جنبش فدايی کم نيست، اما شايد مهم ترين آن اين باشد که امروز جريان ها و اعضا و فعالان اين جنبش با درس گرفتن از گذشته و با تکيه بر تجاربی که به بهايی بسيار سنگين به دست آمده اگر بخواهند می توانند به دور هم گرد آيند و به آرزوی ديرينه خود يعنی تشکيل يک جريان نيرومند چپ و يک حزب سوسياليست مجرب جامه عمل بپوشانند. چنين تشکلی می تواند مرکز ثقلی گردد برای گرد آوردن انبوه بيشماری از کسانی که در ساليان گذشته به آرمان سوسياليسم وفادار بوده اند و همواره از فقدان يک تشکل معتبر چپ که بتواند انرژی ها و تجارب را در خود گرد آورد، غبطه خورده اند. ما همگی به اين سنت خوب وفاداريم که برای همه جان باختگان طيف فدايی احترام قايل باشيم، اما متاسفانه هنوزبا خودمان يعنی با، زندگان که اگر بخت زنده ماندن را نمی داشتند بخت بيشتری برای برانگيختن احترام همه ما کسب می کردند، چنين نيستيم. و من در همين جا اضافه کنم که هنوز هستند معدودی که به جانباختگان فدايی تکيه می کنند تا بهتر بتوانند به زندگان، حمله کنند. گويی از نظر آنها فدايی خوب فدايی در خاک خفته است. بايد با اين عادت هم تعيين تکليف کنيم تا بهتر بتوانيم در راه نزديک کردن همه فدائيانی که ضرورت متشکل شدن طرفداران سوسياليسم را هم برای ريشه کن کردن جمهوری اسلامی و هرگونه قدرت استبدادی ديگرو هم برای منافع مستقيم کارگران و نيروهای مترقی و دموکراتيک حياتی می دانند گام برداريم.
ما امروز قاعدتا آموخته ايم که شکل گيری يک چپ نيرومند نه بر اساس يک برداشت تنگ نظرانه از ايدئولوژی که منشاء جدايی و تفرقه بوده و هست بلکه بر پايه يک برنامه حداقلی چپ که خواسته ها و يا برخی از خواسته های هريک از گرايش های طيف فدايی و جريانات چپ را در خود دارد عملی می شود.
بديهی است که در يک جريان( حزب) سوسياليست مدرن که کوران های مختلف به رسميت شناخته می شوند،تصميم گيری های سياسی حاصل خردجمعی همه اعضای حزب است که در روندها و مکانيسم های دموکراتيک اراده خود را ابراز می کنند. اگر در چهلمين سالگرد جنبش فدايی گامی در اين جهت برداريم، می توان گفت که به بهترين وجهی به جانباختگان گرانقدر اين جنبش و به راه و آرمانشان وفاداری نشان داده ايم و به آنان ادای احترام کرده ايم. در اين صورت می توانيم به خود بباليم که تلاشها و مبارزاتمان پس از چهل سال به دستاوردی مهم رسيده است. دستاوردی که هم برای پيشبرد و پيشرفت تحولات دمکراتيک در ايران ضروت مبرم دارد و هم برای دفاع از آرمان های سوسيال امری حياتی است. تا زمانی که ما هم چنان با اين همه تجربه، در تفرقه و تشتت روزگار می گذرانيم و تجارب گذشته را به سرمايه ای برای تجمع و تشکيل يک جريان نيرومند چپ که بتواند در مسير تحولات سياسی آينده ايران نقش مهمی ايفا کند تبديل نکرده ايم، بايد بگويم که ما هنوز نتوانسته ايم تجارب گرانبهای خود را به دستاوری برای آرمان چپ تبديل کنيم. و طبعا مادام که ما به صورت فردی، محفلی يا صرفا به شکل جريانهای کم و بيش کوچک فعال هستيم به جای اثرگذاری تعيين کننده بر تحولات مهم آينده ايران، به دنبال تحولات و بدتر از آن به دنباله روی از جرياناتی که فقط از چپ برای منافع خود سواری می گيرند، و هرگاه بتوانند چپ را به پای منافع خود قربانی می کنند، محکوم هستيم. فلسفه پيدايش جنبش فدايی در نخستين گام ايجاد يک چپ ايرانی مستقل و پيکارگر برای آرمان سوسياليسم بود. من در چهلمين سالگرد تولد جنبش فدايی صميمانه مشتاقم که همه تجربه ای که در اين چهل سال آموخته ايم را در خدمت ايجاد و گسترش تشکيلات چپ که همه گرايش های طرفدار سوسياليسم را در برگيرد قرار دهيم و با هر تلاشی در اين زمينه همراه خواهم بود. با اين اميد که هرچه زودتر مثلا سال بعد در چهل و يکمين سالگرد تولد جنبش فدايی به دستاوردی بزرگ بباليم!

۹ فوريه۲۰۱۱
علی کشتگر


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016