گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
در همين زمينه
19 آبان» "سعادتآباد" و ناموس بدبختی، فرنگيس حبيبی11 تیر» حرکت پردهای که گذشت زمان بهروی زندگی ما کشيدهاست، در باره "يادها" نوشته ويدا حاجبی، فرنگيس حبيبی 25 خرداد» پاريس: نشستی با ويدا حاجبی بهمناسبت انتشار کتاباش، "يادها"، با حضور فرنگيس حبيبی و حميد جاودان، ۲۶ ژوئن 28 بهمن» جنبش سبز و مفهوم جديد شجاعت، فرنگيس حبيبی
بخوانید!
9 بهمن » جزییات بیشتری از جلسه شورایعالی امنیت ملی برای بررسی دلایل درگذشت آیتالله هاشمی
9 بهمن » چه کسی دستور پلمپ دفاتر مشاوران آیتالله هاشمی رفسنجانی را صادر کرد؟
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! خنده را جدی بگيريم، فرنگيس حبيبیحال اگر خنديدن در ملاء عام برای زنان نکوهيده است، خنداندن میتواند به مراتب کاری گناهآلود تلقی شود. از اين روست که میبينيم زنان در بسياری از هنرها چون سرودن شعر، نقاشی، خوشنويسی، گلدوزی ، موسيقی و قصهگويی در تمام دورهها و تمدنها دستی در کار داشتهاند ولی در هنر خندهپردازی يا نمايشهای فکاهی، حتی در کشورهای غربی، از نورسيدگانانداخيراً به مناسبتی دنبال نام و احوالات کاريکاتوريست های زن می گشتم. با شگفتی در يافتم که هيچ کاريکاتوريست زنی در ميان کاريکاتوريست های برجستۀ فرانسه، انگلستان، آمريکا، آلمان و کانادا ديده نمی شود. پرس و جو کردم و مسئله را با دوستانم در ميان گذاشتم. دوستی گفت هنرکاريکاتور با چند خط خشک آنچه بيش از همه در چهره و هيکل کسی توی چشم می خورد به نمايش می گذارد. نمايشی که اغلب عاری از خيرخواهی و ملاطفت است و با هدف تمسخر و تحقير صورت می گيرد. حال آنکه زنان رمانتيک هستند و مقصود خود را در قالب واژگانی رنگين ، آهنگين و مواج بيان می کنند. فکرم از کاريکاتور به فکاهی نويسی و نمايش های تک نفرۀ خنده دار کشيده شد. باز ديدم که مثلاً در فرانسه، تا قبل از دهۀ نودٍ قرن بيستم، کمدين طنز پرداز در ميان زنان تقريباً وجود نداشته است. و امروز نيز در جمع بازيگران فکاهی بيشتر از سه چهار زن هنرمند موفق طنز نويس ديده نمی شود. آيا خنداندن کاری مردانه است؟ اين پرسش در گوشۀ ذهنم خانه کرده است. می گويند خنديدن از شاخص های انسانی است و حيوانات با خنده بيگانه اند. برگسون، فيلسوف فرانسوی اوائل قرن بيستم، معتقد است که "خنده موسيقیِ جان است". پس چگونه است که زنان به ساختن اين موسيقی بی ميل بوده اند؟ چرا هيچ دلقک زنی در سيرک ها نمی بينيم ويا در دربار سلاطين ـ حتی در دنيای غير مسلمان ـ هيچ زن بذله گويی را سراغ نداريم که برای تفريح خاطر بزرگزادگان ذوق آزمايی کرده باشد؟ در آستانۀ هشتم مارس اين پرسش ها را همچون گرده هايی در فضای ذهن خوانندگان می پراکنم شايد به جوانه های پاسخ بدل شوند. پاسخ نارسی که در سر من شکل گرفته است و در بيان آن از برگسون کمک گرفته ام اينست که خنده گسستی است در حالات عادی بدن و رفتار های اتوماتيک زندگی معمولی. وقتی می خنديم بدن ما از حالت تعادل متعارفش بيرون می آيد. گسستی در رشته رفتار های معمول و خودکار گونه امان پديدار می شود و وجودمان برای لحظاتی کوتاه در واحه ای سوای مکان و زمان عادی قرار می گيرد. انگار که پروازی کوتاه را تجربه کرده باشيم، حسی از گشايش و آزادی در درونمان پخش می شود و سبک می شويم. لذت خنده از همين سبکبالی سرچشمه می گيرد و شايد همين لذت و حس آزادی است که سبب شده خندۀ زنان را در ملاء عام نکوهيده شمرند. در ايرانٍ چهل پنجاه سال پيش، و امروز نيز در خرده فرهنگ سنتی ـ مذهبی، دخترانی که در کوچه و خيابان می خنديدند دخترانی جلف و سبک توصيف می شدند. حتی بياد دارم در اوائل انقلاب دختری را از دانشکده ای اخراج کردند. يکی از اتهاماتش که گروه های سياسی چب نيز با آن موافق بودند اين بود که زياد می خنديده است. اگر خنديدن را گسسنی در روال عادی و متعارف رفتار ها بدانيم، از ديدگاه سنتی ـ مذهبی اين وقفه در نزد زنان تمردی سزاوارٍ سرزنش به شمار می آيد. زنی که می خندد و طبيعتاً خنده را پخش می کند از قالبی که برای رفتارهايش تعيين و برسميت شناخته شده است خارج می شود. بيرون از صف حرکت می کند و اين امر مخاطراتی در پی دارد که از آن جمله است انتشار بی ضابطۀ لذت و حس آزادی. حال اگر خنديدن در ملاء عام برای زنان نکوهيده است، خنداندن می تواند به مراتب کاری گناه آلود تلقی شود. از اين روست که می بينيم زنان در بسياری از هنرها چون سرودن شعر، نقاشی، خوش نويسی، گلدوزی ، موسيقی و قصه گويی در تمام دوره ها و تمدن ها دستی در کار داشته اند ولی در هنر خنده پردازی يا نمايش های فکاهی، حتی در کشور های غربی، از نورسيدگانند. اگر به گنجينۀ ادبی ايران نگاه کنيم نه تنها معادل زنانۀ عبيد زاکانی و يا ايرج ميرزا را نمی يابيم بلکه از نمونۀ زنانۀ عمران صلاحی نيز اثری نمی بينيم. چرا که نويسندگان و شعرای زن ايران چندان در تکاپوی بيان امواج تاريک اندوه و درد زندگی بوده اند، آنچنان واقعيت تراژيک محيط آن ها را در چنگال خود گرفته بوده است که مجالی برای طنز گويی نداشته اند. و شايد ناخودآگاه با بيان جنبۀ تراژيک و جدی واقعيت آسان تر می توانسته اند خود را در حرفۀ نويسندگی " به ثبت رسانند"، حرفه ای که تا صد سال پيش صد در صد مردانه بود. شايد هم آن اعتماد به نفس"مردانه" را ننداشته اند که طنز بگويند ولی اگر خنده ای بر لب کسی نشکفت از ميدان در نروند. با اين حال در ده پانزده سال گذشته، در پهنۀ ادبيات زنان در ايران آثاری پديد آمده است که نشانۀ اعتنای جدی زنان به طنز است.در اين زمينه می توان نمونه واراز "ماجراهای غريب آقای الف در غربت" اثر گلی ترقی، "حکايت ساختن مبال در بم" نوشتۀ سهيلابسکی، " عطر سنبل، عطر کاج"، اثر فيروزۀ جزايری(دوما)، "گورستان شيشه ای"، اثر سرور کسمايی و البته "پرسپوليس"، نوشتۀ مرجان ساتراپی ياد کرد. در برخی از اشعار خام سيمين بهبهانی نيز طنزی آشکار نهفته است. هدف اولیۀ هيچيک از اين آثار خنداندن مخاطبان نبوده است. نه حس غربت و کسالت "آقای الف" که از ايران مهاجرت کرده است (گلی ترقی)، نه داستان انقلاب از نگاه يک دختر بچه(مرجان ساتراپی)، نه حکايت زلزلۀ بم و ساختن مبال برای آسيب ديدگان آن(سهيلا بسکی)، نه جوانی که نام و عکسش بروی سنگ قبری قرار گرفته است ولی خود زنده و سرگردان برای پس گرفتن عکسش دوندگی می کند(سرور کسمايی)هيچيک موضوعی برای خنديدن نيست. ولی اين نويسندگان توانسته اند از اين صحنه ها و از غم و بی خانمانی و بيهودگی و حسرتی که از آن ها تراوش می شود فاصله بگيرند و با نگاهی غير متعارف و خارج از قالب های رايج به آن ها بنگرند و روايت و جلوۀ ديگری از واقعيت تبعيد، انقلاب، جنگ و زلزله ارائه دهند. اين آثار ـ و شايد بتوان نام های ديگری را نيزبه آ ن ها افزود ـ نشان می دهتد که توانايی آفرينش طنز در نويسندگان زن امروز ايران در حال شکفتن است. پرسش اينست که آيا می توان به اين استعداد ميدان بروز گسترده تری داد؟ به سخن ديگر می توان خنده و طنز را جدی گرفت و به عنوان يک شکل هنریٍ تمام عيار در جهت بازنماياندن نکته ها و صحنه ها و زير و بم های زندگی زنان به آن پرداخت؟ آيا نمی توان قانون چند همسری، مقررات ديه، سهميه بندی دانشگاه ها، بازرسی های بدنی، جدا سازی فضا ها و هزاران ماجرايی را که هر روز در تاکسی، مطب دکتر، اطاق بازجو، فرودگاه، دفترروزنامه، ادارۀ سانسور، کارخانه، آشپزخانه، دفتر فالگيرو محضردار رخ می دهد، خميرمایۀ حکايات و امثال و حکمی زنانه قلمداد کرد و آن ها را در قالب نوشته، نمايش، ويدئو، عکس و داستان مصور منتشر کرد؟ آيا بدين ترتيب نمی توان فرهنگ تازه ای مبتنی بر طنز اشاعه داد که جوک های "ترکه و رشتيه و قزوينيه" را کمی عقب براند؟ چنين بيان هنری گسترۀ همدلی های زنانه را بيشتر می کند و اعتماد به نفسی را همراه با سبکبالی در ميان زنانی که الزاماً با ادبيات سياسی و حقوقی انس و الفتی ندارند بوجود می آورد. قابليت درک و جذب زبان طنز و فکاهيلت مرز های طبقاتی را نيز پشت سر می گذارد. زبان هوشمند ـ و نه گزنده ـ طنز دعوتی است به تأمل و از همين رو درجۀ تسامح را در جامعه بالا می برد و به تلطيف مناسبات کمک می کند. زنان هنرمند و نويسنده و فعالان عرصۀ زنان در سال های گذشته چندان خلاقيت، تلاش و درايت از خود نشان داده اند که بی جا نيست اميد داشته باشيم که با رشد فکاهيات زنانه به افق های تازه ای از ارتباط مدنی دست يابند. چشم و لبشان پر خنده! فرنگيس حبيبی Copyright: gooya.com 2016
|