جمعه 3 تیر 1390   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

ما عليه دروغ به پا خواسته ايم، نامه سرگشاده حسن اسدی زيدآبادی، خطاب به مردم ايران در رابطه با دلايل اعتصاب غذايش

اعتصاب نوشت /عليه دروغ

اکنون بيش از دو سال از شکل گيری جنبش سبز می گذرد،حرکتی ملی که از وجوه مختلف قابل تحليل و بررسی است و تا کنون نيز از زوايای مختلف به آن پرداخته شده است.

جنبشی ملی عليه هرگونه تماميت خواهی در عرصه های مختلف سياسی،اجتماعی،اقتصادی و قفرهنگی.جنبشی که برآمده از احساس مشترک و عمومی بيزاری ملی از اشکال مختلف تبعيض و بی عدالتی است و در پی ان است که دست تماميت خواه حاکميت را از حوزه های گوناگون زيست فردی و اجتماعيش کوتاه کند.اکنون فرصت و مجال تحليل های عميق و بسيط نيست اما اگر باور داريم نقص گسترده و نظام ضد حقوق و آزادی های عمومی سالهاست که در اين کشور نهادينه و به امری روز مره مبدل گشته است، در ژی يافتن جرقه و سنگ آتش زنه شعله ور شدن انبارهای باروت نارضايتی ، نمی توان از يک عامل اساسی غافل شد و آن چيزی نيست جز توهين آشکار به شعور و تماميت فردی رای دهندگان در جريان انتخابات رياست جمهوری ۸۸ که به هر حال باور داشتند که خواست آنان ناديده گرفته شده است،يکی از تابلوها و نمادهای به ياد ماندنی جنبش سبز شعار (دروغ ممنوع )بوده و هست ،واقعيت آنست که موج اجتماعی حامی اصلاح طلبان در وهله اول واکنشی سريع به اکاذيبی بود که از سوی دولت وقت و با در دست داشتن انحصار رسانه ای تلاش می شد به خورد افکار عمومی داده شود.



تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


همين روند ناميمون در جريان سرکوب اعتراضات مردمی و بازداشت گسترده فعالان سياسی و مدنی نيز ادامه داشت به شکلی که از سويی توسل به قلب واقعيت و تکذيب ناشيانه فجايعی که در برابر ديدگان ملت روی می داد به مهمترين سياست رسانه های رسمی و برخبی مقامات بدل گشت و از سوی ديگر اعمال فشار به زندانيان برای انکار عقايد و باورهايشان رويه ای رايج در جريان محاکمات فرمايشی و ناعادلانه زندانيان سياسی بود.و اين اصرار بر دروغگويی البته حاصلی نداشت جز شدت گرفتن نارضايتی ئو اعتراضات مردمی در سطوح مختلف جامعه و ريزش های فراوان از ميان باورمندان به ادعاهای پوسيده و نخ نمای تماميت خواهان.

اما امروز نيز بخشی از آنچه ۱۲ نفر از زندانيان سياسی را بر آن داشته است که در اقدامی اعتراضی دست به اعتصاب غذا بزنند ايستادگی در برابر سلطه دروغ و دروغگوييست.واقعيت آنست که ما نمی توانيم آنچه را به چشم خويش ديده ايم انکار کنيم.از ما بر نمی آيد که هم بند ارجمند و وارسته مان(شهيد هدی صابر) اينچنين با مسامحه کاری و بی تدبيری از ما بگيرند و آنگاه علنا بگويند که او در اعتصاب غذا نبود و يا اينکه هنوز پيکر مرحوم عزت اله سحابی تشييع و تدفين نشده اسباب جان ستانی از يک زندانی سياسی ديگر (شهيد هاله سحابی) را فراهم آورند و آنگاه با نمايش ده ها دروغ در رسانه ملی در پی شانه خالی کردن از بار مسئوليت های خويش باشند.نه اين در توان مانيست که از کنار اين همه دروغ بگذريم و دم بر نياوريم،ما گر چه هر کدام به مثابه گروگانی از يک جناح و گروه سياسی قربانی سوء استفاده جريان اقتدار گرا از قانون و قوه قضاييه شده ايم، تا با حبس و در بند کشيدن ما منافعشان را پيگيری کنند، اما می خواهيم ندا برآوريم که آقايان :مرگ يک انسان و خونی که به ناحق ريخته شده است چيزی شبيه نرخ تورم و نرخ بيکاری نيست که بتوان آنرا واژگونه نمايش داد. اگر تلاش می کنيد تا با بر پايی دادگاه های فرمايشی و نمايشی ، گروگان گيری سياسی از ميان فعالان سياسی و مدنی و تعداد زيادی از شهروندان معترض را اقدامی قانونی و حقوقی جابزنيد باور کنيد که چنين معامله ای را با جان و حيات انسان ها نمی توانيد که به انجام برسانيد.

ما دست به اعتصاب غذا زده ايم تا ثابت کنيم که انکار زندانيان سياسی و به دست فراموشی سپردن انها و به قولی حل مسئله انان از طرق حذف امری ناشدنی است.سخن ما اينست که جرم ما نه اجتماع و تبانيست و نه تشويش اذهان عمومی و يا نشر اکاذيب که اين همه تنها از کسانی برمی آيد که برای تحريف و تغيير اراده ملی ، اجتماع و تبانی می کنند.و آن گاه برای لاپوشانی و انکار جرم خود ، به نشر اکاذيب می پردازند.

جرم ما و ساير دوستان دربند ما شجاعت در انتقاد شرح مظالمی است که به مثابه امر به معروف و نهی از منکر خطاب به حاکمان بيان شده است،جرم ما روايت نقض حقوق انسانهاست، ما می گوييم حاکميت مسئول اعمال خود است و نمی تواند از زير بار مسئوليت آن شانه خالی کند.

وقتی يک زندانی بدون هر گونه قرار و يا توجيه قانونی ، ماه ها در زندان محبوس می ماندمسئول مستقيم مرگ وی عاملان بازداشت خودسرانه او هستند.

ما می گويم پهلوان هدی صابر شجاعانه و مومن به راهی که برگزيده بود به ديار باقی شتافت، اما آيا در حبس کنندگان او که حقوق انسان ها را لگدمال می کنند هم شجاعت بيان حقيقت را دارند؟

آيا اگر حادثه ای برای يکی از ما ۱۲ نفر واقع شود باز هم مسئولان قضايی و امنيتی يا يک پزشک مجهول الهويه در بهداری زندان اوين در مصاحبه با رسانه های دروغ خواهند گفت: اودر اعتصاب غذا نبود..... وی بر اثر حمله قلبی ناشی از بيماری مزمن درگذشت...!!!..

آری ما عليه دروغ به پا خواسته ايم

بند ۳۵۰ زندان اوين
خردادماه ۹۰
حسن اسدی

حسن اسدی زيدآبادی، دبير کميته حقوق بشر سازمان ادوار تحکيم وحدت است


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016