گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان![]()
خواندنی ها و دیدنی ها
در همين زمينه
12 خرداد» در سوگ سحابیها، جمشيد طاهریپور18 فروردین» يادداشتی بر تائيديه آقای بهنود، جمشيد طاهریپور 25 بهمن» در آينه چهل سالگی: نوزايش چپ نو! جمشيد طاهری پور، کارآنلاين 10 آبان» فراروئی سازمان چريک ها به سازمان سياسی، جمشيد طاهری پور، کارآنلاين 22 مهر» آنکه باد میکارد توفان درو میکند! جمشيد طاهریپور، کارآنلاین
بخوانید!
9 بهمن » جزییات بیشتری از جلسه شورایعالی امنیت ملی برای بررسی دلایل درگذشت آیتالله هاشمی
9 بهمن » چه کسی دستور پلمپ دفاتر مشاوران آیتالله هاشمی رفسنجانی را صادر کرد؟
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! گمانه انتخاباتی آقای بهنود، جمشيد طاهریپور![]() اين دومين يادداشتی است که در گفتگو با آقای بهنود می نويسم. برخی دوستان می گويند؛ بهتر است با خطاب مشخص ننويسم اما من فکر می کنم ما محتاج گفتگو هستيم و گفتگو هم طرف های مشخص دارد. می گويند تو حرف را بيانداز صاحبش بر می دارد! من می گويم ما محتاج فهم يکديگريم و می خواهم بدانم کجای حرفم اشتباه است و چرا اشتباه است. خوب و بدش را نمی دانم اما کسان کم شماری هستند که در باره سياست، انديشيده و روی خط و ربطی می نويسند. بی شک آقای بهنود يکی از خوشنويس ترين اين کسان کم شمار است. من از اين کم شماران بسيار آموختم و می آموزم. برای نمونه از پی يادداشت اول آموختم که "هيچ نوشته-ای تمام حقيقت نيست بلکه هر نوشته-ای حاوی بخشی از حقيقت است". در فرهنگ سياسی اپوزيسيون آنچه که سيطره دارد منولوگ است. در منولوگ آدمی ميخ باور خودش را می کوبد در حالی که ديالوگ؛ - گفتگو –؛ به جريان تبادل تجربه و نظر، ساختار و صورتبندی می دهد و کمک می کند تا موضوعی را که در جستجوی فهمش هستيم، يا باوری در باره آن پيدا کرده-ايم، از منظر ديگر و تجربه فرد ديگری نگاه کنيم و در چند سويگی و چند لايگی هائی که دارد درک کنيم. حقيقت هميشه بغرنج است و در بهترين حالت هرکس بخشی از آن را بيان می کند. گفتگو، فهم بغرنج را ممکن می کند يا دستکم کمک می کند تا آدمی بخش های ديگر و ديگرتر حقيقت را درک کند. انتخابات از پارادوکس های اصلی و اصلی ترين پارادوکس در نظام اسلامی ايران است. همين چند روز پيش در گفتگو با دوستی که نقد و نظر خود را پيرامون " پايان اعتصاب؛ پايان يک گفتمان عقيم" – مقاله من در گويا نيوز- برايم ايمل کرده بود، تاکيد کردم؛ ارزيابی من اين است که نقطه جهش جنبش سبز بسوی آزادی؛ الغای نظارت استصوابی است. خدمت بزرگ "راه سبز اميد" ايستادگی روی اين مطالبه است. فشرده مقاله آقای بهنود در اين چند سطر آمده؛ "همه دوستانی که رگ گردنشان برآمده، بسيار بهجاست بهجای آن که سيلی در گوش پزشک بزنند کمی به خود آيند، اگر معتقدند نبايد در انتخابات شرکت کرد دور هم جمع شوند، کاری حسينی کنند، در ماههای مانده، بجنبند و مردم ايران را با خبر کنند و جريان تحريم را که مورد نظرشان هست به قوت برسانند، وگرنه اگر همچنان بزرگترين مبارزهشان ناسزاگوئی به کسانی باشد که نتيجه را حدس زدهاند، ماجرا تکرار میشود و نظام با بيش از شصت درصد انتخابات را برگزار میکند ..." " نظام با بيش از شصت در صد انتخابات را برگزار می کند". من هم همين طور فکر می کنم. برپايه همان دلايلی که آقای بهنود نوشته. من حتی فکر می کنم انتخابات احتمالا" شيرين تر از اين ممکن است از کار در آيد! چطور؟ چون احتمال دارد دعوای احمدی نژاد – مشائی روی رد صلاحيت های شورای نگهبان متمرکز شود. آنها حقيقتا" خيز برداشته-اند که اکثريت مجلس نهم را از آن خود سازند. اگر دعوای آنها در انتخابات اسفند؛ روی رد صلاحيت کانديدا هاشان توسط شورای نگهبان متمرکز شود، حدس می زنم کسر بزرگی از ۱۴ مليون رای ريخته شده بسود آقای موسوی، در سبد کانديداهای گروه احمدی نژاد – مشائی گذاشته شود! به نظرم اين چرخش در پايه انتخاباتی اصلاح طلبان چرخش درستی است، زيرا سست پائی "ياران خاتمی" در مخالفت با ولی فقيه و نظارت استصوابی در انتخابات، تجربه آزموده همين رای دهندگان است. اصلاح طلبان به زعامت خاتمی و کارگزاران به پدرخواندگی رفسنجانی، بيشترينه-ی عيب های گروهبندی احمدی نژاد – مشائی را دارند، بدون آن که امتياز آنها را داشته باشند. امتياز اين گروهبندی در مقام نسل های دوم و سوم اصولگرايان، نه تنها منابع قدرت دولتی و تکيه گاه اجتماعی آنان در لايه های گوناگون بوروگراسی حکومتی، و ميان توده های محروم کشور است بلکه آنچه که جاذبه –شان را می گسترد اراده استواری است که در پيگيری اهداف-شان از خود نشان می دهند. اين ارده، به هر نسبتی که حساب کنيم، عليه خامنه-ای و اليگارشی آخوندها و مکلاهای متحدشان و آقازاده هاشان است و بعيد نيست در انتخابات مجلس در مخالفت با تصاميم شورای نگهبان و نظارت استصوابی آن تمرکز و بروز و ظهور پيدا کند! يعنی نقطه تماسی پيدا کند با جنبش سبز و همسوئی پيدا کنند با يک مطالبه حداقلی اما محوری دموکراسی خواهان ايران در جنبش شهروندی ملت که الغای نظارت استصوابی و انتخابات آزاد است. ۳۳ سال است فرهنگ سياسی در ايران از سيطره ايدئولوژيک اسلام سياسی در زخم و رنج است! ۳۳ سال مرعوب و مغلوب درصد شرکت مردم در انتخابات های ولائی هستيم! متاسفانه آقای بهنود نمک روی زخم من پاشيده که در اين سن و سال، همچنان ازدحام مردم عقل و هوش از سرم می پراند! شصد در صد، نه! ۹۸ در صد، با اين متر و ميزان نبايد نسبت ما را با انتخابات ترسيم کرد! البته اينجا خطابم کمتر آقای بهنود است! او نوشته؛ " ... مگر ممکن است کسی در مقام من به مردم بگويد بايد برويد – منظور در انتخابات - ، ولايت فقيه هم اين طور نمی گويد، آن هم با تعيين شصد در صد" . خطابم خودم هستم که گفته-اند ترک عادت موجب مرض است! در يادداشت اول برای او نوشته بودم نگاه به "پائين" عادت قوی منست! چه خوب می بود آقای بهنود درباره مضرات اين عادت می نوشت. با اين که اين حرف ها را می زنم اما حق بايد داد که از گفتار جناب بهنود همان برداشتی را مردم بکنند که دوست کلن نشين ايشان کرد. راست اين است که آقای بهنود از جمله مهارت هايش، تاب نرم رقص قلم و زبان–اش است. موضوع اصلی يادداشت اول من اين بود که دوری و نزديکی ها با جنبش سبز در صفوف اصلاح طلبان بالا می گيرد، اما بهنود نرم و رقصان قلم را چرخاند روی اين بخش از "تمام حقيقت" که "شما هيچ نشانی از تشکيلاتی نمی کنيد که از جمله سياستگذارانش بوديد در آن دوران". اين يادآوری ها همه بيانگر خوبی های بزرگ ديالوگ است. شفاف و مختصر آدم از يک عبارت به اندازه يک دفتر ياد می گيرد. کاريکاتوريست خوب ما – آريا – بهنود را کشيده در حال پرسيدن جهت باد! کار هنر تصوير واقعيت و کار فلسفه تفسير حقيقت است. شايد ژورناليسم سياسی آن نوعی که آقای بهنود حرفه-اش هست، وظيفه اصليش تشخيص جهت باد باشد، اما ژورناليسم حزبی – هر چند متاسفانه هر چيز اگر مانده، يک چيز نمانده و آن حزب و حزبيت است! - وظيفه اصليش، هدف گزاری يا تشخيص جهت هدف است. من اين را از توی کتاب ها ياد نگرفتم، تجاربم که پر از اشتباهات کوچک و بزرگ سياسی است اين را به من ياد داده است. پرسش مرکزی در اين نوع ژورناليسم سياسی عبارت از اين است؛ کدام سمت ايستاده-ايم؟ من فکر می کنم در نزد بسيار دوستان اين پرسش هنوز پاسخ روشن خود را در کردار سياسی-شان پيدا نکرده است يا اگر کرده، چندان شفاف نيست. در تجربه شخص من هردو نمونه-اش وجود داشته و اين بی تابی ها که در منست برای اين است که نمی خواهم اشتباهات خود را تکرار کنم. نبرد اصلی در ايران نبرد ميان نيروهای سنتی با نيروهای مدرن جامعه، در آميخته با تضاد و تعارض نسل های پير با نسل های جوان است. سرنوشت اين نبرد در گرو توانائی آزاديخواهان ايران به دادن پاسخ سکولار-دموکراتيک به مسائل ايران و مواجهه آنان است از اين جنس و منظر با رويداد های کشور و از جمله با انتخابات. اين را نوشتم بگويم تا زمانی که در دور باطل "تحريم – مشارکت" گرفتار هستيم قادر به هدف گزاری بهينه در انتخابات نخواهيم بود. اين بحثی است که دستکم يکدهه است در اپوزيسيون ايران جريان دارد. تجربه تائيد می کند که هر مواجهه-ای با انتخابات ولائی اگر مبتنی بر انگيزش حقوق بشری نباشد، تنها در خدمت پيروزی تحجر و استحکام استبداد دينی منشاء اثر خواهد بود. در انتخابات دوره هشتم مجلس وقتی کميته انتخابات سالم، منصفانه و رقابتی تشکيل شد و موازين بيست گانه را بر فراز قانون اساسی ميزان سنجش و داوری و تعيين نسبت با انتخابات ها قرار داد، راهی گشوده شد برای برپائی جنبش مطالبه محور و بيرون آمدن از دور باطل "تحريم – مشارکت". در حقيقت مساله صورت تازه-ای پيدا کرد و آن هدف گزاری انگيزش حقوق بشری در انتخابات بود. پيام اين هدف گزاری؛ عبارت از اين بود که هر کانديدائی به هر نسبت در برنامه و تعهدات انتخاباتی خود مطالبات اقشار اجتماعی و حقوق اساسی مردم و حق حاکميت ملت را باز بتابد، به همان نسبت، اين استحقاق را پيدا می کند تا از رای آنان برخوردار شود. نبايد فراموش کرد که "مشارکت"يا "تحريم"، در کشاکش پر تنش خود، زاينده رای سومی شد بنام؛ "مطالبه حق انتخاب و صيانت صندوق رای" – نگ؛ آرشيو ايران امروز –. مطالبه-ای که؛ "رای من کو؟" صدای فرياد آن شد. فريادی که جانمايه-ی جنبش سبز از کار در آمد و چندانش به ظهور رساند که زنگ پايان تحجر و استبداد دينی در ايران را همه جهان شنيدند. اکنون در شرايط موجوديت جنبش سبز، انگيزش حقوق بشری صورتبندی عينی مشخص دارد، می خواهم اين را برسانم که آن عاملی که نسبت ما را با انتخابات اسفند ترسيم و تعيين می کند، نسبت اين انتخابات با جنبش سبز و مطالبات آن است. بايد ديد که کارزار انتخابات اسفند، از خلال عناصر گوناگون، متضاد و متعارض برپا دارنده و سازنده آن، چگونه و در چه نسبتی با جنبش سبز و مطالبات آن ارتباط برقرار می کند. در جواب جناب بهنود به مدعيان پارازيتی، همه نسبت ما با انتخابات، به شکلی ساده و يک خطی خلاصه شده است در تحريم يا مشارکت؛ "...اگر معتقديد نبايد در انتخابات شرکت کرد دور هم جمع شوند ، کاری حسينی کنند". عجيب است! مشارکت کاری حسنی است و تحريم کاری حسينی! ويتگنشتاين از فيلسوفان حلقه وين معتقد بود اين بازی های زبانی دلالت بر موقعيتی دارد که شخص در آن بسر می برد. در برابر دوگانه حسنی و حسينی، صورت مجسم و عينيت يافته-ی انگيزش حقوق بشری را می توان پيشنهاد کرد، چرا نه!؟ بايسته ماست در اين موقعيت قرار داشته باشيم، زيرا انتخابات و مجلس وسيله، و جنبش و مطالبات آن هدف است. هر فعال سياسی می داند که سياستگزاری در رابطه با انتخابات مجلس کذا در اسفند ماه آينده، موضوع و مساله امروز نيست. تا اسفند از جعبه سياه اين حکومت و اين جامعه پارادوکسيکال، هيچ کس نمی تواند پيش بينی کند که چه بيرون خواهد آمد و کدام شرايط و وضعيت رقم خواهد خورد. اما بر هر انديشه ورزی است که بر بنياد تراکم تجارب انتخاباتی، مقوله هائی را موضوع بحث قرار دهد که می تواند اپوزيسيون دموکراسی خواه را با انتخابات در چنان نسبتی قرار دهد که ايران را بسوی آزادی پيش براند. جناب بهنود مدخل خوبی برای اين کار گشوده، او که آرزومند نظام آزادی است؛ "نظامی که ولايت فقيه نداشته باشه. نظامی که نظارت استصوابی نداشته باشه. نظامی که مطابق معيارهای جهانی آزاد باشه، مردم توش آزاد باشند. نظامی که بهاييان زير فشار نباشند؛ زنان مجبور به کاری نباشند.". ج . ط در اين زمينه: Copyright: gooya.com 2016
|