یکشنبه 16 مرداد 1390   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

هاشمی رفسنجانی و سودای تداوم روحانيت‌سالاری، علی افشاری

علی افشاری
يادداشت هاشمی رفسنجانی در مورد سالگرد انقلاب مشروطه نمونه‌ی آشکاری از تحريف موذيانه و شريرانه تاريخ معاصر است. اين مطلب در عين حال پرده از خطرهای بالقوه پيش روی جنبش اعتراضی مردم ايران برمی‌دارد. اين يادداشت هشداری است تا کسانی که ساده‌انديشانه به او دل بسته‌اند، به خود آيند و بدانند که خطر مشی غير اصولی و قدرت‌مدار هاشمی رفسنجانی از فاشيسم احمدی‌نژادی و استبداد ولايی خامنه‌ای بيشتر نباشد، قطعأ کم‌تر نيست

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


علی افشاری - خبرنامه گویا

يادداشت هاشمی رفسنجانی در مورد سالگرد انقلاب مشروطه نمونه‌ی آشکاری از تحريف موذيانه و شريرانه تاريخ معاصر است. اين مطلب در عين حال پرده از خطرهای بالقوه پيش روی جنبش اعتراضی مردم ايران برمی‌دارد. اين يادداشت هشداری است تا کسانی که ساده‌انديشانه به او دل بسته‌اند، به خود آيند و بدانند که خطر مشی غير اصولی و قدرت‌مدار هاشمی رفسنجانی از فاشيسم احمدی‌نژادی و استبداد ولايی خامنه‌ای بيشتر نباشد، قطعأ کم‌تر نيست. کسی که حاضر است راست و دروغ را به هم بياميزد و معجونی بی مايه برای فريب معترضين به وضع موجود خلق کند و آدرس غلط به نيروهای خواهان تغيير وبخصوص نسل جوان بدهد، در هنگام بازگشت به قدرت نيز از انجام هيچ تباهی فرو گذار نخواهد کرد.

اگر کسانی هم فکر می کنند در ميدان بده بستان های سياسی و يا سياست پيامد گرا می شود از وی تاکتيکی استفاده کرد و يا خود را آنقدر توانا می پندارند که می توانند اين بازيگر تمامی فصول قدرت را به بازی بگيرند و از اين رو وقعی به فعاليت های حقيقت ستيز وی نمی گذارند ، تاريخ معاصر چون آئينه ای پيش روی ما است که جدا از تعارض اين نحوه برخورد با مبانی اخلاق تکليف گرا به ما ياد آوری می نمايد که چنين شيوه هايی در مقام نتيجه نيز ناکارامد هستند و بيشتر جريان های اپورتونيستی را فربه می سازند .

برجسته ساختن مواضع وی و بخصوص اين مطلب مغشوش و تضييع کننده زحمات حاملان انقلاب مشروطه احتمالی را قوت می بخشد که بعد از کشمکش کنونی باز ماجرای انقلاب ضد ديکتاتوری بهمن ۵۷ تکرار گردد و استبداد نعلين جايگزين استبداد چکمه و تاج شود.

وی چونان بخشی از روحانيت که از هر مخالفتی فرو گزار نکردند و حتی حاضر شدند در کنار توپ های روسی وعربده های مستانه الواط ناظر کشتار آزادی خواهان باشند ، تا نهال مشروطه در زمين تشنه جامعه ريشه ندواند ، به تخريب چهره انقلاب مشروطه می پردازد و مسائل خلافی را به آن نسبت می دهد .

محتوی ياداشت او همسويی آشکاری با محافظه کاران دارد که برای جلوگيری از تحقق خواست ملت در دوران اصلاحان مرتب فرياد سر می دادند که "نگذاريد مشروطه تکرار شود " .

همچنين يک بار ديگر ثابت شد که در بررسی روايت فعالان سياسی از رويداد های تاريخی بايد جانب احتياط را نگاه داشت و مراقب بود تا تحت تاثير اغراض آنها تاريخ تحريف نگردد.

روشن کردن موضع پيرامون جنبش مشروطه مساله کليدی و مهم در گذار به دموکراسی است . مشروطه نقطه عزيمت تلاش های کنونی برای خشکاندن شجره خبيثه استبداد است. نوع سمت گيری پيرامون آن معياری مناسب برای شناسايی تناسب موضع کنشگران با حق طلبی و موازين دموکراسی است.
در اصل اگر امروز مطالبه برای آزادی ، عدالت ، نفی تبعيض و مردم سالاری وجود دارد ، بواسطه تلالو نهضت مشروطه است که فصل جديدی را در تاريخ ايران گشود و آغاز راه پايان بخشی به خودکامگی و سپردن سرنوشت ملت و ميهن در دست رفتار خود سرانه يک فرد شد.

کسانی که بر اساس مقاصد قدرت طلبانه با قرار دادن ولايت فقيه در قانون اساسی و حاکميت تک صدايی جريان موسوم به خط امام در سال ۱۳۶۰ پايه انحراف انقلاب بهمن ۵۷ به استبداد دينی را گذاشتند کشور را از چاله در آورده و به چاه انداختند. ريشه وضعيت نابسامان و فضاحت بار کنونی به همان سال هايی بر می گردد که جهت گيری ضد استبدادی و آزادی خواهانه انقلاب در پای انحصار گرايی حزب جمهوری اسلامی قربانی شد . در آن دوران سياه آرمان های انقلاب اسلامی در امتداد آرمان های مشروطه در پای عطش سيری ناپذير برخی از روحانيون و متحدان بازاری آنها به قدرت و خطای ديد جمعی از جوانان پر شوری که که يوتو پيای شان را در سنت گرايی ايدئولوژيک جستجو می کردند ، زير پا گذاشته شد .

بر خلاف نظر رفسنجانی، انقلاب مشروطه پرتو درخشانی است که علی رغم نا تمامی هنوز اختر های فروزان آن گرمابخش کارزار برای آزادی ،عدالت وکرامت انسانی است. طبيعی است ميراث خواران موتلفان استبداد صغير و دشمنان حريت ومساوات چنگ بر چهره حقيقت بکشند و با دميدن سرنا از سر گشاد مدعی شوند : " دستاورد اوليه مشروطه برای مردم ايران يوغ مشترک استبداد و استعمار بود."
نکات خلاق واقع و غلط در اين مطلب بسيار است . اما بيش از همه چيز فقر اطلاعات آزار دهنده است که حتی توالی زمانی رويداد ها نيز رعايت نشده است و چونان توليدات به اصطلاح مستند صدا و سيمای ولايی و تشعشعات کيهانی مطالبی بی اساس را سر هم کرده است تا پيامی گمراه کننده به مخاطبان بدهد.
شيخ فضل الله نوری دشمن کمر بسته مشروطه بود و هيچگاه در سلک مشروطه طلبان قرار نداشت او تا پايان عمر نيز لحظه ای از عداوت با مشروطه طلبان دست بر نداشت. وقتی تب مشروطه خواهی بالا گرفت و ديگر امکان تقابل وجود نداشت وی برای چند صباحی مخالفت ظاهری را به تعليق در اورد اما با اختراع مفهوم موهوم "مشروطه مشروعه" مشروعه خواهی اش را ادامه داد. مشروطه مشروعه او چون " مردمسالاری دينی" خامنه ای توجيهی برای بلا موضوع کردن مشروط سازی ساختار قدرت و پايان بخشی به امتيازات دربار و روحانيت بود .

شيخ عبدالله مازندرانی مرجع تقليد بزرگ عصر در پاسخ به ميرزا حسن مجتهد تبريزی که از وی می خواست از مشروطه مشروعه حمايت کند به اختصار گفت : ای گاو مجسم مشروطه که مشروعه نمی شود. مشروطه بحث جديدی است اما شرع مفهومی قديمی است که بيش از هزار سال قدمت دارد ".

در کنار قرار دادن اسامی شيخ فضل الله نوری ، سيد حسن مدرس ، شيخ محمد خيابانی و باقر خان وستار خان نشانگر خطای فاحش تاريخی است. سيد حسن مدرس يکی از ۵ مجتهد طراز اول ناظر بر مجلس اول مشروطه بود ودر آنجا رو در روی کارشکنی های شيخ فضل الله قرار داشت . فعاليت های خنثی کننده وی وديگر مشروطه خواهان متدين که مجلس شورا و مشروطيت را در تعارض با احکام شرع نمی ديدند ،باعث شد که شيخ فضل الله از پيشبرد برنامه هايش در مجلس نا اميد شود و با تغيير موضع بار ديگر علم مخالفت با مشروطيت را در دست بگيرد . او به همراه برخی ديگر از روحانيون و رجال سياسی همسو در ائتلاف با محمد علی شاه قاجار دوره سياه استبداد صغير را پديد آوردند و بانگ شوم انحلال و برچيده شدن بساط مشروطه و داير شدن دوباره سلطنت مطلقه را سر دادند .

بنابراين مدرس و شيخ فضل الله در دو قطب مخالف قرار داشتند. محمد علی شاه به پشتوانه قزاقان روسی ، اسلام پناهانی چون شيخ فضل الله نوری و پاره ای از الواط و چاقو کشان پايتخت مجلسی را به توپ بست که سيد حسن مدرس عضوش بود و مراجع اعلمی چون آخوند خراسانی ، عبدالله مازندرانی و ميرزا حسين خليل مخالفت با آن را در حکم محاربه با امام زمان دانسته بودند. با پايمردی و رشادت ستار خان و باقر خان و دلاوری بختياری ها به رهبری علی قلی خان بختياری و مازندرانی ها به رهبری محمد ولی خان تنکابنی و سخت کوشی های يپرم خان ارمنی استبداد صغير شکست داده شد و شيخ فضل الله به جرم مشارکت در قتل آزادی خواهان و ضديت با مشروطه و توطئه بر عليه ملت ايران محاکمه و توسط شيخ ابراهيم زنجانی که يک روحانی بود به اعدام محکوم شد. اگر چه من با اين حکم مخالفم وبه قول رسول زاده اين اعدام به تداوم چرخه خشونت دامن زد وهمچنين مشروعه خواهان و مخالفان مشروطه را صاحب شهيد کرد ،ولی اين واقعيت را نمی توان کتمان کرد که ستار خان وباقر خان و مدرس در جبهه کسانی قرار داشتند که شيح فضل الله را محاکمه کرده و به دار مجازات آويختند.

شيخ محمد خيابانی بعد از شکست استبداد صغير عضو مجلس دوم شد . وی بعد ها در مخالفت با قرار داد ۱۹۱۹ قيام مسلحانه در تبريز کرد و برای چند روز اعلام حکومت خود مختار کرد و نام اذربايجان را به آزادی ستان تغيير داد. پيرامون اين روحانی آزادی خواه اظهارات متناقضی وجود دارد ولی نظريات وی با شيخ فضل الله در تعارض بود و همچنين مناسبات حسنه ای بين وی و مدرس نيز وجود نداشت.

شايد آقای هاشمی بمانند برخی از نيورهای اپوزيسيون فکر می کند که صرفا روحانی بودن باعث اشتراک فکری وسياسی می شود. ولی واقعيت چنين نيست روحانيت هيچگاه سيمای يکسانی نداشت و همواره ديدگاه های گوناگونی در آن وجود داشته است. شکاف اصلی مشروطه تقابل دو گرايش مشروطه خواه و مشروعه خواه از روحانيت بود. در صدر مشروطه تضادی بين روشنفکران و روحانيت نبود. اگر چه برخی از تند روی ها از سوی روشنفکران و متجددين صورت گرفت ولی در کل نيروهای صادق مشروطه خواه با آن دسته از روحانيون مخالف بودند که امتيازات خاص طلب می کردند.

اما هيچکدام از چهره هايی که هاشمی رفسنجانی ذکر کرده است و حتی خود شيخ فضل الله به دنبال حکومت دينی نبودند. شيخ فضل الله نگرش قديمی تفکيک قدرت به ولايت سياسی و ولايت دينی را قبول داشت.سيد جعفر کشفی از مجتهدين بزرگ دوران فتحعلی شاه اين تقسيم دوگانه حاکميت را اين چنين توضيح می دهد :" مجتهدين وسلاطين هر دو منصب امامت را دارند اما چون طلب سطنت علما از پادشاهان باعث نزاع ودرگيری می شود لذا علما از اين حق چشم پوشی می کنند . همچنين پادشاهان نيز به دليل اداره کشور فرصت تحصيل علم ندارند لذا امر نيابت لاجرم بين علما و سلاطين منقسم گرديد. مجتهدين مسئول کسب علم و معرفت به تعاليم رسول شدند و پادشاهان نيز متکلف اجرای احکام شرع و تمشيت امور دنيوی گشتند." شيخ فضل الله هيچوقت تئوری تبديل نظام مشروطه به ولايت فقيه را مطرح نکرد و بمانند ديگر روحانيون طراز اول عصر خود معتقد بود حکومت اسلامی تنها شان معصوم است. وی تنها زعامت امور معنوی ،حقوقی ، آموزشی و دينی را از آن فقها می دانست. مدرس و خيابانی نيز اين انقسام را قبول داشتند ولی به جای سلطان و قدرت مطلقه ، نمايندگان جمهور مردم و قدرت مشروطه را جايگزين نمودند. خيابانی حتی مشهور به داشتن نظارت اشتراکی نيز بود.

ديدگاه حکومت دينی با محوريت روحانيون وتئوری ولايت فقيه در انقلاب اسلامی به طور جدی مطرح شد و در اصل ريشه اش را از فعاليت های فدائيان اسلام گرفت که به گسست از مشروطه معتقد بودند. از زاويه ای حاکم کردن شريعت به عنوان مبنای قانونگزاری و تصدی حکومت توسط روحانيون ايده وارداتی اخوان المسلمين بود. شايد تنها وجه مشترک جمهوری اسلامی با شيخ فضل الله نوری جاه طلبی و نگاه محافظه کارانه نسبت به دين و تجددستيزی بود تا برخی از روحانيون در صدد بر آمدند تا انتقام متزلزل شدن جايگاه نهاد روحانيت را با تصرف کامل قدرت و از ميدان به در کردن نهاد سلطنت ( شريک سابق) بگيرند.

اما نتيجه اين رويداد همانگونه که آخوند خراسانی پيشبينی کرده بود به افول محبوبيت روحانيت و جدايی آنها از ملت انجاميد .البته در اين ميان اکثريت روحانيت نيز قربانی اقليتی شدند که قدرت را به صورت انحصاری در دست گرفت. اگر امروز جريان احمدی نژاد می تواند با نمايش روحانی ستيزی محبوبيت کسب کند ،نتيجه اقدام پيچيده وی و يا دشمن نيست بلکه عملکرد منفی و مخرب روحانيون حکومتی چنين فضايی را ايجاد کرده است. آنهايی که هزار فاميلی آقا زاده ها را جايگزين هزار فاميلی دوران رژيم گذشته کردند ، عامل اصلی جدايی مردم از روحانيت هستند.

انقلاب مشروطه ناکام و ناتمام ماند و ترکيبی از بقايای رجال قاجار ،روحانيون قدرت طلب ،فرصت طلبان ، دسيسه های بيگانگان ،شرايط جهانی و منطقه ای ، عدم تناسب آگاهی های عمومی و زير ساخت های اقتصادی باعث انحراف آن به استبداد چکمه رضا شاه شد.

حکومت رضا شاه گسست از مشروطه بود وفرجام منطقی آن نبود. البته تلاش های وی برای رونق اقتصادی ، مدرن ساختن ساختار های اداری،نظامی، قضائی و اجتماعی و توسعه صنعتی کشور بخش هايی از خواسته های انقلاب مشروطه را بر آورده ساخت.

ولی اگر آن دسته از روحانيت که با درک غلط و جزمی از اسلام و بيم از دست دادن موقعيت و امتيازات نهاد روحانيت مشوق سر بر آوردن استبداد صغير شد ، اين کار را انجام نداده بود ، چه بسا فرجام ديگری نصيب مشروطه می شد. بگذريم که رضا شاه نيز سودای تاسيس نظام جمهوری را داشت اما پاره ای از علماء چو سيد ابوالحسن اصفهانی و ميرزای نائينی مانع کار وی شدند. اگر اين اتفاق افتاده بود به احتمال زياد وضعيت کشور بمراتب بسيار بهتر از الان بود.

اما آقای هاشمی اگر می خواهيد روحانيت ملجا و پناه مردم باشد ، حقيقت را پاس بداريد وصادقانه با مردم حرف بزنيد. تاريخ ما مشحون از خدمات برخی از روحانيون و خيانت برخی ديگر بوده است که يا از سر جهل و يا از سر منفعيت طلبی روزگار ملت و ميهن را سياه کرده اند.

هنوز بار تصويب قرار داد ننگين ترکمانچای بواسطه فرمان جهاد بی ملاحظه سيد مجاهد و ملا احمد نراقی ، همکاری مير فتاح مجتهد تبريزی با متجاوزان روس تزاری در امضای قرارداد ترکمنچای ، کشته شدن صد ها نفر در پای ائتلاف مشروعه خواهی شيخ فضل الله نوری با سلسله جنبانان استبداد صغير ،همراهی سيد محمود کاشانی و بهبهانی با عاملان کوتادی ۲۸ مرداد ودعا گويی برای شاه ، خشونت لجام گسيخته فدائيان اسلام و استبداد مخوف دينی آيت الله خمينی وپيروانش بر گرده مردم سنگينی می کند.

عاملی که می تواند جدايی ملت و روحانيت و به حاشيه رفتن اين قشر را از بين ببرد ، پايان بخشی به روحانيت سالاری و طلب امتياز ويژه برای معممين ،کنار امدن با الزامات زندگی در جهان جديد و پذيرش جدايی نهادی دين و دولت است. در اين صورت خواست نهضت مشروطه که مراجع بزرگی با آن همراهی کردند محقق می شود تا روحانيت چون ديگر اقشار مملکت به شکل مساوی در حيات سياسی مشارکت ورزد و اجبار دولت را پشتوانه برقراری احکام شرع نسازد.

روحانيونی که با مردم بودند و قدرت طلبی پيشه نکردند همواره در قلب مردم جای دارند همانگونه که تاريخ شهادت می دهد افرادی چون ميرزای شيرازی بزرگ، آخود خراسانی، شيخ عبدالله مازندرانی، ميرزا حسين نخيل، مرتضی حائری يزدی، مهدی حائری يزدی، سيدمحمد حسين طباطبايی، سيدحسين احمدی بروجردی، سيدعباس ابوترابی، سيدموسی صدر، حاج سيد رضا زنجانی، سيدمحمود طالقانی ، علامه نوری، علی اصغر مرواريد ، علامه طباطبايی، علی گلزاده غفوری، سيدمحمد شيرازی، حسينعلی منتظری، حسن لاهوتی، يوسف صانعی، سيد حسين قمی، محمد کاظم شريعتمداری و ... تکيه گاه و ملجا مردم بودند و الان نيز افرادی چون وحيد خراسانی، موسی شبيری زنجانی، محمد مجتهد شبستری، سيدعلی اصغر دستغيب، يوسف صانعی، حسن يوسفی اشکوری، محمدعلی گرامی، سيدصادق حسينی شيرازی، محمود امجد، مهدی کروبی، محمد تقی فاضل ميبدی، عبدالله نورياحمد منتظری، سيدحسن خمينی، سيد جلال الدين طاهری اصفهانی، احمد قابل و ... چنين جايگاهی دارند.


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016