شنبه 9 مهر 1390   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

آيت‌الله خامنه‌ای: هر طرحی که فلسطين را تقسيم کند مردود است، ايلنا

- امروز رژيم صهيونيستی از هميشه منفورتر و ضعيفتر و منزوی‌تر است
- ما همه پرسی از ملت فلسطين را پيشنهاد می‌کنيم. ملت فلسطين نيز مانند هر ملت ديگر حق دارد سرنوشت خود را تعيين کند و نظام حاکم بر کشورش را برگزيند.


ولی امر مسلمين، حضرت آيت‌الله خامنه‌ای صبح امروز (شنبه) در پنجمين اجلاس بين المللی حمايت از انتفاضه فلسطين و در جمع سفراء، روسای مجالس کشورهای مسلمان، فرهيختگان و علمای کشورهای مختلف جهان و شخصيت‌های برجسته کشورهای اسلامی، بيانات مهمی در ارتباط با اوضاع منطقه، شرايط کشور فلسطين و توطئه های غرب و صهيونيسم عليه ملتهای منطقه ايراد کردند.

به گزارش ايلنا، متن کامل بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامی به شرح زير است:



تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


بسم الله الرحمن‌ الرحيم

السلام عليکم و رحمة‌ الله

الحمدلله رب‌ العالمين و الصلاة و السلام علی سيدنا محمد و آله الطاهرين و صحبه المنتجبين و علی من تبعهم باحسانٍ الی يوم الدين.

قال الله الحکيم: أُذِنَ لِلَّذِينَ یُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَإِنَّ اللهَ عَلَی نَصْرِهِمْ لَقَدِيرٌ (۳۹) الَّذِينَ أُخْرِجُوا مِن دِیَارِهِمْ بِغَیْرِ حَقٍّ إِلَّا أَن یَقُولُوا رَبُّنَا اللهُ وَلَوْلَا دَفْعُ اللهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ لَّهُدِّمَتْ صَوَامِعُ وَبِیَعٌ وَصَلَوَاتٌ وَمَسَاجِدُ یُذْکَرُ فِيهَا اسْمُ اللهِ کَثِيرًا وَلَیَنصُرَنَّ اللهُ مَن یَنصُرُهُ إِنَّ اللهَ لَقَوِیٌّ عَزِيزٌ (۴۰)

به ميهمانان عزيز و همه‌ی حضار گرامی خوشامد ميگويم . در ميان همه‌ی موضوعاتی که شايسته است نخبگان دينی و سياسی از سراسر جهان اسلام به آن بپردازند ، مسأله‌ی فلسطين دارای برجستگی ويژه‌ئی است . فلسطين مسأله‌ی اول در ميان همه‌ی موضوعات مشترک کشورهای اسلامی است . مشخصات منحصر به فردی در اين مسأله وجود دارد:

اوّل : اينکه يک کشور مسلمان از ملت آن، غصب و به بيگانگانی که از کشورهای گوناگون گردآوری شده و جامعه‌ئی جعلی و موزائيکی تشکيل داده‌اند، سپرده شده است.

دوم : آنکه اين حادثه‌ی بی‌سابقه در تاريخ، با کشتار و جنايت و ظلم و اهانت مستمر انجام گرفته است.

سوم : آنکه قبله‌ی اوّل مسلمانان و بسياری از مراکز محترم دينی که در اين کشور قرار دارد ، به تخريب و توهين و زوال تهديد شده است.

چهارم : آنکه اين دولت و جامعه‌ی جعلی در حساسترين نقطه‌ی جهان اسلام،‌ از آغاز تا کنون ، نقش يک پايگاه نظامی و امنيتی و سياسی را برای دولتهای استکباری بازی کرده و محور غرب استعماری که به علل گوناگون، دشمن اتحاد و اعتلاء و پيشرفت کشورهای اسلامی است ، از آن همواره چون خنجری در پهلوی امت اسلامی استفاده کرده است.

پنجم : آنکه صهيونيزم که خطر اخلاقی و سياسی و اقتصادی بزرگی برای جامعه‌ی بشری است ، اين جای پا را وسيله‌ئی و نقطه‌ی اتکائی برای گسترش نفوذ و سلطه‌ی خود در جهان قرار داده است.

نکات ديگری را هم ميتوان بر اينها افزود : هزينه‌ی مالی و انسانی سنگينی که کشورهای اسلامی تا کنون پرداخته‌اند؛ اشتغال ذهنی دولتها و ملتهای مسلمان ؛ رنج ميليونها آواره‌ی فلسطينی که بسياری از آنان پس از ۶ دهه هنوز در اردوگاهها زندگی می‌کنند؛ انقطاع تاريخ يک کانون مهم تمدنی در جهان اسلام و و و .. .

امروزه بر اين دلائل، يک نکته‌ی کليدی و اساسی ديگر افزوده شده است و آن نهضت بيداری اسلامی است که سراسر منطقه را فرا گرفته و فصل تازه و تعيين کننده‌ئی در سرگذشت امت اسلامی گشوده است . اين حرکت عظيم که بيگمان می‌تواند به ايجاد يک مجموعه‌ی مقتدر و پيشرفته و منسجم اسلامی در اين نقطه‌ی حساس جهان منتهی شود و بحول و قوه‌ی الهی و با عزم راسخ پيشروان اين نهضت، نقطه‌ی پايان بر دوران عقب ماندگی و ضعف و حقارت ملتهای مسلمان بگذارد،‌ بخش مهمی از نيرو و حماسه‌ی خود را از قضيه‌ی فلسطين گرفته است.

ظلم و زورگوئی روز افزون رژيم صهيونيستی و همراهی برخی حکّام مستبد و فاسد و مزدور آمريکا با آن از يک سو ، و سر بر آوردن مقاومت جانانه‌ی فلسطينی و لبنانی و پيروزيهای معجزه آسای جوانان مؤمن در جنگ‌های ۳۳ روزه‌ی لبنان و ۲۲ روزه‌ی غزه از سوی ديگر، از جمله‌ی عوامل مهمّی بودند که اقيانوس بظاهر آرام ملتهای مصر و تونس و ليبی و ديگر کشورهای منطقه را به تلاطم درآوردند.

اين يک واقعيت است که رژيم سراپا مسلّح صهيونيست و مدعی شکست ناپذيری، در لبنان در جنگی نابرابر، از مشت گره شده‌ی مجاهدان مؤمن و دلاور، شکست سخت و ذلتباری خورد، و پس از آن در برابر مقاومت مظلومانه و پولادين غزه، بار ديگر شمشير کُند خود را آزمود و ناکام ماند.

اينها بايد در تحليل اوضاع کنونی منطقه مورد ملاحظه‌ی جدّی قرار گيرد و درستی هر تصميمی که گرفته ميشود با آن سنجيده شود.

پس اين، قضاوت دقيقی است که مسأله‌ی فلسطين، امروز اهميت و فوريت مضاعف يافته است و ملت فلسطين حق دارد که در اوضاع کنونی منطقه، انتظار بيشتری از کشورهای مسلمان داشته باشد.

نگاهی به گذشته و حال بيندازيم و برای آينده، نقشه‌ی راهی ترسيم کنيم. من رؤس مطالبی را در ميان می‌گذارم.

بيش از ۶ دهه از فاجعه‌ی غصب فلسطين می‌گذ‌رد. عوامل اصلی اين فاجعه‌ی خونين، همه شناخته شده‌اند و دولت استعمارگر انگليس در رأس آنها است که سياست و سلاح و نيروی نظامی و امنيتی و اقتصادی و فرهنگی آن و سپس ديگر دولتهای مستکبر غربی و شرقی در خدمت اين ظلم بزرگ به کار افتاد. ملت بی پناه فلسطين در زير چنگال بيرحم اشغالگران، قتل عام و از خانه و کاشانه‌ی خود رانده شد. تا امروز هنوز يک صدم فاجعه‌ی انسانی و مدنی‌ئی که به دست مدعيان تمدن و اخلاق، در آن روزگار اتفاق افتاد به تصوير کشيده نشده و بهره‌ئی از هنرهای رسانه‌ئی و تصويری نيافته است. اربابان عمده‌ی هنرهای تصويری و سينما و تلويزيون و مافياهای فيلم‌سازی غربی اين را نخواسته و اجازه‌ی آن را نداده‌اند. يک ملت در سکوت، قتل عام و آواره و بی‌خانمان شد.

مقاومتهائی در آغاز کار پديد آمد که با شدت و قساوت سرکوب شد. از بيرون مرزهای فلسطين و عمدتاً از مصر، مردانی با انگيزه‌ی اسلامی تلاشهائی کردند که از حمايت لازم برخوردار نشد و نتوانست تأثيری در صحنه بگذارد.

پس از آن نوبت به جنگهای رسمی و کلاسيک ميان چند کشور عرب با ارتش صهيونيست رسيد. مصر و سوريه و اردن نيروهای نظامی خود را وارد صحنه کردند ولی کمک بيدريغ و انبوه و روز افزون نظامی و تدارکاتی و مالی از سوی امريکا و انگليس و فرانسه به رژيم غاصب، ارتشهای عربی را ناکام کرد. آنها نه فقط نتوانستند به ملت فلسطين کمک کنند ، که بخشهای مهمی از سرزمينهای خود را هم در اين جنگها از دست دادند.

با آشکار شدن ناتوانی دولتهای عرب همسايه با فلسطين، به تدريج هسته‌های مقاومت سازمان يافته در غالب گروههای مسلح فلسطينی شکل گرفت و پس از چندی از گرد آمدن آنها « سازمان آزادی بخش فلسطين » تشکيل يافت. اين برق اميدی بود که خوش درخشيد ولی طولی نکشيد که خاموش شد. اين ناکامی را می‌توان به علل متعددی منسوب کرد ولی علت اساسی، دوری آنان از مردم و از عقيده و ايمان اسلامی آنان بود. ايدئولوژی چپ و يا صرفاً احساسات ناسيوناليستی آن چيزی نبود که مسأله‌ی پيچيده و دشوار فلسطين به آن نياز داشت. آنچه می‌توانست ملتی را به ميدان مقاومت وارد کند و نيروئی شکست ناپذير از آنان فراهم آورد، اسلام و جهاد و شهادت بود. آنها اين را به درستی درک نکردند. من در ماههای اول انقلاب کبير اسلامی که سران سازمان آزادی بخش روحيه‌ی تازه‌ئی يافته و به تهران مکرراً آمد و شد می‌کردند، از يکی از ارکان آن سازمان پرسيدم: چرا پرچم اسلام را در مبارزه‌ی به حق خود بلند نمی‌کنيد. پاسخ او اين بود که در ميان ما بعضی هم مسيحی‌اند. اين شخص بعدها در يک کشور عربی به دست صهيونيستها ترور و کشته شد و انشاءالله مشمول مغفرت الهی قرار گرفته باشد ولی اين استدلال او ناقص و نارسا بود. به گمان من يک مبارز مسيحی مؤمن در کنار يک جمع مجاهد فداکاری که خالصانه با ايمان به خدا و قيامت و با اميد به کمک الهی می‌جنگد و از حمايت مادی و معنوی مردمش برخوردار است ، انگيزه‌ی بيشتری برای مبارزه مييابد تا در کنار گروه بی ايمان و متکی به احساسات نا پايدار و دور از پشتيبانی وفادارانه‌ی مردمی.

نبود ايمان راسخ دينی و انقطاع از مردم ، به تدريج آنان را خنثی و بی‌تأثير کرد. البته در ميان آنان مردان شريف و پرانگيزه و غيور بودند ولی مجموعه و سازمان به راه ديگری رفت . انحراف آنان به مسأله‌ی فلسطين ضربه زد و هنوز هم ميزند . آنها هم مانند برخی دولتهای خائن عربی به آرمان مقاومت که تنها راه نجات فلسطين بوده و هست، پشت کردند،‌ و البته نه فقط به فلسطين، که به خود هم ضربه‌ی سختی وارد کردند . بقول شاعر مسيحی عرب :

لئن اضعتم فلسطيناً فعيشکم طول الحياة مضاضات و آلامٌ

سی و دو سال از عمر نکبت بدين ترتيب سپری شد .. ولی ناگهان دست قدرت خداوند ورق را برگرداند . پيروزی انقلاب اسلامی در ايران در سال ۱۹۷۹ (۱۳۵۷ هجری شمسی) اوضاع اين منطقه را زير و رو کرد و صفحه‌ی جديدی را گشود. در ميان تأثيرات شگرف جهانیِ اين انقلاب و ضربه‌های شديد و عميقی که بر سياستهای استکباری وارد ساخت ، از همه سريعتر و آشکارتر ، ضربه به دولت صهيونيست بود. اظهارات سران آن رژيم در آن روزها خواندنی و حاکی از حال و روز سياه و پر اضطراب آنها است. در اولين هفته‌های پيروزی، سفارت دولت جعلی اسرائيل در تهران تعطيل و کارکنان آن اخراج شدند و محل آن رسماً به نمايندگی سازمان آزادی بخش فلسطين داده شد که تا امروز هم در آنجا مستقرند. امام بزرگوار ما اعلام کردند که يکی از هدفهای اين انقلاب آزادی سرزمين فلسطين و قطع غده‌ی سرطانی اسرائيل است. امواج پرقدرت اين انقلاب که آن روز همه‌ی دنيا را فراگرفت،‌ هر جا رفت با اين پيام رفت که: فلسطين بايد آزاد شود . گرفتاريهای پياپی و بزرگی که دشمنان انقلاب بر نظام جمهوری اسلامی ايران تحميل کردند که يک قلم آن جنگ ۸ ساله‌ی رژيم صدام حسين به تحريک آمريکا و انگليس و پشتيبانی رژيمهای مرتجع عرب بود، نيز نتوانست انگيزه‌ی دفاع از فلسطين را از جمهوری اسلامی بگيرد .

بدين گونه خون تازه‌ای در رگهای فلسطين دميده شد . گروههای مجاهد فلسطينی مسلمان سر برآوردند . مقاومت لبنان جبهه‌ی نيرومند و تازه‌ئی در برابر دشمن و حاميانش گشود . فلسطين به جای تکيه به دولتهای عربی و بدون دست دراز کردن به سوی مجامع جهانی از قبيل سازمان ملل ـ که شريک جرم دولتهای استکباری بودند ـ به خود، به جوانان خود، به ايمان عميق اسلامی خود و به مردان و زنان فداکار خود تکيه کرد.

اين کليد همه‌ی فتوحات و موفقيتها است.

در سه دهه‌ی گذشته اين روند روز به روز پيشرفت و افزايش داشته است . شکست ذلتبار رژيم صهيونيستی در لبنان در سال ۲۰۰۶ (۱۳۸۵ هجری شمسی) ، ناکامی فضاحتبار آن ارتش پر مدعا در غزه در سال ۲۰۰۸ (۱۳۸۷ هجری شمسی) ، فرار از جنوب لبنان و عقب نشينی از غزه ، تشکيل دولت مقاومت در غزه و در يک جمله تبديل ملت فلسطين از مجموعه‌ئی از انسانهای درمانده و نا اميد ، به ملت اميدوار و مقاوم و دارای اعتماد به نفس ، مشخصه‌های بارز سی سال اخير است .

اين تصوير کلی و اجمالی آنگاه کامل خواهد شد که تحّرکات سازشکارانه و خيانتباری که هدف از آن ، خاموش کردن مقاومت و اعتراف گيری از گروههای فلسطينی و دولتهای عرب به مشروعيت اسرائيل بود ، نيز به درستی ديده شود .

اين تحرکات که آغاز آن به دست جانشين خائن و ناخلف جمال عبدالناصر در پيمان ننگين کمپ ديويد اتفاق افتاد ، همواره خواسته است نقش سوهان را در عزم پولادين مقاومت ايفاء کند . در قرارداد کمپ ديويد برای نخستين بار يک دولت عرب ، رسماً به صهيونيستی بودن سرزمين اسلامی فلسطين اعتراف کرد و پای نوشته‌ئی که در آن « اسرائيل ، خانه‌ی ملی يهوديان » شناخته شده است ، امضای خود را گذاشت .

از آن پس تا قرارداد اسلو در سال ۱۹۹۳ (۱۳۷۲ هجری شمسی) و پس از آن در طرحهای تکميلی که با ميدان داری آمريکا و همراهی کشورهای استعمارگر اروپائی، پی در پی بر دوش گروههای سازشکار و بی‌همتی از فلسطينيان گذاشته شد ، همه‌ی سعی دشمن بر آن بود که با وعده‌های پوچ و فريب آميز ، ملت و گروههای فلسطينی را از گزينه‌ی مقاومت ، منصرف کند و به بازی ناشيانه در ميدان سياست سرگرم سازد . بی‌اعتباری همه‌ی اين معاهدات بسيار زود آشکار شد و صهيونيستها و حاميان آنها بارها نشان دادند که به آنچه نوشته شده است به چشم ورق پاره‌های بی‌ارزشی مينگرند . هدف از اين طرحها ، پديد آوردن دو دلی در فلسطينيان و به طمع‌ انداختن افراد بی‌ايمان و دنيا طلبِ آنان و زمينگير نمودن حرکت مقاومت اسلامی بوده است و بس.

پادزهر همه‌ی اين بازيهای خيانت آميز تاکنون ، روحيه‌ی مقاومت در گروههای اسلامی و ملت فلسطين بوده است. آنها به اذن خدا در برابر دشمن ايستادند و همانطور که خداوند وعده داده است که : وَلَیَنصُرَنَّ اللهُ مَن یَنصُرُهُ ، إِنَّ اللهَ لَقَوِیٌّ عَزِيزٌ ، از کمک و نصرت الهی برخوردار شدند . ايستادگی غزه با وجود محاصره‌ی کامل ، نصرت الهی بود ؛ سقوط رژيم خائن و فاسد حسنی‌ مبارک، نصرت الهی بود ؛ پديد آمدن موج پر قدرت بيداری اسلامی در منطقه ،‌ نصرت الهی است ؛ برافتادن پرده‌ی نفاق و تزوير از چهره‌ی آمريکا و انگليس و فرانسه و تنفّر روز افزون ملتهای منطقه از آنان ، نصرت الهی است ؛ گرفتاريهای پی در پی و بی‌شمار رژيم صهيونيست ، از مشکلات سياسی و اقتصادی و اجتماعی داخلی‌اش گرفته تا انزوای جهانی و انزجار عمومی و حتی دانشگاههای اروپائی از آن ، همه و همه مظاهر نصرت الهی است.

امروز رژيم صهيونيستی از هميشه منفورتر و ضعيفتر و منزوی‌تر ، و حامی اصلی‌اش آمريکا از هميشه گرفتارتر و سردرگُم‌تر است.

اکنون صفحه‌ی کلّی و اجمالی فلسطين در شصت و چند سال گذشته ،‌ پيش روی ما است . آينده را بايد با نگاه به آن و درس‌گيری از آن تنظيم کرد.

دو نکته را پيشاپيش بايد روشن کرد:

اول : اينکه مدّعای ما آزادی فلسطين است، نه آزادی بخشی از فلسطين . هر طرحی که بخواهد فلسطين را تقسيم کند ، يکسره مردود است. طرح دو دولت که لباس حق به جانبِ « پذيرش دولت فلسطين به عضويت سازمان ملل » را بر آن پوشانده‌اند، چيزی جز تن دادن به خواسته‌ی صهيونيستها يعنی « پذيرش دولت صهيونيستی در سرزمين فلسطين » نيست. اين به معنی پايمال کردن حق ملت فلسطين، ناديده گرفتن حق تاريخی آوارگان فلسطينی، و حتی تهديد حق فلسطينيان ساکن سرزمينهای ۱۹۴۸ است. به معنای باقی ماندن غده‌ی سرطانی و تهديد دائمی پيکره‌ی امت اسلامی ، مخصوصاً ملتهای منطقه است. به معنای تکرار رنجهای دهها ساله و پايمال کردن خون شهدا است .

هر طرح عملياتی بايد بر مبنای اصل: « همه‌ی فلسطين برای همه‌ی مردم فلسطين » باشد. فلسطين، فلسطينِ « از نهر تا بحر » است، نه حتی يک وجب کمتر. البته اين نکته نبايد ناديده بماند که ملت فلسطين همانطور که در غزه عمل کرده‌اند ، هر بخش از خاک فلسطين را که بتوانند آزاد کنند، به وسيله‌ی دولت برگزيده‌ی خود ، اداره‌ی امور آن را برعهده خواهند گرفت ولی هرگز هدف نهائی را از ياد نخواهند برد.

نکته‌ی دوم : آن است که برای دستيابی به اين هدف والا، کار لازم است نه حرف؛ جدی بودن لازم است نه کارهای نمايشی؛ صبر و تدبير لازم است نه رفتارهای بی‌صبرانه و دچار تلوّن . بايد به افقهای دور نگريست و قدم به قدم با عزم و توکّل و اميد به پيش رفت. دولتها و ملتهای مسلمان ، گروههای مقاومت در فلسطين و لبنان و ديگر کشورها، هر يک ميتوانند نقش و سهم خود از اين مجاهدتِ همگانی را بشناسند و باذن‌ الله جدول مقاومت را پر کنند.

طرح جمهوری اسلامی برای حلّ قضيه‌ی فلسطين و التيام اين زخم کهنه، طرحی روشن، منطقی و منطبق بر معارف سياسی پذيرفته شده‌ی افکار عمومی جهانی است که قبلاً به تفصيل ارائه شده است. ما نه جنگ کلاسيک ارتشهای کشورهای اسلامی را پيشنهاد می‌کنيم، و نه به دريا ريختن يهوديان مهاجر را، و نه البته حکمیّت سازمان ملل و ديگر سازمانهای بين‌المللی را. ما همه پرسی از ملت فلسطين را پيشنهاد می‌کنيم. ملت فلسطين نيز مانند هر ملت ديگر حق دارد سرنوشت خود را تعيين کند و نظام حاکم بر کشورش را برگزيند. همه‌ی مردم اصلی فلسطين از مسلمان و مسيحی و يهودی ـ نه مهاجران بيگانه ـ در هر جا هستند ؛ در داخل فلسطين، در اردوگاهها و در هر نقطه‌ی ديگر، در يک همه پرسی عمومی و منضبط ، شرکت کنند و نظام آينده‌ی فلسطين را تعيين کنند. آن نظام و دولت برآمده از آن پس از استقرار، تکليف مهاجران غير فلسطينی را که در ساليان گذشته به اين کشور کوچ کرده‌اند، معين خواهد کرد. اين يک طرح عادلانه و منطقی است که افکار عمومی جهانی آن را به درستی درک می‌کند و می‌تواند از حمايت ملتها و دولتهای مستقل برخوردار شود. البته انتظار نداريم که صهيونيستهای غاصب به آسانی به آن تن در دهند، و اينجا است که نقش دولتها و ملتها و سازمانهای مقاومت شکل ميگيرد و معنی می‌يابد. مهمترين رکن حمايت از ملت فلسطين، قطع پشتيبانی از دشمن غاصب است ، و اين وظيفه‌ی بزرگ دولتهای اسلامی است. اکنون پس از به ميدان آمدن ملتها و شعارهای قدرتمندانه‌ی آنان بر ضد رژيم صهيونيست ، دولتهای مسلمان با چه منطقی روابط خود با رژيم غاصب را ادامه ميدهند ؟ سند صداقت دولتهای مسلمان در جانبداريشان از ملت فلسطين ، قطع روابط آشکار و پنهان سياسی و اقتصادی با آن رژيم است . دولتهائی که ميزبان سفارتخانه‌ها يا دفاتر اقتصادی صهيونيستهايند نمی‌توانند مدّعی دفاع از فلسطين باشند و هيچ شعار ضد صهيونيستی از سوی آنان، جدی و واقعی تلقی نخواهد شد.

سازمانهای مقاومت اسلامی که بار سنگين جهاد را در سالهای گذشته بر دوش داشته‌اند، امروز نيز با همان تکليف بزرگ روبرويند . مقاومت سازمان يافته‌ی آنان ، بازوی فعالی است که ميتواند ملت فلسطين را به سوی اين هدف نهائی به پيش ببرد. مقاومت شجاعانه از سوی مردمی که خانه و کشورشان اشغال شده، در همه‌ی ميثاقهای بين‌المللی ، به رسميت شناخته شده و مورد تحسين و تجليل قرار گرفته است. تهمت تروريزم از سوی شبکه‌ی سياسی و رسانه‌ئی وابسته به صهيونيزم، سخن پوچ و بی‌ارزشی است. تروريست آشکار، رژيم صهيونيستی و حاميان غربی آنهايند؛ و مقاومت فلسطينی، حرکتی ضّد تروريستهای جراّر و حرکتی انسانی و مقدس است.

در اين ميان، کشورهای غربی نيز شايسته است صحنه را با نگاهی واقع بينانه بنگرند. غرب امروز بر سر دو راهی است. يا بايد دست از زورگوئی طولانی مدت خود بردارد و حق ملت فلسطين را بشناسد و بيش از اين از نقشه‌ی صهيونيستهای زورگو و ضّد بشر پيروی نکند، و يا در انتظار ضربه‌های سخت‌تر در آينده‌ی نه چندان دور باشد. اين ضربه‌های فلج کننده فقط سقوط پی در پی حکومتهای گوش به فرمان آنان در منطقه‌ی اسلامی نيست، بلکه آن روزی که ملتهای اروپا و آمريکا دريابند که بيشترين گرفتاريهای اقتصادی و اجتماعی و اخلاقی آنان منشأ گرفته از سلطه‌ی اختاپوسی صهيونيزم بين‌الملل بر دولتهای آنهاست، و دولت مردان آنان به خاطر منافع شخصی و حزبی خود، مطيع و تسليم در برابر زورگوئيهای کمپانی‌داران زالو صفت صهيونيست در آمريکا و اروپايند، آنچنان جهنّمی برای آنان به وجود خواهند آورد که هيچ راه خلاصی از آن متصور نيست.

رئيس جمهور آمريکا ميگويد که امنيت اسرائيل خط قرمز اوست. اين خط قرمز را چه عاملی ترسيم کرده است؟ منافع ملت آمريکا يا نياز شخص اوباما به پول و پشتيبانی کمپانيهای صهيونيستی برای به دست آوردن کرسی دومين دوره‌ی رياست جمهوری ؟ تا کی شماها خواهيد توانست ملت خود را فريب دهيد ؟ آن روزی که ملت آمريکا به درستی دريابد که شماها برای چند صباح بيشتر باقی ماندن در قدرت، تن به ذلت و تبعيت و خاکساری در برابر زر سالاران صهيونيست داده‌ايد و مصالح ملت بزرگی را در پای آنان قربان کرده‌ايد با شما چه خواهد کرد؟

حضار گرامی و برادران و خواهران عزيز بدانيد اين خط قرمز اوباما و امثال او به دست ملتهای به پا خواسته‌ی مسلمان شکسته خواهد شد. آنچه رژيم صهيونيست را تهديد می‌کند، موشکهای ايران يا گروه‌های مقاومت نيست تا در برابر آن سپر موشکی در اينجا و آنجا به پا کنند ؛‌ تهديد حقيقی و بدون علاج ، عزم راسخ مردان و زنان و جوانانی در کشورهای اسلامی است که ديگر نمی‌خواهند آمريکا و اروپا و عوامل دست نشانده‌شان بر آنان حکومت و تحکم و آنان را تحقير کنند.

البته آن موشک‌ها هم هرگاه تهديدی از سوی دشمن بروز کند وظيفه‌ی خود را انجام خواهند داد.

فاصبر ان وعد الله حق ولا يستخفنّک الذين لا يوقنون .

والسلام عليکم و رحمة‌ الله


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016