پنجشنبه 10 آذر 1390   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

"پاييز آمد" و معمای هستی، شرقفواد شمس

بار ديگر «پاييز آمد» در ميان درختان با ترنم بارانی که کبوترهای لانه‌کرده در درختان خزان‌زده از آن می‌گريزند. پاييزی که خورشيد همچون هزاران انسان عاشق اما پرغرور در پشت ابرهای سياهش آهسته و پنهان به گريه می‌نشيند.

در اين فصل نو است که «سروده‌های نوستالژيک» برای کسانی که قلبی به سپيدی صبح دارند و به اميد بهاری سبز به انتظار نشسته‌اند، زاده می‌شود. سرودهايی که هر لحظه برای «پاييز دوستان» نغمه‌خوان هستی‌شان است و بر لبان‌شان جاری! تا پرتوان به کوه، دشت و صحرا بروند و در کنار ياران‌شان راه خود را در توفان‌ها به سوی قله‌ها بنوردند.



تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


يکی از اين سروده‌ها «پاييز آمد» است که بر مبنای يک ملودی معروف ترانه فولکلور ترکی «ساری گلين» ساخته شده است. موسيقی از دل رابطه انسان با طبيعت زاده شده است.

سرود «پاييز آمد» نمونه‌ای از سرودهايی است که برگرفته از رابطه انسان با طبيعتش است. اينجاست که سرود «پاييز آمد» آفريده می‌شود. اين سرود دارای معانی بالای «ناتوراليستی» و در عين حال «اومانيستی» است. اين سرود، روح سرکش انسانی که نمی‌خواهد سر خم کند، نمايان می‌کند. اين سرود محصول دورانی است که انسان‌های آرمان‌گرا برای بهتر زيستن و برای رسيدن به اوج قله‌های زندگی انسانی از ميان توفان‌ها می‌گذرند. انسان‌هايی که معنای هستی را در «بودن و کوشيدن»، «رفتن و پيوستن» و از «گژی‌ها بگسستن» و در انتها جان در راه حق فدا کردن می‌بينند.

پس بياييم در اين پاييز رنگارنگ به اميد بهاران سبز که در دل تک‌تک ماست بار ديگر به اين سرود گوش جان بسپاريم تا معمای هستی را «دگرگونه» دريابيم.


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016